eitaa logo
شعر و قصه کودک
402 دنبال‌کننده
204 عکس
16 ویدیو
15 فایل
امیدوارم از خوندن اشعار و قصه های کودکانه کانال هم کودکانتون و هم کودک درونتون لذت ببرید😊 @TapehayeRishen313
مشاهده در ایتا
دانلود
یه جور پرنده هستم روی زمین نشستم دو پا دارم درازه پرهای من چه نازه پرنده هستم اما نمی پرم بچه ها مثل شتر تو صحرام خیلی قویه پاهام حالا بگو من چی ام؟
سلام دوستای مهربونم این معما از پست های کانال طراحی شده☺️
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسر نازنینم امیرعباس افتخاری❤️ پاسخ
سلام گلای قشنگم🌹 چیزی به محرم نمونده🖤 یادش بخیر پارسال محرم یه گوشه از مسجد دور هم می نشستیم 🦋 نقاشی می کشیدیم شعر میخوندیم قرآن می خوندیم و کلی چیزهای تازه یاد می گرفتیم🥀 🦋بچه ها با دلای کوچیکتون دعاکنید محرم بازم بتونیم بریم مسجد بازم باهم عزاداری کنیم🦋 باهم نقاشی بکشیم و نمایشگاه نقاشیمون رو تقدیم کنیم به امام حسین علیه السلام🏴 خیلی دلم براتون تنگ شده💔 امیدوارم شبای محرم ببینمتون 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام! من یک جوجه تیغی یا خارپشت هستم🦔 همان طور که می بینید یک عالمه خار تیز پشتم دارم😊 ✅حس بویایی و شنوایی من بسیار قوی هست. بچه ها من دشمنان زیادی دارم، مثل : جغد، راسو، روباه، گورکن اما وقتی خطری حس کنم خودم را جمع می کنم آن وقت می شوم یک توپ تیغی😁 ❌راستی خیلی ها فکر می کنند من موقع احساس خطر تیغ هایم را پرتاب می کنم اما این تصور اشتباه است. 🦔جوجه تیغی ها حیوانات همه چیز خوار هستند یعنی ما همه چیز می‌خوریم و از همه مهمتر این است که ما برای کنترل آفات مزارع خیلی مفید هستیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهلا خانم نازنینم ۶ساله جواب
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهلا خانم نازنینم ۶ساله جواب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جوجه -سینا خلف خانی عزیزم ۶ساله از ارومیه ❤️
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
اقا محمدعلی امیر مجاهدی نازم ❤️ جواب
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا طاهای الماسی مهربونم ۶ساله❤️ جواب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درخت رنگ پریده زینب خودش را در بغل بابا جا کرد و گفت:«حوصله ام سر رفته» بابا پیشانی زینب را بوسید و گفت :« الان کار دارم بعد باهم بازی می‌کنیم» زینب گفت:« پس من الان چه کار کنم؟» از بغل بابا پایین آمد، بابا مشغول کار با رایانه اش شد. همان طور که چشمش به رایانه بود گفت:« میتوانی بروی نقاشی بکشی دخترم» زینب دستی روی گلهای دامنش کشید و گفت:« بعدش با من بازی می کنید؟» بابا لبخندی زد و گفت:« بله بازی می کنم عزیزم» زینب بالا و پایین پرید و گفت:« آخ جون،ممنون باباجون» بعد هم به اتاقش رفت، مدادرنگی ها و دفترش را روی میز گذاشت. اول یک دخترکوچولو کشید که توی یک جنگل زیبا بازی می کرد. یک آهوی مهربان بالای دفترش کشید و درختی که یک بلبل روی شاخه اش آواز می خواند. چند تا گل رنگارنگ هم زیردرخت کشید. حالا وقت رنگ امیزی بود. به مداد رنگی ها گفت:« آماده باشید که نقاشی قشنگم را رنگ کنیم» با مداد قرمز قلب وسط نقاشی و لباس دخترکوچولو را رنگ کرد. گل ها را با صورتی و آبی و نارنجی زیباتر کرد. آهوی نقاشی اش را با نارنجی رنگ کرد. در آسمان نقاشی دو ابر آبی هم گذاشت. حالا نوبت درخت و چمن بود، می‌خواست مداد سبز را بردارد، اما خبری از مداد سبز نبود، توی کشو را گشت، روی زمین نگاه کرد اما مداد سبز را پیدا نکرد. روی صندلی نشست و با چشمان پر اشک به نقاشی اش خیره شد. چاره ای نبود نقاشی اش را به اتاق بابا برد، سرش را پایین انداخت و گفت:« بابایی نقاشی ام تمام شد» بابا دستی بر سر زینب کشید و گفت:« آفرین دخترم حالا چرا ناراحتی؟ نقاشی ات را ببینم» زینب نقاشی را به بابا داد، بابا نگاهی به نقاشی کرد و گفت:« خیلی زیبا کشیدی، فقط چرا رنگ درخت و چمن هایت پریده؟» زینب از حرف بابا خنده اش گرفت و گفت:« مداد سبزم را پیدا نکردم» بابا اشک های زینب را پاک کرد و گفت:« غصه نخور عزیزم برو و مداد زرد و آبی ات را بیاور» زینب با چشمان گرد به بابا نگاه کرد و گفت:« درخت که زرد و آبی نیست» بابا خندید و گفت :« آفرین دخترم ولی من فکر دیگری دارم » زینب به اتاقش دوید و مداد زرد و آبی اش را آورد. بابا گفت:« درخت و چمن را اول با مداد زرد رنگ کن» زینب ابرویش را بالا دادو مشغول رنگ کردن درخت و چمن با مداد زرد شد. بعد بابا مداد آبی را به دستش داد و گفت:« حالا روی رنگ زرد را با مداد سبز رنگ کن» زینب مداد را گرفت و با رنگ آبی روی زرد کشید سرش را بالا گرفت و گفت:« وای بابا درختم سبز شد» بابا خندید و زینب را بوسید. نقاشی را از زینب گرفت و گفت:« برویم بازی؟»
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
عارفه زهرا خانم حکمت نازم شش و نیم ساله از تهران❤️ جواب
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاطمه ضحا حکمت قشنگم ۲ساله❤️ جواب
دوستای باهوشی که پاسخ معماها رو برام ارسال کردن🌹👇 اقا محمد مهدی و اقاابوالفضل علیجان 8و11 ساله❤️ زهرا خانم شیرمحمدی قشنگم ۷ساله❤️ اقا امیر ذاکر گلم ۶ساله❤️ زینب خانم صرافی مهربونم کلاس اول❤️ زهرا خانم محمد زاده نازنین ۶ساله از اران و بیدگل❤️ اقا مجتبی محمدزاده گل ۵ساله از اران و بیدگل❤️ علی آقای اسدی گل ۶ ساله از بروجرد❤️ مبینا خانم سلیمانی مهربونم۶ ساله❤️ زهرا خانم خراسانی نازم ۵ساله❤️ فاطمه خانم آیه ی نور عزیزم❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسر گلم آقاعلی اکبر غلامی .۵ ساله❤️ جواب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان حضرت موسی ( علیه السلام )🦋 ارسالی از اعضای خوب و با ذوق و خلاق کانال 🌹 هلیا خانم شیرمحمدی ۱۳ساله که این کلیپ رو خودش برامون درست کرده ❤️ @sherekodak
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاطمه خانم نادر تهرانی ❤️ شش سال و چهار ماهه جواب
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاطمه خانم نادر تهرانی ❤️ شش سال و چهار ماهه جواب
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
زهرا خانم حاجی زاده❤️ جواب
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
هلما خانم کشاورز❤️ جواب