مکن ای صبح طلوع...
ترکیب بندی برای شب عاشورا
سروده و صدای احمدجلالی؛ سفیر ایران در یونسکو
با استفاده از موسیقی
لوریس چکناواریان، محمدرضا علیقلی
در این توسل عاشورائی، از رودِ غزل های مولاناو حافظ، بیت ها یا مصرع هائی به جویبار نازکِ زمزمه های درونی این فقیر می پیوست که از راه تضمین یا اقتباس مدد رسانید و جانی در کلام دمید تا مگر ذوق ها را، از مسیر تصویرسازی ها و معناپردازی های نابِ این استوانه های ادب، به ساحت اسطوره ای این شب بکشاند و از این زلال بچشاند و هم ضعف مرا بپوشاند و اگر نیت توسل و توصل نمی بود، البته نه چنین حجمی از تضمین و اقتباس روا می بود، و نه سراینده را چنین بی مهابا جسارتی مهیا...
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
ای برادر پیش چشم خواهرت پرپر نزن
با گلوی پاره پاره حرفی از مادر نزن
جان خواهر هی نزن اینگونه پیشم دست و پا
دست و پا پیش منِ درمانده مضطر نزن
شمر ظالم اندکی آهسته تر آرام تر
ضربه ها را بر گلو هر دفعه محکم تر نزن
این گلو باشد حریم بوسه های جدّ من
بی حیا شرمی بکن بر بوسه گه خنجر نزن
او تمام اعتقاد و باور و ایمانم است
اینچنین با ضربه هایت شعله بر باور نزن
دخترش آمد برای بدرقه بی ظرف آب
لحظه ای این دشنه را پیش رخ دختر نزن
ای که بردی پیش چشم من تمام حاصلم
دیگر اکنون هی لگد بر پیکر بی سر نزن
#حمیدرضا_عرب_نژاد
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
هرکه برار داره بوعه ابلفضل
هرکه مریض داره بوعه ابلفضل
هرکه حسین دوس داره بوعه ابلفضل
یاحسین شیعیان بعد از چهل روز حزن و اندوه، اینک در روز اربعین داغ دلش تازه شده است. شعر محتشم را باز میخواند:«گویا عزای اشرف اولاد آدم است...» علمها هنوز در کوچهها برپا هستند. پرچمهای روضه در گوشه و کنار شهر دیده میشوند. به یاد روزی که سختترین روز برای آدم و عالم بود، شیعه آتش میگیرد.
عاشورا روزی که سر نوه رسول خدا بر سر نیزه رفت. همان سر مطهر و مبارکی که منزل به منزل به کوفه و شام رفت تا به مجلس یزید رسید. و لب... و خیزران... و قلمی که از نوشتن این واقعه شرم دارد. برای این اتفاق و این جسارت، اگر همه انسانها تا آخر عالم اشک بریزند کم است. اگر تا آخر عمر بر سر مقتلها گریه کنم تا به روز چهلم برسم، از دیدهها خون میچکد.
کاروان بیکس و تنها که این همه را تحمل کرده است، به سالار بودن زینب این همه را تحمل کرده است تا باز رسیده به همان جایی که آغاز این همه اسارت بود.
پس از چهل روز همه قلمها داغدار هستند، بگذارید غم دل را فریاد بزنند
یاحسین مظلوم
لیلا مختاری از خرم اباد
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
#زینبدوبارهحیدرمیشود..💔
سخت است دلسپردگی و دلبری که نیست
رفتی حسین و ماندهام و باوری که نیست
بعد از تو من مصیبت سختی ندیدهام
از رفتن تو حادثهی بدتری که نیست
باید ببوسمت ، به وصیت عمل کنم
درماندهام ... به پیکرت آخر سری که نیست
در بین راه و بین حرامیست حسرتم
چشمان پر ز غیرت آب آوری که نیست
کارم کجا کشیده که بر سر نهادهام
دستان زخمیام عوض معجری که نیست
از دشمنان به نیزهی تو بردهام پناه
جز نیزهی تو سایهی بالاسری که نیست
قرآن بخوان و خط بده فرماندهی سپاه
من جنگ میکنم عوض لشکری که نیست ...
حمیدرضامحسنات
#وسلامعلیقلبزینبالصبور۰
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
خدایا
به حرمت بیمار کربلانعمت سلامتی را ازما مگیرو اگربیماری هست،با دست مهربانت لباس عافیت بپوشان
شهادت امام زین العابدین (ع)تسلیت
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
#خواب_ديدم
خواب ديدم كه بالب تشنه
بين اندوه خيمه ها بودم
مثل خورشيدظهر عاشورا
شاهد داغ كربلا بودم
آن طرف سیهزار گرگ اما
این طرف پشت بید میلرزید
دختری بی قرار بابا بود
صحنه ها را كه ديد میلرزید
غنچه ای روی ساقه پرپر بود
زخمي از جنگ نابرابر بود
داغي از هرتكان گهواره
بردل بي قرار مادر بود
ظهرسوزان از عطش لبريز
در دل لشكرپراز نيرنگ
هركه با هرچه داشت میتازید
هرکه چیزی نداشت هم با سنگ
نينوا بود وآسمان دل خون
دل زينب دل خدا شده بود
توي گودال و تیغ، پیدرپی
سری از پیکری جدا شده بود
خيمه وقتي كه سوخت در آتش
آه از سينه زمين برخاست
تا ابد از غم همان یک روز
در زمین و زمان عزا برپاست
مانده در گوشمان صدای زنی
که صلا زد غریبی او را
همه جا کربلا شد از آن گاه
همه ایام نیز عاشورا
در دل واقعه خودم ديدم
هجرتي را به سمت عرش خدا
پاره هاي تني به روي حصير
وسري مانده روي نيزه جدا
دلم از ناله ي زني خون است
كه زمين را به آسمان ميدوخت
کوردلها به چشم خود دیدند
دختري راكه معجرش ميسوخت
درميان شلوغي گودال
بدني زير پا پراكنده
همه ي دشت پيكرش شده بود
صورتش روي نيزه تابنده
دشت گلگون شده زخون كسي
كه حريمش حريم أمن خداست
زينت روي دوش پيغمبر
او خودش نور و مادرش زهراست
از گلستان پرگل زهرا
غنچه اي در خرابه جا مانده
صورتش مثل روز اول نيست
خنده ي كوچكش كجا مانده
آن طرف سر درون تشت طلا
وارد مجلس شراب شده
خيزران ميخورد به دندانش
اف به بنيان اين خراب شده
مادرت در عزات بنشيند
داغ بر دامن رباب نريز
لااقل پيش چشم محجوبش
شان خورشيد راشراب نريز
آن طرف خواهري كه بي تاب است
داغ از جمله هاش ميباريد
دخترمرتضي است اين دختر
آتش از خطبه هاش ميباريد
مثل حيدرزني به هيات نور
لرزه بر پيكر زمين انداخت
خطبه اش ذوالفقار ديگربود
روي رخساركاخ چين انداخت
سهم ما را به ما بده... باید
علم و مشک آب برگردد
لااقل گاهوارهی خالی
به کنار رباب برگردد
#زهرا_عليپور
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
مهربانی دانه ایست،
حتی اگر ندانی
آنرا کجا کاشتی
روزی به بار مینشیند
و درختی میشود
و تو در سایه آن
خستگی در خواهی کرد
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
شما همچون اثر انگشت خود
بینظیر و یگانه هستید
تقلید و تکرار دیگران نباشید
ممتاز زندگی کنید...
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور