eitaa logo
💙 شیدایی 💙
4 دنبال‌کننده
318 عکس
4 ویدیو
0 فایل
آرشیو مطالب من صفحه اینستگرام من استفاده از مطالب آزاد مطالب مربوط به سقیفه و فاطمیه در کانال دوم @moolaalii مطالب با #شیدایی دلنوشته خودم هستن در صورت استفاده تغییری در اون ایجاد نکنید ممنونم
مشاهده در ایتا
دانلود
. . درجریـان ولا یت مـدارانه نرجس نکات جالب و ظریفی وجود دارد که براي امروز ما مفیـد و موثر است. . . بنـا بر روایت هـاي ذکرشـده درکتب ، نرجس در پی دیـدن سه صورت گرفت به نظر میرسـد ضـروري باشـد که بـا ذکر مقـدمه اي در مـورد و رویـا بحث را پیگیریم . . بنـا به فرموده اندیشـمندان خواب نیست و نمیتوان زنـدگی را بر مبنـاي خواب اداره کرد. . بسـیاري ازخواب هـا نتیجه خطورات ذهنی و یا برخورد ها ي انسان در طول روز است . و در واقع عبـور نمـایش گـونه وقـایع روز درشـب اسـت گفتنی است که خـواب هـایی که پیامـد برخوردهـاي روز افراد است از سـنخ همین مواردي است که قابـل اعتنـا و تعبیر نیسـتند . . ولی همه خوابهـا چنین نیست رویـاي صـادقه حقیقتی است . که در جاي خود بایـد مورد توجه قرارگیرد و ریشه قرانی دارد . . در این زمینه مبـاحث زنـده و زیبایی را بیانکرده است به بیان ایشان . . . اگرکسـی اهـل(رویت) باشـدو نه اهل(نظر) آنگاه که خواب پیامبر و یا امام را میبینـد در واقع خود پیامبر را دیـده است و . اگر اهـل تقوا و اهـل رویت باشـد میزانی براي او هست که اشخاصـی راکه درخواب میبینـد بشـناسد زیرا خداونـدفرمود . . انسانهاي وارسـته و با خواب هاي مناسب و رویاهاي صادقه میبیننـد و اینگونه خوابها بهترین راهنما هستند براي انتخاب بهترین راهها . درجاي دیگر ایشان میگوید: خداوند در هنگام خواب روح انسانهاي پاك را توفی میکنـد . و آنها نزد معلم اول یعنی ذات اقـدس الله میروند وچون او از آینده و (علم ما یکون) آگاه است و علم او عین ذات اوست به . این ارواح نیز از علوم آینـده تعلیم میدهـد لـذا پس از بیـدارشدن آنان نیز نسـبت به آینده آگاهی هایی را مییابند. . لذا همه خوابها پژواك اعمال بیداري نیسـتند و برخی از آنها به سان پیام آورانی هسـتند که انسان را براي رسیدن به کمال مطلوب یاري می رساننـد و هـدایت گر اوینـد . . خوابهـاي بـانوي نور و نیایش، نرجس خاتون، به یقین از جمله خواب هایی است که قابل و اعتنا است و براي آشـنایی با این بانو بایـد به خوابها و رویاهاي و ایشان هم توجه داشت . . @sheydayiiiii
. بعد از اون اتفاق نرجس در عالم خواب دید جدّش شمعون همراه حضرت «علیه‌السلام» و عدّه‌ای از یاران مخصوص حضرت (ع) وارد كاخ شدند ‌. ناگهان منبری بسیار با به جای تخت گذاشته شد . سپس دید نفر كه مردانی بسیار خوش سیما و نورانی و زیبا بودند وارد كاخ شدند . . در عالم خواب به نرجس گفته شد اینها كه وارد شدند، (ص) و علی، حسن و حسین، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام كاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسكری(ع) هستند . . ناگهان مشاهده كرد كه پیامبر اسلام(ص) به حضرت مسیح(ع) رو كرد و گفت: . ما به اینجا آمده‌ایم تا «ملیكه» را از شمعون برای فرزندم «حسن عسكری» خواستگاری كنیم حضرت مسیح(ع) به