eitaa logo
اشعار ناب آئینے
21.8هزار دنبال‌کننده
630 عکس
14 ویدیو
3 فایل
کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹 محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن کانــال شعــر مذهبـی در تلگرام و ایتا زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری ادمین ارسال شعر و تبلیغات: @ad_shereaeini کانال اشعارناب با همین آیدی در تلگرام فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 اشعار ======================== @shere_aeini "آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد" دختر مرتضی علی، فاطمه‌وار می‌رسد زانوي شاهزاده‌ها هست ركاب محملش با چه شكوه و شوکتی کوه وقار می‌رسد هاشمیان به گرد او، فاطمیات پشت سر قامت عصمتش در این حصن و حصار می‌رسد دار و ندار فاطمه، گوهر ناب مصطفی به كربلا حسين با دار و ندار می‌رسد خامس آل پنج تن، همره طفل شیرخوار زودتر از روز دهم سر قرار می‌رسد شانه‌ی آسمانیان، محمل دختران شده چه نازدانه دختری به این دیار می‌رسد گرد و غبار این زمین تا نرسد به معجری بال فرشته از یمین یا که یسار می‌رسد رونق کار مأذنه، رکن شباب هاشمی وارث هیبت نبی، یکّه‌سوار می‌رسد "رونق باغ می‌رسد، چشم و چراغ می‌رسد" "عنبر و مشک می‌دمد" دولت يار می‌رسد وزير اعظم حسين آيه‌ی محكم حسين صاحب پرچم حسین آن جلودار می‌رسد آن سوی دیگر از زمین، نیزه و تیغ آبدار ارتش زمهریرها چند هزار می‌رسد رفت قرار ناگهان، از دل خواهر حسین در نظرش همه جهان تیره و تار می‌رسد پرده کنار می‌رود، واقعه‌ی روز دهم صحنه به صحنه از دل گرد و غبار می‌رسد "چاک شده است آسمان غلغله‌ای‌ست در جهان" ديد ز هر طرف غمی همچو شرار می‌رسد ديد كه از جور فرس، چه استخوان‌ها كه شكست ناله و بانگ قاسمِ لاله عذار می‌رسد حلقه زدند کوفیان دور حسین و اکبرش صداي طبل شادی و داد و هوار می‌رسد طفل به دست آسمان، بود و صدای خنده از لشكر شاميان بر اين طرز شكار می‌رسد لحظه‌ی تلخ حادثه چکمه‌ی نونوار شمر همره کهنه خنجری سرکش و هار می‌رسد گوشه به گوشه آسمان سرخ‌تر از خون گلو پنجه‌ی شمر و زلف او! آخرکار می‌رسد وقت نفس نفس زدن، زمان دست و پا زدن ناله‌ی “یا بُنَیَّ” از گوشه کنار می‌رسد "آب زنيد راه را"، مادر او به قتلگاه با پر و بال زخمی و حالت زار می‌رسد گوش زمین و آسمان می‌شنود در آن زمان آه صدای پای آن چند سوار می‌رسد چشم حسین بسته شد، قوم هراس شد جسور موقع غارت از حرم، وقت فرار می‌رسد 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ======================== @shere_aeini لحظۀ پر زدن ما به نظر نزدیک است راه عرش از دل صحرا چقَدَر نزدیک است در دل خیمه بیایید همه جمع شوید همه را سیر ببینم که سفر نزدیک است مادرم زودتر از ما زده خیمه اینجا چقَدَر بوی گل یاسِ پدر نزدیک است تا سری هست به سجده بگذارید امروز لحظۀ بال درآوردن سر نزدیک است تا توانید به شش‌ماهۀ من بوسه زنید بوسه‌های لب یک تیر سه پر نزدیک است گریه‌ای کرد و غریبانه به زینب فرمود: دخترم پیش تو باشد که خطر نزدیک است گفت آسوده بخوابید همین شب‌ها را وقت بیداری شب تا به سحر نزدیک است گریه کرد و به علمدار اشاره فرمود:  که فدای تو شوم درد کمر نزدیک است بر سر و روی یتیمان حسن دست کشید  گفت قاسم که: عمو مرگ مگر نزدیک است؟ قد و بالای جوانش جگرش را سوزاند  ای خدا صبر بده، داغ پسر نزدیک است 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ======================== @shere_aeini چه شد که ریخت دلم بی هوا، نمی‌دانم چقدر دلهره دارم، چرا پریشانم من از شلوغی این نخل‌ها هراسانم حسین گریه نکن جان من، نسوزانم چه بوی سیب عجیبی گرفته این صحرا چقدر نام حزینی‌ست نام کرب و بلا بیا و مرهم غم‌های بی شمارم باش قرار، رفته ز جان و دلم، قرارم باش همیشه روشنی چشم‌های تارم باش شبیه فرصت این سال‌ها کنارم باش به زیر سایه‌ی لطفت، خیال من تخت است نبودنت به کنارم، تصورش سخت است نبین که در دل این دشت اسیر خَناسیم نبین که در به درِ خلقِ قدر نشناسیم اگرچه آینه هستیم اگرچه حساسیم هزار شکر که ما در پناه عباسیم به سوی تشنه لبان با شتاب می‌آید به هیبت پدرم بوتراب می‌آید دلم خوش است به دیدار روی پیغمبر بگو قدم بزند باز هم علی اکبر صدای رحمت وحی است گریه‌ی اصغر سکینه‌ات چقدر رفته است بر مادر فدای روی رقیه که مثل خورشید است گمان کنم کمی از اهل کوفه ترسیده است نگاه کن همه مهمان قوم نامردیم دروغ بود همه نامه‌ها و دلسردیم اگر صلاح بدانی بیا که برگردیم خودت ببین که عزیزم، کفن نیاوردیم نصیب پیکرت اینجا حصیر خواهد شد به دست حرمله، زینب اسیر خواهد شد 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ======================== @shere_aeini قدری به سینه آه برایم بیاورید پیراهن سیاه برایم بیاورید اخبار بین راه برایم بیاورید تربت ز قتلگاه برایم بیاورید دارد حسین می‌رود انگار کربلا دارد دل رسول خدا می‌شود مذاب می‌ریزد اشک روضه ز چشم ابوتراب شد نوحه‌های فاطمه هم‌ نالۀ رباب کودک چقدر می‌خورد از نهر آب، آب دارد عجیب قصۀ غمبار، کربلا این نالۀ دمادم زهرای اطهر است زینب بدان که کرب و بلا پر ز لشگر است تا چند روز بعد، حسینِ تو بی سر است آن‌روز روز غارت خلخال و معجر است بدتر ز روضۀ در و دیوار، کربلا گریان توست مادر تو ای حسین من بر نیزه می‌رود سر تو ای حسین من گردد اسیر، خواهر تو ای حسین من گردد یتیم، دختر تو ای حسین من تا شام و کوفه همره اغیار، کربلا عباس من! تو دور و بر کاروان بمان همراه زینب و کمک بانوان بمان پشت و پناه لشگر و پیر و جوان بمان پیش حسین من به تمام توان بمان بی تو نداشت سید و سالار، کربلا این قافله به سوی شهادت روانه است شب‌نامه‌های مردم کوفه بهانه است از غربت حسین هزاران نشانه است در انتظار زینب من تازیانه است زینب کجا و کوچه و بازار، کربلا 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ======================== @shere_aeini چنان ز خون من این خاک سیر خواهد شد که از تمام جهان دستگیر خواهد شد علیِ اکبرم امروز مثل دریایی‌ست که قطره قطره نصیب کویر خواهد شد به جای آب و نوازش، به جای جرعهٔ شیر گلوی اصغر من سهمِ تیر خواهد شد چه بگذرد به دل ساقی حرم وقتی که چشم مشک به باران، نظیر خواهد شد به ساربان بدهم خرج این سفر را چون به نرخ خاتم خونین، اجیر خواهد شد میان خلعت غم خواهرم در این طوفان به دست بادِ مخالف اسیر خواهد شد سپرده‌ام به بیابان و خار، طفلم را سه‌ساله‌ای که به یک روز پیر خواهد شد 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ======================== @shere_aeini انگار سرنوشتِ، ما را جدا نوشتند یا آرزوی من را، بر باد‌ها نوشتند امروز بِینِ این دشت، مرگِ مرا نوشتند آنان که مقتلت را، در کربلا نوشتند ای هستی‌ام بگو که: هستی به خواب، زینب برخیز مرکبت را، از کربلا بگردان بگذار یا بمیرم، یا راه را بگردان هجران بلای ما شد، یارب بلا بگردان خیمه مزن به صحرا  حکمِ قضا بگردان تا جان نداده پیشت از اضطراب، زینب فهمیده‌ام کجایی، از ناله‌های زهرا من های های گِریَم، با وای وایِ زهرا فهمیده‌ام کجایی، از جایِ پایِ زهرا آن‌جاست جایِ گودال، آن‌جاست جای زهرا نگذار تا گذارد، پا بر تُراب، زینب از حال بُرده ما را، هولِ سپاهِ دشمن ترسیده‌اند طفلان، پیش نگاهِ دشمن جمع حرامزاده، حجم سلاحِ دشمن پیداست خیمه‌ی ما، از خیمه‌گاهِ دشمن می‌خواهد از لبانت، تنها جواب، زینب می‌ترسم ای برادر، از چشمِ آن کمان‌گیر از شومیِ حرامی، از شعبه‌های آن تیر از خنجران عریان، از تشنگیِ شمشیر بی اختیار خوردم بر خاک، دستِ من گیر عباس‌جان! نخواهد، اینجا رکاب، زینب ای کاش می‌نوشتی، ما شیرخواره داریم یا دختران کوچک، در این عِماره داریم در محملی عروسی با گاهواره داریم نه پایِ راه رفتن، نه راهِ چاره داریم اینجا نمان نگردد، رویش خضاب، زینب لب‌های ما از امروز، از آفتاب خُشکید هر قدر آب آمد، مثل سراب خُشکید تا دید حجم لشکر، از اضطراب خُشکید برگرد ای برادر، شیرِ رُباب خُشکید دلشوره دارد از او، از قحط آب، زینب این‌سو ست خار تشنه، آنسو ست آبِ جاری این‌سو ست تاولِ پا، آنسو ست زخمِ کاری یک مرد باشد ای کاش، در قحط یار و یاری از حرمله بپرسد، نامرد بچه داری؟ می ترسد از شکارِ طفل رُباب، زینب منکه نرفته بودم، جز مجلس زنانه برگرد تا نبینم، دشنام و تازیانه بگذار تا گلویت، بوسم به این بهانه سر می‌بُرند اینجا، از پشت، ناشیانه خانه خراب زینب، خانه خراب زینب 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ======================== @shere_aeini کربلا مهمونا از راه اومدن آب و جارو کن مسیر حرمُ می دونی واجبِ که نگهداری حُرمت این حرمِ محترمُ قدماشونُ رویِ چشات بذار اهل بیت عترت و نَبُوَتن دامنِ پاکشونُ رها نکن اینا خانوادهَ‌ی سخاوتن عزت و کرامتِ الهی‌شون هر امیر و شاهُ بنده می‌کنه یه سه‌ساله توی این قافله هست که نگاش مُرده رو زنده می‌کنه حواست باشه که هیچ نامحرمی سایه‌ی مخدراتُ نبینه کربلا کاش که می‌شد کاری کنی تا رُباب، شط فراتُ نبینه خسته‌ی راهِ و دور از وطنه به دلش غصه نذاری بشینه روی چادرِ عقیله نباید سرِ سوزنم غباری بشینه خاطرت باشه که زینب از حسین نباید یه لحظه هم جدا باشه وقتی از ناقه می‌خوان پیاده شن حواست خیلی به بچه‌ها باشه حواست خیلی به بچه‌ها باشه گم نشن ! مسیرُ اشتباه نرن حواست باشه زمانِ بازی‌شون