#مادر_ادب
#ام_البنین
#قسمت_اول
.
.
حَزام بن خالد به همراه جمعی از «بنی کلاب» به سفر رفته بود
.
در یکی از شب ها در عالم رؤیا دید که در زمین سرسبزی نشسته است و مرواریدهای درخشانی از اطراف بر دستان او می ریزد و او از زیبایی آنها متعجب می شود
.
.
سپس مردی را می بیند که به سوی او می آید از طرف بلندی و هنگامیکه به او می رسد سلام می کند و حزام او را جواب می دهد
.
آن مرد به او می گوید: این مروارید را به چه قیمت می فروشی؟
.
حزام نگاه کرد و آن درّ زیبا را در دستان خود دید؛ رو به مرد کرده و گفت: من قیمت این درّ را نمی دانم که به شما بگویم، شما آن را به چه قیمت خریداری؟
.
مرد گفت: من نیز نمی دانم قیمت او را ولی این هدیه ای است که یکی از پادشاهان عطا کرده است. و من ضامن هستم برای تو به چیزی که از درهم و دینار بالاتر است
.
حزام گفت: آن چیز چیست؟
.
مرد گفت: تضمین می کنم که او شرافت و سیادت ابدی دارد و بهره و بزرگی از او است
.
حزام گفت: آیا این را برایم ضمانت می کنی؟
.
مرد پاسخ داد: آری
.
و حزام در پایان به مرد گفت: و تو اکنون واسطه در این امر می شوی.
.
و مرد نیز گفت: و من واسطه می شوم؛ او را به من اعطاء کرده اند و من به تو عطا می کنم
.
وقتی حزام از خواب بیدار شد رؤیای خود را برای بنی کلاب گفت و خواستار تعبیر آن شد.
.
یکی از خاندان وی گفت: اگر رؤیای صادقه باشد دختری روزی تو خواهد شد که یکی از بزرگان او را عقد خواهد کرد
.
و به سبب این دختر مجد و شرافت و آقایی نصیب تو خواهد شد
.
و هنگامی که او از سفر برگشت
.
ثمامة بنت سهیل، همسر باوفای او، که حامله بود وضع حمل کرده و دختری چونان مروارید درخشان وزیبا به دنیا آورد.
.
حزام پس از آگاه شدن از تولد دخترش به خود گفت: «قد صدّقت الرؤیا»
.
و از این بشارت شاد و مسرور شد.
.
نام او را «فاطمه» نهاد، و به رسم عرب کنیه ای برای وی برگزیدند که «ام البنین» بود.
.
.
درباره مادر بزرگوار فاطمه این گونه می نویسند:
.
.
«ثمامه، مادر ام البنین،
.
بانویی ادیب و کامل و عاقل بود.
آداب عرب را به دخترش آموخت و هر آنچه مورد نیاز یک دختر است در زندگانی از مسایل مربوط به خانه داری و اَدای حقوق
و همسرداری و غیره را به او یاد داد.»
.
.#رویای_صادقه
#ام_البنین
#حضرت_عباس
#مادر_عباس_سقای_آب_و_ادب
#عشقِ
#زنان_اسلام
@sheydayiiiii
#قسمت_چهارم
#مادر_ادب
#ام_البنین_سلام_الله_علیها
.
.
فاطمه کلابیه سراسر نجابت و پاکی و خلوص بود.
.
هنگامی که می خواست پابه خانه علی بگذارد گفت تا دختر بزرگ فاطمه (سلام الله علیها) اجازه نفرمایند وارد خانه نمی شوم
.
.
این نهایت ادب او را به خاندان امامت می رساند روز اولی که ام البنین (علیهاالسلام) پا در خانه علی (علیهالسلام) گذاشت
.
.
حسن و حسین (علیهماالسلام) مریض بوده و در بستر افتاده بودند.
.
عروس تازه ابوطالب، به محض آنکه وارد خانه شد، خود را به بالین آن دو عزیز عالم وجود رسانید
.
و همچون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری آنان پرداخت.
.
وهمواره می گفت من کنیز فرزندان فاطمه هستم
.
.
فاطمه کلابیه، بعد از گذشت مدت کوتاهی از زندگی مشترک
.
به امیرالمؤمنین پیشنهاد کرد که به جای «فاطمه»، که اسم قبلی و اصلی وی بوده،
.
.
او را ام البنین صدا زند تا فرزندان حضرت زهرا (علیهاالسلام) از ذکر نام اصلی او توسط پدرشان،
.
به یاد مادر خویش، فاطمه زهرا (علیهاالسلام) نیفتند
.
و در نتیجه، خاطرات تلخ گذشته، در ذهن آنها تداعی نگردد و رنج بی مادری آنها را آزار ندهد.
.
.
حضرت علی (علیه السلام) در همسرش
.
خردى نیرومند،
ایمانى استوار،
آدابى والا و صفاتى نیکو مشاهده کرد و او را گرامى داشت و از صمیم قلب در حفظ او کوشید.
.
.
پ.ن: مهربان ترین نامادری دنیا
.
#ام_البنین_سلام_الله_علیها
#مادر_عباس_سقای_آب_و_ادب
#عشقی
#داستان
#ازدواج_مجد
@sheydayiiiii