شمعون گفت: سعادت به تو رو كرده، خود را با دودمان محمد«صلی الله علیه و آله» پیوند بده . شمعون از این پیشنهاد بسیار خوشحال شد . آنگاه حضرت محمد(ص) به منبر رفت و خطبة عقد را خواند و «ملیكه» را به عقد امام حسن عسكری «علیه‌السلام» در آورد . و سپس حضرت مسیح و شمعون و یاران مسیح(ع) به این گواهی دادند. . .: از خواب بیدارشدم ولی ماجرای خواب را به هیچ كس و حتّی جدم امپراطور روم، نگفتم، تا مبادا به من آسیبی برسانند، ولی شب و روز در فكر این خواب عجیب بودم، . و با خود می‌گفتم من در اینجا، و امام حسن عسكری(ع) در شهری بسیار دور از اینجا، . چگونه به خانة ‌او راه می‌یابم، محبّت امام حسن عسكری(ع) سراسر دلم را گرفته بود تنها به او می‌اندیشیدم . تا اینكه و رنجور شدم . تمام پزشكان روم را به بالین من آوردند، ولی معالجه آنها بی‌نتیجه ماند، چرا كه بیماری من . بیماری جسمی نبود! . تا با معالجة آنها خوب شوم. @sheydayiiiii
. . حَزام بن خالد به همراه جمعی از «بنی کلاب» به سفر رفته بود . در یکی از شب ها در عالم رؤیا دید که در زمین سرسبزی نشسته است و مرواریدهای درخشانی از اطراف بر دستان او می ریزد و او از زیبایی آنها متعجب می شود . . سپس مردی را می بیند که به سوی او می آید از طرف بلندی و هنگامیکه به او می رسد سلام می کند و حزام او را جواب می دهد . آن مرد به او می گوید: این مروارید را به چه قیمت می فروشی؟ . حزام  نگاه کرد و آن درّ زیبا را در دستان خود دید؛ رو به مرد کرده و گفت: من قیمت این درّ را نمی دانم که به شما بگویم، شما آن را به چه قیمت خریداری؟ . مرد گفت: من نیز نمی دانم قیمت او را ولی این هدیه ای است که یکی از پادشاهان عطا کرده است. و من ضامن هستم برای تو به چیزی که از درهم و دینار بالاتر است . حزام  گفت: آن چیز چیست؟ . مرد گفت: تضمین می کنم که او شرافت و سیادت ابدی دارد و بهره و بزرگی از او است . حزام  گفت: آیا این را برایم ضمانت می کنی؟ . مرد پاسخ داد: آری . و حزام  در پایان به مرد گفت: و تو اکنون واسطه در این امر می شوی. . و مرد نیز گفت: و من واسطه می شوم؛ او را به من اعطاء کرده اند و من به تو عطا می کنم . وقتی حزام  از خواب بیدار شد رؤیای خود را برای بنی کلاب گفت و خواستار تعبیر آن شد. . یکی از خاندان وی گفت: اگر رؤیای صادقه باشد دختری روزی تو خواهد شد که یکی از بزرگان او را عقد خواهد کرد . و به سبب این دختر مجد و شرافت و آقایی نصیب تو خواهد شد . و هنگامی که او از سفر برگشت . ثمامة بنت سهیل، همسر باوفای او، که حامله بود وضع حمل کرده و دختری چونان مروارید درخشان وزیبا به دنیا آورد. . حزام  پس از آگاه شدن از تولد دخترش به خود گفت: «قد صدّقت الرؤیا» .  و از این بشارت شاد و مسرور شد. . نام او را «فاطمه» نهاد، و به رسم عرب کنیه ای برای وی برگزیدند که «ام البنین» بود. . . درباره مادر بزرگوار فاطمه این گونه می نویسند: . . «ثمامه، مادر ام البنین، . بانویی ادیب و کامل و عاقل بود. آداب عرب را به دخترش آموخت و هر آنچه مورد نیاز یک دختر است در زندگانی از مسایل مربوط به خانه داری و اَدای حقوق  و همسرداری و غیره را به او یاد داد.» . . @sheydayiiiii