#امام_حسین علیهالسلام
#زیارت_اربعین
#مسمط
🔹میقات ما🔹
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم
تا بارگاه قبلهٔ حاجات میرویم
قسمت اگر شود به ملاقات میرویم
میقات ما حسین، ملاقات ما حسین
زانو زدیم پیر و جوان بر زمین تو
ما حلقه بستهایم به دور نگین تو
ما را کشانده است کجاها طنین تو
افتادهایم در گذر اربعین تو
ای واژه واژه نام تو صد ماجرا حسین
ما چون کبوتران حرم پر شکستهایم
از آشیان گذشته و از خود گسستهایم
چون صیدهای زخمی در خون نشستهایم
یعنی که دل به لذت دیدار بستهایم
مرهم حسین، صبر حسین و شفا حسین
ای جان شرحه شرحه بگو ماجرا چه بود
راز به خون تپیدن خون خدا چه بود
آن جوشش صدای تو در کربلا چه بود
دادی بها به خون خودت، خونبها چه بود
ای خون پاک تو، همهدم خونبها حسین
با بادها بگو که هوایم هوای توست
با نایها بگو که نوایم نوای توست
بغضی که در تلاوت در خون رهای توست
سودای آتشیست که بر خیمههای توست
ای تا ابد، نوای من بینوا حسین
گلزخمها شکفته شده روی پیکرت
چون کعبه فوجِ تیغ گرفتهست در برت
بعد از تو دشت، یکسر«إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت»
بالا سرت، بلند سرت، تا خدا، سرت
بر ما چه رفته است به شوق تو «یا حسین»
📝 #ابراهیم_قبلهآرباطان
🌐 shereheyat.ir/node/999
✅ @ShereHeyat
💠 غبار بهشت
«ماجرای شیعه شدن خلیعی شاعر با عنایت امام حسین(علیهالسلام)»
🔹 پدر و مادرش ساکن موصل بودند و در زندگیشان به ظاهر چیزی کم نداشتند جز فرزند. دیدن اولاد همسایهها حسرت چند سالۀ مادرش را بیشتر میکرد. برای همین نذر کرد اگر خداوند به آنها فرزندی عنایت کند، او را در راه حسین(علیهالسلام) قرار دهد اما نه برای خدمت در این مسیر، بلکه برای آزار و قتل زائرانی که به زیارت حسین بن علی(علیهماالسلام) مشرف میشدند. از خانوادهای ناصبی غیر از این انتظار نمیرود. ناف این جماعت را با کینۀ علی(علیهالسلام) و آل علی و مریدان علی بریدهاند.
گذشت تا لطف عام الهی شامل آنها شد و خداوند پسری را در دامانشان گذاشت. جمالالدین روز به روز قد میکشید و بزرگتر میشد. حالا دیگر جوانی شده بود که در کنار انجام کارهای روزمرّه، دستی هم بر آتش شعر داشت و گاه گاهی در خلوت خود ابیاتی میسرود. روزی که مادرش احساس کرد جمالالدین میتواند از عهدۀ آن نذر برآید، ماجرا را با او درمیان گذاشت و از او خواست تا آن وعده را عملی سازد.
🔸 همواره کاروانهایی بودند که از منطقۀ جبل عاملِ شیعهنشین و برخی مناطق شام عازم زیارت سیدالشهدا(علیهالسلام) میشدند و در مسیر خود از موصل عبور میکردند. جمالالدین ناچار برای ادای نذر مادر به دنبال یکی از آن کاروانها رفت اما برای انجام آن فریضۀ شیطانی عجله نکرد. نمیدانم دو به شک بود که آیا دستش را به خون مظلوم آلوده کند یا اینکه میخواست مطمئن شود نیت کاروان، زیارت حسین بن علی(علیهماالسلام) است، تا بیگدار به آب نزده باشد. هرچه بود تا منطقۀ مسیّب که نزدیک کربلا قرار دارد کاروان را تعقیب کرد. بیش از ۹۰ فرسخ، حدود ۵۰۰ کیلومتر در طریق الحسین(علیهالسلام) راه طی کنی آن هم به نیت سوء قصد به جان زائران حسین(علیهالسلام)! چه حکایت غریبیست!
🔹 با مشاهدۀ عبور کاروان از فرات، خاطرجمع شد که آنها به زیارت حسین(علیهالسلام) میروند. همانجا بار سفر زمین گذاشت تا هنگام بازگشتن کاروان نذر مادرش را قربة الی الله ادا کند. آن روزها و ساعتها فرصت خوبی بود تا خنجرش را صیقل دهد، برای خودش شعر بخواند و به خیلی چیزها فکر کند؛ به خودش، به نذر مادرش، به عذاب وجدانش، به زائران حسین(علیهالسلام) به کربلا.
اوقات نفسگیری بود. در همین فکرها بود که خوابش برد. در عالم رؤیا دید که قیامت برپا شده و او را میبرند تا به خاطر عقاید باطلش راهی جهنم کنند. هرچه التماس کرد فایدهای نداشت و او را در دوزخ انداختند. بین شعلهها غوطهور بود اما احساس سوختن نمیکرد، گویا زبانههای آتش بر بدن او بیاثر بود! در آن هول و ولا ناگهان صدای مهیبی از قعر جهنم بلند شد: «من اجازه ندارم تنی را که غبار راه کربلا بر آن نشسته، بسوزانم...» آری آن گرد و خاک برخاسته از کاروان، بر سر و روی او نشسته بود. همان غبار بهشتی حائلی شد بین او و آتش. مگر جهنم میتواند بهشت را بسوزاند؟ حاشا و کَلّا!
🔸 پس از عمری دشمنی با اهلبیت پیامبر(صلواتاللهوسلامهعلیهوآله) از خواب غفلت بیدار شد. خدا خواست که بیدار شود تا حجتی باشد بر هممسلکان سابقش تا حسین(علیهالسلام) را بشناسند. حجتی باشد بر ما که غبار طریق الحسین(علیهالسلام) را دستکم نگیریم، تربت کربلا که جای خودش را دارد.
این رؤیای صادقه باعث شد خوابی که مادرش برایش دیده بود بیتعبیر و عقیم بماند. خاصیت اعجاز حسین(علیهالسلام) این است که هر سِحری را باطل میکند. با حالی آشفته به حرم رفت و این دو بیت را سرود:
اِذا شِئتَ النّجاةِ فَزُر حُسينا
لِكَی تَلقى الاِلهَ قريرَ عَينِ
فَاِنَّ النارَ لَيسَ تَمُسُّ جِسماً
عَلَيهِ غُبارُ زوارِ الحسينِ
اگر به دنبال رستگاری هستی پس حسین(علیهالسلام) را زیارت کن تا خداوند متعال را با چشمی روشن ملاقات کنی.
پس همانا جسمی را که بر آن غبار راه زائران حسین(علیهالسلام) نشسته باشد، آتش نمیسوزاند.
🔹 جمالالدین از باورهای اجدادیاش برگشت اما دیگر پای برگشتن از کربلا را نداشت. او مجاور حرم کربلا شد و برای جبران لطفی که در حقش شده بود اشعار بسیاری در ستایش خاندان رسالت خصوصا سیدالشهدا(علیهالسلام) سرود. این شاعر اهل موصل، صلهای از حضرت دریافت کرده است که حسرت هر شاعریست؛ صلهای که تخلص شعری او را نیز رقم زده است. روزی رو به ضریح ایستاده بود و یکی از قصایدش در مدح حضرت را میخواند، ناگاه پردهای که از در آویزان بود از جایش کنده شد و بر شانۀ او افتاد، کسانی که شاهد ماجرا بودند، پردۀ حرم را هدیه و خلعتی از طرف اباعبداللهالحسین(علیهالسلام) به جمالالدین دانستند. از آنجا بود که این شاعر قرن هشتم به خَلیعی یا خِلَعی مشهور شد و اشعارش را به این تخلص، متبرک میکرد.
