روستا
میبرم لذت من از آب و هوای روستا
کوه و دشت و چشمه و بانگ و نوای روستا
صبحدم بیدار میگردم من از بانگ خروس
تا کنم رو سوی درگاه خدای روستا
میبرم لذت من از آواز چوپانش ولی
لذتی بس بیشتر از کدخدای روستا
گله می آید ز دشت و کوچه ها پر می شود
از صدای بع بع بزغاله های روستا
گاو با گوساله و بزغاله و مرغ و خروس
پرسه هر یک میزنند در لابلای روستا
جای بنز و پاترول و پیکان بوَد اسب و الاغ
مرکب رهوار بی چون و چرای روستا
کربلایی اصغر و مَش قاسم و حاجی رجب
پیرمردان غیور باصفای روستا
در اتاقی گرم گِرد کرسی و مادر بزرگ
قصه میگوید برای بچه های روستا
میرسد درصبح باران عطر و بوی کاهگل
از در و دیوار و بام هر سرای روستا
هست بازار طلا در روستا بی جلوه چون
خرمن گندم بود کوه طلای روستا
در عروسی بارها دیدم که شبها همچو ماه
می درخشد دست داماد از حنای روستا
از زنانش درس عفت باید آموزیم، هست
مایه عزّ و شرف حجب و حیای روستا
هر چه میگردم درون شهر می بینم که نیست
آن کلاه و گیوه و شال و قبای روستا
بنده «سیمرغم »نمی خواهم ببینم هیچ وقت
خشکی و ویرانی و مرگ و فنای روستا
#لقمانی_بهابادی_سیمرغ
•┈┈┅┅┅⭑┅┅┅┈┈•
-𝐉𝗼𝗶𝗻 𝐈𝗻↹
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
تا زمانی که جهان را قفسی میدانم
هر کجا پر بزنم طوطی بازرگانم
گریهام باعث خرسندی دنیاست چو ابر
همه خندانلب از اینند که من گریانم
حاضرم در عوض دست کشیدن ز بهشت،
بوی پیراهن یوسف بدهد دستانم
دوستان هیچ نکردند و رسیدند به تو
من به دنبال تو میگردم و سرگردانم
زهد ورزیدم و غافل که عوض خواهم کرد
تاری از موی تو را با همۀ ایمانم
#سجاد_سامانی
#انجمن شعر و ادب شهرستان بهاباد
✍ ... هر روز یک حکایت
#سعدی » گلستان » باب سوم در
فضیلت قناعت
حکایت شمارهٔ 4⃣
یکی از ملوکِ عَجَم طبیبی حاذق به خدمتِ مصطفی، صلّی اللهُ عَلَیْهِ و سَلَّمَ، فرستاد.
سالی در دیارِ عرب بود و کسی تَجْرِبه پیشِ او نیاورد و معالجه از وی درنخواست.
پیشِ پیغمبر آمد و گله کرد که: مر این بنده را برای معالجتِ اصحاب فرستادهاند و در این مدّت کسی التفاتی نکرد تا خدمتی که بر بنده معیَّن است، به جای آوَرَد.
رسول، علیهالسّلام، گفت: این طایفه را طریقتی است که تا اشتها غالب نشود، نخورند و هنوز اشتها باقی بُوَد که دست از طعام بدارند.
حکیم گفت: این است موجبِ تندرستی.
زمین ببوسید و برَفت.
سخن آنگه کُنَد حکیم آغاز
یا سرانگشت سویِ لقمه، دراز
که ز ناگفتنش خلل زاید
یا ز ناخوردنش به جان آید
لاجَرَم حکمتش بوَد، گفتار
خوردنش تندرستی آرَد بار
📚
.
روز و شب با گریه سر کردم که بیتاثیر بود
دیده را با اشک تر کردم که بیتاثیر بود
رفتی و بال و پرم در آتش عشق تو سوخت
بیتو فکر بال و پر کردم که بیتاثیر بود
سرزمین خاطراتت دست و پایم را شکست
بارها عزم سفر کردم که بیتاثیر بود
خواستم از فکر تو بیرون رَوم اما نشد
از تو و عشقت گذر کردم که بیتاثیر بود
در درون سینه از تو خنجری جا مانده است!
سینهام را چون سپر کردم که بیتاثیر بود
نیستی و خاطراتت همچو سروی استوار
آمدم فکر تبر کردم که بیتاثیر بود....
#الهه_نودهی
دریاست آن قطره که با دریاست ،اما نیست
بیش از همان قطره اگر مشتاق دریا نیست
هرکس جهان را از نگاه خویش می بیند
دارا نگاهش به جهان مانند سارا نیست
کرم درون پیله غیر از آن نمی بیند
مجنون نباشی چشم تو دنبال لیلا نیست
در ذهن شاگرد دبستانی ریاضی هم
افزونتر از تقسیم و ضرب و جمع و منها نیست
خود را در این گنداب بیهوده نکن ضایع
نیلوفر ،این مرداب جای نیروانا نیست
نقش خودت را خوب بازی کن در این صحنه
مقصود ازاین رفت و آمدها تماشا نیست
در مزبله هم گاه می روید گلی خوشبو
هرچند در چشم کسی پسماند گیرا نیست
دنیا نگارستان نقش نو گرایان ست
اندیشهی واپسگرایانه غزلزا نیست
جنگل نترسی از رجز خوانی این طوفان
او با شبیخون هم حریف راش و افرا نیست
ای همسفر گفتم که آگاهانه عاشق باش
دیدی منافاتی میان لفظ و معنا نیست
با من بخوان مصراع پایانی شعرم را
ای وای بر آن قطره که مشتاق دریا نیست
#محمدعلی_ساکی
#حدیث_روز
🛑 امام رضا علیه السلام:
نزدیکترین شما به من از نظر مقام در روز قیامت، کسی است که
در مورد خانواده خود خوش رفتار باشد.
صحیفه الإمام الرضا علیه السلام، ص۶۷
➖➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وأَمَّا الخريف،
فليس سوى خُلْوة للتأمُّل في ما تساقط من عمرنا...
پاییز
چیزی نیست جز خلوتی برای تعمق در آنچه از عمرمان فروافتاد...
#محمود_درويش #شعر
•┈┈┅┅┅⭑┅┅┅┈┈•
-𝐉𝗼𝗶𝗻 𝐈𝗻↹
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
قسم به عاشقی مهرها و آبانها
قسم به پاکی هر قطره اشک بارانها
به جان خاطرههای من و تو و پائیز
به خاطر تو شدم مبتلا به بحرانها
به تیغ چشم تو قلبم چنان ترک خورده است
شبیه جسم ترک خوردهی بیابانها
صدای سمفونی باد و خشخش برگ و
صدای پای تو پیچیده در خیابانها
و عطر وسوسه انگیز خاک نمناک و
من و تو مست و خراب هوای طوفانها
و رنگ زرد درختان نماد عشاق است
و عشق سمبل انسان نمای انسانها
و تازه اول راه است "عشق پائیزی"
همیشه آخر خط نیست خط پایانها.
#شعر #عباس_گودرزی
•┈┈┅┅┅⭑┅┅┅┈┈•
-𝐉𝗼𝗶𝗻 𝐈𝗻↹
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110