طرفِ گودیِ قتلگاه نرن خدا اون روزُ نیاره بچه‌ها طرفِ گودیِ قتلگاه برن با پاهایی که مثِ گُل نازکه روی خارایِ بیابون راه برن 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ======================== @shere_aeini عباس آمده‌است و علی اکبر آمده‌است وقتی رباب هست، علی اصغر آمده‌است جمعند خانواده‌ی زهرا کنار هم اینجا برادری‌است که با خواهر آمده‌است یک‌سو رسیده لشکری از کوفه (سی‌هزار) یک‌سو عزیز فاطمه بی‌لشکر آمده‌است صفین دیده‌اند که با دیدن حسین آه از نهاد این همه لشکر برآمده‌است اکبر رسید و دشمنش از روی بهت گفت: «ایمان بیاورید که پیغمبر آمده‌است!» حرف از فدک که نه؛ سخن از غصب مهریه‌است! با بچه‌های فاطمه، آب‌آور آمده‌است گیرم فرات بخل کند، چشم ما که هست رودی کشیده‌ایم که از کوثر آمده‌است زینب پیاده شد، وسط دشت رفت و گفت: «اینجا چقدر خار مغیلان درآمده‌است» شاید به شام می‌رسد این ره که هر زنی در این مسیر با دو سه تا معجر آمده‌است... 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ======================== @shere_aeini آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست... راه بستند روی قافله‌اش دشمن و دوست هرکجا هست خدایا به‌ سلامت دارش گره افتاده حسین بن علی در کارش کودکان در بغل مادرشان خوابیده دختران هم گل‌ِسَر بر سرشان خوابیده رد خورشید عراق است روی صورتشان از غریبی به خدا طاق شده طاقتشان دخترانی که به‌روی پَر قو خوابیدند... موقع دیدن لشکر چقدر ترسیدند ناگهان گفت ابالفضل به آوای جلی... کور باشند همه محضر ناموس علی! زینب از ناقه چه بی‌واهمه آمد پایین زینب آمد نه! بگو فاطمه آمد پایین گرد بر چادر بانو بنشیند هیهات قد او را کسی از دور ببیند هیهات آه زینب به ملاقات خدا آمده‌ای کربلایی شده‌ای، کرببلا آمده‌ای تو که دور و بر خود چند برادر داری... پرده‌دار حرمی چون علی‌اکبر داری... تو که در امر حیا بین زنان منتخبی چون علی شیر خدا، شیرِ خدای عربی چند روز دگر آزرده‌ی هجران هستی بی ابالفضل گرفتار بیابان هستی سخن آهسته بگویم که سفر خواهی کرد سخت از کوچه‌ی اوباش گذر خواهی کرد 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ======================== @shere_aeini من از لبت شنیدم، تا اسم کربلا را دادند دست روحم، درد و غم و بلا را مانند تو ز من هم، پوشیده نیست اسرار می‌بینم ابتدا را ، می‌خوانم انتها را روز ده محرم، روز قرارتان بود تو زود آمدی تا، راضی کنی خدا را گفتند میهمانید، اما چه میهمانی؟ فعلا که تا به امروز، با ما نشد مدارا! در ابتدا که یا رب، مهمان نیزه‌هاییم ختم به خیر فرما، پایان ماجرا را این‌ها که راه ما را، در کربلا گرفتند دیروز در مدینه، بستند راه ما را من عهد بسته‌ام با، مادر که با تو باشم بفرستشان مدینه، زنها و بچه‌ها را ای کاش قبل از آنکه، خیمه به‌پا نمایی می کَندی ای برادر، در دشت قبر ما را لب تر کنی عزیزم، سر می‌دهم به جایت تغییر می‌دهم من، تقدیر را، قضا را تا قتله‌گاه از تل، من راه می‌گشایم خواهند دید اینجا، موسای بی عصا را بر دوش تو شهادت، بر دوش من اسارت بسپار