eitaa logo
شعر انقلاب
3.4هزار دنبال‌کننده
740 عکس
237 ویدیو
4 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
سین هشتم هفت‌سین، هفت بند دلتنگی نذر کردم برای سال جدید کاشکی عاقبت به خیر شوم مثل پاییز که رسید به عید سیب را از جزیرۀ مجنون سبزه را از طلاییه چیدم در خیالات خود، دم نوروز داشتم باز سفره می‌چیدم قاب عکس کنار آیینه حرف می‌زد، کمی دقیق شدم آینه گفت: پیرتر شده‌ای عکس می‌گفت: بی‌رفیق شدم عکس و آیینه زل زدند به من چشم‌هایم پر از شکایت بود در دل قاب و آینه، چشمم دربه‌در، در پی شهادت بود ماهی کوچکی که از دریا در دل تَنگ تُنگ مانده منم او که با یاد دوستان خود را پای این هفت‌سین کشانده منم یاد آن سفره‌های ساده به خیر چفیه‌ها خالی از تجمل بود تیر و ترکش اگرچه می‌خوردیم زخم‌ها قابل تحمل بود هفت‌سین دلم پر از درد است از علی التیام می‌خواهم سین هشتم سلام بر شهدا «من علیک السلام می‌خواهم» ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
شوق پرواز شوق پرواز در دل ما بود تا دم مرگ یک نفس ماندیم همه در راه آسمان بودند من و یک عده در قفس ماندیم قسمت آسمانیان پرواز قسمت ما اسارت و ماندن با نگاهی که غرق حسرت بود چقدر داد می‌زدم: من! من! ما اسیر و غریب، اما نه پادگان در اسارت ما بود گاه باید نرفت و باقی ماند در ته دره بود و بالا بود اَلرَّمادی و سامرا، بغداد هر کجا بود با خدا بودیم هر نسیم عطر آشنایی داشت شکر، نزدیک کربلا بودیم این اسارت هنوز هم باقی‌ست همه غافل از این که ما هستیم کوچه‌ها محو در فراموشی‌ست باز مثل غریبه‌ها هستیم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
نردبان آسمان سبک‌بالان خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند سواران لحظه‌ای تمکین نکردند ترحّم بر من مسکین نکردند سواران از سر نعشم گذشتند فغان‌ها کردم، اما برنگشتند اسیر و زخمی و بی دست و پا من رفیقان، این چه سودا بود با من؟... اگر دیر آمدم مجروح بودم اسیر قبض و بسط روح بودم در باغ شهادت را نبندید به ما بیچارگان زان سو نخندید رفیقانم دعا کردند و رفتند مرا زخمی رها کردند و رفتند رها کردند در زندان بمانم دعا کردند سرگردان بمانم شهادت نردبان آسمان بود شهادت آسمان را نردبان بود چرا برداشتند این نردبان را؟ چرا بستند راه آسمان را؟... دلم تا دست بر دامان در زد دو دستی سنگ شیون را به سر زد... چه درد است این که در فصل اقاقی به روی عاشقان در بسته ساقی بر این در،‌ وای من قفلی لجوج است بجوش ای اشک هنگام خروج است در میخانه را گیرم که بستند کلیدش را چرا یا رب شکستند؟!... من آخر طاقت ماندن ندارم خدایا تاب جان کندن ندارم دلم تا چند یا رب خسته باشد؟ در لطف تو تا کی بسته باشد؟ بیا باز امشب ای دل در بکوبیم بیا این‌بار محکم‌تر بکوبیم... بکوب ای دل که غفار است یارم من از کوبیدن در شرم دارم بکوب ای دل که جای شک و ظن نیست مرا هر چند روی در زدن نیست کریمان گر چه ستار العیوب‌اند گدایانی که محجوب‌اند خوب‌اند بکوب ای دل،‌ مشو نومید از این در بکوب ای دل هزاران بار دیگر... اگر آه تو از جنس نیاز است در باغ شهادت باز، باز است... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
