تمثال تو
پس از یک فصل سرد آنگونه بهمن راه میافتد
که تخت شاه میلرزد، کلاه شاه میافتد
چنان سست است جای کفر بر ارّابه قدرت
که مظلومی اگر همت کند با آه میافتد
تو از تبعید میآیی که بنشینی به دل آری
و شاه از چاله در میآید و در چاه میافتد
تمام دوربینها دیدهاند آن لحظهای را که
جهان کفر روی پای روح الله میافتد
تو میآیی و تمثال تو روی دست میچرخد
و ناگاه از بهای سکههای شاه میافتد
بگویم دوستت دارم چه جز شرمندگی دارد؟
که گاهی از قلم این جمله کوتاه میافتد
خودم رد میشوم اما دلم پیش تو میماند
گذارم سمت و سوی مرقدت هرگاه میافتد
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #دهه_فجر | #امام_خمینی قدسسره
🇮🇷 @Shere_Enghelab
جدول تناسب
جنگ یک جدول تناسب بود
تا جوابش همیشه این باشد
پدرم ضرب در چهل درصد
حاصلش بخش بر زمین باشد
عدهای را ضریب منفی داد
عدهای را به هیچ قسمت کرد
تا هرآنکس که سوء نیّت داشت
تا ابد زیر ذرهبین باشد
یک نفر فکر آب و خاک که نه
در پی نان و آب بود از جنگ
خطر جبهه را خرید به جان
تا پس از جنگ خوشنشین باشد
یک نفر پشت خاکریز خودی
لشکرش را که در محاصره دید
سر خود را گذاشت روی زمین
تا دعاگوی سرزمین باشد
یک نفر فارغ از معادلهها
بیخیال تمام مشغلهها
روی میدان مین قدم زد تا
ته این سطر نقطهچین باشد
در جواب کسی که میگوید
پدر از جنگ دستپُر برگشت
هر دو تا آستین او خالیست
تا جوابش در آستین باشد
همقطار پدر که عکاس است
گفت در هشت سال جبهه و جنگ
حسرتش ماند بر دلم یک بار
پدرت رو به دوربین باشد
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #دفاع_مقدس | #شعر_اعتراض | #روز_جانباز
🇮🇷 @Shere_Enghelab
یا رضا
«اُدخُلوها بِسَلامٍ آمِنین»... در باز شد
از میان جمعیت راهی به این سر باز شد
در حرم سهل است، حتی در دل میدان مین
هر زمان که «یا رضا» گفتیم معبر باز شد
اولِ نامش که آمد بر زبانم سوختم
در دلم بال صد و ده تا کبوتر باز شد
از صدای گریۀ زنها یکی واضحتر است
خوش به حالش بعد عمری بغض مادر باز شد
دار قالی... پنجره فولاد... مادر سالها
بس که روی هم گره زد بخت خواهر باز شد
نان حضرت، آب سقاخانه، اشکی پر نمک
سفرۀ یک شعر آیینی دیگر باز شد
::
مادر از باب الرضا رد شد، به من رو کرد و گفت
بچه که بودی زبانت پشت این در باز شد...
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #شعر_رضوی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
32.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میهمان داشتم شبی که گذشت
نمک سفرهمان محبت بود
تا سحر بحث و گفتوگو کردیم
بحث درباره ولایت بود...
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #عید_غدیر
🇮🇷 @Shere_Enghelab
مردِ عدالتخواه
دیدند که کوهِ آرزوشان، کاه است
صحبت سر یک مردِ عدالتخواه است
تا دست علی بلند شد فهمیدند
از بیتالمال دستشان کوتاه است
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #عید_غدیر | #شعر_علوی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
آیۀ مباهله
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
محمد آمد و اهل کساء را آورد
ورقورق کتب کفر، برگ باطله شد
محمد آمد و با پنج پاسخ محکم
جوابگوی هزاران هزار مسأله شد
چه دید اسقف نجران درون انجیلش؟
که بین راه پشیمان از این معامله شد
خدا به خلق جهان حرف آخرش را زد
و حرف آخر او آیۀ مباهله شد
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #شعر_ولایی | #مباهله
🇮🇷 @Shere_Enghelab
قدرت خون شهیدان
گرد و خاکی کردی و بنشین که طوفان را ببینی
وقت آن شد قدرت خون شهیدان را ببینی
میرود تابوت روی دست مردم، چشم وا کن
تا که با چشم خودت فرش سلیمان را ببینی
پاشو از پای قمارت! روی دور باخت هستی
پاشو! باید آخرین اخبار تهران را ببینی
گوش کن! این بار حرف از مرگ شیطان بزرگ است
رو به خود آیینهای بگذار شیطان را ببینی
خواب را دیگر حرام خود کن از امشب که باید
باز هم کابوس موشکهای ایران را ببینی
رازها در ذکر بسم الله الرحمن الرحیم است
وعدهها داده خدا، باید که قرآن را ببینی
قول دادیم انتقامی سخت میگیریم، بنشین
تا که فرق قول کافر با مسلمان را ببینی
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #تنبیه_متجاوز | #مرگ_بر_آمریکا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
عهد
از آن نخست که در گوش من اذان دادند
خدای عزّوجل را به من نشان دادند
کشید بر سر من پیر باخدایی دست
و بعد خواند به گوشم: خدا بزرگتر است
قرار یافت دل بیقرار من ناگاه
به ذکر اشهد ان لا اله الا الله
زبان نداشتم و او شهادتینم داد
به گریه افتادم، تربت حسینم داد
اگر هنوز محرم سیاه میپوشم
به جای لالایی، روضه بوده در گوشم
به اشک روضه مرا شیر داده مادر من
حسین بوده از اول پناه آخر من
به شیرخوارگیام اصغر حسینم کرد
از آن نخست فدای سر حسینم کرد
جوان شدم، گرهی هرکجا به کارم خورد
پدر مرا به علیاکبر حسین سپرد
::
وصیت پدرم را هنوز یادم هست
چقدر بر دلم آن حرفهای ساده نشست:
«بهجز حسین مبادا مرید غیر شوی
الهی ای پسرم عاقبت به خیر شوی
نبند امید به هر بخششی و هر بذلی
نترس از افتادن، بیمۀ اباالفضلی
همیشه ای پسرم خالی از تکبر باش
اگر که دست تو بالای دست شد، حُر باش»
به من کرامت این خاندان که شد معلوم
بریدم از همه دل، غیر چارده معصوم
::
تو هم شبیه من، آری تو هم شبیه منی
نمیتوانی از این خانواده دل بکنی..