✍🏻 #عباس_همتی
🌐 shereheyat.ir/node/5954
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#چارپاره
🔹امیری حسین🔹
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
چه سرمست و شورآفرین میرود
سپاهی به دیدار فرماندهش
هوایی شدم، مقصدم کربلاست
کجا از همین سرزمین بهتر است؟
برای رسیدن به آغوش تو
هوای خوش اربعین بهتر است
چه باکیست از پای تاول زده
به عشق تو طی میشود این مسیر
نماندهست چیزی به کربوبلا
امیری حسینٌ و نعم الامیر
غریبم به آغوش تو دلخوشم
اسیرم به عشقت شدم مبتلا
در این روزها آرزویم شده
فقط کربلا کربلا کربلا
مرا مادرم از همان کودکی
به شیرینی نام تو شیر داد
پدر با خودش برد هیأت مرا
به من مهر و سربند و زنجیر داد
دلم خوش به داروی دیدار توست
حبیبم حسین و طبیبم حسین
غریبانه در کربلا خفتهای
نگاهی به من کن، غریبم حسین
قدم میگذاری به صحن بهشت
به یاد شهیدان والامقام
بگو با دلی عاشق و بیقرار
به لبهای عطشان مولا سلام
📝 #ناصر_حامدی
🌐 shereheyat.ir/node/1705
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#غزل
🔹مسافر🔹
ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است
این تاول است در کف پا یا جواهر است
راهی شدی به سمت رسیدن به اصل خویش
دور از نگاه شهر که فکر ظواهر است
دلهای شستوشو شده و پاک، بیشمار
چشمی که تر نگشته در این جاده نادر است
سیر است گرچه چشم و دلت از کرامتش
در این مسیر سفرهٔ افطار حاضر است
وقتی که در نگاه تو مقصد حرم شود
پاگیر جاده میشود آن دل که عابر است
آن دل که میگریزد از جبر روزگار
در جستجوی ردّ قدمهای جابر است...
با آب و تاب سینهزنان گرم قل قل است
کتری آب جوش که در اصل شاعر است
فنجان لب طلا پر و خالی که میشود
هر بار گفتهام نکند چای آخر است
📝 #میثم_داودی
🌐 shereheyat.ir/node/988
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#غزل
🔹دست خالی برنگردی🔹
میروی دریا دل من! دست خالی برنگردی
از میان دردها با بیخیالی برنگردی
خاطر آشفتۀ من! میروی یادت بماند
تا سر و سامان نیابی این حوالی برنگردی
با تو نامی و نشانی از اسیران بلا نیست
از بیابانها اگر با خستهحالی برنگردی
با نسیم اشک و آهت پر بزن تا آستانش
تا نسوزد آتش عشق از تو بالی برنگردی
خانۀ ما کربلا و دوریِ از خانه تا کی!
میشود آیا به خانه چند سالی برنگردی؟
ماهی تنگ بلورم! ای دل بیتاب و تنگم
میروی و کاشکی از آن زلالی برنگردی
📝 #حسن_زرنقی
🌐 shereheyat.ir/node/5713
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#غزل
🔹صراط المستقیم🔹
ما به سوی چشمه از این خشکسالی میرویم
با گلوی تشنه و با مشک خالی میرویم
قطره قطره از میان روضهها جاری شدیم
بین گرد و خاک جاده با زلالی میرویم
نیمهشب از بین نخلستان کوفه رد شدیم
با صراط المستقیم از آن حوالی میرویم
راه را سلمان نشان دادهست، در نزد کریم
کولهباری نیست با ما، دست خالی میرویم
«سرزنشها میکند خار مغیلان در مسیر»
با تمام طعنههای احتمالی میرویم...
دسته دسته، تا حرم، پرچم به دوش، از شرق و غرب
با نسیم صبح و با باد شمالی میرویم
اربعینیها خبر دارند ما از این مسیر
«با چه حالی آمدیم و با چه حالی میرویم»
📝 #رضا_خورشیدیفرد
🌐 shereheyat.ir/node/4249
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#غزل
🔹جغرافیای عشق🔹
تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
زیباتر از شکفتن لبیک یا حسین
این هممسیر بودن و این همصدایی است..