دست زینب، اولاد مصطفی را صد قطعه از تن تو، در چشم زینب آمد وقتی نگاه کردم، هر جای نینوا را ای کاش بین گودال، عصر دهم عزیزم حداقل ندزدند، از پیکرت عبا را حق دارم ای برادر، دلواپس تو باشم آورده کوفه با خود، خولیِ بی حیا را 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini در کوچه‌ام زدند صدایم درآورند طفلان رسیده‌اند اَدایم درآورند با گوش‌های پاره نیازی نداشتم از گوش‌های خویش طلایم درآورند فهمیده‌اند بچه یتیمم، رسیده‌اند اشکِ مرا میان دعایم درآورند سنگی زدند تا که بدانند زنده‌ام چنگی زدند رختِ عزایم درآورند دیدند گیسویِ من و رفتند عمه‌ها مو از میانِ شانه برایم درآورند دورِ من‌اند زینب و کلثوم با رُباب شاید که خار از کفِ پایم درآورند 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini بابا رسید و آورد  گُل بوسه‌های خود را عمه بیا درآور  رختِ عزایِ خود را مَنکه نمرده بودم  بر روی نیزه باشی آماده کردم از اشک  ویران‌سرای خود را خوابم اگر نبرده  تقصیرِ عادتم بود بابا بکش به رویم  امشب عبای خود را انگشتهای لَمسم  انگار حس ندارند بر دامنم تو بنشان  رأسِ جُدای خود را طفلی که داده بودم  دیشب شفای او را انداخت پیشم امروز  قدری غذای خود را ای وای خیزران زد  مثل حصیر گَشتی بدجور بر لبانت  انداخت جای خود خون  گریه کرد نیزه  بر حالِ دخترانت داده عمو به نیزه  حال و هوای خود را تقصیر هیچ کس نیست  در سینه‌ام نفس نیست زجر امتحان نموده  هِی ضربِ پایِ خود را چیزی نخورده بودیم  بر حالِ ما دلش سوخت دیدی تعارفم کرد  ته مانده‌های خود را فهمیدم از سرِ تو  از وضعِ حنجرِ تو رفته سنان و داده  بر شمر جای خود را تا دق کنیم در راه  از دیدنش دوباره آن بی حیا نَشُسته  خونِ ردای خود را بویِ تو را گرفته  دستانِ سرخِ خولی دادی چرا به دستش  مویِ رهای خود را تنها نه نیزه‌ها را  تنها نه تیغ‌ها را پیش فرات می‌شُست  پیری عصای خود را 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini دارد این ضرب‌المثل را کُلِّ دنیا می زند قلب دختر ها فقط با عشق بابا می زند گرچه کم وزن است امّا جان ندارد دست من پرده ی روی طبق را عمه بالا می زند چهره‌ی برگشته را تشخیص دادن مشکل است این سرِ سرنیزه خورده به پدرها می زند ارث خود را زود از مادربزرگم بُرده ام این چنین خَم‌راه‌رفتن‌ها به زهرا می زند حسرت یک استراحت در دل من مانده است می روم قدری بخوابم..،شمر با پا می زند بانی سرگرمی هر روزه‌ی زجرم..،پدر بی حیا یا می کِشد موی مرا یا می زند این اواخر دخترت دارد طبابت می کند بازوی دررفته‌ی خود را خودش جا می زند شرط بندی کردن این نیزه داران را ببین... می بَرَد آن کس که با سنگش علی را می زند هدیه دارد میبرد آنرا برای دخترش روسری دخترت را یک نفر تا می زند گوشوارم را که غارت رفته پس خواهم گرفت دختر تو عاقبت دل را به دریا می زند بی اراده یاد چوبِ خیزران افتاده ام هر زمان هرکس که حرفی از معما می زند ▪️ ▪️ آنقَدَر شکل کبودی‌ تنم رعب‌آور است آن زن غساله وقت غسل من جا می زند 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini بعد