eitaa logo
شعر هیأت
10.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
172 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹مزار بی‌نشان🔹 ببین، تاریخ در تکرار مانده‌ست جهان در حسرت بسیار مانده‌ست نمی‌آیی چرا؟ چشم‌انتظارت گلی بین در و دیوار مانده‌ست دل سبز و جوانی دارد این گل ولی قدِّ کمانی دارد این گل بیا، چشم‌انتظار توست آخر مزار بی‌نشانی دارد این گل جهان در انتظار آفتاب است تمام رنج‌هایش بی‌حساب است کسی با ذوالفقار از دور پیداست جهان در معرض یک انقلاب است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2409@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹گریه‌های یتیمانه🔹 کسی به باغچه بعد از تو آب خواهد داد؟ به روزهای جهان، آفتاب خواهد داد؟ کدام دامن پُر مهر می‌شود بالِش؟ به گریه‌های یتیمانه خواب خواهد داد؟ کدام عشق به این سفره‌های نان و نمک پس از عبور تو رنگ و لعاب خواهد داد؟ مرا هر آینه او از سکوت پر کرده‌ست هم او که آه مرا بازتاب خواهد داد برای آنکه بگیریم انتقامت را خدا به گردش دنیا شتاب خواهد داد زمانه‌ای که به زهرا چنین جفا کرده‌ست مگر سلام علی را جواب خواهد داد؟! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3545@ShereHeyat
🔹ادامۀ فریاد فاطمه🔹 این روزها میان شهیدان چه همهمه‌ست این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمه‌ست از تشنگی چه واهمه، از دشمنان چه باک وقتی عَلم به دست علمدار علقمه‌ست تا گردن معاویه دَه ضربه بیش نیست اطراف خیمه‌گاه علی از چه همهمه‌ست فرعون هم مقابل موسی کسی نبود جادوی سامری که فقط یک مجسّمه‌ست حکم خدا مگر حکمیّت نیاز داشت با اشعری بگو که زمان محاکمه‌ست فریاد فاطمه‌ست که پیچیده در جهان مقصود اگر علی‌ست شهادت مقدمه‌ست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3551@ShereHeyat
🔹لبخند جماران🔹 دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم کنارت چای می‌نوشم به قدر یک غزل خواندن به قدری که نفس تازه کنم، خیلی نمی‌مانم کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه یا شاید درختی خسته در اعماق جنگل‌های گیلانم رها، بی‌شیله پیله، روستایی، سادۀ ساده دوبیتی‌های باباطاهرم عریان عریانم شبی می‌خواستم شعری بگویم ناگهان در باد صدای حملۀ چنگیزخان آمد؛ نمی‌دانم - چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون؛ دیدم در آتش خانه‌ام می‌سوخت، گفتم آه... دیوانم چنان با خاک یکسان کرد از تبریز تا بم را زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم.. فراوان داغ دیدن‌ها؛ به مسلخ سر بریدن‌ها حجاب از سر کشیدن‌ها؛ از این غم‌ها فراوانم شمال و درد کوچک خان؛ جنوب و زخم دلواری به سینه داغدار کشتۀ حمام کاشانم سکوت من پر از فریاد یعنی جامع اضداد منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم من آن خاکم که همواره در اوج آسمان هستم پر از عباس بابایی پر از عباس دورانم گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان که تهران‌تر شود تهران؛ من آبادان ویرانم صلات ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان تو را لب تشنه‌ایم از جان، کمی باران بنوشانم سراغت را من از عیسی گرفتم باز کن در را منم من روزبه، اما پس از این با تو سلمانم شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می‌گویم که من یک شاعر درباری‌ام مداح سلطانم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1119@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹چهار رکعت دلواپسی🔹 میان بارش بارانی از ستاره رسید اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید چهار پارۀ تن، نه چهار پارۀ دل چهار ماه شب بی‌کسی ولی کامل چهار ابر به باران رسیده در ساحل چهار رود به پایان رسیده، دریادل چهار فصل طلایی ولی میان خزان چهار بغض غم‌انگیز و مادری نگران چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی برای دشمن خود نیز گریه‌دار شوی مدینه، حسرت دیرینۀ دو چشم ترش چهار قبر غریب است باز در نظرش چقدر خاطره مانده‌ست در مفاتیحش و دانه‌ دانۀ اشکی که بوده تسبیحش نشسته بود شب جمعه‌ای کنار بقیع کمیل زمزمه می‌کرد در جوار بقیع غروب، لحظۀ تنهایی‌اش دوباره رسید غروب‌ها دل او خون‌تر است از خورشید به غصه‌های جگرسوز می‌زند پهلو دوباره شعله کشیده‌ست آب وقت وضو شروع می‌کند او لیلة‌ المصائب را همین‌ که دست به پهلو نماز مغرب را… چهار رکعت دلواپسی پس از مغرب چهار نافله در بی‌کسی پس از مغرب در آسمان نگاهش که بی‌ستاره شده چهار آینه مانده، هزار پاره شده شکست آینه‌هایش میان گرد و غبار شلمچه، ترکش و خمپاره، کربلای چهار از آن زمان که پسرهای او شهید شدند یکی یکی همه موهای او سفید شدند و همسری که به دل غصه‌ای گذاشت، وَ رفت نماز صبح سر از سجده برنداشت، وَ رفت اگرچه بین غم و غصه‌های خود تنهاست ولی چهارم هر ماه روضه‌اش برپاست طراوتی که نرفته‌ست سال‌ها از دست بهشت خانۀ او سفرۀ اباالفضل است صدای گریه بلند است بین مرثیه‌ها چه دلنواز شده یا حسین مرثیه‌ها نشسته گوشۀ ایوان کنار گلدان‌ها برای بدرقه با اشک خود به مهمان‌ها - - در التماس دعایش چه حرف‌ها گفته است به لطف آن کمر خسته کفش‌ها جفت است... یکی یکی همه رفتند و باز هم تنهاست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/141@ShereHeyat
شعر هیأت
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام #مادران_شهدا #مثنوی 🔹چهار رکعت دلواپسی🔹 میان بارش بارانی از ستاره رسی
💠 دو روایت موازی در شعر (فرم در خدمت اندیشه) 🔹شعر و داستان دو هنر تاثیرگذار هستند و اگر این دو هنر با یکدیگر تلفیق شوند، تاثیری مضاعف خواهند داشت. از دیرباز مثنوی قالب مناسبی برای این کار بوده است؛ هر چند مثنوی‌های داستانی گذشته غالباً به نظم نزدیک‌ترند. در دهه‌های اخیر، هم مثنوی با تحولاتی رو به رو بوده (از جمله سرودن مثنوی در وزن بلند) و هم حضور روایت و داستان در شعر شکل‌های هنری‌تر و تصویری‌تری را تجربه کرده است. 🔸در این مثنوی، شاعر فرم را به خوبی در خدمت اندیشه قرار داده است و بی آن‌که بخواهد حرفی شعارگونه در شعر بیاورد تنها در قالب فرم، اندیشه‌ی خود را در شعر جریان بخشیده است. این اندیشه که الگوی شهدا و پدران و مادران شهدای ما، اهل‌بیت و پدران و مادران شهدای کربلا بوده‌اند و این‌که چقدر زندگی شهدا و پدران و مادران آن‌ها رنگ و بوی زندگی اهل‌بیت را داشته و دارد، می‌تواند به صورت شعاری و یا به صورت بیان شاعرانه اما گزارش‌گونه در شعر بیاید. اما شاعرِ این شعر، کاری فراتر کرده است و با کمک فرم و روایت به جای گزارش این موضوع، آن را به زیباترین شکل نمایش داده است. 🔹این مثنوی هجده بیت دارد و ما تا بیت دوازدهم گمان می‌کنیم که شعر درباره‌ی حضرت اُم‌البنین (علیهاالسلام) و حتی حضرت زهرا (علیهاالسلام) است. اما به یک‌باره متوجه می‌شویم که داستان چیز دیگری است و شاعر زندگی زنی را روایت می‌کند که چهار فرزندش شهید شده‌اند. و اینجاست که بازگشت به بیت نخست و بازخوانی شعر لطف دیگری پیدا می‌کند. اوصاف زندگی این بانو، بی آن‌که رنگ اغراق به خود گرفته باشد، بسیار رنگ و بوی زندگی حضرت زهرا (علیهاالسلام) و حضرت ام البنین (علیهاالسلام) را دارد. 🔸شاعر برای یکی کردن این دو روایت به خوبی از شگرد تداعی استفاده کرده است: چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی برای دشمن خود نیز گریه‌دار شوی... و دانه دانه‌ی اشکی که بوده تسبیحش... همین که دست به پهلو نماز مغرب را... حتی آنجا که از روایت اصلی شعر پرده‌برداری می‌شود، باز هم شاعر شگرد تداعی را رها نمی‌کند و در توصیف پدر این چهار شهید این‌گونه می‌سراید: و همسری که به دل غصه‌ای گذاشت، وَ رفت نماز صبح سر از سجده برنداشت، وَ رفت ✍🏻 📗 🌐 shereheyat.ir/node/5413@ShereHeyat
