طبع من باز پر درآوردست.mp3
زمان:
حجم:
854K
طبع من، باز پر درآورده ست
رو به صحرای محشر آورده ست
کیست این آفتاب خون آلود
کز پس کوه، سر بر آورده ست؟
تا بسازد تغزلی خونین
خنجر آورده، حنجر آورده ست
تا بیاویزدش به دامن دوست
دستهای برادر آورده ست
قصۀ نامکرری از عشق
داغهای مکرر آورده ست
سر به سوی آن عرش میسایند
نخلهایی که بی سر آورده ست
تا که دل بر کند ز خرد و کلان
اصغر آورده، اکبر آورده ست
از کجا این امیر بی لشکر
این همه شعر پرپر آورده ست
هفت صحرا غزال تازه نفس
هفت وادی، کبوتر آورده ست
تا بهشتی کند بیابان را
یک سبد سیب نوبر آورده ست
از برای مسافران بهشت
خیمهگاهی معطر آورده است
ذوالفقار علی ست، یا که خلیل
دست از آستین در آورده است؟
حج ماه مرا نظاره کنید
چه صفایی به مشعر آورده است
تشنه لب رفته ساقی و، بی دست
آب از حوض کوثر آورده است
#شاعر
#سعید_بیابانکی
#خوانش
#سید_شهاب_جدا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
گلوی تشنه.mp3
زمان:
حجم:
1.13M
گلوی تشنه چو جا بر فراز بام گرفت
به زیر تیغ ز دست رسول، جام گرفت
سلام داد، ولی ظهر روز عاشورا
ز سیّدالشّهدا پاسخ سلام گرفت
هنوز واقعۀ کربلا نیامده بود
که او اجازۀ جانبازی از امام گرفت
شهادت شهدای قیام عاشورا
ز خون مسلم از آغاز انسجام گرفت
درود ما به قیام حسینیاش بادا
که نسل خون و شرف درس از این قیام گرفت
«سلام خالق منان سلام جبرائیل
سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل»
قسم به آن شب و آن رازهای پنهانی
قسم به چشم تو هنگام اشک افشانی
قسم به همت و ایثار و غیرت طوعه
قسم به عزم تو و رادمردی هانی
قسم به خون گلوی دو ماه پارۀ تو
به اشک نیمه شب آن دو طفل زندانی
تو روی بام و دو طفلت کنار شط فرات
غریبتر ز شهیدان شدید قربانی
بریدن سر مهمان و دعوی اسلام
هزار مرتبه نفرین بر این مسلمانی
چه میشود که به قبر تو و دو فرزندت
کنم به اشک دو چشمم گلاب افشانی
هماره تا که سخن بر لب است «میثم» را
به این دو مصرع زیبا کند ثناخوانی
«سلام خالق منان سلام جبرائیل
سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل»
#بخشی_از_ترجیع_بند
#شعر
#استاد_سازگار
#خوانش
#سید_شهاب_جدا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
مادر نه طفل تشنه ی خود را به باب داد.mp3
زمان:
حجم:
665.9K
مادر نه طفل تشنه خود را به باب داد
مهتاب را فلک به کف آفتاب داد
چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحم دید
چشمش به لعل خشک وی از اشک، آب داد
بر طفل و باب او چو جوابی نداد کس
یک تیر، هر دو را، به سه پهلو جواب داد
خون گلوی طفل نه، ایثار را ببین
آن گُل، نخورد آب و به گلچین گلاب داد
هم عندلیب سوخت و هم باغبان که خصم
آبی به گُل نداد، ولی گُل به آب داد
پرپر چو مرغ می زد و تا پر، نشسته تیر
اما به خنده باز تسلاّی باب داد
او خنده کرد و عالم از این خنده گریه کرد
نگرفت آب و آب به چشم سحاب داد
اصغر به لای لای ندارد نیاز و تیر
او را به خواب بُرد و به مَهد تُراب داد
#شعر
#علی_انسانی
#خوانش
#سید_شهاب_جَدّا