ای کاش... گل اشکم شبی وا می‌شد ای کاش همه دردم مداوا می‌شد ای کاش به هر کس قسمتی دادی خدایا! شهادت قسمت ما می‌شد ای کاش ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
مردهای کربلای پنج دیگر آن شب‌ها نمی‌آیند لحظه‌های از خدا سرشار مردهای کربلای پنج دردهای کربلای چار بعد از آن مردان پولادین مانده بر دوشم سری سنگین زیر پایم شد زمین خالی آسمان شد بر سرم آوار اندک اندک عاشقان رفتند اندک اندک عشق تنها ماند کم‌کم این دل هم ز پا افتاد کم‌کم این آیینه شد زنگار شعله شعله آتشی جان‌سوز می‌چکد بر سینه‌ام امروز بستۀ دنیایم این دنیا خستۀ تکرارم این تکرار یک شلمچه خسته‌ام از خود چند فکّه غرق اندوهم این‌همه آوار را ای درد! یک سحر از شانه‌ام بردار ✍🏻 🏷 | 🗓 ۱۹ دی‌ماه؛ سال‌روز آغاز عملیات کربلای پنج [سال۱۳۶۵] 🇮🇷 @Shere_Enghelab
جدول تناسب جنگ یک جدول تناسب بود تا جوابش همیشه این باشد پدرم ضرب در چهل درصد حاصلش بخش بر زمین باشد عده‌ای را ضریب منفی داد عده‌ای را به هیچ قسمت کرد تا هرآن‌کس که سوء نیّت داشت تا ابد زیر ذره‌بین باشد یک نفر فکر آب و خاک که نه در پی نان و آب بود از جنگ خطر جبهه را خرید به جان تا پس از جنگ خوش‌نشین باشد یک نفر پشت خاکریز خودی لشکرش را که در محاصره دید سر خود را گذاشت روی زمین تا دعاگوی سرزمین باشد یک نفر فارغ از معادله‌ها بی‌خیال تمام مشغله‌ها روی میدان مین قدم زد تا ته این سطر نقطه‌چین باشد در جواب کسی که می‌گوید پدر از جنگ دست‌پُر برگشت هر دو تا آستین او خالی‌ست تا جوابش در آستین باشد هم‌قطار پدر که عکاس است گفت در هشت سال جبهه و جنگ حسرتش ماند بر دلم یک بار پدرت رو به دوربین باشد ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
به رسم شهیدان بیا عاشقی را رعایت کنیم ز یاران عاشق حکایت کنیم از آن‌ها که خونین سفر کرده‌اند سفر بر مدار خطر کرده‌اند از آن‌ها که خورشیدِ فریادشان دمید از گلوی سحرزادشان... حکایت کنیم از تباری شگفت که کوبید در هم، حصاری شگفت از آن‌ها که پیمانۀ «لا» زدند دل عاشقی را به دریا زدند... هلا منکر جان و جانان ما بزن زخم انکار بر جان ما... بزن زخم، این مرهم عاشق است که بی‌زخم مردن غم عاشق است بیار آتش کینه نمرودوار خلیلیم! ما را به آتش سپار... در این عرصه با یار بودن خوش است به رسم شهیدان سرودن خوش است بیا در خدا خویش را گم کنیم به رسم شهیدان تکلّم کنیم... بیا با گل لاله بیعت کنیم که آلاله‌ها را حمایت کنیم حمایت ز گل‌ها، گل افشاندن است هم‌آواز با باغبان خواندن است ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
معبر خورشید بیا به خلوت پروانه‌ها پری بزنیم سری به شعلۀ خاموش سنگری بزنیم بیا بیا که از این انجماد تیرۀ خویش به طور سینۀ خورشید معبری بزنیم برای مرهم زخم تغافل و تردید بیا به سایۀ شمشیرها سری بزنیم بیا برای سفر باز هم امیدی هست اگر به صدق در این آسمان پری بزنیم به جرم زرد نشستن به فصل سرخی عشق به شرحه شرحۀ دل نیش خنجری بزنیم در این کویر برادر! امید باران نیست بیا که خیمه به صحرای دیگری بزنیم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