علیهاالسلام علیه‌السلام 🔹سائل هر ساله🔹 گویند فقیری به مدینه به دلی زار آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار زد بوسه بر آن درگه و اِستاد مؤدب گفتا به ادب با پسر حیدر کرّار کِای صاحب این خانه یکی مرد فقیرم بیمار و تهیدست و گرفتار و دل‌افکار هر سال در این فصل از این خانه گرفتم بر خرجی یکسالۀ خود هدیۀ بسیار گفتا به زنان امّ‌بنین مادر عبّاس با سوز دل سوخته و دیدۀ خونبار کز زیور و زر هرچه که دارید بیارید بخشید بر این مرد فقیر از ره ایثار خود سائل هر سالۀ عبّاسِ من است این عبّاس، دل‌آزرده شود گر برود زار دادند بدو زیور و زر آنچه که می‌بود از لطف و کرم عترت پیغمبر مختار سائل که نگاهش به زر و سیم بیفتاد بگذاشت ز غم، گریه‌کنان چهره به دیوار گفتند همه هستی این خانه همین بود ای مرد عرب اشک میفشان تو به رخسار آن سائل دلباخته با گریه چنین گفت کِای در همه‌جا بوده به خیل ضعفا یار بر من درِ این خانه گدایی‌ست بهانه من عاشق عبّاسم، نه عاشق دینار من آمده‌ام بازوی عبّاس ببوسم من در پی گل، روی نهادم سوی گلزار هر سال زدم بوسه بر آن دست مبارک هر بار شدم محو رخ صاحب این دار یک لحظه بگویید که عبّاس بیاید باشد که برم فیض از آن چهره دگربار ناگاه، زنان شیونشان رفت به گردون گفتند فروبند لب ای مرد گرفتار ای عاشق دلسوخته‌! ای محو رخ دوست! ای سائل دلباخته! ای طالب دیدار! دستی که زدی بوسه، جدا گشت ز پیکر ماهی که تو دیدی، به زمین گشت نگونسار آن دست کز او خرجی یکساله گرفتی شد قطع ز تیغ ستم دشمن خونخوار سر بر سرِ نی، دست جدا، تن به روی خاک لب تشنه، جگر سوخته، دل شعله‌ای از نار این طایفه هستند در این خانه سیه‌پوش این خانه بُوَد در غم عبّاس، عزادار... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2030@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹روضه‌خوان حسین🔹 فدای حُسن دل‌انگیز باغبان شده بود بهار، با همه سرسبزی‌اش خزان شده بود چهار دسته گُلش را به پنج تن بخشید مقیمِ خاکِ درش، هفت آسمان شده بود چه سربلند و سرافراز امتحان پس داد برای عرض ادب، سخت امتحان شده بود به عشق «شیر خدا» از یل دلاور خود گذشت اگر چه در این راه نیمه‌جان شده بود چه امتحان بزرگی! که در رثای حسین -و نه به خاطر فرزند- روضه‌خوان شده بود اگر چه پیر شد از داغِ بی‌امان، اما به پشتوانهٔ زینب دلش جوان شده بود فدای «اُمّ اَبیها» شدن علامت داشت به این سبب قد «اُمّ البنین» کمان شده بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1302@ShereHeyat
بیا طی کن شب لب‌تشنگی را ببین تاب و تب لب‌تشنگی را هزاران سال شد چشم‌انتظاریم بنازم مکتب لب‌تشنگی را 📝 🏷 @ShereHeyat
علیهاالسلام فرازی از یک 🔹شانۀ صبوری🔹 تا چون تو را زمانه به ماتم قرین کند داغی چنان رساند که غربت‌نشین کند در غربت مدینه بدل می‌شود به خون خاکی که نقش مهر تو، داغ جبین کند از ناله‌های گرم تو نای زمان پُر است تا خود چه‌ها که این نفس آتشین کند بی‌شک به چلّه با تو نشسته‌ست آسمان تا گریه پا به پای تو یک اربعین کند دود از خیام سوخته برخاست، نوحه کن چندان که تیره آه تو روی زمین کند «کوه از کمر شکست»، مگر یک دم اقتدا با شانۀ صبوری «امّ البنین» کند برآن سرم که «فاطمه» را همرهی کنم با