اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست
ما روبروی پهنه ی دریا نشسته ایم
قم سالهاست با نفسش زنده مانده است
باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم
#حمیدرضا_برقعی
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
گویند در حدیث کسا نیست نامِ او...
زینب همان عبای یمانی دلبر است...
#حمیدرضا_برقعے
#میلاد_حضرت_زینب(س) مبارکباد 🌸
سهل تر ساده تر از قافيه اي باختي اش
ننگ بادا به تو اي دهر که نشناختي اش
چه برايش به جز اندوه و ملال آوردي
جان او را به لبش شصت و سه سال آوردي
سهمش از خاک فقط کفش پر از پينه اوست
در عرق ريز زمين جامه پشمينه اوست
باغ مي ساخت و در سايه آن باغ نبود
يک نفس قافله اش در پي اطراق نبود
درد بايد که بفهميم چه گفته ست علي
که شبي با شکم سير نخفته ست علي
از سر سفره اسلام چه برداشت امير
نان دندان شکني را که نمي خورد فقير
آه از آن شب آخر که علي غمگين بود
سفره دخترش از شير و نمک رنگين بود
شب آخر که فلک، باد، زمين، دريا، ماه
مي شنيدند فقط از علي انّا لله
باد برخاست و از دوش عبايش افتاد
مهربان شد در و ديوار به پايش افتاد
مرو از خانه، به فرياد جهان گوش مکن
فقط امشب فقط امشب به اذان گوش مکن
شب آخر، شب آخر، شب بي خوابي ها
سينه زن در پي او دسته مرغابي ها
از قدم هاي علي ارض و سما جا مي ماند
قدم از شوق چنان زد که عصا جا مي ماند
با توام اي شب شيون شده بيهوده مکوش
او سراپا همه رفتن شده، بيهوده مکوش
بي شک اين لحظه کم از لحظه پيکارش نيست
دست و پاگير مشو، کوه جلودارش نيست
#حمیدرضا_برقعی
کانال ܢܚ݅ܫܝ ܫܠࡐܨ
قرارِ بی قرار ها .. اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّ
#چهارشنبههایامامرضایی
#دلتنگتمامامرضاعلیهالسلام
گنهکار نوشت:
دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت
جایی ننوشته است گنهکار نیاید
#ذبیح_الله_احمدی
.
گلدسـته نوشت:
در آفـتاب حشــر که از آن گریز نیست
ما را بس است سـایه گلدسته های تو
#غلامرضا_سازگار
.
جوان نوشت:
یک جوان حاجتش این بود:که زن میخواهم
رفت...تا اینکه شبی پیش تو بابا برگشت
#حمیدرضا_برقعي
.
شاه نوشت:
صبح محشر هر کسی دنبال یاری می دود
یار ما باشد اگر شاه خراسان بهتر است
#علی_اکبر_لطیفیان
.
ضامن نوشت:
ضامن آهوی صحرا شدنت جای خودش
اینکه در روز جزا ضامن مایی عشق است
#مهدی_نظری
.
دلتنگ نوشت:
خوب یا بد، هرچه باشد، عیبِ دلتنگی ست این
من به هرکس میرود مشهد، حسادت میکنم
#لاادری
.
بی پناه نوشت:
زائری بارانی ام آقا به دادم میرسی؟
بی پناهم، خسته ام، تنها؛ به دادم میرسی؟
#رضا_نیکوکار
.
امـید نوشت:
نیاز بر کـه بیارم تو حاجــتی تو نـیازی
امــید بر کـه ببنـدم تو آرزو تو امــیدی
#غلامرضا_سازگار
.
مرگ نوشت:
تو خودت خواسته ای داروندارم باشی
لحظه مــرگ بیایی و کــنارم باشی
#مجید_تال
بدهکار نوشت:
ﻣﻦ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺗﻮﺍﻡ ، ﺑﺎﺯ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﻄﻠﺒﯽ؟
ﺷﺮﻁ ﺁﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺗﺮ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﮐﻨﯽ!
#ﺣﺴﯿﻦ_ﺷﯿﺮﺯﺍﺩﻩ
باب الرضا نوشت:
این بلا تکلیفی اش ارثیه کرب و بلاست
یک طرف باب الرضا و یک طرف باب الجواد
#حسين_صيامي
.
عفو نوشت:
صـدها هـزار نامه ی آلوده از گـناه
با یک نــگه عــفو تو تطهیر میشود
#غلامرضا_سازگار
.
آهو نوشت:
سوال می کند از خود هنوز آهویی
که بین دام و نگاهت کدام صیاد است
#حميدرضا_برقعي
.
پابوس نوشت:
بهتر از اين؟ كه كسی لحظه ي پابوسی تو
نفس آخر خود را بكِشد پا نشود
#محمد_رسولی
کربلا نوشت:
من هوای تو را به سر دارم تو هوای دلِ مرا داری
یکی از اهل کربلا می گفت :خوش به حالت امام رضا داری
#جواد_پرچمی
.
فقیر نوشت:
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای تو ام نیست هیچ دست آویز
#حافظ
.
دلخسته نوشت:
به خراسان ببری یا نبری حرفی نیست
تو نگیر از منِ دلخسته "رضا گفتن" را
#لاادری
.
طعمه نوشت:
آخر به عشق اینکه خودت ضامنم شوی
یک شب به عمد طعمه صیاد میشوم
#علی_طلوعی
.