از هیچکس سؤال نکن ساکن کجاست
از قلب غرب آمده یا آسیایی است
اینیک سفیدپوست و آنیک سیاهپوست
فرقی نمیکند، دلشان نینوایی است
جای قرارِ هر پرِ در باد دربهدر
آغوش بازِ آن حرم کهربایی است
ای ابرهای در حرکت! اجتماعتان
عاشقترین پدیدۀ جغرافیایی است
📝 #اعظم_سعادتمند
🌐 shereheyat.ir/node/5209
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#غزل
🔹ابرهای روضهخوان🔹
ابرها زائر آن خاک معطر هستند
روضهخوانان بدنهای مطهر هستند
بادهایی که سراسیمه حرم میآیند
جزئی از لشکریان تنِ بیسر هستند
رودهایی که به عشق تو حرم میآیند
قطرهٔ کوچکی از این همه لشکر هستند
نخلها، زلف پریشان شده و آشفته
کوهها، از غم و اندوه تو مضطر هستند
محشری کرده به پا داغ غمت راهبهراه
فرش تا عرش در این پهنهٔ محشر هستند..
سفرهای پهن شده از نمک و نان شما
همه مهمان سر سفرهٔ مادر هستند
اربعین تو به صف کرده همه دلها را
عالمی راهی این خاک معطر هستند
📝 #مریم_سقلاطونی
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#غزل
🔹صدای پای زائران🔹
این محبّت آسمانی است یا زمینی است؟
این کشش فقط خیالی است یا یقینی است؟
این که میکِشد مرا به سوی تو چه جذبهایست؟
حال و روز عاشقان همیشه اینچنینی است
تاول شکفته زیر پای زائر تو را
بوسه میزنم که موسم ستارهچینی است
کاش تاولی به پای زائر تو میشدم
تا نوازشم کنی که اوج نازنینی است
از نجف پیاده سوی کربلا روان شدن
مثل اشکهای الغدیری امینی است
کربلا چه قرنها بر او گذشته و هنوز
از معلمان مهربان درس دینی است
از کلاس عقل تا کلاس آخر جنون
سطری از کتاب «إن قَطعتُموا یمینی» است
عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق
این صدای پای زائران اربعینی است
📝 #مهدی_جهاندار
🌐 shereheyat.ir/node/1703
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#غزل
🔹فرصت نیست🔹
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق!
اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست
غمیست در دل جاماندههای کربوبلا
که هرچه هست یقین دارم از حسادت نیست
میان ما که نرفتیم و رفتهها، شاید
تفاوتیست در آغاز و در نهایت نیست
همیشه آنکه نرفتهست بیقرارتر است
همیشه آنکه نرفتهست، کمسعادت نیست
و آن کسی که در این راه اهل دل باشد
مدام اهل گله کردن و شکایت نیست
خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد
نباید این همه دل دل کند که فرصت نیست
📝 #مریم_کرباسی
🌐 shereheyat.ir/node/3330
✅ @ShereHeyat
امسال دوریم از تو... لابد حکمتی دارد
باشد، ولی عاشق دل کمطاقتی دارد
مشتاقی و مهجوری و دلتنگی و دوری
این قسمت ما بود... هر کس قسمتی دارد
جز آه چیزی در بساطم نیست، اما آه...
گویند آهِ دلشکسته قیمتی دارد
نذر زیارت داشتم از جانب «سردار»
اینک ولی او با ضریحت خلوتی دارد
این اربعین دنیا زیارتگاه یار ماست
هر گوشهای یک دلشکسته حاجتی دارد
📝 #محمدمهدی_سیار
🌐 shereheyat.ir/node/4846
✅ @ShereHeyat
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش
از جادۀ اربعین میآید یک صبح
میآید و یک قافله دل دنبالش
📝 #حامد_اهور
✅ @ShereHeyat
#اربعین_حسینی
#قصیده
🔹یک اربعین اندوه و هجران...🔹
سحر چون پیک غم از در درآید
شرار از سینه، آه از دل برآید
درای کاروانی از وطن دور
به گوش جان ز دیوار و در آید
گمانم کاروان اهلبیت است
که سوی کعبهٔ دل با سر آید
گلاب از چشم هر آلاله، جاریست
که عطر عترت پیغمبر آید
پس از یک اربعین اندوه و هجران
به دیدار برادر، خواهر آید
همان خواهر که غوغا کرده در شام
همان ریحانهٔ پیغمبر آید
همان خواهر که با سِحر بیانش
به هر جا آفریده محشر آید
همان خواهر که کس نشناسد او را
به باغ لالههای پرپر آید...