روزهای شگفت عمر نامهربان شده، ای کاش اندکی مهربان بیندیشیم شب ما پرشتاب می‌گذرد به شب عاشقان بیندیشیم دوست داری به باغ گل برویم به تماشای باغ تازه شویم بنشینیم و بین آن همه گل به گلی بی‌نشان بیندیشیم؟ دوست داری به جبهه برگردیم به شب یا حسین و یا زهرا زیر رگبار ناجوانمردی به شهیدی جوان بیندیشیم؟ نیمی از عمرمان به ترس گذشت خواب ماندیم و فصل درس گذشت روزهایی شگفت در راه‌اند به شب امتحان بیندیشیم عده‌ای در صف یزید شدند عده‌ای محو و ناپدید شدند آه عباس‌های غیرتمند! به امام زمان بیندیشیم هرچه دل بود عشق با خود برد کاروان رفت و عاشقان رفتند ما که ماندیم لااقل گاهی به شهیدانمان بیندیشیم پاک بودند و پاک افتادند با تواضع به خاک افتادند باغ را سرو تازه بسیار است به درخت جوان بیندیشیم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
نردبان آسمان سبک‌بالان خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند سواران لحظه‌ای تمکین نکردند ترحّم بر من مسکین نکردند سواران از سر نعشم گذشتند فغان‌ها کردم، اما برنگشتند اسیر و زخمی و بی دست و پا من رفیقان، این چه سودا بود با من؟... اگر دیر آمدم مجروح بودم اسیر قبض و بسط روح بودم در باغ شهادت را نبندید به ما بیچارگان زان سو نخندید رفیقانم دعا کردند و رفتند مرا زخمی رها کردند و رفتند رها کردند در زندان بمانم دعا کردند سرگردان بمانم شهادت نردبان آسمان بود شهادت آسمان را نردبان بود چرا برداشتند این نردبان را؟ چرا بستند راه آسمان را؟... دلم تا دست بر دامان در زد دو دستی سنگ شیون را به سر زد... چه درد است این که در فصل اقاقی به روی عاشقان در بسته ساقی بر این در،‌ وای من قفلی لجوج است بجوش ای اشک هنگام خروج است در میخانه را گیرم که بستند کلیدش را چرا یا رب شکستند؟!... من آخر طاقت ماندن ندارم خدایا تاب جان کندن ندارم دلم تا چند یا رب خسته باشد؟ در لطف تو تا کی بسته باشد؟ بیا باز امشب ای دل در بکوبیم بیا این‌بار محکم‌تر بکوبیم... بکوب ای دل که غفار است یارم من از کوبیدن در شرم دارم بکوب ای دل که جای شک و ظن نیست مرا هر چند روی در زدن نیست کریمان گر چه ستار العیوب‌اند گدایانی که محجوب‌اند خوب‌اند بکوب ای دل،‌ مشو نومید از این در بکوب ای دل هزاران بار دیگر... اگر آه تو از جنس نیاز است در باغ شهادت باز، باز است... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
سین هشتم هفت‌سین، هفت بند دلتنگی نذر کردم برای سال جدید کاشکی عاقبت به خیر شوم مثل پاییز که رسید به عید سیب را از جزیرۀ مجنون سبزه را از طلاییه چیدم در خیالات خود، دم نوروز داشتم باز سفره می‌چیدم قاب عکس کنار آیینه حرف می‌زد، کمی دقیق شدم آینه گفت: پیرتر شده‌ای عکس می‌گفت: بی‌رفیق شدم عکس و آیینه زل زدند به من چشم‌هایم پر از شکایت بود در دل قاب و آینه، چشمم دربه‌در، در پی شهادت بود ماهی کوچکی که از دریا در دل تَنگ تُنگ مانده منم او که با یاد دوستان خود را پای این هفت‌سین کشانده منم یاد آن سفره‌های ساده به خیر چفیه‌ها خالی از تجمل بود تیر و ترکش اگرچه می‌خوردیم زخم‌ها قابل تحمل بود هفت‌سین دلم پر از درد است از علی التیام می‌خواهم سین هشتم سلام بر شهدا «من علیک السلام می‌خواهم» ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
جنگیدیم ما هشت بهار با خزان جنگیدیم با دست تهی پیر و جوان جنگیدیم روزی که جهان پشت به پشت آمده بود ما پشت به پشت با جهان جنگیدیم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab