eitaa logo
شعر کودکانه مذهبی
2.1هزار دنبال‌کننده
140 عکس
4 ویدیو
1 فایل
🕊️ کانالی آموزنده برای آشنا کردن کودکان دلبند خود با معارف دینی در قالب شعر 🦋 ادمین کانال @zarakbr کانال های ما: صوت های شرح دروس معرفت نفس علامه حسن زاده @marefatenafsallame @zendehbadzendegi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 ذکر روز سه شنبه سه شنبه هم یه روزه نذار دلت بسوزه بازم خدا خدا کن نعمتاشو نگاه کن بگو فقط تو همین یا ارحم الراحمین @sherkoodakmazhabi
حضرت فاطمه معصومه (س) حضرتِ معصومه شما کریمه ی شهرِ قُمی خواهری مهربون واسه آقا امامِ هَشتُمی بعد از امام رضا شما اُمیدِ قلبِ مَردُمی اُمیدی واسه دل های حَزین و پُر تَلاطُمی تو ذهنِ من شما مِثه یه بانو با تَبَسُّمی یه بانوی مُحَجَّبه میونِ دشتِ گندُمی شبیهِ گُل خوش عطر و بو زیبا مِثه تَرَنُّمی حقیقتاً خانم شما فَراتر از تَجسُّمی ای کاش مِثه شما بشم شما که خیلی خانُمی @sherkoodakmazhabi
حضرتِ معصومه (س) از بچگی دیوونهٔ ضریح و صحن و کَفترام یه زائرِ کوچیکمُ خادمِ خواهرِ رضام با دستِ راست رو سینه ام با بغض و آهِ تو صِدام از تهِ دل آروم میگم حضرتِ معصومه سلام ببخش اگه دیر اومدم برای عرضِ احترام یکَم سَرَم شلوغ شده درگیرِ کار های بابام راستی بابام حالِش بَده سلام رِسوند و گفت بیام سلامتی شو از شما خانومِ محترم بِخوام دُعا کنید پیشِ خدا انشاالله خوب شه زود بابام ریحانه آبجیمِ خانوم کوچیک ترین تو خواهرام یه نقاشی کشیده بود از کربلا وُ از امام انداختمش تویِ ضریح می‌گفت که جایزه میخوام راستی میشه یه چیز بِگم یه حرفی مونده رو لَبام یه خواهشی دارم خانوم دلتنگِ مشهدُ الرِضام امام رضا گفته سه جا به یاریِ شما میام به وقتِ مرگ ، پُلِ صِراط حسابرسیِ زائرام میام و با حضورِ خود میشم براشون اِلتیام رؤیای مشهدُ الرضا شده خیال این شَبام دعا کُنید برای من منی که زائر شمام زیادی حرف زدم خانوم حرفم رو میکُنم تمام شما رو دوست دارم زیاد به قدِ این دو تا چِشام فقط میگم که عاشقم همین و دیگه والسلام @sherkoodakmazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر که داشته باشی ... دختر که داشته باشی زندگی خیلی زیباس تو خونَتون همیشه میاد بوی گُلِ یاس وقتی تو خونه باشه خونه به رنگِ دَریاس با بودَنِش همیشه بهار تو خونهٔ ماس دِلسوزِ مثلِ مادر عزیزِ قلبِ باباس سنگِ صبورِ خونه دشمنِ درد و غَمهاس صبورِ مثلِ زینب (س) بخشنده مثلِ زهراس (س) حِجابِشو دوست داره خانومِ خوشگل و خاص باهاش تو مهربون باش صِداش بِزَن با احساس یه وقت دِلِش نَگیره نِگین سُرخ و الماس خواهر واسه برادر عزیزترین تو دُنیاس این عشق و مهربونی داره نِمونه ای خاص : حضرتِ معصومه که عشقِ امامِ رضاس (ع) خلاصه که عزیزم دختر گُلی بی هَمتاس خوبی و مهربونیش فراتر از این حرفاس فقط همین که دُنیا بِدونِ او بی مَعناس و اینکه این زندگی با بودَنِش پابرجاس @sherkoodakmazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 امام رضا علیه السلام رضا(ع)که نور خداست امام هشتم ماست رئوف و مهربونه دردامونو می­دونه می­کنه مارو دعوت می­ریم مشهد زیارت اونجا مثل بهشته پر شده از فرشته با پدر و مادرم وقتی که می­ریم حرم کنار درمی­مونیم اذن دخول می­خونیم دست میذاریم رو سینه به اون ماه مدینه با ادب و احترام می­گیم به آقا سلام قربون قبر پاکت چه عطری داره خاکت کاشکی می­شد که من هم اینجا کبوتر بشم پر بکشم تا خدا توی حریم رضا(ع) @sherkoodakmazhabi
ضامن آهو یه روزی تو دشت و صحرا میونِ جنگل و نَهرا یه شکارچی با کمونِش به کمین نشسته بودِش که یهو یه دونه آهو به دور از غم و هَیاهو بی خبر زِ جورِ صیاد توی دامِ صیاد افتاد یه آقای مهربونی با یه قلبِ آسمونی تا که دید آهو اسیره داره از غُصِّه میمیره جلو اومد و به صیاد پولی واسه ی خرید داد واسه ی خریدِ آهو برای رهاییِ او ولی صیاد نَپذیرفت به آقای مهربون گفت که به فکرِ مُشک و بوشَم آهو رو نمی فُروشم آهو با زَبونِ قلبِش با غم و غُصِّه تو حرفش به آقا با چشمِ گِریون گفت و با صدای لَرزون که آقا یه مادرم من یه کاری کُن قبلِ رفتن بچه هام چشم انتظارن بدونِ من بیقَرارن تو خونه گُرسنه هستن یه گوشه الان نِشستن آقا گفت به مردِ صیاد میشه این اجازه رو داد که این آهو بِره خونه پیشِ بچه هاش بِمونه بچه ها غذا که خوردن آهو بَرمیگرده فوراً ولی صیاد نَپذیرفت همون حرفِ قبلی رو گفت آقا گفت به اون شکارچی اگه ضامِنِش بِشَم چی ؟ حرفِ من حرفِ یه مَرده آهو می‌ره بر میگرده آقا اون لحظه بِفَرمود آهو جون برو بیا زود آهو رفت تا اون وَرِ دَشت غذاشون و داد و برگشت مردِ صیاد با تَعَجُب بدونِ غرور ، تَعَصُب رو به آقا کرد و پُرسید آقا جون شما کی هستید ؟ آقا گفت با مهربونی به شما میگم بدونی من امامِ هَشتُمینم من امام رضای دینم تا شنید این حرف و اون مَرد آهو رو سریع رها کرد آهو گفت با شادِمانی آقا جون چه مهربانی به خدا تو کُلِ هستی مهربون ترین تو هستی @sherkoodakmazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماه محرم به ما گُفته امامْ صادق (ع) عزیزم تو شادی های ما خَندون باشید وَ در غَم های ما مثلِ مُحرم شما هم مثلِ ما مَحزون باشید مُحرم فُرصتِ خود سازیِ ماست واسه این از خدا ممنون باشید سُرود و جشن و شادیْ باشه بعداً به دور از گفتهٔ شیطون باشید تو هر مسجد ، تو هر دسته ، تو روضه به یادِ کربلا گِریون باشید به یادِ حضرتِ عباس (ع) و زینب (س) به یادِ مادری دِلخون باشید به یادِ تازیانه ، ضَربِ سیلی به یادِ چِهره ای گُلگون باشید با خِدمت توی هر موکِب یا هِیأت شما هم مَردِ این مِیدون باشید ریا میشه کسی ما رو ببینه مِثه محسن تو کار پِنهون باشید قشنگ نیست که واسه توزیع نَذری شما هم جُزءِ راهْ بَندون باشید نَبَندید راهِ مَردم رو تو کوچه یه موقع آخِرت مَدیون باشید نمازِ صُبحِتون میشه قَضا پس نَباید تا سَحَر بیرون باشید بِبَندید با حسین (ع) تا روزِ مَحشَر یِکی عَهد و بَر این پِیمون باشید که مثل حضرتِ عباس (ع) و زینب (س) شما هم واسه او مجنون باشید به لُطفِ حَق که در جمعِ شهیدان شما هم در بهشت مِهمون باشید @sherkoodakmazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
موکِبِ کوچکِ ما اِمسالْ مُحرَّم آقا به لُطفِ رَبِّ کریم با بچه های هیأت ما هم یه موکِب زدیم دُرُسته پول نداریم دُرُسته خیلی کَمیم ولی با عشقِ شما تو موکِبا ما سَریم با چند تا اِستکان و سَماوَری از قدیم خادِمِ عاشقاتون آقا ما از اِمشَبیم پیچیده بوی اِسپَند تویِ فَضا با نَسیم و پَخشِ توی موکِب زینبِ (س) مَرحوم سَلیم ¹ این اِفتخارِ آقا خادِمِتون ما شَویم لُطفِ شما بوده که اینجا حالا اومَدیم قشنگه این ثَواب و به هیچ ثَوابی نَدیم ما این شَبا به یادِ سَروَرِ این عالَمیم به یادِ مولا حُسین (ع) در سوگ و آه و غَمیم ما نوکَرِ اباالفضل (ع) سَقّایِ تِشنه لَبیم که واسه آب رسوندن به خِیمه های حَریم تو کَربلا شهید شد و شُد مَقامَش عظیم @sherkoodakmazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَشک های قِیمَتی یادِت میاد عزیزم وقتی مُحَرَّم رسید با بچه های هیأت با هم یه موکِب زدید دلِ شما به عشقِ امامْ حُسینْ(ع) می تَپید حاضِر بودید این عشق و به کُلِ دُنیا نَدید اون روز رو یادِتون هست ؟ تو دَسته زَنجیر زَدید حُسینْ ، حُسینِتون رو حَضرتِ زهرا (س) شنید گریه هاتون رو از دِلْ خدایِ مهربونْ دید اَشکِ شما رو آقا از روی گونَتون چید با اِحترامْ اونا رو میونِ گُلها پیچید گُذاشتِشون تا وقتی که روزِ مَحشَر رسید روزِ حسابْ کتاب و دِلهُره های شدید اَشکاتون و شبیهِ اَلماس و نورِ خورشید تَقدیمِتون کُنه تا شما بِشید رو سفید آره عزیزِ جونَم خدا به ما ها بخشید لیاقَتِ گریَه رو بَرا حُسینِ (ع) شهید دُعا کُنید همیشه و تو دُعا تون بِگید خدایا اون روز نَیاد که از حُسین (ع) دور بِشید @sherkoodakmazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب سوم محرم که رسید دخترم یه روضه ی جدید شنید روضه خون روضهٔ دختری رو خوند با یه روضه ما رو کربلا رسوند روضه خون می گفت تو دشتِ کربلا وقتی شد غروب و عصرِ عاشورا همه ی پَهلِوونا شدن شهید نه حسین(ع) ماند و نه عبّاسِ(س) رشید خیمه ها رو دُشمنا آتیش زدن آدمایی که ستمکار و بَدَن میونِ آتیش و دود و نیزه ها تویِ بستر و میونِ خیمه ها از خدا کمک میخواست به زیرِ لَب آقامون امامِ سجّاد توی تَب عمه گفت به بچه ها فرار کنید توی خیمه ها تو آتیش نَمونید بچه ها از خیمه بیرون پَریدن روی خار و سنگ و تیغا دَویدن خار و سنگ و تیغ، پاهاشون و بُرید دشمن اما پِیِ بچه ها دَوید یکی گوشواره رو با گوش می کشید یکی گفت طعمِ کُتَک رو بچشید یکی گفت عَموش شهید شده بزن یکی گفت گوشواره هاش برای من یکی گفت سیلی چرا لَگد بزن یکی گفت سه ساله رو بسپار به من شِکماشون از حرام پُر شده بود گریه های بچه ها نداره سود یِکیشون نگفت آخه گناه دارن یَتیمَن پدر یا مادر ندارن همه جوره بچه‌ ها رو هِی زدن آدمایی که بی مِهر و عاطِفَن واسَشون مهم نبود که دُخترن دُخترن طاقتِ سیلی ندارن یکی از اون بچه ها رُقَیّه بود دختری سه ساله با چشمِ کبود چادرِ رُقَیّه رو گرفت کِشید دختری که موهاشو کسی ندید دستِ بچه ها رو بستن با طناب توی گرما بدونِ یه قطره آب همگی راهیِ شهرِ شام شدن با یه کارِوانی از کودک و زن توی راه هر کی رُقَیّه رو می‌دید توی دامَنِش هزار تا سنگ می چید سنگا رو به سمتِ اون پرتاب می‌کرد نمی‌گفت که سنگا داره خیلی درد بچه ها به شهرِ شام تا رسیدن تو خَرابه ای گرفتن خوابیدن عمه زینب(س) کنارِ بچه ها بود بچه ها رو تو بَغَل گرفته بود بودْ خرابه نزدیکِ کاخِ یزید صدای بچه ها رو یزید شنید گفت چرا این بچه ها نمی‌خوابن چرا گریه می‌کنند و بی تابَن یکی گفت رُقَیّه تو خرابه ها شده دلتنگِ باباشو گریه ها اَمونِش رو بس بُریده اِی یزید واسه گریه هاش یه دَستوری بِدید بی حَیا گفت حالا که بابا می‌خواد سرِ بابا رو باید به بچه داد سرِ بابا رو آوردن رو به روش سر و دید رُقَیّه رفت یهو زِ هوش شد اسیرِ دستِ تلخِ سرنوشت طِفلَکی دِق کرد و رفت سمتِ بهشت روضه ی روضه خون اینجا شد تمام حَلقه زد قطره ی اَشکی تو چِشام دخترم با حِس و حالِ بچگی گفت مامان میشه این و به من بِگی چطوری من می‌تونم با سِنِ کم حضرتِ رُقَیّه رو خوشحال کنم مادرم گفت گُلِ من با چادُرِت با وجودِ این حجابِ کامِلِت بیا نذرِ حضرتِ رُقَیّه کُن چادرت رو تا اَبَد سَرِت بکن @sherkoodakmazhabi
پیامبرِ مهربانی به دنیا آمدی تا مهربانی بِگیرد با حُضورَت جانْ دوباره جهانِ خَسته از نا مهربانی بِگیرد با تو بَس سامانْ دوباره تو از سوی خدا مأمور گَشتی بِگیرد آبرو انسانْ دوباره بگو تَقوا مِلاک است و دِگر نیست تفاوت بِینِ این و آن دوباره چو ابراهیم بیا بُت خانه ها را به دستِ خود نِما ویرانْ دوباره بگو با مردم از یِکتا پَرَستی که برگردد به دل ایمانْ دوباره بُوَد قرآنِ تو لُطفِ الهی نمی آید چو این قرآنْ دوباره به حرف و سیره اَت هرکس عمل کرد نَرفته در رهِ شیطانْ دوباره @sherkoodakmazhabi
گُلی بر شانهٔ اَحمد یه روز پیامبرِ عزیزِ اسلام وقتِ نماز و لحظهٔ عبادت به مسجد آمد و نمازِ خود را اِقامه کرد به عشق و با جماعت ولی یه اِتفاقِ جالب اُفتاد که میکُنم بَرایِتان روایت که با شنیدنش تعجُب کُنید زِ بَس قشنگ و نازِ این حکایت اون روز امامْ حسین کنارِ آقا مشغولِ بازی بود و استراحت تا حضرتِ نَبی میرَفت به سجده میرَفت رو دوشِ آقا بی خجالت میگُفت بُرو بُرو بُرو سَریع تَر حالا که اَسبِ من شُدی تو راحت نماز که شُد تَموم یه عِده گُفتن حالا چه کار کُنیم با این اهانت ؟ خوبه بِریم بِپُرسیم اَز پیامبر چه پاسُخیست برایِ این جسارت اومَد به سمتِ حضرتِ محمّد یه آدمِ یهودی با عداوت بِگُفت به حضرتِ نَبی که منْ هَم بِدیدَم آنچه شُد دَر این یه ساعت برای من سوالِ یا محمّد بِگو دلیلِ این همه لطافت ؟ چرا شُما نَکردی کودَکت را نَه سَرزَنِش نَه تَنبیه و ملامت ! به رویِ خوش بِگُفت به آن یهودی که دینِ ما بُوَد پُر از طراوت مَسیرِ دینِ ما به سَمتِ عشقِ خوبی به کودکان شُده رسالت بابا باید با بچه هاش تو خونه بَرخورد کُنه با مِهر و با رفاقت یهودی تا شنید از او این کلام بِشُد درونِ قلبِ او قیامت بِگُفت به حضرتِ نَبی که گَشتم با این کلام و مِهرتان هدایت علاقه مَند شُدم به دینِ اسلام دَهَم به این که حَق توئی شهادت @sherkoodakmazhabi
شعر کودکانه شهادت امام حسن مجتبی(ع) بعد از امامْ علی (ع) شد امامِ دومِ ما از جانبِ خداوند به لطفِ حق تعالی نامِ قشنگِ او بود امامْ حسنِ مجتبی (ع) بخشنده بود و خوشرو در این صفت بی هَمتا او عاشقِ خدا بود خدای خوب و یِکتا شهید شد او به دستِ یه همسرِ بی وَفا که ریخته بود کمی زَهر تو ظرفِ شیرِ آقا امامْ حسن(ع) نداره ضَریح و صَحن و سَرا نداره سَقّاخونه یا گُنبدی از طلا مزارِ او مدینه بَقیعِ بینِ خاکا یه قبرِ خاکی داره خاکی ولی با صفا امیدوارم یه روزی بیاد که ما بچه ها با همدیگه بسازیم حرم برای آقا @sherkoodakmazhabi
سلام امامِ عَسکری (ع) امامِ خوب و مهربان اِی آنکه بوده ای پدر برای صاحِبَ الزَّمان (عج) ما هرچه داریم از شماست اِی نورِ چشمِ شیعیان امامِ یازدهم شدی برای مردمِ جهان تابیده نورِ مِهرِ تو به جان و قلبِ مَردُمان مسیرِ بندگی رو هم به ما تو داده ای نشان تو دوره وُ زَمونه ای که بوده ظلمِ بیکران حدیث و فِقهِ شیعه را به ما رِساندی در نهان شنیده ام که بوده ای با کودکان تو مهربان از مهربونیِ شما میگم برای دیگران شنیده ام که سامِراست ضَریحِ با صَفایتان و این رو هم شنیده ام بابای مهرَبانِتان امامِ هادی (ع) هم شده همسایه در مَزارِتان امامِ مهربونِ من دُعا کنید برایمان دُعایی واسه ی ظهور ظهورِ صاحِبَ الزَّمان (عج) دعا کنید آقا بیاد تموم شِه اِنتظارمان @sherkoodakmazhabi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sherkoodakmazhabi
••••❥⊰🇯‌🇴‌🇮‌🇳↯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sherkoodakmazhabi