داشتـم دردی فــراوان، این زمــان غــم بیشتر
میشود با من بمـانـی، یک شبی هـم بیشتر
گــــر نــدارد رونقـــی ایـن آشیــــانــم ، پَـــر مَــزن
هست باران با طراوت، با تو نَم نَم بیشتر
قطـره قطـره میچکـد بـر روی گلبـرگت، نَمـی
جمله در چشــمم مصفّاینـد ، شبنم بیشتر
گر کمی تُـرشَم مَـرانَم ، میـوه را کاسب به ما
مــیفــروشـــد دانــه دانــه،لیک درهم بیشتر
گاه گاهـی میزنــی بر جـانِ من زخمـی، ولـی
مــینهـــی، بــر آهٔ آتشـپــــاره مـــرهـــم بیشتر
مثلِ کعبه، مــروه داری در کنارت، هم صفــا
مــیستـــایـم من، ولیکن آبِ زمـــزم بیشتر
گفت مجنونی،که عشق از پادشاهی در جهان
مـیکنـد اسبـــابِ شــــادی را فـــراهـــم بیشتر
دادهای انگشتــــری ، تـا عشـــق را معنــا کنــی
حـــرمتــم بخشیــدهای، از شـــاهٔ عــالــم بیشتر
#محمدرضا_فتحی
🌷@sherziba110🌷
تمامِ آنچه ندارم، نهاده، خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت
#محمد_کاظم_کاظمی🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باران ببار بر سر عالم ظهور کن
آرام و شاعرانه و نمنم ظهور کن
ای آفتابزاده در این روزگار سرد
از پشت کوه حادثه کمکم ظهور کن
ای غنچهی خمیده و خشکیده صبر کن!
ای صبح، ای طراوت شبنم ظهور کن
افکار لال، یخزده در گور واژهها
ای رستخیز دفتر آدم ظهور کن
شیرین و عاشقانه و شیوا غزل بخوان
ای آیهی محبتِ محکم ظهور کن!
اللهم عجل لولیک الفرج
#مارال_افشون
روی بالش مانده اشک و ردپای غربتم
خانه را آشفته کرده های های غربتم
باز امشب دردهایم را شبیه قصه ها
مادرانه گفتهام با لای لای غربتم
تو همینجایی، تپشهای دل شوریده ام
می شود تکرار پشت انزوای غربتم
کاش باد از پشت پرچین اتاقم می رساند
تا به گوش قاصدک هایت صدای غربتم
تکیه گاه من! کجای شهر منزل کرده ای؟
تا به دیوارت زنم من شانههای غربتم
در میان غصه خوابم می بَرد، هرچند که
باز رویای منی در ما ورای غربتم
ای طبیب درد عالم، آه سوزانم ببین
نسخهای تجویز فرما بر شفای غربتم
#زینب_عدالتیان
چه حالی دارد آن کس که برایت دانه می پاشد
وبعد از آن لبت را با نوک قلاب می گیرد
ودنیا مثل عکاسیِ یک عکاس می ماند
تمام خاطرات خوب و بد را قاب می گیرد
صدا کن چشمهایم را که دارد خواب می گیرد
نباشی پیش من دور و برم را آب می گیرد
فراوان تاب دادی گیسوانت را نمی دانی
که با هر تاب گیسویت دل بیتاب می گیرد
شبیه رعیتی هستم که عمری کار کرد و بعد
تمام دسترنج سال را ارباب می گیرد
#فریبا_نجفی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
﷽
دائم به لطفِ دایهٔ طبع از میانِ جان
میپرورَد به ناز، تو را در کنار حُسن
گِرد لبَت بنفشه از آن تازه و تر است
کآب حیات میخورَد از جویبار حُسن
حافظ طمع برید که بیند نظیر تو
دیّار نیست جز رُخَت اندر دیار حُسن
#حــضــرتــ_حــافــظــ
<><><><><><><><><><><><><><>
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
⛥
بیا و تازه کن ایمان به نوبهار امروز
که شد قیامت موعود آشکار امروز
شکوفه از افق شاخ همچو اختر ریخت
نشان صبح قیامت شد آشکار امروز
#صائب_تبریزی✍🏻
────┅────
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
☘
⛥
از آن ز روز حساب ایمنم که در صف محشر
شهیدِ خنجرِ نازِ بتان، حساب ندارد
#مخلص_کاشانی✍🏻
────┅────
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
☘
⛥
پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را
تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را
خویش خویش من هم اینک از در صلح آمدهست
بسکه گوش از خلق بستم تا شنیدم خویش را
خویش خویش من مرا و هر چه من ها بود سوخت
کشتم آن خویش و ز خاکش پروریدم خویش را
معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس
خویش بینی را گزیدم تا گذیدم خویش را
مِی شدم ساقی شدم ساغر شدم مستی شدم
تا ز تاکستان هستی خوشه چیدم خویش را
سردی کاشانه را با آه ، گرمی داده ام
راه بر خوشید بستم تا دمیدم خویش را
برده داران زمانها چوب حراجم زدند
دست اول تا برآمد خود خریدم خویش را
بزم سازان جهان ، مِی از سبوی پر خورند
من تهی پیمانه بودم سر کشیدم خویش را
اشک و من با یک ترازو قدر هم بشناختیم
ارزش من بین که با گوهر کشیدم خویش را
شمعم و با سوختن تا آخرین دم زنده ام
قطره قطره سوختم تا آفریدم خویش را
#معینی_کرمانشاه✍🏻
────┅────
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
.
⛥
در یک شب وحشی گرفتارم
این روزها حس میکنم کورم
احساس وحشت دارم ازدنیا
وقتی که حتی از خودم دورم
با واژه هایم اشک می بارم
این شعر هم تکرار دردم شد
چون لعنتی ابلاغ ابلیس است
در این جهنم باز سردم شد
دنیایِ ما دنیایِ شومی بود
من هم اسیری در ته چاهم
حتما هلال ماه را دیدی...
من نیمه ی تاریک آن ماهم
در جستجوی دلخوشی بودم
هی زندگی هم سخت ترمی شد
من جمع اضدادم که هر لحظه
در من کسی بدبخت تر می شد
از روز های زندگی با شعر...
یک دفتر پژمرده یادم هست
از شاملو، شیون... فقط انگار
ابیات باران خورده یادم هست
حالا فقط از سیلیِ شب ها
یک سوت ممتد مانده در گوشم
در خانه یِ متروکم انگاری...
همناله با آن شاعر یوشم
می ترسم از شب هایِ بی تقدیر
اطرافمن، دنیای ناجوریست
چون داستان قومِ من گویا
مصداق خوبِ قصه ی کوریست
تاریخ مان چیزِ عجیبی بود
یک مشت حرف در هم و برهم
حالا چه فرقی می کند وقتی...
از مرگ هم دیگر نمی ترسم
#امیر_اخوان✍🏻
────┅────
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
.
⛥
گیرم نپرسد از تو کس امروز جرم من
اندیشه ای ز پرسش روز حساب کو؟
#سحاب_اصفهانی✍🏻
────┅────
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
.
﷽
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن
بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را
چون شیشههای دیدهٔ ما پرگلاب کن
ایام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد
ساقی به دور بادهٔ گلگون شتاب کن
#حــضــرتــ_حــافــظــ
<><><><><><><><><><><><><><>
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
⛥
نفس های تو،
می پیچد در هوای صبح!
آفتاب را به آغوش می کشد!
بامدادِ روشنِ چشم هایت،
در من طلوع می کند
و من خورشیدی، که
سپیده را از پیشانی ات،
با بوسه ای داغ بر می دارم ...
#عرفان_یزدانی✍🏻
────┅────
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
.
⛥
یکی بیاید و دستی به ما تکان بدهد
یکی دوباره به تقویم خسته جان بدهد
چه سرد مانده دل بی حواس آدم ها
کسی نبوده که آن را کمی تکان بدهد!
چقدر یخ زده آغوش کوچه های سلام
کجاست او که جوابی به عابران بدهد؟
زمین به روی خودش آب می شود، پس کو؟
کسی که دست زمین را به آسمان بدهد
بهار مُرده در اینجا، هجوم پاییز ست
کجاست او که به ما شور ناگهان بدهد؟
کنار پنجره ها پرده پرده می میریم
یکی دوباره خدا را به ما نشان بدهد
#اصغر_اکبری✍🏻
────┅────
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
.
⛥
می رسد هر لحظه با حال و هوایی تازه تر
می برد با خویشم از جایی به جایی تازه تر
سو به سویم می کشد از فاصله تا فاصله
رو به رویم می کند با ماجرایی تازه تر
لحظه ها را می برد در پرده ی سازی غریب
می نوازد، می سراید، با نوایی تازه تر
می کشاند غربتم را تا غریبی های خویش
می کند با خود رهایم در فضایی تازه تر
هم خروشم می کند با آب های بی هراس
پیچ و تابم می دهد با موج هایی تازه تر
آشنایم می کند با لحظه های ناشناس
او که نشناسم به جز او آشنایی تازه تر
#بهمن_رافعی_بروجنی✍🏻
────┅────
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
.
⛥
با این که چون ماری درون آستین بودند
زیباترین شبهای من روی زمین بودند
چشمانت_ آن الماسهای قهوهای_ یکعمر
با چشمهای خوابوبیدارم عجین بودند
هرچند آخر زهر خود را ریختند اما ...
تا لحظهی آخـر برایم بهترین بودند
هر قدر نزدیک آمدم کمتر مرا دیدی
بعدا شنیدم چشمهایت "دوربین" بودند
"خواجو" تورا هر روز با یک زن تماشا کـرد،
پلها و زنها بین ما دیوار چین بودند
تا صبح چشمم را به سقف خانه میدوزم
شبهای زیبایی که میگفتی همین بودند؟!
#پانتهآ_صفایی✍🏻
────┅────
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
.
⛥
منم به دست تو مرغی که طفل تا کُشَدَش
هزار مرتبه در خاک و خون بگرداند
#میلی_مشهدی✍🏻
────┅────
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
.
💠
بگشا به شیوه نرگس پرخواب مست را
وز رشک چشم نرگس رعنا به خواب کن
بوی بنفشه بشنو و زلف نگار گیر
بنگر به رنگ لاله و عزم شراب کن
زآنجا که رسم و عادت عاشقکشی توست
با دشمنان قدح کش و با ما عتاب کن
#حــضــرتــ_حــافــظــ
<><><><><><><><><><><><><><>
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
⛥
ته آن نامهی قبلی كه رساندم بنويس
نامه هارا ورق باطله كردن جرم است
#فاضل_نظری✍🏻
────┅────
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
.
بشنو برادر سوز فریادِ رفح را
در بین موج شعلهها دادِ رفح را
بار دگر جلّاد، بیرحمانه سوزانْد
لبخندهای کودک شاد رفح را
زین غم دل بیتاب هر جنبندهای سوخت
آورْد تا در خاطرش یاد رفح را
دردا نمیگیرد کنون بر شانهی خویش
دنیا لوای سرخ امداد رفح را
آهِ دل این قوم میگیرد به زودی؛
در موجی از خون، جان جلّاد رفح را
#غزه
#رفح
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
۱۴۰۳/۳/۹