از تو هر کس گفت «بابا» گریه کردم؛ با خاطرات مشک و سقّا گریه کردم با خنده رفتم کربلا اما از آنجا تا شام را صحرا به صحرا گریه کردم هم کربلا هم کوفه هم دروازه‌ی شام نام تو را بردند هر جا گریه کردم گفتم تو را قدر دو دنیا دوست دارم آنقدر زد قدر دو دنیا گریه کردم از کاروان وقتی که جاماندم، برایت با هر نفس همپای زهرا گریه کردم دیدم رباب آهسته دارد میکشد باز، بر خاک با انگشت، دریا ، گریه کردم... بر داغ گوش و گوشوار و زخم پهلو تا درد دست و تاول پا گریه کردم با گریه گفتم ای علی اکبر کجایی؟ بر صورتم زد بیشتر تا گریه کردم تو روی نی بودی و زجر بی‌مروت با نیشخند آمد من امّا گریه کردم 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini گفته بودم که تورا یک روز پیدا می‌کنم باز می‌آیی و رویت را تماشا می‌کنم می‌شود نازم کنی؟ یک ذره نازم را بکش بعد در آغوش تو آرام لالا می‌کنم من‌ اگر خلخال پایم نیست آن را برده‌اند تو برایم هدیه خلخالی بخر پا می‌کنم این همه این‌ها مرا هرروز دعوا می‌کنند تو که هستی، شمر را امروز دعوا می‌کنم دست‌های زبرشان آنقدر خورده بر رخم پلک‌هایم را به زحمت پیش تو وا می‌کنم زجر گفته گریه کردی قید جانت را بزن بیخیال زجر، من کار خودم را می‌کنم! آن‌قدر با مشت می‌کوبم به لب‌های خودم تا خودم را آخرِ سر مثل بابا می‌کنم گریه‌ام را ریختم بر صورتت پاکش کنم صورتت را باز مثل قبل زیبا می‌کنم از یزید و دوستانش بگذر و حرفی نزن درد می‌گیرد سرم تا یاد آنها می‌کنم به عموجانم بگو حرف کنیزی شایعه‌ست هرچه مردم پشت من گفتند، حاشا می‌کنم 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini من دختری دلسوزم و معصوم و بابایی دورم هنوز از روز و شب‌های شکوفایی سنی ندارم، با عروسک‌ها عجین هستم شب‌ها نمی‌خوابم بدون زنگ لالایی دور از تو این شب‌ها چه‌ها دیدم، نمی‌دانی! موی سفیدم را ببین از رنج تنهایی چشمی که تا دیروز غرق شادمانی بود آن‌قدر باریده، شده چشمان دریایی دیروز پنهان بوده‌ایم از چشم نامحرم امروز گشته کاروان ما تماشایی من که ندیدم مادرت را، عمه می‌گوید پهلو و دست و صورتم گردیده زهرایی آنقدر سنگین است دستان سنان، دیگر رفته رمق از دست و از پایم توانایی حالا که مهمان دارم و چیزی مهیا نیست با جانم امشب می‌کنم از تو پذیرایی 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم سراغ سرت را من از آسمان و سراغ تنت از بیابان بگیرم تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم... قرار من و تو شبی در خرابه پیِ گنج را کنج ویران بگیرم... هلا! می‌روم تا که منزل به منزل برای تو از عشق پیمان بگیرم 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini اگه بازم اومدی سرای من یه عصا هدیه بیار برای من میدونی چرا نمیتونم پاشم آخه پا خورده به دست وپای من ممنونم که اومدی حالا دیگه به همه میگم اینم بابای من اِنقدر صدات زدم صدام گرفت پس ببخش در نمیاد صدای من یادته که می‌گرفتی دستمو حالا توو دست توئه شِفای من خیلی خستم من می‌بندم چشامو تو  یکم لالا بگو برای من من فقط تورو می‌خواستم از خدا حالا مستجاب