سین هشتم
هفتسین، هفت بند دلتنگی
نذر کردم برای سال جدید
کاشکی عاقبت به خیر شوم
مثل پاییز که رسید به عید
سیب را از جزیرۀ مجنون
سبزه را از طلاییه چیدم
در خیالات خود، دم نوروز
داشتم باز سفره میچیدم
قاب عکس کنار آیینه
حرف میزد، کمی دقیق شدم
آینه گفت: پیرتر شدهای
عکس میگفت: بیرفیق شدم
عکس و آیینه زل زدند به من
چشمهایم پر از شکایت بود
در دل قاب و آینه، چشمم
دربهدر، در پی شهادت بود
ماهی کوچکی که از دریا
در دل تَنگ تُنگ مانده منم
او که با یاد دوستان خود را
پای این هفتسین کشانده منم
یاد آن سفرههای ساده به خیر
چفیهها خالی از تجمل بود
تیر و ترکش اگرچه میخوردیم
زخمها قابل تحمل بود
هفتسین دلم پر از درد است
از علی التیام میخواهم
سین هشتم سلام بر شهدا
«من علیک السلام میخواهم»
✍🏻 #داود_رحیمی
🏷 #دفاع_مقدس | #شهدا | #سال_نو
🇮🇷 @Shere_Enghelab
شوق پرواز
شوق پرواز در دل ما بود
تا دم مرگ یک نفس ماندیم
همه در راه آسمان بودند
من و یک عده در قفس ماندیم
قسمت آسمانیان پرواز
قسمت ما اسارت و ماندن
با نگاهی که غرق حسرت بود
چقدر داد میزدم: من! من!
ما اسیر و غریب، اما نه
پادگان در اسارت ما بود
گاه باید نرفت و باقی ماند
در ته دره بود و بالا بود
اَلرَّمادی و سامرا، بغداد
هر کجا بود با خدا بودیم
هر نسیم عطر آشنایی داشت
شکر، نزدیک کربلا بودیم
این اسارت هنوز هم باقیست
همه غافل از این که ما هستیم
کوچهها محو در فراموشیست
باز مثل غریبهها هستیم
✍🏻 #محمد_غفاری
🏷 #دفاع_مقدس | #آزادگان_سرافراز
🇮🇷 @Shere_Enghelab
نردبان آسمان
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
سواران لحظهای تمکین نکردند
ترحّم بر من مسکین نکردند
سواران از سر نعشم گذشتند
فغانها کردم، اما برنگشتند
اسیر و زخمی و بی دست و پا من
رفیقان، این چه سودا بود با من؟...
اگر دیر آمدم مجروح بودم
اسیر قبض و بسط روح بودم
در باغ شهادت را نبندید
به ما بیچارگان زان سو نخندید
رفیقانم دعا کردند و رفتند
مرا زخمی رها کردند و رفتند
رها کردند در زندان بمانم
دعا کردند سرگردان بمانم
شهادت نردبان آسمان بود
شهادت آسمان را نردبان بود
چرا برداشتند این نردبان را؟
چرا بستند راه آسمان را؟...
دلم تا دست بر دامان در زد
دو دستی سنگ شیون را به سر زد...
چه درد است این که در فصل اقاقی
به روی عاشقان در بسته ساقی
بر این در، وای من قفلی لجوج است
بجوش ای اشک هنگام خروج است
در میخانه را گیرم که بستند
کلیدش را چرا یا رب شکستند؟!...
من آخر طاقت ماندن ندارم
خدایا تاب جان کندن ندارم
دلم تا چند یا رب خسته باشد؟
در لطف تو تا کی بسته باشد؟
بیا باز امشب ای دل در بکوبیم
بیا اینبار محکمتر بکوبیم...
بکوب ای دل که غفار است یارم
من از کوبیدن در شرم دارم
بکوب ای دل که جای شک و ظن نیست
مرا هر چند روی در زدن نیست
کریمان گر چه ستار العیوباند
گدایانی که محجوباند خوباند
بکوب ای دل، مشو نومید از این در
بکوب ای دل هزاران بار دیگر...
اگر آه تو از جنس نیاز است
در باغ شهادت باز، باز است...
✍🏻 #قادر_طهماسبی
🏷 #دفاع_مقدس | #شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
ای کاش...
گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
همه دردم مداوا میشد ای کاش
به هر کس قسمتی دادی خدایا!