روضه‌خوان داغ تو قالب تهی کنم با «فاطمه» مخواه برابر صدا کنند نام مرا مباد که «مادر» صدا کنند با کودکان خویش سپردم، مرا مباد هم‌نام «یادگار پیمبر» صدا کنند می‌خواستم «حسین و حسن» را به خانه‌ات باری، امام! «سید و سرور» صدا کنند می‌گریم از تداعی عصری که خیمه‌ها «عباس» را به گریه، مکرر صدا کنند شاید به دیدن زره چاک چاک او شیر مرا«شقایق پرپر» صدا کنند... راوی نشست و قصۀ دست بریده کرد با من حکایت تو به آب دو دیده کرد... از حال روزگار، خبر می‌رسد به من باری، خبر به حال دگر می‌رسد به من از داغ‌ها هر آنچه بجویی سترگ‌تر داغ سترگ چار پسر می‌رسد به من چشمی به روزگار ندارم، ولی دریغ از دست او دو دیدۀ تر می‌رسد به من خشکیده خون بازوی عباس روی آن وقتی به یادگار، سپر می‌رسد به من زان حج ناتمام، طواف سر «حسین» یا استلام دست «قمر» می‌رسد به من؟ خورشید روی نیزه به زینب رسیده بود مهتاب روی نیزه اگر می‌رسد به من ابری برآمد و خبر از کاروان رسید راوی به گریه پیشتر از کاروان رسید... ای غربت مدینه به شام تو، نوحه‌خوان عالم ز ناله‌های مدام تو نوحه‌خوان شب‌های بی‌شماری از این دست، اختران بر زخم‌های «ماه تمام» تو نوحه‌خوان ای چاوشان قافلۀ غربت حسین در لحظۀ وداع و سلام تو نوحه‌خوان عرش خدا، نظاره کن! آنک به قتلگاه بر پیکر غریب امام تو نوحه‌خوان راوی رسید و نوحه‌کنان گفت: «جان آب بر خیل تشنگان خیام تو نوحه‌خوان» در من هزار حنجره روزی هزار بار این‌گونه با شنیدن نام تو نوحه‌خوان در ماتم حسین تو همدوش فاطمه گرید بقیع با تو در آغوش فاطمه ‏ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2922@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹بانوی آفتاب🔹 ..تا در حریم امن ولا پا گذاشته‌ست پا جای پای حضرت زهرا گذاشته‌ست رنگ خدا بگیرد از او نور هر سحر چادر نماز فاطمه را سر کند اگر عطری شبیه یاس پراکنده می‌کند مانند فاطمه به علی خنده می‌کند ما که بیانمان به مقامش نمی‌رسد حتی گمانمان به مقامش نمی‌رسد تنها شنیده‌ایم که او همسر علی‌ست یا بهتر اینکه فاطمۀ دیگر علی‌ست آن لحظه‌های سمت خدا پرکشیدنش از بچه‌های فاطمه، مادر شنیدنش از لحظه‌های خاطره‌انگیز خلقت است زیباترین تصور عشق از محبت است ماه علی به نافله‌های شب است او سنگ صبور درد دل زینب است او از بس که نام فاطمه نزدش مقام داشت خیلی زیاد پیش حسن احترام داشت آمد کنیز حضرت حبل‌المتین شود زهرا اراده کرد که امّ‌البنین شود... از آسمان کرامت دستش فراتر است گنجینۀ منورۀ چار گوهر است یاقوت و درّ و گوهر و الماس‌آفرین صد آفرین به حضرت عبّاس‌آفرین عباس آفرید، چه شیری عجب یلی آیینۀ ابهت مردانۀ علی آن‌که توجه همه را جلب می‌کند با یک نگاه معجزه در قلب می‌کند آن ماورای حد تصور شهامتش آن که شکسته پشت حسین از شهادتش.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2033@ShereHeyat
علیهاالسلام علیه‌السلام 🔹نگاه تشنهٔ دریا🔹 بی‌تاب دوست بودی و پروا نداشتی در دل به غیر دوست تمنا نداشتی مادر! شنیده‌ام که تو در ازدحام زخم جز ذکر یا حبیب به لب‌ها نداشتی وقتی نسیم عشق وزیدن گرفته بود جز آرزوی دیدن زهرا نداشتی باور نمی‌کنم که در آن رستخیز درد دستی برای یاری مولا نداشتی آن لحظه می‌رسید به بالینت آفتاب اما دریغ، چشم تماشا نداشتی در مشک تشنه جرعهٔ آبی هنوز بود اما توان بردن آن را نداشتی تا خیمه‌های نور اگر آب می‌رسید شرم از نگاه تشنهٔ دریا نداشتی... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1299@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹چهار اسماعیل🔹 نگیر از شب من آفتاب فردا را نبند روی من آن چشمه‌های زیبا را تو گاهوارۀ ماه و ستاره‌ها هستی خدا به نام تو کرده‌ست آسمان‌ها را تو در ادامۀ هاجر به خاک آمده‌ای که باز سجده کنی امتحان عظمی را خدا سپرده به دستت چهار اسماعیل که چشمه چشمه گلستان کنند دنیا را چه کرده‌ای که به آغوش مهربانی تو سپرده‌اند جگرگوشه‌های زهرا را بگو چه بر سر بانوی آب آمده است که باز می‌شنوم رود رود دریا را... بخوان! دوباره بخوان با گلوی مرثیه‌ها حدیث تشنه‌ترین دست‌های صحرا را... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2038@ShereHeyat