اگر از کربلا، غمگین سفر کرد
کنون از گَرد ره، غمگینتر آید
نوای «وای وای» از جان زهرا
صدای «های های» حیدر آید
از این دیدار طاقتسوز ما را
همه خون دل از چشم تر آید
غمآهنگی به استقبال یک فوج
کبوترهای بیبال و پر آید
بیا با این کبوترها بخوانیم
سرودی را که شام غم سرآید:
«شمیم جانفزای کوی بابم
مرا اندر مشام جان برآید
گمانم کربلا شد عمه! نزدیک
که بوی مُشک ناب و عنبر آید
به گوشم عمه! از گهوارهٔ گور
در این صحرا، صدای اصغر آید
مهار ناقه را یک دم نگهدار
که استقبال لیلا، اکبر آید
ولی ای عمه! دارم التماسی
قبول خاطر زارت گر آید،
در این صحرا مکن منزل که ترسم
دوباره شمر دون با خنجر آید»
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/1007
✅ @ShereHeyat
#اربعین_حسینی
#غزل
🔹زیارت🔹
ز نینوای تو رفتم چو نی، نوا کردم
چنان که بادیهها را چو نینوا کردم
به هر کجا که نشستم گریستم ز غمت
به هر طرف که دویدم تو را صدا کردم
ز خارهای مغیلان بپرس کز داغت
چقدر اشک فشاندم، چه نالهها کردم
طواف پیکر بیسر به زیر خنجرها
زیارت سرِ بیتن به نیزهها کردم
نتیجه دادن خونت به عهدهٔ من بود
که صبر کردم و بر عهد خود وفا کردم
تو خواستی به نماز شبت دعا گویم
تو را به جان تو در هر نفس دعا کردم
به نیزه، خواندنِ قرآنِ تو رُبود دلم
اگرچه سوختم از غم ولی صفا کردم
به دست بسته بسی تازیانه خوردم تا
طناب ظلم ز دست سکینه وا کردم...
📝 #سیدرضا_مؤید
🌐 shereheyat.ir/node/1005
✅ @ShereHeyat
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#اربعین_حسینی
#غزل
🔹از آن ساعت...🔹
از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم
تو بر نی بودی و دیدی چهها دیدم، چهها کردم
گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمیبردم
ولی فیض زیارت را تمنّا از خدا کردم
به یادم مانده آن روزی که میجستم تو را اما
تنت پیدا به زیر سنگ و تیر و نیزهها کردم
تو را ای آشنایِ دل اگر نشناختم آن روز
مرا اکنون تو نشناسی، وفا بین تا کجا کردم
تن چاک تو را چون جان گرفتم در برم اما
برای حفظ اطفالت، تو را آخر رها کردم
بهسان شمع، آبم کرد بانگ آبآب تو
اگرچه تشنه بودم چشمههای چشم وا کردم
میان خیمههای سوخته همچون دلم آن شب
نماز خود نشسته خواندم و بر تو دعا کردم..
