#شعر_و_کودکی
مامان؟
9 می تونه یکو بوس کنه؟
محمدمهدی/ دو سال و ده ماه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
می دونستی دایی ناسور یه نوع داییه که به آدم حمله می کنه آدمو پاره پور می کنه؟
محمد امین/ چهار و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
با گریه:
چرا همه زرت و زرت باردار می شن ما زرت و زرت باردار نمی شیم؟
پسر/ هفت ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
آبجی می دونی چرا باید بعد از نماز قران خوند؟ چون اول تو با خدا حرف می زنی بعد خدا باهات حرف می زنه
علی محمد/ هفت و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان به آبجی بگو اذیتم نکنه وگرنه گریه مو درمیارم ها
علی محمد/ سه سال و نیمگی
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
در حال لباس عوض کردن:
وقتی بلیز سفیدو از تنت در میاری انگار از توی تخم دراومدی
پسر/ هفت ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
دقت کردی دخترایی که صورتی دوست دارن، زیاد شدن؟
اصلا دختری که بنفش و قرمز و این جور چیزا دوست داشته باشه کمیابه
پسر/ هفت ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
چرا چشمات قرمزه؟
علی: نه من مَردم،گریه نمی کنم که
علی/ سه و نیم ساله
@sherokoodaki
شعر و کودکی
#شعر_و_کودکی #کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه با دیدن درختان ومناظر برفی: آخ جون! باغ برف! محمدامین/ چها
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه
#شعر_و_کودکی
آنجوخ: آخ جون
حاج آقون: آقاجون
سید محمدرضا/ دو سال و نیمه
@sherokoodaki
شعر و کودکی
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه #شعر_و_کودکی آنجوخ: آخ جون حاج آقون: آقاجون سید محمدرضا/ دو سال و نیمه
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه
#شعر_و_کودکی
زارتی رفتم زورتی برگشتم: سریع
رفتم و برگشتم
پسر/ هفت ساله
@sherokoodaki
شعر و کودکی
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه #شعر_و_کودکی زارتی رفتم زورتی برگشتم: سریع رفتم و برگشتم پسر/ هفت ساله
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه
#شعر_و_کودکی
بعد از اولین خرید نان:
این نونا دستخَرِ منه
دستخر: بر سیاق دستپخت
پسر/ هفت ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان میشه بازم برام آقا کادو بخری
(آووکادو)
محمد جواد/ سه و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
به خواهر پنج ماهه اش لباس پسرونه پوشوندم
مامان! دیدی من از اول گفتم معصومه پسره!
محمد جواد/ چهار ساله
@sherokoodaki
شعر و کودکی
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه #شعر_و_کودکی بعد از اولین خرید نان: این نونا دستخَرِ منه دستخر: بر سیاق
#شعر_و_کودکی
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه
غذا پَزد؟ = غذا پخت؟
امظهر= بر سیاق امروز و امشب
محمدطاها/ چهار و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان! آبجی شوهر کرده رفته خونهی بخت...
تو نمیخوای بری خونه بخت؟!
سارا / ۶ ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
در حال تخمه شکستن پدر و پسری:
بابا! تخمه ای که شما می خری مزه ی تخمه نمی ده
مزه ی محبت می ده
پسر/ هفت ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مدتی بعد از فوت دایی اش:
-خاله! باید برای دایی جشن بگیریم
-چرا؟
-چون دایی رفته آسمون، دیگه بزرگ شده. خیلی خیلی بزرگ شده که رفته آسمون.
حلما/ چهار و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
با دیدن سنگ قبرها:
-اینا عکس اونایی هست که رفتن آسمون؟
-آره
-وای چقدر آدم تو آسموناست:)
حلما / چهار و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
دوتا گربه دیدم داشتن باهم صحبت می کردن یکی گفت باید بریم خونه ی آدما، سفیده گفت : باید تعقیبشون کنیم تا بریم خونه شون
ساجده / ۶ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
بابا فردا بریم پارک پولی؟(شهربازی)
_فردا نیستم باباجون
پس مامان بیا ما بریم پارک بی پولی 😁(عادی)
ساجده / ۶ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
در حال ساختن باغ وحش:
_اینجا درِه، غذا که خوردن از اینجا می رن بیرون تا آدمارو لیس بزنن
ساجده/ 6 ساله
@sherokoodaki
هدایت شده از تلک الایام
#راه_های_رسیدن_به_خدا
پسرک یک بار در مراسم تعزیه حضور یافته .
از بین کاراکترهای مختلف با اسب ارتباط عجیبی برقرار کرده... فضای ذهنی و تخیلاتش را اسب ها پر کرده اند و شب و روز با هم روزگار می گذرانند...
اسب هایی با شخصیت های متنوع و محیرالعقول...
اسب هایی که گاهی مرزهای خیال را زیر سم می گذارند و در عالم واقع حسابی دردسرساز می شوند...
پسرک به روضه خوانی هم علاقه ی وافری دارد...
اوج روضه اش اینجاست که وقتی امام از اسب به زمین افتاد...
حالا مناجات دلخواه خودش را هم پیدا کرده:
یا ذوالجناح والاکرام!
#غلامرضای_عمو
#قبل_از_چهار_سالگی
#چگونه_با_اسب_به_خدا_برسیم
@telkalayyam
هدایت شده از تلک الایام
#از_دیالوگهای_چهار_سالگی
#دخترانه…
.
بابایی من یه کاری بلدم که هیچ کس بلد نیست
- چه کاری باباجون؟
بلدم اگه دهنم پر از غذا بود نمی تونستم با کسی حرف بزنم، توی دلم باهاش حرف بزنم....
- !!!
تازه من خیلی چیزا رو می دونم که هیچ کی نمی دونه...
- اگه راس می گی چهارتاشو بگو ببینم
این که بی اجازه به خوراکیای کسی که مثلا مهمون بوده بعد خوراکیاشو خونه ی ما جا گذاشته نباید دست بزنیم
این که هیچ وقت دروغ نگیم
این که یه آدم بیچاره ی بدبختی که مثلا داره توی خیابون راه می ره همین طوری الکی نزنیم بکشیمش
این که به فقیرایی که واقعی فقیرن پول بدیم
@telkalayyam