شهادت قسمت ما میشد ای کاش
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #دفاع_مقدس | #آرزوی_شهادت
🇮🇷 @Shere_Enghelab
مردهای کربلای پنج
دیگر آن شبها نمیآیند
لحظههای از خدا سرشار
مردهای کربلای پنج
دردهای کربلای چار
بعد از آن مردان پولادین
مانده بر دوشم سری سنگین
زیر پایم شد زمین خالی
آسمان شد بر سرم آوار
اندک اندک عاشقان رفتند
اندک اندک عشق تنها ماند
کمکم این دل هم ز پا افتاد
کمکم این آیینه شد زنگار
شعله شعله آتشی جانسوز
میچکد بر سینهام امروز
بستۀ دنیایم این دنیا
خستۀ تکرارم این تکرار
یک شلمچه خستهام از خود
چند فکّه غرق اندوهم
اینهمه آوار را ای درد!
یک سحر از شانهام بردار
✍🏻 #عبدالرحیم_سعیدیراد
🏷 #دفاع_مقدس | #شهدا
🗓 ۱۹ دیماه؛ سالروز آغاز عملیات کربلای پنج [سال۱۳۶۵]
🇮🇷 @Shere_Enghelab
جدول تناسب
جنگ یک جدول تناسب بود
تا جوابش همیشه این باشد
پدرم ضرب در چهل درصد
حاصلش بخش بر زمین باشد
عدهای را ضریب منفی داد
عدهای را به هیچ قسمت کرد
تا هرآنکس که سوء نیّت داشت
تا ابد زیر ذرهبین باشد
یک نفر فکر آب و خاک که نه
در پی نان و آب بود از جنگ
خطر جبهه را خرید به جان
تا پس از جنگ خوشنشین باشد
یک نفر پشت خاکریز خودی
لشکرش را که در محاصره دید
سر خود را گذاشت روی زمین
تا دعاگوی سرزمین باشد
یک نفر فارغ از معادلهها
بیخیال تمام مشغلهها
روی میدان مین قدم زد تا
ته این سطر نقطهچین باشد
در جواب کسی که میگوید
پدر از جنگ دستپُر برگشت
هر دو تا آستین او خالیست
تا جوابش در آستین باشد
همقطار پدر که عکاس است
گفت در هشت سال جبهه و جنگ
حسرتش ماند بر دلم یک بار
پدرت رو به دوربین باشد
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #دفاع_مقدس | #شعر_اعتراض | #روز_جانباز
🇮🇷 @Shere_Enghelab
به رسم شهیدان
بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم
از آنها که خونین سفر کردهاند
سفر بر مدار خطر کردهاند
از آنها که خورشیدِ فریادشان
دمید از گلوی سحرزادشان...
حکایت کنیم از تباری شگفت
که کوبید در هم، حصاری شگفت
از آنها که پیمانۀ «لا» زدند
دل عاشقی را به دریا زدند...
هلا منکر جان و جانان ما
بزن زخم انکار بر جان ما...
بزن زخم، این مرهم عاشق است
که بیزخم مردن غم عاشق است
بیار آتش کینه نمرودوار
خلیلیم! ما را به آتش سپار...
در این عرصه با یار بودن خوش است
به رسم شهیدان سرودن خوش است
بیا در خدا خویش را گم کنیم
به رسم شهیدان تکلّم کنیم...
بیا با گل لاله بیعت کنیم
که آلالهها را حمایت کنیم
حمایت ز گلها، گل افشاندن است
همآواز با باغبان خواندن است
✍🏻 #سیدحسن_حسینی
🏷 #دفاع_مقدس | #شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
معبر خورشید
بیا به خلوت پروانهها پری بزنیم
سری به شعلۀ خاموش سنگری بزنیم
بیا بیا که از این انجماد تیرۀ خویش
به طور سینۀ خورشید معبری بزنیم
برای مرهم زخم تغافل و تردید
بیا به سایۀ شمشیرها سری بزنیم
بیا برای سفر باز هم امیدی هست
اگر به صدق در این آسمان پری بزنیم
به جرم زرد نشستن به فصل سرخی عشق
به شرحه شرحۀ دل نیش خنجری بزنیم
در این کویر برادر! امید باران نیست
بیا که خیمه به صحرای دیگری بزنیم
✍🏻 #مصطفی_محدثی
🏷 #دفاع_مقدس | #شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
روزهای شگفت
عمر نامهربان شده، ای کاش
اندکی مهربان بیندیشیم
شب ما پرشتاب میگذرد
به شب عاشقان بیندیشیم
دوست داری به باغ گل برویم
به تماشای باغ تازه شویم
بنشینیم و بین آن همه گل
به گلی بینشان بیندیشیم؟
دوست داری به جبهه برگردیم
به شب یا حسین و یا زهرا
زیر رگبار ناجوانمردی
به شهیدی جوان بیندیشیم؟
نیمی از عمرمان به ترس گذشت
خواب ماندیم و فصل درس گذشت
روزهایی شگفت در راهاند
به شب امتحان بیندیشیم
عدهای در صف یزید شدند
عدهای محو و ناپدید شدند
آه عباسهای غیرتمند!