ولی هرگز ندادم عجز را ره در حریم دل
سخنرانی میان دشمنان چون مرتضی کردم
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/1008
✅ @ShereHeyat
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#اربعین_حسینی
#غزل
🔹چراغ ماه🔹
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
ناباورانه از سفرم خیل خارها
تبریک گفتهاند به پای پیادهام
یا نیست باورم که در این خاک خفتهای
یا بر مزار باور خود ایستادهام
بارانم و ز بام خرابه چکیدهام
شرمندهٔ سهسالهٔ از دست دادهام
زیر چراغ ماه سرت خواب رفتهام
بر شانهٔ کجاوهٔ تو سر نهادهام
دل میزدم به آب و به آتش برای تو
از خیمهها بپرس که پروانه زادهام
چون ابر آب میشدم از آفتاب شام
تا ذرهای خلل نرسد بر ارادهام
📝 #سیدرضا_جعفری
🌐 shereheyat.ir/node/1002
✅ @ShereHeyat
#اربعین_حسینی
#زیارت_اربعین
#ترکیب_بند
🔹چهل غروب🔹
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
چهل غروب مرا مویه بود و موی پریشان
پناه میبرم از شام هجر بر شب مویت
چهل غروب نفس حبس شد، طلوع نیامد
چهل غروب دویدهست جان خسته به سویت
چهل غروب جهان خطبهخوان مرثیهات شد
چهل هزار غروب و طلوع، مرثیهگویت
کجاست خانهات ای بیکفن شقایق صحرا
که ریگ ریگ بیابان معطرند به بویت
به اربعین تو با جان خسته آمده این دل
بگو که بشنود از شرح رازهای مگویت
به اربعین تو مهمان شدند خیل ملائک
قدم نهاده در این ره هزار عارف و سالک
::
بهجز نگاه تو شیرین نمیکند غم ما را
قبول کن کمی از ذکر و نوحه و دم ما را
نشان ز خون تو دارد نشان ز سبزی گامت
کشیده راه سپیدت سه رنگ پرچم ما را...
خدا نگیرد از این قوم، عشق آل عبا را
که سیل غم نشکستهست عزم محکم ما را
کنار موکب دلدادگان راه زلالت
علم به دست ببین غیرت مجسم ما را
رسیدهایم به پابوستان به پای پیاده
قبول کن غم ما را قبول کن کم ما را
هزار بادیه سهل است در پی تو دویدن
خوشا نگاه زلالت، خوشا به چشمه رسیدن
::
نفسنفس، همۀ راه را به گریه دویدم
به جز نگاه زلالت به چشمهای نرسیدم
چه زخمها که به جامانده بر جهانِ پس از تو
پس از غروب غریبانهات چهها که ندیدم
چهل غروب پس از تو هزار درد نهان را
میان بغض فرو خفتهام به دوش کشیدم
هزار ساله منم، داغ قلب لاله منم من
زمانه رشتۀ دل را برید و من نبریدم
عطش نمیرود از خاطر مکدر دریا
صدای العطش از طفل آب کم نشنیدم
تمام عمر در این داغ جانگداز شکستم
خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
زلال خندۀ خورشید و وسع آینهداران
منم که ران ملخ میبرم به مُلک سلیمان
📝 #نغمه_مستشارنظامی
🌐 shereheyat.ir/node/5344
✅ @ShereHeyat
#اربعین_حسینی
#غزل
🔹یا حبیبی یا حسین🔹
جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته
آسمانها را در این ایوان، مجاور ساخته
از قدمهایت بپرس: این راه پایانش کجاست؟
کاینچنین از عالم و آدم، مسافر ساخته
نه فقط قلب تو، قلب عالمی را سوخته
نه فقط از من که از هر سنگ، شاعر ساخته
خاک راهش مُحییَ الاموات، عطرش زندگی
از قلوب مرده هم این خاک، عابر ساخته
آن که میخوانی برایش: «یا حبیبی یا حسین»
هر نگاهش، یک حبیببنمظاهر ساخته
هر کسی، هر جا، دم از آزادگی زد، خویش را
با امام عصر عاشورا، معاصر ساخته..
کارش از اول همین بود، آن مسیحایی که از،
فُطرس پرسوخته، مرغ مهاجر ساخته
کاش میدید، آن که رگهای گلویش را برید،
خون جوشانش، چه دلها را که طاهر ساخته
آه! دیدنها چه کرده با دل زینب؟ اگر
این شنیدنها، تو را آشفتهخاطر ساخته..