فرق مادر شهید با تمام مادران دیگر زمین خلاصه می‌شود به این: مادر شهید پیش از آنکه مادر شهید می‌شود «شهید» می‌شود... 📝 @ShereHeyat
🔹چرا سکوت کنم؟🔹 مگر نه اینکه همان طفل غزه طفل من است چرا سکوت کنم سینه‌ام پر از سخن است برای من اگر انسانم و مسلمانم جوانِ جان به کف غزه نیز هموطن است هنوز هم که هنوز است خون‌نوشتۀ «قدس» برای پیکر اسلام نقش پیرهن است به آتشی که برافروخته‌ست باد خزان چه غنچه‌ها که زبان‌بسته گرم سوختن است ببین مقابلۀ تانک‌ها و انسان را کسی نگفت چرا! این چه جنگ تن به تن است؟ جوان سنگ به دستی به خط زد و دیدیم به روی شانۀ شهری شهید بی‌کفن است مگر پرندۀ ما از قفس چه می خواهد؟ تمام آرزویش لحظۀ رها شدن است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4661@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹لیلة‌القدر نبی🔹 دنیاست چو قطره‌ای و دریا، زهرا کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟ قدرش بوَد امروز نهان چون دیروز هنگامه کند و لیک، فردا زهرا خالق چو کتاب خلقت انشا فرمود، عالم چو الفبا شد و معنا، زهرا طاها و علی دو بی‌کران دریایند وآن برزخ ما بین دو دریا، زهرا بر تخت جلال از همه والاتر بر مسند افتخار، یکتا زهرا در آل کسا محور شخصیّت‌هاست مابین اَب و بَعل و بنیها، زهرا او سرّ خدا و لیلةالقدر نبی‌ست خِیر دو سرا درخت طوبی، زهرا سرسلسلۀ‌ نسل پیمبر، کوثر سرچشمۀ‌ نور چشم طاها، زهرا تنها نه همین مادر سبطین است او فرمود نبی: اُمّ ابیها، زهرا! هنگام شفاعت چو رسد روز جزا کافی‌ست برای شیعه، تنها زهرا حیف است «حسانا» که در آتش سوزد آن شیعه که ورد اوست: زهرا، زهرا 📝 🌐 shereheyat.ir/node/156@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹یاس یاسین🔹 ...صبح شور آفرین میلادت لحظه‌ها چون فرشتگان شادند چار تن بانوی بهشتی هم گل فشاندند و دل ز كف دادند داد فرمان، خدا به پیغمبر كه: «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انحَر» مثل «حوا» شمیم جنّت را «مریم» آنجا به یك اشاره گرفت بوسه بر خاك پایت «آسیه» زد دامنت را به شوق، «ساره» گرفت جز تو ای معنی «كلام الله» كیست شایستۀ «سلام الله»؟ ای وجودی كه در كمال شهود، هستی‌ات نورِ عالمِ غیب است نام پاك تو بی‌وضو بردن نزد اصحابِ معرفت، عیب است با علی نُه بهار پیوستی دَرِ خواهش به روی خود بستی به خدا، خانۀ گِلین تو را اشتیاق حبیب، پُر كرده‌ست عطر ناب «لِیذهِبَ عَنكُم» بوی«امَّن یجیب» پُر كرده‌ست حلقه زد گرد چهره‌ات چون ماه هالۀ «اِنَّما یریدُ الله» لطف سرشارت، ای عصارۀ وحی خستگان را به مهر، تسكین داد تا سه شب، قوت خویش را هرشب به یتیم و اسیر و مسكین داد در شگفت از تو قدسیان ماندند سورۀ نور و هل اتی خواندند چه كسی می‌بَرد گمان كه خدا به كنیز تو رتبۀ كم داد؟ فضه شد میهمان مائده‌ای كه خدا پیش از این به مریم داد می‌توان با محبت تو رسید به رهایی به روشنی به امید نیمه‌شب‌ها كه در دل محراب ذكر آیات نور داشته‌ای ای نمازت نهایت معراج! عرش را پشت سر گذاشته‌ای باغ سجاده غرق عطر تو بود همه آفاق، زیر چتر تو بود صلح سبز«حسن» كه جاری شد چشمه در چشمه از پیامت بود نهضت سرخ روز عاشورا شعله در شعله از قیامت بود خطبه را زینب از تو چون آموخت سخنش ریشۀ ستم را سوخت ای دلت در كمال بی رنگی از همه كائنات، رنگین‌تر! بود بار امانت از اول روی دوشت ز كوه، سنگین‌تر تو منزّه‌ترینِ زن‌هایی بر بلندای نور، تنهایی با همان دست عافیت پرور كه پرستاری پدر كردی، از امام زمان خود، یاری در هیاهوی پشت در كردی سرمۀ دیده، خاک پایت باد همۀ هستی‌ام فدایت باد... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/155@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹قرة العین نبی🔹 جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود بشر از لطف خداوند مکدّر می‌شد شرم می‌کرد اگر صاحب دختر می‌شد اشک لالایی بی‌واژۀ مادرها بود گورِ بی‌فاتحه گهوارۀ دخترها بود ناگهان یک نفر این غائله را بر هم زد «عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد» آن‌که بر شانۀ خود پرچم اسلام گرفت دخترش فاطمه بانوی جهان نام گرفت عشق را طبع خداوند به توصیف آورد شَرفِ هر دو جهان فاطمه تشریف آورد سَیِّده، مُحتَرَمه، مُمتَحَنه، حَنّانه حانیه، عالِمه، اُم النُّجَباء، ریحانه عطر او آمد و عالم نفسی تازه گرفت و به یُمن قدمش نام زن آوازه گرفت شهر با آمدنش عاطفه را باور کرد زن به شکرانۀ او چادر شوکت سر کرد خواست تا خیر کثیرش به دو عالم برسد تا عقیقِ شرفُ الشمس به خاتم برسد مادرانه به طرفداری احمد برخاست تا ابوجهل سَرِ عقل بیاید برخاست جلوه‌ای کرد و دلیل زهق الباطل شد و از آن نور سه آیه به زمین نازل شد بی‌گمان بولهب آن‌روز پر از واهمه بود دامن پاک خدیجه ثمرش فاطمه بود بنویسید که معصومۀ عصمت زهراست سند محکم اثبات نبوّت زهراست دختری که لقب اُم اَبیها دارد پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد و خداوند اگر وَاعتصموا می‌گوید از کرامات نخ چادر او می‌گوید سورۀ دَهر چنین گفته به مدحش سخنی تا ابد دَهر نبیند به خود این‌گونه زنی نه فقط جلوۀ او سورۀ انسان آورد چادرش یک‌شبه هفتاد مسلمان آورد راه عرفان خداوند به او وابسته‌ست جز در خانۀ زهرا همه درها بسته‌ست زُهد با دیدن او حسِّ تفاخر دارد قُرة العین نبی وصله به چادر دارد همه در خدمت بانوی دو عالم بودند ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم بودند فضه هم بود، ولی باز خودش نان می‌پخت نان برای دل بی‌تاب فقیران می‌پخت بارها خادمه‌اش گفت: به لطفت شادم «من از آن روز که در بند توام آزادم» فاطمه مرکز پیوند دو دریا شده بود یعنی آیینۀ پیغمبر و مولا شده بود غیر زهرا که به جز حق به کسی راغب نیست اَحدی کفو علی بن ابی‌طالب نیست عشق باید که پس از این سخن آغاز کند مرتضی در بزند فاطمه در باز کند آفتاب از افق خانه‌شان سر می‌زد هر زمان فاطمه لبخند به حیدر می‌زد کار او عشق علی بود چه خیرُالعملی کیست خوشبخت‌ترین مرد جهان غیر علی وقت آن شد بنویسید که حجت، زهراست سند محکم اثبات ولایت زهراست اولین شیعۀ بی‌تابِ علی، زهرا بود که سراپای وجودش سپر مولا بود یک جهان هم اگر از بیعت خود برمی‌گشت باز هم فاطمه دور سر حیدر می‌گشت نسل زهرا و علی سلسلۀ طوبی شد میوۀ این شجره نایبةُ الزهرا شد آسمان‌ها پس از او یکسره کوکب دیدند چادر فاطمه را بر سر زینب دیدند زینب آن زن که علمدار دفاع از حرم است خطبۀ دم‌به‌دمش وارث تیغ دو دم است او که چون مادر خود پای ولایت مانده یک‌تنه فاتحۀ کاخ ستم را خوانده تا ابد در دل ما هست غم عاشورا این خبر را برسانید به تکفیری‌ها «یا علی» از لبِ سردار نیفتاده هنوز علم از دستِ علمدار نیفتاده هنوز کیست دشمن که در این معرکه جولان بدهد؟ پسر فاطمه کافی‌ست که فَرمان بدهد همه از خاتمۀ معرکه آگاه شوند فاتحان با خبر از «نَصرُ مِنَ الله» شوند باز طوفان هدفش وادی شن خواهد بود شیعه عکس‌العملش سخت و خشن خواهد بود ننگ بادا به ابوجهل، به همدستِ یهود لعنِ تاریخ به موذی‌گری آل سعود سپر خویش کنم غیرت سرداران را به جهانی ندهم یک وجب از ایران را پس چه شد دبدبه و کبکبۀ نادان‌ها داغ شد بر دلشان داغی تابستان‌ها چشم بَد دور که این دشت پُر از لاله شده‌ست سرو خوش قامتمان تازه چهل ساله شده‌ست سربلندیم اگر تکیه به دنیا نکنیم آنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم غرق زخمیم ولی قامتمان خم نشده سایۀ چادر او از سرمان کم نشده بنویسید امیدِ دل زهرا مهدی‌ست چارۀ کار همه مردم دنیا مهدی‌ست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3597@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹شب قدر🔹 تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد شب قدری تو! هرگز مثل تو پیدا نخواهد شد نه آسیه، نه حوا و نه مریم، تا قیامت هم، کسی هم‌رتبۀ صدیقۀ کبری نخواهد شد تو را کوثر لقب داده خدا؛ خیر کثیری تو به غیر از تو کسی تأویل أعطینا نخواهد شد فقیران و یتیمان و اسیران یک‌صدا گفتند: رقیب دست بخشایشگرت دریا نخواهد شد نه خورشید و نه مهتاب و نه فانوس و نه آیینه زمین روشن بدون زهرۀ زهرا نخواهد شد... «بحق فاطمه» گفتیم بعد از ذکر «یا فاطر» که «یا فاطر» بدون «فاطمه» معنا نخواهد شد خداوند آفرید او را برای تو که می‌دانست کسی غیر از علی با فاطمه همتا نخواهد شد... علی که نام او رمز ورود در سماوات است بدون نام او درهای جنت وا نخواهد شد دم من حیدر است و بازدم زهراست در هر دم بدون عشقشان امروزِ من فردا نخواهد شد به وقت کارزار مرگ تنها دلخوشی این است که هر کس عاشق این دو شود تنها نخواهد شد زمانی که همه لال‌اند در محشر، زبان ما به جز با ذکر زهرا و علی گویا نخواهد شد... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3919@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹لیلة القدر🔹 این لیلۀ قدر است که در حال شروع است ماه است و درخشنده‌تر از صبح طلوع است دریاست و در شور قیام است و رکوع است آرامش طوفانی او عین خشوع است حَوراست و سجاده‌اش از بال فرشته‌ست با هر مَلَکی تحفه‌ای از باغ بهشت است یا فاطمه کیفَ اَصِفُ حُسنَ ثنائک تو قدری و روح همه حَلَّت بفنائک در دست تو سررشتۀ تسبیح ملائک در خانۀ تو گرم طواف‌اند یکایک این خانه همان کعبۀ آمال ملَک بود گهوارۀ فرزند تو از بال ملَک بود از درک بشر منزلت توست فراتر تفسیر کند قدرِ تو را سورۀ کوثر با شوق بهشت آمده هر بار پیمبر تا بوسه به دست تو زند، بوسۀ دیگر لبریز تبسم شده چشمان محمد با یا اَبتا گفتنت ای جان محمد! با خندۀ تو خانه شده باغ گل یاس؟ یا عطر بهشت است چنین می‌شود احساس از چشم تو افتاده درخشان‌تر از الماس دست تو پر از پینه شد از گردش دستاس بر چادر تو وصله زد امروز قناعت تا روز قیامت شود اسباب شفاعت هر گوشه‌ای از خانۀ تو قبله‌نما بود هر روزِ تو تفسیری از آیات خدا بود دیدیم چراغی که به این خانه روا بود، خورشید فروزندۀ شام فقرا بود از دست تو رزقی که رسد رزق طهور است یک لقمۀ نان نیست فقط، لمعۀ نور است بارانی و بخشنده‌تر از ابر بهاری تا بر لب مولا گلِ لبخند بکاری نُه سال نیامد به لبت خواهشی آری نَه طاقت شرمندگی‌اش را تو نداری یک خندۀ او را نفروشی به جهانی نَه، عشق ندارد به‌جز این خانه نشانی با عشق تو ما فاطمیونیم در این راه بر پرچم ما نقش «علیّاً ولی الله» صد لاله شده نذر تو و راه تو ای ماه هر لاله چراغی شد و تابید چو مصباح در دستِ سلیمانی ما بیرق نور است این فجر، پر از رایحۀ صبح ظهور است این عطر بهار است به هر خِطّه وزیده «از خون جوانان یمن لاله دمیده» این