شده دعای من می‌بینم عمه رو گریَم می‌گیره خیلی تازیونه خورد به جای من یه جاهایی بی تو بردن ماهارو که نه جای عمه بود، نه جای من مجلس یزیدو یادم نمیره کاش می‌زد اون چوبُ رو لبای من 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini رفتنت مثل رفتن خورشید بعد تو سهم دخترت شامه توی تاریکی خرابه‌ی شهر روی ماهت چیزی که میخوامه حق داری حرف نمی‌زنی با من خسته‌ای تازه از سفر اومدی خیلی تحویل گرفتی دختر تو تا که گفتم بیا با سر اومدی اومدی و خرابه روشن شد تو برا ما همیشه نور بودی طوری که بوش میاد بابای گلم چن شبی مهمون تنور بودی نمیشه خوب ببینمت آخه دشمنا نور چشمامو بردن خدا می‌دونه مردای شامی چی به روز سر تو آوردن همونی که گرفته پیرهن تو دوتا گوشواره‌ی منم برده می‌شه از اخم صورتت فهمید به رگ غیرت تو برخورده نکنه دیدی دستامو بستن! نکنه دیدی ماجراها رو! نگو که دیدی می‌زدن طعنه! نگو که دیدی می‌زدن ما رو! 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini ام ابیها شد رقیه در شب آخر زهرایی‌اش تکمیل شد آخر، شب آخر از وضع نامطلوب سر، بر صورت خود زد دختر چه الهامی گرفت از سر، شب آخر می‌گفت: بابا این چه رگ‌هایی‌ست داری؟ خیلی شکایت داشت از خنجر شب آخر شب‌های قبل آشفته‌تر بودم اگر، افسوس وضعم نشد بابا از این بهتر شب آخر با ضربه‌های زجر، بابا کاملاً حس شد اینکه چه دردی داشته مادر شب آخر با اشک‌هایم فتح کردم شام را بابا با گریه کردم کار یک لشکر شب آخر 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini به ظاهر در شب ویرانه سر آورده بود انگار به واقع قصه را امشب به سر آورده بود انگار نسیم از گیسوی بابا به سمت دخترش آمد برای لیلی از مجنون خبر آورده بود انگار خبر بسیار سوزان بود از عمق تنوری که برای دختری بوی پدر آورده بود انگار به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید* برای شام، رویای سحر آورده بود انگار چه رویایی؟ سراسر خون! چه رویایی؟ لبالب زخم! پدر را قطعه قطعه از سفر آورده بود انگار... لب و دندان خونی حرف می‌زد بی صدا با او خبر از ماجرای تشت زر آورده بود انگار نوازش کرد بابا را چنان ام ابیها‌وار که در آغوش مادر یک پسر آورده بود انگار اگر چه دردها را یک‌به‌یک در گوش بابا گفت زمانه بر سر او بیشتر آورده بود انگار 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini رنگ آسمون چرا اینجوریه؟ صبحه یا که شب شده، اینجا کجاست؟ عمه من کی خوابیدم تو یادته؟ خواب بد دیدم بگو بابا کجاست؟ خوابه یا بیداریه این لحظه‌ها؟ خیمه‌مون عمه مگه اینجا نبود؟ جمعمون چرا پراکنده شده؟ از کجا داره میاد این بوی دود؟ راستی گهواره چی شد؟ علی کجاست؟ دل من پَرمیکشه واسه نگاش توی آغوش کی خوابش می‌بره؟ کی الان می‌خونه لالایی براش؟ عمه از علقمه نیمده عمو؟ مشک پُر آب عمو جونم کجاست؟ دل من تنگه برای دیدنش این سر کیه که روی نیزه‌هاست؟ چی می‌خوای از جون من مرد عرب؟ دیگه من چیزی ندارم به خدا! شعله‌های دامنم رو می‌بینی؟ خسته‌ام دنبال من دیگه نیا اومدی خاموش کنی دامنمو؟ لطفتو حتماً به بابا جون میگم توی مشک تو یه ذره آب هست؟ واسه بابا ببرم تشنه‌اس یه کم آخه من کار بدی کردم مگه که منو زندونی کردن کوفیا؟ تو می‌دونی چیه این بزم شراب؟ حرفشون رو من نمی‌فهمم چرا؟ من نمی‌دونم چرا تو شهر شام نون و خرما یه نفر به ما می‌داد؟ من نخوردم لقمه‌ای از این غذا آخه خیلی بوی کهنگی می‌داد کی میگه که من زبونم می‌گیره؟ خیلی هم شیرین زبونم عمه جون خیلی وقته با کسی حرف نزدم آخه من بی همزبونم عمه جون عمه، تو، شطرنج، میدونی چیه؟ یا که اون طشت طلا واسه کیه؟ خیزران دیگه چرا تو دستشه؟ این‌همه گریه دیگه واسه چیه؟ واسه چی به ماها میگن خارجی؟ من مسلمونم، مگه نه عمه‌جون؟ این لباسا خنده داره؟ پس چرا تا منو دیدن شرو(ع) شد خنده‌شون؟ عمه این سر کیه پیش منه؟ چقدم موی سرش خونی شده این سر خونیه بابای منه؟ میگما اینجا چراغونی شده! کی رگای گردن تو رو برید؟ کی یتیمی رو برای من نوشت؟ عمه میگه رفتی تو پیش خدا! چطوری تنهایی رفتی توو بهشت؟ التماست می‌کنم منو ببر راحتم کن از غم و از اضطراب دخترت رو تو دیگه تنها نذار با یه دنیا از سؤال بی جواب 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini باز گریانم و سوزانم و لبریز نوا که به ویرانه ی من باز قمر آمده است دید چون روز من از غم شده چون شام سیاه  مهر تابنده ی من وقت سحر آمده است غم یاران و عطش دشت بلا یادش هست که چنین دَرهم و با اشک بصر آمده است از سر بام ببینید شما طعنه زنان پدرم تاج سرم گر چه به سر... آمده است آه ای عمه بیا قطره ی آبی برسان با لب تشنه و صد چاک پدر آمده است زحمتی نیست اگر  جمع شوید همسفران تا وداعی بکنم وقت سفر آمده است من خوشم عمه تو هم با من دلخون خوش باش که دگر عمر من زار به سر آمده است 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini همیشه باز خواهد شد گره از کار با گریه شفا میگیرد آخر آدم بیمار با گریه گرفتاری ندارد روز محشر آن که در روضه سلامی داده سمت تو فقط یک بار با گریه به یاد تشنگی ها و ترک های لبت با بغض همیشه آب خوردم لحظه‌ی افطار با گریه به یاد دخترت با دخترم دیروز با سرعت گذشتم از میان کوچه و بازار با گریه همیشه میگذارم در فراق صحن تو سر را به جای شانه ات بر شانه‌ی دیوار با گریه دوباره اسمی از دیوار آمد ناگهان در من نوای روضه های کوچه شد تکرار با گریه شنیدم از همان روزی که زهرا پشت در افتاد چَکُش را می‌زند بر میخ در نجار با گریه 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini گونه هایم رنگ نیلوفر گرفته ..ای پدر گیسوانت رنگ خاکستر گرفته.. ای پدر آمدی بر دیدنم الحق که زیبایی هنوز آتش عشقت دوباره در گرفته.. ای پدر زخم پیشانی من را هم تماشا می کنی وقت سیلی ضرب انگشتر گرفته ..ای پدر جای جای پیکرم دارد به خود خون مردگی مطمئنم ارث از مادر گرفته... ای پدر نیست یک ذره تعادل هر دوپایم سست شد این دو پا هم انس با کوثر گرفته.. ای پدر با صدای گریه ام شامات را برهم زدم شام را بنگر تب محشر گرفته ..ای پدر خوش به حال دخترت بعد از فراقی بی امان راس پاکت را کنون در بر گرفته.. ای پدر 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini