eitaa logo
شعر هیأت
10.2هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
172 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹صراط المستقیم من!🔹 همه گویند مجنونم همه گویند «دیوانَه‌م» دلیل عاقلانه بودنش را من نمی‌دانم همیشه رود می‌فهمد که جریان چیست در پایان شبیه برکه‌ها در حسرت دریا نمی‌مانم صراط المستقیم من! رئوف من! رحیم من! تو را این گونه می‌بینم تو را این گونه می‌دانم تو با چشمان خود پشت سر من آب می‌ریزی تو با دستان خود رد می‌کنی از زیر قرآنم تمام راه، زحمت‌های من بر روی دوش توست مرا شرمنده‌تر از این نکن حالا که مهمانم اگر شمس‌الشموسی این تو و این چهرۀ زردم بسوزانم بسوزانم بسوزانم بسوزانم «ضمانت‌گاه» شاید باعث آرامشم باشد که همچون آهوی سرگشته‌ای از خود گریزانم حدیث نور را من سلسله در سلسله خواندم رسیدم تا به نیشابور فهمیدم مسلمانم چرا هدهد نمی‌بینم میان این کبوترها؟ میان صحن تو انگار در ملک سلیمانم اگرچه چند باری آمدم مشهد به پابوست خدا می‌داند از هرچه نرفتن‌ها پشیمانم به من لطفی کن ای چشمه، به حق آن لب تشنه به من لطفی کن ای باران که عطشانم ببارانم شب جمعه‌ست فردا لحظۀ موعود می‌آید میان جمکران در محضر تو ندبه می‌خوانم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/598@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آهِ آینه‌ها🔹 ای دل سوختگان شمع عزای حرمت اشک ما وقف تو و کرب‌وبلای حرمت در هوای محن‌آلودۀ غربت، آید عطر گل‌های بهشتی ز فضای حرمت شمعدان‌ها همه در سوز و گداز از داغت تیره از آهِ مَلَک، آینه‌های حرمت می‌شود خاطرۀ غربت زهرا ترسیم خلق را در نظر از حال و هوای حرمت برسد بوی خدایی، بوزد عطر بهشت هر طرف باز شود پنجره‌های حرمت یادِ روزی که شهادت به رخت در وا کرد شور و غوغاست به پا در همه جای حرمت مهدی‌ات زائر و ای کاش که می‌دانستم که گذارد قدم آن ماه،‌ کجای حرمت یادِ آن روز که شد روضۀ تو کرب‌وبلا شاهد کرب‌وبلایت، شهدای حرمت دولت آل علی تا به ابد پاینده‌ست این بُوَد در همه اَدوار صدای حرمت پایۀ هستی دشمن ز پی افتاد اینجا ای برافراشته تا عرش بنای حرمت هر چه کردند نشد کم ز شکوهت مولا باز هر روز شد افزوده صفای حرمت یا رضا از سر این مُلک نگردد کوتاه سایۀ مرحمت‌آمیزِ لوای حرمت هدیه کرده‌ست «مؤید» به غزالان حرم غزلی را که سروده‌ست برای حرمت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5760@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آیۀ احسان🔹 ذكر پابوس شما از لب باران می‌ریخت ابر هم زير قدم‌های شما جان می‌ريخت هرچه درد است به اميّد دوا آمده بود از كفِ دست دعای همه درمان می‌ريخت عطر در عطر در ايوان حرم گل پاشید باد بر دوش همه زلف پريشان می‌ريخت نور در آينه‌های حرمت گل می‌كاشت از نگاه در و ديوار گلستان می‌ريخت روی انگشت همه ذکر دعا پَر می‌زد از ضريح لب تو آيۀ احسان می‌ريخت چشم در قاب مفاتيح تو را خط می‌برد روی اسليمی لب، نام تو طوفان می‌ريخت... روز بر قامت خورشيد فلک، شب در ماه نور از چشمه خورشيد خراسان می‌ريخت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1520@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بدرقهٔ اشک🔹 یا بر سر زانو بگذارید سرم را یا آن‌که بخوانید به بالین، پسرم را شب تا به سحر منتظرم بال نسیمی از من برساند به مدینه خبرم را کی باور من بود که از آن حرم پاک یک روز جدا گردم و بندم نظرم را مجبور به تودیع حرم بودم و ناچار بر دامن اندوه نشاندم پسرم را هنگام خداحافظی از شهر، عزیزان شستند به خوناب جگر رهگذرم را گفتم همه در بدرقه‌ام اشک ببارند شاید که نبینند از آن پس اثرم را دامانم از این منظره پر اشک شد اما گفتم که نبیند پسرم چشم ترم را... تهمت ز چه بندید به انگور؟ که خون کرد هم‌صحبتی دشمن دیرین جگرم را آفاق همه زیر پر رأفت من بود افسوس بدین جرم! شکستند پرم را آن قوم که در سایه‌ام آرام گرفتند دادند به تاراجِ خزان برگ و برم را بشتاب به دیدار من ای گل که به بویت تسکین دهم آلام دل دربه‌درم را روزم سپری شد به غم، اما گذراندم با یاد تو هر لحظهٔ شام و سحرم را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1741@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹پناهِ همه🔹 کعبۀ اهل ولاست صحن و سرای رضا شهر خراسان بُوَد کرب‌وبلای رضا در صف محشر خدا مشتری اشک اوست هر که در اینجا کند گریه برای رضا کیست پناه همه جز پسر فاطمه؟ چیست رضای خدا غیر رضای رضا؟ بر سر دستش برند هدیه برای خدا ریزد اگر دُرّ اشک، دیده به پای رضا.. نغمۀ قدّوسیان بود به آمین بلند حیف که خاموش شد صوت دعای رضا یاد کند گر دَمی، زآن جگرِ چاک چاک خون جگر جوشد از خشت طلای رضا از در باب الجواد می‌شنوم دم به دم یا ابتای پسر، وا ولدای رضا بوسه به قبرش زدم، تازه ز طوس آمدم باز دلم در وطن کرده هوای رضا گر برود در جنان یا برود در جحیم بر لبِ میثم بُوَد مدح و ثنای رضا 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2488@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سفر🔹 جان بر لب من آمد و جانان به بر من ای مرگ برو عمر من آمد به سر من زیباست رخ ماه پس از نم‌نمِ باران ای اشک مَیا، آمده تنها پسر من این طفل، عزیز است و جگرگوشهٔ زهراست بهتر که نداند چه شده با جگر من ز آن لحظه که با کعبه خداحافظی‌ام دید دانست که برگشت ندارد سفرِ من ای دیده مکن گریه که شد وقت تماشا ای اَبر برو، تا ز در آید قمر من نُه ساله مگو، ماهِ شب چارده است او زین روست به در دوخته شد چشم تر من بُردم به دل خاک، دل چاک و پس از مرگ گیرید ز داغ دل لاله خبر من 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1046@ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) «...أَنَّ ذِكْرَ الْمَوْتِ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ» ...همانا یاد مرگ برترین عبادت است. 📗 الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه‌السّلام، ص۳۳۹ 🔹بهترین عبادات🔹 تا قسمت ماست برگ برگ افتادن چون غنچه ز بارش تگرگ افتادن در زمرۀ بهترین عبادات بُوَد با هر نفسی به یاد مرگ افتادن 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹خورشید بی‌بدل🔹 تو آن امام غریبی، تو آن امام رئوف در این کرانه به خورشید بی‌بدل معروف غزال خسته دو بیت اشک پیش پایت ریخت همین‌که شد به نگاهش نگاه تو معطوف به یک اشارۀ ابرو، نَهَیتَ عَن مُنکَر به مهربانیِ لبخند، اَمَرتَ بِالمَعروف تو نور در دل من ریختی، نفهمیدم نبود سنخیتی بین ظرف با مظروف چه‌قدر آینه بیتوته کرده در حرمت چه‌قدر دل که در این بارگاه کرده وقوف برادرانه در آغوش خویش می‌کِشیَم درون سینه غمی نیست در جوار رئوف من از نگاه تو خواندم «فَمَن یَمُت یَرَنی» تو را همان دم آخر «فِی الاِحتِضار اَشوف» برای وصف تو تنها سکوت باید کرد چه الکن است در این آستان زبان حروف دو خط روایت «ابن شبیب» را خواندم که پا به پای دلم سوخت برگ برگ لهوف کبوترانه دلم پر کشید تا گودال که دعبل آمد و سرداد روضۀ مکشوف چه کشته‌ای، چه غریبی، مُخَضَّبٌ بِدِماء چه مقتلی، چه شهیدی، مُقَطَّعٌ بِسُیوف 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حضرت نور🔹 سلام ای طبیب طبیبان سلام سلام ای غریب غریبان سلام الا ماهتاب شبستان توس الا حضرت نور، شمس‌الشموس غریبم من از راه دور آمدم به دنبال یک جرعه نور آمدم شبم، آه یک جرعه ماهم بده پناهی ندارم پناهم بده ببخشا اگر دور و دیر آمدم جوان بودم، امروز پیر آمدم منم زائری خام و بی‌ادعا کبوتر کبوتر کبوتر دعا اگر مست و مسرور و شاد آمدم من از سمت باب‌الجواد آمدم من از عطر نامت بهاری شدم تو را دیدم آیینه‌کاری شدم تو این خاک را رنگ‌وبو داده‌ای به ایران من آبرو داده‌ای ببخشای این عاشق ساده را ببخشای این روستازاده را تو را دیدم و روشنایی شدم علی‌بن‌موسی‌الرضایی شدم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3326@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چه فراقی!🔹 دم به دم تا همیشه قلب پدر با نفس‌های تو هماهنگ است روز و شب قاصدک خبر می‌داد دل بابا برای تو تنگ است تو تمام وجود بابایی او ولی از وجود خود دور است بی‌تو هر لحظه قطره در قطره اشک او دانه‌های انگور است چه فراقی خدا! که از وصفش دل واژه، دل قلم خون است لحظه لحظه نفس نفس بی‌تو دم او زهر و بازدم خون است می‌نویسم ولی نمی‌دانم پای این روضه تا کجا بکشد می‌نویسم ولی خدا نکند پدرت روی سر عبا بکشد مو به مو مثل شام گیسویت چلۀ تاک هم پریشان است اشک تو روی جسم او یعنی غسل باران به دست باران است پیکرش غرق گل شد اما باز گریه کردی دلت کجاها رفت لحظه‌ای چشم بستی و دیدی تیغ و شمشیر و نیزه بالا رفت روضه‌خوان پدر شدی آن دم یک طرف قلب خیمه‌ها می‌سوخت آن طرف روی نیزه‌ها دیدی سر خورشیدِ کربلا می‌سوخت بی‌گمان موقع کفن کردن بین دستان تو کفن لرزید چه کشیده‌ست آن امامی که عشق را بین بوریا پیچید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1050@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹فصل غریبی🔹 خورشید گرم چیدن بوسه ز ماه توست گلدسته‌ها منادی شوق پگاه توست آری شگفت نیست که بی‌سایه می‌روی خورشید هم ز سایه‌نشینان ماه توست از چشم آهوان حرم می‌توان شنید این دشت‌ها به شوق شکار نگاه توست بالای کاشی حرم تو نوشته است هرجا دلی شکست همان بارگاه توست با این که سال‌هاست سوی طوس رفته‌ای اما هنوز چشم مدینه به راه توست یعنی که کاش فصل غریبی گذشته بود دیگر مسافرم ز سفر بازگشته بود هرچند سبز مانده گلستان باورت آیینه‌ای جز آه نداری برابرت راه از مدینه تا به خراسان مگر کم است با شوق دیدنت شده آواره خواهرت دیگر دلی به یاد دل تو نمی‌تپد بالی نمانده‌است برای کبوترت مثل نسیم می‌رسد از ره جواد تو یعنی نمی‌نهی به روی خاک‌ها سرت تنها به خاک کرب‌وبلا سر نهاده بود مردی که داشت نوحه‌گری مثل مادرت اشک تو هست تا به ابد روضه خوان ما تا کربلاست همسفر کاروان ما 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1053@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹وداع🔹 پشت سر مسافر ما گریه می‌کند شهری که بر رسول خدا گریه می‌کند حنانه‌ای که معتکف مسجدالنبی‌ست اصلاً نپرس از این‌که چرا گریه می‌کند از بس که سوزناک خودت گریه می‌کنی شانه به شانۀ تو عبا گریه می‌کند دستی بکش به قلب پر از درد زینبت بی‌تاب در وداع شما گریه می‌کند دیده‌ست شهر تشنه که بر دستت آسمان سرشار التماس دعا، گریه می‌کند زنجیرۀ طلایی نقل حدیثتان هر یک به سیدالشهدا گریه می‌کند یابن الشبیب! گریه به داغ حسین کن شیعه به یاد کرب‌وبلا گریه می‌کند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5229@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹مشهد الرضا🔹 ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است آری مرامِ اهل محبت، زیارت است شویندۀ تمام گناهانِ قبل و بعد بارانِ مستجابِ شفاعت، زیارت است هم ضامنِ گذشتن ما از پل صراط هم سایه‌بانِ امن قیامت، زیارت است ای چشم‌ها که کورتر از چاه مانده‌اید راهِ شما به سمت بصیرت، زیارت است.. دنیای بی‌خدا، خفقان‌آور است و سخت اوّل‌قدم به سوی طراوت، زیارت است دیگر نگو به نقطۀ پایان رسیده‌ام وقتی شروعِ حرکت و برکت زیارت است سردرگم است کهنه‌کلافِ تفکرت پنهان نکن که چارۀ کارَت، زیارت است آن حالِ عاشقانه که بعد از شبِ دعا می‌آورد پگاهِ‌ اجابت، زیارت است تسبیح و مهر و عطر، ببر هدیه کن ولی سوغاتِ راستینِ زیارت، زیارت است تنها به سبز و سرخ نباید بسنده کرد یک جلوه از بهارِ ولایت، زیارت است.. تاریخ را گشوده‌ام، این فصل هشتم است از باغِ‌ خود سلام بچین، فصل هشتم است :: آورد از مدینه، هزاران هزار گل چندین چمن طراوت و چندین بهار گل هر جا که رفت، چشمه به او گفت: اَلسّلام...! تقدیم کرد باغ به او بی‌شمار، گل سنگ از شنیدن سخنانش لطیف شد رویید بر لبانش از این افتخار، گل.. در سالگردِ آمدنش، در مسیر او از خاک، سبزه روید و از خارزار، گل ای آسمان! به یاد غریبانِ سبزپوش بر ما بپاش برکت و بر ما ببار گل ما از بهارِ آل محمد شکفته‌ایم ای عشق! در ولایت دل‌ها، بکار گل در مقدم نجیبِ جگرگوشۀ رسول مثل بهشت می‌دمد از این دیار، گل آمد به مرو، قافله‌ای خوش‌قدم، که داشت هم در میان خود، گل و هم در کنار، گل مأمون، دروغ بود و فرا خواندنش فریب می‌خواست سرشکسته شود مثلِ خار، گل پاییزوار بُرد به کاخش امام را تا بلکه زرد و زار شود در حصار، گل او مکرِ محض بود که با دستِ دوستی برکَند دشمنانه از آن شاخسار، گل در لحظه‌های سرد و غریبانۀ وداع آهسته می‌گریست و بی‌اختیار، گل.. بر روزگارِ کهنه بیارید، ابرها حال و هوای تازه بیارید، ابرها :: دنیا سیاه شد، نفسش را بلا گرفت اما امام معجزه کرد و شفا گرفت.. وقت نماز و خواندنِ باران رسیده بود دریا قیام کرد و دلِ ابرها گرفت صحرا اقامه بست، نمازِ امام را گل کرد التماس و دعا در دعا گرفت شکی حقیر و آن همه ایمان... که ناگهان باران گرفت هر دم و... مأمون عزا گرفت باور نداشت عالم آل محمد است آن بی‌خِرَد که خُرده به آل عبا گرفت اما امیرِ علم، مجالِ کلام را از اسب‌های چوبیِ بی دست و پا گرفت.. در مجلس مباحثه از نور دانشش ذات و صفات و جاه و جلالش، جلا گرفت.. در شهرِ کاتبانِ حدیث طلایی‌اش با دستِ خویش کاشت نهالی که پا گرفت فرمود: این درخت، زمانی که گریه کرد باید عزا برای «رضا»ی خدا گرفت شیون کنید، ضربۀ شمشیر فرق کرد سَمّ، جان گرفت و شیوۀ تزویر فرق کرد :: بر سر کشیده بود عبا را غریب‌وار خورشید زیر ابر، نه پنهان، نه آشکار می‌آمد از ضیافتِ خاموش تشنگی روشن‌تر از نجابتِ آرامِ جویبار می‌رفت و ابرهای زمین می‌گریستند چشمان داغ‌دیده و دل‌های اشک‌بار.. وقتی رسید، از همه سو درد می‌رسید می‌سوخت خانه از خبری تلخ و بی‌قرار درهای حُجره بسته و درهای غیب، باز تنها امام بود و اباصلت و انتظار حتی دری گشوده نشد بر کسی، ولی ناگاه آفتاب برآمد در آن حصار در پاسخ سؤالِ اباصلت و بُهت او فرمود با زبانِ ادب، آن بزرگوار: «وقتی خدا اراده کند، باز می‌شود دیوارهای بی‌در و درهای قفل‌دار آورد از مدینه، به یک دَم مرا به طوس» دشوار نیست با قدمِ عشق، هیچ کار پس هشتمین امام جوادالائمه را با منزلت نشاند صمیمانه در کنار آن شالِ سبز را که نشان ولایت است بخشید مثل برگ به آن بهتر از بهار... غسل و حنوط و عطر و کفن، خواندن نماز دنیا سیاه‌پوش شد و عشق سوگوار فریادِ «یا رضا» همه جا را فرا گرفت خورشید و ماه، مثل دلِ‌ ما عزا گرفت :: خورشید، بین مردم دنیا غریب نیست هرجا غریب باشد، اینجا غریب نیست تا خاستگاهِ‌ مهر، خراسانِ غیرت است هرگز امامِ هشتمِ دل‌ها غریب نیست دیروز در حصار تبرّا اسیر بود امروز در بهشتِ تولّا غریب نیست.. بر سفره‌اش غلام و غنی در کنار هم این سنت از بزرگیِ مولا غریب نیست زائر کجا و حس غریبی کجا؟ که او رود است و رودِ رفته به دریا غریب نیست.. مولای ما که روزِ شهادت غریب بود امروز قرن‌هاست در اینجا غریب نیست آری! غروب، غصۀ سرخ غریب‌هاست اما طلوعِ روشنِ فردا غریب نیست.. با آن‌که در سیاهیِ دنیا غریب زیست در روشنای عالمِ بالا غریب نیست.. شهری چنین غریب و چنین آشنا، کجاست؟ این خاک، خاستگاه کمال است، کیمیاست ::
علیه‌السلام 🔹یاران چشم‌انتظار🔹 نفس‌های آخر، عطش، روضه‌خوان شد که لب‌های تشنه، به یادم بیاید اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را قرار است امشب جوادم بیاید قرار است امشب شود طوس، مشهد شود قبله‌گاه غریبان مزارم اگر چه غریبی شبیه حسینم ولی خواهری نیست اینجا کنارم به دعبل بگو شعر کامل شد اینجا و قبرٍ بطوسی که خواندم برایش بگو این نفس‌های آخر هم اشکم روان است از بیت کرب و بلایش از آن زهر بی‌رحم پیچیده‌ام من به خود مثل زهرای پشت در از درد شفا بخش هر دردم از بس که خواندم در آن لحظه‌ها روضهٔ مادر از درد بلا نیست جز عافیت عاشقان را تسلای دردم نگاه طبیب است من آن ناخدایم که غرق خدایم «رضا»یم، رضایم رضای حبیب است.. اباصلت آبی بزن کوچه‌ها را به یادِ سواری که با ذوالفقارش بیاید سحر تا بگردند دورش خراسان و یاران چشم انتظارش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1048@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹به حریمت پناه آوردم🔹 می‌رسم خسته می‌رسم غمگین گرد غربت نشسته بر دوشم آشنایی ندیده چشمانم آشنایی نخوانده در گوشم آمدم تا کنار مرقد تو دامنی اشک و آه آوردم مثل آهوی خسته از صیّاد به حریمت پناه آوردم آمدم تا خزان قلبم را با نگاهی پر از جوانه کنی بشکند بغض و اشک‌هایم را مثل تسبیح دانه‌دانه کنی در طواف تو مثل پروانه هستی‌ام را به باد خواهم داد تا نگاهم کنی تو را سوگند به عزیزت جواد خواهم داد زیر طاق رواق‌های حرم سایه‌سار بهشت موعود است دل زائر اگرچه غم دارد به رضا چون رسید،‌ خشنود است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1043@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بهشتی‌ترین حرم🔹 امروز که خورشید سر از شرق برآورد از کعبۀ جان، قبلۀ هفتم خبر آورد یعنی شب تنهایی ما را به سر آورد با خود خبر از «نجمه» و قرص قمر آورد «وَالشَّمس» بخوانید سر راهِ مدینه تا از همه کس دل بِبَرد ماهِ مدینه این شمس شموس است که از راه رسیده صد بار به پابوسی او، ماه رسیده این «فتح قریب» است سحرگاه رسیده با پرچمی از «نَصرُ مِنَ الله» رسیده ای نجمه! که مادر شده‌ای، مادر خورشید امروز ببین نور جهان‌گستر خورشید این حجّت هشتم که به عصمت دهمین است سوگند به قرآن که «اولی الاَمر» همین است این روح ولایت که امان است و امین است در سایه‌اش آسوده زمان است و زمین است «در پرده نگویم سخن خویش، عَلَی الله» بی مهر رضا کس نبرد سوی خدا راه ای آمده پابوس بزرگ آیت هستی! در گوشۀ هر صحن و رواقی که نشستی قفل دل خود را به کدام آینه بستی؟ یک لحظه بیندیش که مهمان که هستی؟ مهمان سر سفرۀ لطف و کرمِ دوست جان و سَرِ ما باد فدای حرم دوست ماه آینه پیش حرم از دور بگیرد خورشید از «ایوان طلا» نور بگیرد یک بوسه ز درگاهش اگر حور بگیرد، فیروزه‌ای از شهر نشابور بگیرد فیروزه نه، یک سلسله دُرِّ سخنِ ناب روشن‌تر از آیینه و جان‌بخش‌تر از آب هر گوشۀ این روضه، رفیع‌ُالدَرَجات است این گنبد زرین نَه، که این چتر نجات است این پنجره فولاد نه، این نبض حیات است این قبلۀ دل‌های «یُقیمونَ صَلوة» است گر بر سر شرطی که «رضا» گفت، بمانیم «هر شب شبِ قدر است، اگر قدر بدانیم» سرچشمۀ شور و هَیجان است خراسان آرامِ دل، آرامش جان است خراسان بیدارگرِ روح و روان است خراسان آیینه‌ای از باغِ جنان است خراسان اینجا تویی و خلوت اُنسی و دعایی یادت نرود ای دلِ مسکین که کجایی اعجاز مسیحا کند این روضه نسیمش یادآور گل‌های بهشتی‌ست شمیمش پروانه به زُوّار دهد دست کریمش «دیدم همه جا بر در و دیوار حریمش جایی ننوشته‌ست گنه‌کار نیاید» حیف است کسی در حرم یار نیاید وقتی به سلام آمده‌ای با دل خسته صدبار اگر توبه شکستی و شکسته بر روی تو باز است هزاران دَرِ بسته ای روبه‌روی حضرت خورشید نشسته هر کس که گره زد به ضریحش دل خود را حل کرد به یک آهِ سحر مشکل خود را.. هرچند بهشتی‌تر از اینجا حرمی نیست بر چهرۀ هیچ آینه‌ای گرد غمی نیست هرچند که در راه طلب پیچ و خمی نیست آهوی تو بودن به خدا کار کمی نیست اینجاست پر از زمزمۀ دوست، بیایید! اینجا حرم ضامن آهوست، بیایید! باز «آمدم ای شاه، پناهم بده» اینجا پروانۀ «یک لحظه نگاهم بده» اینجا تأثیر به شب‌ناله و آهم بده اینجا شرمنده‌ام از آینه، راهم بده اینجا هر چند مرا گوهر اخلاص «حِسان» نیست اشک مَنِ دل‌خسته کم از نامه‌رسان نیست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5060@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آیینۀ جمال خدا🔹 آن شب مدینه عطر پر جبرئیل داشت در سر امین وحی، هوای خلیل داشت بر لب مدام، زمزمۀ یا جلیل داشت صبر جمیل، وه که چه اجری جزیل داشت موسی به طور قرب خداوند بار یافت تشریف مکرمت ز عنایات یار یافت در هر دلی فروغ حضور مدینه بود در هر سری نشانۀ شور مدینه بود خورشید بردمیده ز طور مدینه بود کآفاق مستفیض ز نور مدینه بود ماه فلک ز شوق دل اخترشمار شد آیینۀ جمال خدا آشکار شد.. ای بوده با زبور و صُحُف آشنایی‌ات تورات را امید به معجزنمایی‌ات شد جاثلیق محو فروغ خدایی‌ات جالوت مات شعشعۀ ایلیایی‌ات عمرانِ صابی است کمال تو را گواه نسطاصِ رومی است جلال تو را گواه عارف اگر ز شعشعۀ «هو» تو را شناخت سالک ز قدر و منزلت او تو را شناخت بی‌دل به خلق و خوی خداجو تو را شناخت من بندۀ کسی که چو آهو تو را شناخت پیچد چون نوای تو در بندبندمان یا ثامن‌الائمه! رها کن ز بندمان خورشید، با جمال جمیلت جمیل نیست بر درگه جلال تو گردون جلیل نیست جایی که هم‌رکاب تو غیر از خلیل نیست دیگر مجال پر زدن جبرئیل نیست وقتی به محضر تو شرفیاب می‌شوم از شرم شعله می‌کشم و آب می‌شوم کوثر، پیاله‌ای ز شراب طهور توست طور شهود پرتو فاش ظهور توست سینای‌ جلوه، آیۀ نور حضور توست خورشید هم از آینه‌داران نور توست چشمم که محو حسن ملیح تو می‌شود اشکم دخیل‌بند ضریح تو می‌شود.. آن زائرم که آمده با دست خالی‌ام رحمی به دل‌شکستگی و خسته‌حالی‌ام بال و پری ببخش به بی‌دست و بالی‌ام کز شاعران حضرت مولی‌الموالی‌ام.. مپسند بار خواهش ما را به ذمّه‌ات سوگند می‌دهم به جوادالائمه‌ات.. 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹دلم اینجاست🔹 ای عرشیان به شهر خراسان سفر کنید شب را در این بهشتِ الهی سحر کنید با زائران این حرم‌الله سر کنید مدح رضا چو آیۀ قرآن ز بر کنید عید بزرگ شیعۀ آل پیمبر است میلاد هشتمین حجج‌اللهِ اکبر است ای دل بگیر جان و به جانان نظاره کن بر چهرۀ حقیقت ایمان نظاره کن یک لحظه بر تمامی قرآن نظاره کن در دست نجمه، نجم فروزان نظاره کن میلاد پارۀ تن زهرا و احمد است شمس‌الشموس، عالِمِ آل محمد است او مظهر جمال خداوند اکبر است آیینۀ تمام‌نمای پیمبر است خورشید نجمه یا مهِ افلاک‌پرور است قرآن روی سینۀ موسی‌بن‌جعفر است بر خلق آسمان و زمین مقتداست او جان رونما دهید که روی خداست او روشن هزار سینۀ سینا به نور او چشم هزار موسی عمران به طور او صف بسته‌اند خیل رسل در حضور او دل، بحر بی‌کرانه‌ای از شوق و شور او ریزد برات عفو خدا از نظاره‌اش دوزخ بهشت می‌شود از یک اشاره‌اش.. ای خلق، خاکِ پای تو یا ثامن‌الحجج جان جهان فدای تو یا ثامن‌الحجج قرآن پر از ثنای تو یا ثامن‌الحجج ایمان بود ولای تو یا ثامن‌الحجج دین را به جز ولای تو اصل و اصول نیست «تهلیل» بی ولای تو هرگز قبول نیست.. پاییز بوستان دل ما، بهار توست در شهر طوسی و همه عالم دیار توست گل‌بوسۀ امام زمان بر مزار توست شیعه به هر کجا که رود در کنار توست چشم و چراغ و محفلم اینجاست یا رضا هر جا سفر کنم، دلم اینجاست یا رضا.. 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹عالِمِ آل محمد🔹 اوّل سخن به نام خداوند ذوالکرام نام خداست چون همه جا بهترین کلام وآن‌گه ز روی صدق و ارادت دهم سلام بر آستان قدس رضا، هشتمین امام امروز در حضور کریمش نشسته‌ایم هر یک به نیّتی به حریمش نشسته‌ایم این روضه کز شکفتن دل‌هاست باغ دل روشن ز ذرّه ذرّۀ خاکش چراغ دل ای دل ز دست داده، که گیری سراغ دل! اینجاست آن که هست خریدار داغ دل اینجا مدال مُقبلی مُقبلان دهند داروی زخم سینۀ صاحب‌دلان دهند.. امشب بهشت محو تماشای مشهد است قندیل‌های نور به هر جای مشهد است هستی تمام، چشم به سیمای مشهد است قلب پیمبران به تمنای مشهد است مشهد که جلوه‌گاه جمال محمد است آرام‌گاه عالِمِ آل محمد است فردا سپیده با دم جبریل می‌دمد محشر نگشته، صور سرافیل می‌دمد از مشهد الرضا، گل تهلیل می‌دمد خورشید بر قبیلۀ هابیل می‌دمد تا کور، چشم دودۀ قابیلیان شود رازی دگر، ز خلقت عالم، عیان شود.. امشب مدینه عرش معلای دیگر است آن شهر وحی، طور تجلای دیگر است تورات نور، در کف موسای دیگر است موسای عشق را ید و بیضای دیگر است امشب مدینه وآن همه آیات روشنش بوی رسول می‌دهد و پارۀ تنش یاد مدینه بر دل و بر جان صفا دهد خاک مدینه، دیدۀ دل را جلا دهد این شهر، عطر سامره و کربلا دهد وین لاله‌زار بوی حسین و رضا دهد گاه نزول موکب اجلال احمد است یا عید جشن عالِمِ آل محمد است.. قدوسیان تجلی توحید بنگرید نوری که هر وصی و نبی دید بنگرید در طور جلوه‌ای که درخشید بنگرید در دامن ستاره به خورشید بنگرید خورشید آسمان ولایت رضا رسید در لاله‌زار نجمه، گل اِنّما دمید این وارث یگانۀ موسی‌بن‌جعفر است فرزند نازدانۀ موسی‌بن‌جعفر است در هر صفت، نشانۀ موسی‌بن‌جعفر است