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
رفته ساقی که قدح پر کند و برگردد
عرش را غرق تحیر کند و برگردد
#حمیدرضا_برقعی
کوری آمد وسط صحن تو، بینا برگشت
یک زن ویلچری، روی دوتا پا برگشت
کافرى تا به ضریح تو نگاهش افتاد
سجدهای کرد سپس شیعهی مولا برگشت
خسته بود از همهی آینهها... تا اینکه
زشت آمد، متحول شد و زیبا برگشت...
آنکه در صحن به دنبال شفا آمده بود
با نگاهی به ضریح تو مسیحا برگشت
زائری گفت چرا اشک ندارم آقا
نگهش کردی و با دیدهی دریا برگشت
یک جوان حاجتش این بود: که زن میخواهم
رفت... تا اینکه شبی پیش تو بابا برگشت
به گمانم که به طور تو مشرف شده بود
آنکه با معجزه و با ید بیضا برگشت
صبح درقامت یک مردِ گدا، رفت حرم
ظهر نزدیک اذان بود که "آقا" برگشت...
جبرئیل آمده بود ازوسط عرش؛ حرم
دو سه تا فرش تکان داد و به بالا برگشت...
نفس خادمتان خورد به آن نصرانی
در حرم شیعه شد، از مذهب ترسا برگشت
#حمیدرضا_برقعی
کوری آمد وسط صحن تو، بینا برگشت
یک زن ویلچری، روی دوتا پا برگشت
کافرى تا به ضریح تو نگاهش افتاد
سجدهای کرد سپس شیعهی مولا برگشت
خسته بود از همهی آینهها... تا اینکه
زشت آمد، متحول شد و زیبا برگشت...
آنکه در صحن به دنبال شفا آمده بود
با نگاهی به ضریح تو مسیحا برگشت
زائری گفت چرا اشک ندارم آقا
نگهش کردی و با دیدهی دریا برگشت
یک جوان حاجتش این بود: که زن میخواهم
رفت... تا اینکه شبی پیش تو بابا برگشت
به گمانم که به طور تو مشرف شده بود
آنکه با معجزه و با ید بیضا برگشت
صبح درقامت یک مردِ گدا، رفت حرم
ظهر نزدیک اذان بود که "آقا" برگشت...
جبرئیل آمده بود ازوسط عرش؛ حرم
دو سه تا فرش تکان داد و به بالا برگشت...
نفس خادمتان خورد به آن نصرانی
در حرم شیعه شد، از مذهب ترسا برگشت
#حمیدرضا_برقعی
کوری آمد وسط صحن تو، بینا برگشت
یک زن ویلچری، روی دوتا پا برگشت
کافرى تا به ضریح تو نگاهش افتاد
سجدهای کرد سپس شیعهی مولا برگشت
خسته بود از همهی آینهها... تا اینکه
زشت آمد، متحول شد و زیبا برگشت...
آنکه در صحن به دنبال شفا آمده بود
با نگاهی به ضریح تو مسیحا برگشت
زائری گفت چرا اشک ندارم آقا
نگهش کردی و با دیدهی دریا برگشت
یک جوان حاجتش این بود: که زن میخواهم
رفت... تا اینکه شبی پیش تو بابا برگشت
به گمانم که به طور تو مشرف شده بود
آنکه با معجزه و با ید بیضا برگشت
صبح درقامت یک مردِ گدا، رفت حرم
ظهر نزدیک اذان بود که "آقا" برگشت...
جبرئیل آمده بود ازوسط عرش؛ حرم
دو سه تا فرش تکان داد و به بالا برگشت...
نفس خادمتان خورد به آن نصرانی
در حرم شیعه شد، از مذهب ترسا برگشت
#حمیدرضا_برقعی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
11.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
کنار حضرت معصومه در کنار توایم
#حمیدرضا_برقعی
به مناسبت ایام شهادت خانم حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ما را دگر از روز جزا بیمی نیست
چون بر دل ما عشق حسین ابن علی است
#حمیدرضا_برقعی
دور شدم از این و آن، با خودم آشنا شدم
آینه در حجاز بود، عاشق مصطفی شدم
سرمه نمی برم به چین، قند و شکر نمی خرم
نقره و زر نخواستم، صاحب کیمیا شدم
بار شتر گذاشتم، وقف تو هرچه داشتم
دانهء عشق کاشتم، در قفست رها شدم
با تو جرس به هر نفس، مصرع عاشقانه ایست
با تو پر از قصیده ام، با تو غزل سرا شدم
"ای که ملول میشوی از نفس فرشتهها"
باور من نمی شود، همنفس خدا شدم
سفرهء دل برای من باز کن آیه ای بخوان
حرف بزن که مَحرمِ زمزمهء حرا شدم
قطرهء من فرات شد، ذرّه ام آفتاب شد
پیش تو سیّدالبشر، سیّدة النّسا شدم
پشت سرت من و علی، قامت عشق بسته ایم
تو همه مقتدا شدی، من همه اقتدا شدم
من به تو دست یاعلی داده ام از صمیم دل
مرگ جدام کرده است از تو اگر جدا شدم
لحظه آخرین غزل، ترس ندارم از اجل
پیرهن تو در بغل، با تو دوباره «ما» شدم
#حضرت_خدیجه
#حمیدرضا_برقعی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌷💌💐━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━💐💌🌷━━━┛