📝 #قاسم_صرافان
🌐 shereheyat.ir/node/4847
✅ @ShereHeyat
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#اربعین_حسینی
#غزل
🔹یک چلّه جدایی🔹
اشکها! فصل تماشاست امانم بدهید
شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید
از شما میشنوم عطر گل یاسین را
خاکها! رنگ یقینی به گمانم بدهید
جامی از اشک فراهم شد اگر، ای مردم
به تسلایِ دل هم سفرانم بدهید
طول یک چلّه جدایی، به خدا یک عمر است
گاه خطّ و خبر از سیر زمانم بدهید
گر خبر دار شدید از گل داودی من
یک شمیم از نفسش روح و روانم بدهید
پارههای دلم افتاده در این دشت، به خاک
رخصت گریه به گلگون کفنانم بدهید
کاکل آشفته، به خون خفته، در این جا سروی
باز در سایهاش آرامش جانم بدهید
این رباب است که با لالهرخان میگوید:
ذکر لالایی گل را به زبانم بدهید
من که از عطر گل فاطمه، مدهوش شدم
خبر از حال و هوای دگرانم بدهید
سجدهها کردهام از بوسه بر این تربت پاک
طاقت از دست شد آرامش جانم بدهید
دشت لبریز گلاب است اگر امکان دارد
برگی از آن گلِ صدبرگ نشانم بدهید
اربعین نیست حدیثی که فراموش شود
شعلۀ عشق، نه آن است که خاموش شود
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/1012
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#اربعین_حسینی
#غزل
🔹زینت دوش نبی🔹
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
پس از بی مهری دریا، قَسِیُّ القلب شد آتش
به جان دودمان رحمة للعالمین افتاد
خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسیها نیست
که چشمش سوی خیمه، لحظههای واپسین افتاد
شکستن با غلاف تیغ را سربسته میگویم
زبانم لال... النگوی زنان از آستین افتاد
برای من نگه دار و بیاور زخمهایت را
اگر خواهر مسیرت سوی من در اربعین افتاد
نفهمیدند طاها را... نفهمیدند یاسین را
به چوب خیزران دندانهای از حرف سین افتاد
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/5661
✅ @ShereHeyat
#اربعین_حسینی
#زیارت_اربعین
#مثنوی
🔹چهل شب است...🔹
چهل شب است که پای غم تو سوختهایم
به اشک خویش و نگاه تو چشم دوختهایم
چهل شب است نفسهایمان همه آه است
پر از سکوت، پر از گریههای ناگاه است
چهل شب است که مات غروب صحراییم
چهل شب است که محو طلوع سرهاییم
چهل شب است ز دیدار آب میسوزیم
به یاد هقهق طفل رباب میسوزیم
چهل شب است خدایا و نیست باورمان
سری به نیزه بلند است در برابرمان
سرت ستاره دنبالهدار صحراهاست
همیشه در شب تاریخ شعلهات برپاست
زمین مزار شهیدان توست سرتاسر
زمانه شام غریبان توست تا محشر
مرا دلیست که چلهنشین ماتم توست
پیادهای به ره اربعین ماتم توست
امید هست مرانی ز خویش ما را هم
رِعایتی کنی إبنالسبیلها را هم
قبول کن تو دلم را که زائر آمده است
ببین کنار قدمهای جابر آمده است
تو گویی از قفس سینه خارج است دلم
میان گرد و غبار طویرج است دلم
نهاده سر به بیابان شور و عشق و جنون
دویده است به شوق فرج ستون به ستون
ولایت است و شهادت شروع و مقصد ما
مسیر زندگی ما: نجف به کربوبلا
ز جایجای جهان گِرد دوست جمع شدیم
به لطف زلف پریشان اوست جمع شدیم
📝 #محمدمهدی_سیار
🌐 shereheyat.ir/node/5210
✅ @ShereHeyat
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#اربعین_حسینی
#مثنوی
🔹چهل منزل🔹
باز آمدم، از آن سفر مشکل آمدم
با پای خود نرفتم اگر، با دل آمدم
باز آمدم، اگرچه پناهم نمیشود
سرشار از تو شوق نگاهم نمیشود
این سرزمین که جلوهای از محنت من است
حس کردهام خمیدهتر از قامت من است
این دشت پاره پاره پر از بوی آشناست
تنها لباس یوسف این خاک بوریاست
یک روز میهمان همین سرزمین شدیم
هر یک برای حلقهٔ خاکی نگین شدیم
این سرزمین که حرمت مهمان نمیشناخت
این سرزمین که جمع عزیزان نمیشناخت
این سرزمین حکایت حالی غریب داشت
حال و هوای غمزدهای بیشکیب داشت
در باد وحشتی ابدی زوزه میکشید
گیسوی نخلها همه آشفته میوزید
با بادهای اوجنشین ضجه میزدند
انگار آسمان و زمین ضجه میزدند
شوم و غریب بود صدا در گلوی آب
آشفته و تنیده به خون بود بوی آب
در کامها فقط عطش و زخم تیر بود
در جامها سکوت سراب و کویر بود...