تو هم برای امام زمان خود یاری
تو هم به روی لب احلی من العسل داری
من و تو تحت لوای حسین ما شدهایم
درون خیمۀ او با هم آشنا شدهایم
من و تو جبهۀ مظلوم مقتدر هستیم
من و تو هرچه که هستیم، عهد نشکستیم
معلم من و تو از ازل خدا بوده
و درس اول ما عین و لام و یا بوده..
من و تو مکتبمان تا همیشه عاشوراست
ببین، به بام فلک پرچم مقدس ماست
قیام سرخ حسینی ببین و درس بگیر
درخت باش، خزان هم شد ایستاده بمیر
هنوز خیمۀ آل یزید پابرجاست
حسینیان! علم امروز روی دوش شماست
نمیرسد به محبان اهلبیت زیان
خداست یاور ما، کُلُّ مَن عَلَیها فان
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #شعر_عاشورایی | #خانواده_حسینی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
جماعت دودل
آن لحظه که حرف ماندن و رفتن شد
هنگامه ی دل کندن جان از تن شد
در اصل چراغ خیمه خاموش نشد
تکلیف جماعت دو دل روشن شد!
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #شعر_عاشورایی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
47.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کبوترهای گوهرشاد
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه
شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران
به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه
کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر
پریشان کرد جمع یکدل ما را، پشیمان نه
سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد
که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه
یکی فریاد میزد شرمتان باد آی دژخیمان!
به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه
یکی فریاد سر میداد بر پیکر سری دارم
که آن را میسپارم دست تیغ و بر گریبان نه
برای او که کشتن را صلاح خویش میداند
تفاوت میکند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه
دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید
رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!
کلاه پهلوی هم کمکم افتاد از سر مردم
نرفت اما سر آنها کلاه زورگویان، نه!
گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم
نخواهد شد ولی اینبار جمع ما پریشان، نه!
به جمهوری اسلامی ایران گفتهایم «آری»
به هر چه غیر جمهوری اسلامی ایران: «نه»
کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد
اگرچه قدرت ما میشود تحریم، کتمان نه
دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما تلآویو است، تهران نه!
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #شعر_پایداری | #حماسه_گوهرشاد
🇮🇷 @Shere_Enghelab
حُسن ختام
ای سمت خود کشانده خواص و عوام را
دریاب این سپاه پیاده نظام را...
هر کس سلام داد تو را در سفر، گرفت
در موکب نخست، جواب سلام را
از دست خادمان تو نوشید هر که چای
یکجا چشید لذت شُرب مدام را...
گفتم که «السلامُ عَلی مَن بَکَتهُ…» برد
اشک علیالدوام ، قوام کلام را
«ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش»
ما قابلیم نوکری این امام را
پای پیاده آمدم و روی من سیاه!
پای برهنه نیستم این چند گام را
با دست خالی آمدم و روی من سیاه!
چیزی نبود قابل عرض این مقام را
مصراع آخر است، رسیدیم کربلا
باید چه کرد این همه حُسن ختام را؟
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #زیارت_اربعین
🇮🇷 @Shere_Enghelab
تصور کن...
تصور کن تو در سنگر، وَ داعش در کمین باشد
تصور کن جهانت شکل یک میدان مین باشد
تصور کن بیفتی دست داعش، تازه در دستت
عقیق سرخ باشد، «یاعلی» نقش نگین باشد
تصور کن که روی بازویت لبیک یا زینب
و نامت نام فرزند امیرالمؤمنین باشد
تصور کن علی باشی و تنها، آنطرف اما
سپاه ناکثین و مارقین و قاسطین باشد...
تصور کن بپرسند از کجایی؟ شیعهای؟ باید
برای هر سؤالی پاسخت در آستین باشد
تصور کن لبانت خشک باشد مثل اربابت
فقط دلواپس طفلت نباشی، فرقش این باشد!
تصور کن نفربرهای دشمن اسب باشند و
ببینی پیکر یاران تو روی زمین باشد
تصور کن کسی که میبرد با خود تو را، شمر است
تصور کن برادر! کربلا شاید همین باشد
چه خواهی کرد؟ مثل من تو هم پاهات میلرزد؟
اگر یک سمت دنیا باشد و یک سمت دین باشد؟
هزاران بار دیدم عکس آخر را، نفهمیدم
چه باعث میشود یک مرد تا این حد متین باشد
گمانم چشم «محسن» رو به قاب تازهای وا شد
گمانم حق در آن تصویر، با «روح الامین» باشد
::
جوابم را ندادی ای برادرجان! چه خواهی کرد؟
تصور کن تو باشی، شمر باشد، دوربین باشد!
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #شهید_محسن_حججی
🇮🇷 @Shere_Enghelab