این آفتاب خانۀ موسی‌بن‌جعفر است روح نبی، روان علی، بر جهان امام امر جهان و اهل جهان در کفش تمام آیینۀ خداست جمال صبیح او یوسف در آرزوی نگاه ملیح او فرموده است حضرت صادق مدیح او پیغمبران نشسته به پای ضریح او تا افکند نگاه عنایت به سویشان تا پر کند ز کوثر رحمت سبویشان این ماه را که شمس ضحی آفریده‌اند نورآفرین آینه‌ها آفریده‌اند باب‌المراد خلق خدا آفریده‌اند او را برای کشور ما آفریده‌اند ایران که پایگاه ولایت به عالَم است در سایه‌سار پرچم او سبز و خُرّم است نام رضا صفای دل اولیا بُوَد دست رضا هر آینه دست خدا بُوَد تنها نه سایه‌اش به سر مُلک ما بُوَد عالَم به زیر پرچم سبز رضا بُوَد این یک حقیقت است و کسی درک می‌کند کاین روضه را به اشک روان ترک می‌کند.. مهری که ماه، سِیر کند در پناه او ماهی که مهر موج زند در نگاه او «وَالشمسُ وَالقمر» خبر از روی ماه او «واللّیل» سایه‌پرور خال سیاه او او هشتمین امام و دهم عصمت خداست نامش علی، سلالۀ موسی، لقب رضاست سبز است پرچمت که دلیل هدایت است زرد است گنبدت که به خورشید، غیرت است سرخ است خاتمت که نشان شهادت است در هر نگاه مهر تو صدها کرامت است خورشید هر سحر که ز مشرق کند طلوع با بوسه‌ها به گنبد تو می‌کند خشوع.. ای جلوه‌گاه رأفت و ای قبله‌گاه راز سایند قدسیان به حریمت سر نیاز بر ملت مجاهد و ایران سرفراز پیوسته باد پرچم سبزت در اهتزاز تا می‌وزد به پرچم سبز شما، نسیم داریم امید بر کرمت، اَیُّها الکریم.. در این حرم، فروغ خدا دیده می‌شود در لحظه لحظه معجزه‌ها دیده می‌شود نور اجابت از همه‌جا دیده می‌شود آیات لطف و فیض رضا دیده می‌شود از فرش تا به عرش، تجلای رحمت است در انعکاس آینه‌ها نور رأفت است.. ای آفریده ذات تو را حق، برای خیر هم خیرخواه خلقی و هم ره‌نمای خیر هم ابتدای خیری و هم انتهای خیر دارد «مؤید» از تو امید دعای خیر تا التفات بر پدر و مادرش کنی در آستان خویش مقرّب‌ترش کنی 📝 @ShereHeyat
| 💠 (علیه‌السلام) «اَلْإِمَامُ الدَّلِيلُ فِي الْمَهَالِكِ مَنْ فَارَقَهُ فَهَالِكٌ» امام در مهلکه‌ها راهنماست و هر کس از او جدا شود هلاک می‌گردد. 📗الکافی، ج۱، ص۱۹۸ 🔹خورشید هدایت🔹 خورشید هدایت و حیات است امام سرچشمۀ فیض و برکات است امام نابود شود هر که از او دور افتد در مهلکه‌ها، راه نجات است امام 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹به رسم دعبل🔹 به خاکش سجده کن، روح‌الامین گسترده بال اینجا بیا تا عرش بالا بر ملائک هم ببال اینجا بیا در روضۀ رضوان بخوان یاسین و الرحمان ببین انوار «یَبقی وجهُ ربِّک ذوالجلال» اینجا ببین اسماء حسنی را، صفات حق‌تعالی را جلیل اینجا، جلال اینجا، جمیل اینجا، جمال اینجا به هنگام اذان عطر محمد در حرم جاری‌ست از آن گلدسته دارد شوق گلبانگ بلال اینجا به طور زادۀ موسی بخوان «ألعزّةُ للّه» ببین فرعونیان را سرنگون و پایمال اینجا به شوق مسجدالاقصی به صحن قدس داخل شو بزن طومار اسرائیل را مهر زوال اینجا نه شرقی و نه غربی را بخوان از صحن جمهوری ببین با دین سیاست را به دور از انفعال اینجا حرم در موزه هم آموزه‌هایی از کرم دارد بنازم قهرمانی را که می‌بخشد مدال اینجا هوای صحن بر مهمان، حیاتی تازه می‌بخشد چقدر از این پذیرایی می‌آید دل به حال اینجا فرشته مانده روی فرش، اینجا فرش یا عرش است؟ عجب دارد زمین با آسمان‌ها اتصال اینجا در این آیینه‌های دل‌شکسته ذره‌ای غم نیست غبارش می‌برد از سینه‌ها گرد ملال اینجا امام مهربان‌تر از پدر از حالت آگاه است برای مال دنیا ای دل غافل! منال اینجا حریم عالِم آل محمد عالَمِ علم است که هر علّامه می‌جوید جواب هر سؤال اینجا عیون حکمت از انوار «اخبارالرضا» جاری‌ست حدیث اینجا، کلام اینجا، بحار اینجا، خصال اینجا اشاراتش در این دارالشفا قانون اکسیر است که با طب‌الرضا هر طبع یابد اعتدال اینجا نه‌تنها با نگاهی کور مادرزاد بینا شد درست آن لحظه گوش کر شنید آواز لال اینجا طواف قبلۀ هفتم صفایی فوق حج دارد خوش آن حاجی که تا معراج می‌یابد مجال اینجا بخوان با آسمان‌ها «سَبِّح اسمَ ربِّک الأعلی» به خاکش سجده