هر نیزهای که رفت به آغوش آسمان
یک کوه درد بود که بر دوش آسمان...
دیدی که دل نمیکنم و با سر آمدی
با سر به دستگیری از خواهر آمدی
من روی ناقه و سر تو بر فراز نی
دیدی چه رفت بر سرم از اهتزاز نی
من خطبه خواندم و سر تو در میان تشت
من زخم خوردم و سر تو بر فراز دشت
من خطبه خواندم و به نگاهت نگاه من
تو کهف خواندی و شدی آنجا پناه من
روی لب تو نور و به کف، شام سنگ داشت
با روشنی، سیاهی از آغاز جنگ داشت
تا آیهای شکفت و به روی لبت نشست
دندان تو به سنگترین کینهها شکست
با کاروان خسته چهل منزل آمدی
با موجهای تبزده تا ساحل آمدی
این خاک داغدیده کسی را پناه نیست
باید به حال و روز همین خاک هم گریست...
این خاک زخمهای تنت را شمرده است
این خاک مثل پیکر تو زخم خورده است
داغی نشسته بر دلش از ماجرای تو
خون گریه کرده وحش و طیور از برای تو
این خاک با تو همدم و مأنوس گشته است
این خاک با تو مأمن صدا فرشته است
بگذار شرح خاطره را مختصر کنم
این بار هم بدون تو قصد سفر کنم
اینک منم سفیر تو ای پیکر عزیز
این من سفیر قصهٔ تو ای سر عزیز
دیگر برای قافله وقتی نمانده است
از سرزمین پاک تو باید کشید دست...
من میروم که قافله را رهبری کنم
در شرح ماجرای تو پیغمبری کنم
📝 #شهربانو_طوسی
🌐 shereheyat.ir/node/1712
✅ @ShereHeyat
در صحن حرم حیرت ما دیدنی است
در وقت سلام، این صدا دیدنی است
دیدیم بهشت میوزد از حرمت
آری، شب جمعه کربلا دیدنی است
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#انتظار_و_عاشورا
#غزل
🔹میشود او را ببینم؟🔹
از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
اشک میریزم اگر حرفی از او در بین باشد
اشک میریزم اگر نامی از او حتی ببینم
رد پایش را اگر در خلوت «علامه حلی»
دستخطش را اگر در بین کاغذها ببینم
از نگاه «سیدبحرالعلوم» آن ماه را آه!
در میان سینهزنها ظهر عاشورا ببینم
یا به چشم «سید» او را بین سرداب مقدس
در دل تاریک شب در سجده و نجوا ببینم
کاش میشد در طواف کعبه دستش را ببوسم
یا میان زائران اربعین او را ببینم
سحرهای ساحران را دیدهام یک عمر یارب
میرسد روزی عصا را در کف موسی ببینم؟!
📝 #سیدعلیرضا_شفیعی
🌐 shereheyat.ir/node/5643
✅ @ShereHeyat
رفتی تو و داد از دل دنیا برخاست
از پای نشست هرکه از جا برخاست
از داغ غم تو قلب آهن شد آب
آه از دل ذوالفقارِ مولا برخاست
📝 #غلامرضا_شکوهی
✅ @ShereHeyat