لشکر صبح است که تا شام رسیده تا سر بزند از افق غزّه سپیده آزاد شود قدس، به تکبیر و تَبارَک جبریل بخواند «وَ رَفَعنا لَکَ ذِكرَک» 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4954@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹زهرۀ زهرا🔹 دختر خورشید و ماه، زهرۀ زهرا آن که کرامات او گذشته ز احصا هم شرفش بگذرد ز عرش الهی هم نسبش می‌رسد به سید بطحا زهره مخوانش که گشته زهره کنیزش دخت مخوانش که گشته اُمّ أبیها سنگ صبورش نبی راضی مرضی محرم رازش علی عالی اعلا تربت پاکش نهان ز دیدۀ مردم چون شب قدری نهفته در سه شب اَحیا... از پی دستاس توست چرخش گردون زینت نعلین توست گنبد مینا سورۀ کوثر به نام توست مزیّن آیۀ تطهیر شد ز نام تو معنا... حبّ تو جنت شده‌ست و بغض تو دوزخ ای به قیامت معاندان تو رسوا سوی تو آید نبی به روز تحدی سمت تو گردیده قبله لیلة‌الأسرا کیست به غیر از تو با علی مترادف غیر علی کیست با تو همسر و همتا روزه گرفت و سه بار نان خودش را داد به درویش مستمند ز تقوا... در حد ما نیست مدح نام تو کردن مدح تو گوید مگر خدای تعالی ما نتوانیم حق وصف تو گفتن با همه کرّوبیان عالم بالا... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/162@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹شب تولّد هستی🔹 بهار، سفرۀ سبزی‌ست از سیادت تو شب تولّد هستی‌ست یا ولادت تو؟ تو سرّ مخفی لولاکی و جهان گم بود اگر نبود گل‌افشانی ولادت تو شهود، شمّه‌ای از ربّنای شعله‌ورت حضور، گوشه‌ای از خلوت عبادت تو تو نورِ نورٌ علی نوری، ای تمامت نور! کدام ذرّه ندارد سرِ ارادت تو؟... پُر از جمال و جلالِ جمادی و رجبم شب ولادت مولاست یا ولادت تو؟! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2123@ShereHeyat
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 تاج سر هر دوعالمی تو و کافی است 🌟 چون تو یکی اسوه بانوان جهان را 📹 شعرخوانی آقای محمدرضا طهماسبی در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام با رهبر انقلاب. ۱۴۰۰/۱۱/۳ 💻 @Khamenei_ir
علیها‌السلام 🔹خوشبخت، آن زنی‌ست...🔹 وقتی خدا بنای جهان را گذاشته در روح تو سخاوت دریا گذاشته... آن‌قدر سربلند و شریفی که از ازل در طالع تو، لیلۀ اسرا گذاشته... بیهوده نیست این‌که دری از بهشت را تنها برای خاطر تو وا گذاشته روز نخست، از تو چه پنهان که آفتاب ردّ تو را در آینه‌ها جا گذاشته خوشبخت، آن زنی‌ست که در طول زندگی پا جای پای حضرت زهرا گذاشته... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4416@ShereHeyat
🔹مادرم🔹 آرامشی به وسعت صحراست مادرم‌ اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم‌ مثل ستاره در شب یلدا که بی‌دریغ‌ تا صبح می‌درخشد و زیباست مادرم‌ یک سینه درد دارد و آهی نمی‌کشد از بس که مثل کوه شکیباست مادرم‌ هر روز مهربان‌تر و هر روز تازه‌تر مثل نگاهِ ساکت باباست مادرم‌ چشمش به غنچه‌های جوانش که می‌خورد لبریزِ خنده‌های شکوفاست مادرم‌ شب‌های بی‌کسی چه کسی می‌نوازدم‌؟ هرجاست اشک‌های من‌، آنجاست مادرم‌ هر شب پس از نماز، دعا می‌کند مرا در فکر روزهای مباداست مادرم‌ پهلوش می‌نشینم و لبخند می‌زند تنهایی‌اش در آینه پیداست مادرم‌ سیراب می‌شوم به صدایش که می‌رسم‌ مانند آب‌های گواراست مادرم‌ بازی کودکانه زمینم اگر زند باکیم نیست‌، گرم تماشاست مادرم‌ از ماجرای هاجر و سارا سؤال کن‌ در قصه‌های مریم و حواست مادرم‌... رازی‌ست نانوشته الف لام میم عشق‌ حرفی که تا همیشه معمّاست مادرم‌ «آهسته باز از بغل پلّه‌ها گذشت‌» اما کسی ندید چه تنهاست مادرم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3599@ShereHeyat