کن شکرانۀ فیض وصال اینجا به رسم دعبل ای دل! دم بزن از اهل‌بیت وحی دم روح‌القدس می‌پرورد سِحر حلال اینجا أقول «اُنظُر إلی ما قال، لا تَنظُر إلی مَن قال» قبولم کن که با عشق تو دارم قیل و قال اینجا 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سلامٌ علی آل یاسین🔹 بخوان هشتمین جلوۀ ربّنا را امام قدر را امیر قضا را تبسم تبسم رضای خدا را علی بن موسی الرضا المرتضی را امام رئوفی که سلطان طوس است که سلطان طوس و انیس النفوس است انیس النفوس است و شمس الشموس است ببین لطف والشمس را، والضحی را چه اذن دخولی؛ یرون مقامی بخوان زیر لب: یسمعون کلامی اگر بی‌قرار جواب سلامی به آهی بلرزان دل مبتلا را چه دوری دل من، چه دیری دل من ز خوف و رجا ناگزیری دل من فقیری یتیمی اسیری دل من بخوان هل أتی، هل أتی، هل أتی را سلامٌ علی آل یاسین بخوان و دو رکعت از آن شور شیرین بخوان و دعا در شبستان آمین بخوان و بخوان زیر لب یا سریع الرضا را که شب‌های شور و شعف روزی‌ات باد سحرهای نور و شرف روزی‌ات باد و پرواز مشهد-نجف روزی‌ات باد زیارت کنی بعد از آن کربلا را گواهی تو ای شعر روز قیامت که سید محمد جواد شرافت سروده به شوق شفا و شفاعت نگاه علی بن موسی الرضا را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3380@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آستان محبت🔹 چقدر صورت در آینه‌ست پیرتر از من برای دیدن رویت بهانه‌گیرتر از من مگر تو گوش کنی، آینه شبیه به سنگی‌ست که از شنیدن این شکوه‌هاست سیرتر از من به ارتفاع تو و گنبدت قسم! که نیامد، به خاکساری تو هیچ‌کس حقیرتر از من مقام نیست در این کهکشان رفیع‌تر از تو پرنده نیست در این آسمان اسیرتر از من مرا مگیر به آلودگی و سر به هوایی که نیست در حرمت شرم، سر به زیرتر از من دوباره معجزۀ شوق را ببین که چگونه رسیده باد به پابوسی تو دیرتر از من در آستان محبت خلاف قاعده عرف است که من رهاترم از باد و او اسیرتر از من رسیده‌ام من و سر تا قدم شکست و نیازم نباش منتظر زائری فقیرتر از من ببار بر من جان‌تشنه، ای لطافت مطلق! که نیست زیر هزار آسمان کویرتر از من.. مؤدبانه‌ترین شکل عرض حال سکوت است که اشک، حال مرا گفته دلپذیرتر از من 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹زیارت‌نامه🔹 آب و جارو می‌کنم با چشمم این درگاه را ای که درگاهت هوایی کرده مهر و ماه را چشم‌هایی را که حیران‌اند پشت «لا اله» در خراسان تو می‌بینند «اِلّا الله را» این تجلی‌گاه سلطان ازل، این کوه نور برده است از یادها الماس نادرشاه را با زبان بی‌زبانی بشنو از نقّاره‌ها «وال من والاه» را و «عاد من عاداه» را ای خراسانی‌ترین خورشید، روشن کن مرا ما که می‌دانی نمی‌دانیم راه و چاه را من زیارت‌نامه خواندم، شعرهایم مانده است وقت داری تا بخوانم چند دفتر آه را؟ بیت‌هایم خانه بر دوش‌اند مانند خودم راستش دعبل شدن سخت است این درگاه را راز پهلوی تو ماندن را نمی‌دانم ولی آخرش می‌پرسم از شیخ بهایی راه را... شعر من با دوستت دارم به پایان می‌رسد کاش می‌دادی جواب این جملهٔ کوتاه را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/577@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹قبلۀ هفتم🔹 گاهی دلم به سمت خدا می‌برد مرا یعنی به آستان رضا می‌برد مرا مثل کبوتری که به پرواز آمده‌ست تا کوی دوست، بال دعا می‌برد مرا هرگاه رو به «قبلۀ هفتم» می‌آورم تا شاهراه سعی و صفا می‌برد مرا تا محضر «سپیدۀ هشتم» به صد امید ایمان جدا و عشق جدا می‌برد مرا نزدیک‌تر شدن به ضریح امام نور تا دوردست خاطره‌ها می‌برد مرا از خود در این حرم به خدا می‌توان رسید این جذبه از کجا به کجا می‌برد مرا؟ آن پرچمی که دست تکان می‌دهد به ناز تا صحن سیدالشهدا می‌برد مرا ای اهل‌بیت نور! به سرچشمۀ شهود دلبستگی به مهر شما می‌برد مرا توحید ناب، رنگ «أنَا مِن شُرُوطِها»ست این شرط تا حضور خدا می‌برد مرا اشکم که رنگ لاله شود یا اباالحسن! با خود به دشت کرب‌وبلا می‌برد مرا 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3396@ShereHeyat