در بادیهٔ عشق تو تا پای نهادم
یکباره بشد دین و دل و عقل ز دستم
از بس که نظر بر گُل رخسار تو دارم
شد شهره بهر شهر که خورشید پرستم
#شاطر_عباس_صبوحی
@sherziba110
🌹🌹🌹
گفتم که دلم هست به پیش تو گرو
دل باز ده ، آغاز مکن قصهی نو
افشاند هزار دل ز هر حلقهی زلف
گفتا دل خود بجوی و بردار و برو!
#شاطر_عباس_صبوحی
@sherziba110
🌹 🌹 🌹
دلی که در خم زلف تو شانه میطلبد
چو طایریست که شب آشیانه میطلبد
ز شوق خال تو دل میتپد در آن خم زلف
حریص بین که به دام است و دانه میطلبد
دلم به خانه خرابی خویش میگرید
چو بهر زلف تو مشاطه شانه میطلبد
هزار مرتبه بستی به روی من در و باز
دلم گشایش از این آستانه میطلبد
#شاطر_عباس_صبوحی
@sherziba110
🌹🌹🌹
دلی که در خم زلف تو شانه میطلبد
چو طایریست که شب آشیانه میطلبد
ز شوق خال تو دل میتپد در آن خم زلف
حریص بین که به دام است و دانه میطلبد
دلم به خانه خرابی خویش میگرید
چو بهر زلف تو مشاطه شانه میطلبد
هزار مرتبه بستی به روی من در و باز
دلم گشایش از این آستانه میطلبد
#شاطر_عباس_صبوحی
@sherziba110
🌹🌹🌹
هر قدر زلف تو ای سلسله مو سلسله دارد
به همان قدر دلم از تو ستمگر گله دارد
گفتی ام صبر نما تا ز لبم کام بگیری
آخر ای سنگدل این دل چقدر حوصله دارد
#شاطر_عباس_صبوحی
@sherziba110
🌹🌹🌹
دیده در هجر تو ، شرمنده ی احسانم کرد
بس که شبها ، گُهَرِ اشک به دامانم کرد
عاشقان، دوش ز گیسوی تو دیوانه شدند
حال آشفته ی آن جمع ، پریشانم کرد
تا که ویران شدم ، آمد به کفم گنج مراد
خانه ی سیل غم آباد که ویرانم کرد
شِمّهای از گل روی تو ، به بلبل گفتم
آن تُنُک حوصله ، رسوای گلستانم کرد
داستان شب هجران تو گفتم با شمع
آنقدر سوخت ، که از گفته پشیمانم کرد
#شاطر_عباس_صبوحی
@sherziba110
🌹🌹🌹
كافر و مؤمن چو روىِ خوبِ تو بيند
آن به كليسا و اين به كعبه كُند پشت
دشمن اگر ميكُشد ، به دوست توان گفت
با كه توان گفت اينكه:دوست مرا كُشت؟
#شاطر_عباس_صبوحى
@sherziba110
🌹🌹🌹
روزِ ماهِ رمضان ، زلفْ میفشان که فقیه
بخورد روزهٔ خود را به گمانش که شب است
#شاطر_عباس_صبوحی
#ماه_رمضان🌙
@sherziba110
🌹🌹🌹