به امام زمان بیندیشیم
هرچه دل بود عشق با خود برد
کاروان رفت و عاشقان رفتند
ما که ماندیم لااقل گاهی
به شهیدانمان بیندیشیم
پاک بودند و پاک افتادند
با تواضع به خاک افتادند
باغ را سرو تازه بسیار است
به درخت جوان بیندیشیم
✍🏻 #ناصر_حامدی
🏷 #دفاع_مقدس | #شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
نردبان آسمان
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
سواران لحظهای تمکین نکردند
ترحّم بر من مسکین نکردند
سواران از سر نعشم گذشتند
فغانها کردم، اما برنگشتند
اسیر و زخمی و بی دست و پا من
رفیقان، این چه سودا بود با من؟...
اگر دیر آمدم مجروح بودم
اسیر قبض و بسط روح بودم
در باغ شهادت را نبندید
به ما بیچارگان زان سو نخندید
رفیقانم دعا کردند و رفتند
مرا زخمی رها کردند و رفتند
رها کردند در زندان بمانم
دعا کردند سرگردان بمانم
شهادت نردبان آسمان بود
شهادت آسمان را نردبان بود
چرا برداشتند این نردبان را؟
چرا بستند راه آسمان را؟...
دلم تا دست بر دامان در زد
دو دستی سنگ شیون را به سر زد...
چه درد است این که در فصل اقاقی
به روی عاشقان در بسته ساقی
بر این در، وای من قفلی لجوج است
بجوش ای اشک هنگام خروج است
در میخانه را گیرم که بستند
کلیدش را چرا یا رب شکستند؟!...
من آخر طاقت ماندن ندارم
خدایا تاب جان کندن ندارم
دلم تا چند یا رب خسته باشد؟
در لطف تو تا کی بسته باشد؟
بیا باز امشب ای دل در بکوبیم
بیا اینبار محکمتر بکوبیم...
بکوب ای دل که غفار است یارم
من از کوبیدن در شرم دارم
بکوب ای دل که جای شک و ظن نیست
مرا هر چند روی در زدن نیست
کریمان گر چه ستار العیوباند
گدایانی که محجوباند خوباند
بکوب ای دل، مشو نومید از این در
بکوب ای دل هزاران بار دیگر...
اگر آه تو از جنس نیاز است
در باغ شهادت باز، باز است...
✍🏻 #قادر_طهماسبی
🏷 #دفاع_مقدس | #شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
سین هشتم
هفتسین، هفت بند دلتنگی
نذر کردم برای سال جدید
کاشکی عاقبت به خیر شوم
مثل پاییز که رسید به عید
سیب را از جزیرۀ مجنون
سبزه را از طلاییه چیدم
در خیالات خود، دم نوروز
داشتم باز سفره میچیدم
قاب عکس کنار آیینه
حرف میزد، کمی دقیق شدم
آینه گفت: پیرتر شدهای
عکس میگفت: بیرفیق شدم
عکس و آیینه زل زدند به من
چشمهایم پر از شکایت بود
در دل قاب و آینه، چشمم
دربهدر، در پی شهادت بود
ماهی کوچکی که از دریا
در دل تَنگ تُنگ مانده منم
او که با یاد دوستان خود را
پای این هفتسین کشانده منم
یاد آن سفرههای ساده به خیر
چفیهها خالی از تجمل بود
تیر و ترکش اگرچه میخوردیم
زخمها قابل تحمل بود
هفتسین دلم پر از درد است
از علی التیام میخواهم
سین هشتم سلام بر شهدا
«من علیک السلام میخواهم»
✍🏻 #داود_رحیمی
🏷 #دفاع_مقدس | #شهدا | #آغاز_سال
🇮🇷 @Shere_Enghelab
جنگیدیم
ما هشت بهار با خزان جنگیدیم
با دست تهی پیر و جوان جنگیدیم
روزی که جهان پشت به پشت آمده بود
ما پشت به پشت با جهان جنگیدیم
✍🏻 #عباس_شاهزیدی
🏷 #شعر_پایداری | #دفاع_مقدس
🇮🇷 @Shere_Enghelab