eitaa logo
💙 شیدایی 💙
4 دنبال‌کننده
318 عکس
4 ویدیو
0 فایل
آرشیو مطالب من صفحه اینستگرام من استفاده از مطالب آزاد مطالب مربوط به سقیفه و فاطمیه در کانال دوم @moolaalii مطالب با #شیدایی دلنوشته خودم هستن در صورت استفاده تغییری در اون ایجاد نکنید ممنونم
مشاهده در ایتا
دانلود
. . در آینه کلام براي شـناختن افراد توجه به در مورد آنـان اهمیت شایانی دارد. . نرجس بانویی است که صـفات والا ي او حکایت از شخصـیت برجسته و وارسته او میکند ولی آشنایی با او در آینه روایات عظمت این بزرگ بانو را بیش از پیش بر ما نمایان میسازد . درکتاب منتخب الاثر نُه در این باره ذکر میکند . در این احادیث با واژه هاي (خیره الاماء) و (سـیده الاماء) از پاك بانوي ، نرجس، یادشده است. مدائنی در ینابیع الموده ص512 مینویسد: (ع) بعداز خطبه خوانـد و در قسـمتی از آن فرمود . . پس اي فرزنـد بهترین کنیزان تا چه زمان منتظر می مانی؟ و امام صادق(ع) در پاسخ ابابصـیرکه پرسـید شـما اهلبیت کیست؟ . . فرمود: ؛ اي ابابصـیر! قائم ما پنجمین فرزند پسرم موسی است، پسر بهترین کنیزان و در روایتی است که از امـام بـاقر(ع) پرسـیدند آیـا منظور (ع) ازجمله (بـابی یـابن خیره الامـاء) حضـرت فـاطمه است؟ ایشان فرمود: فاطمه خیر الحرائر فـاطمه بهترین زنان آزاده است. یعنی مراد مادر حضـرت است نرجس و نیز در تاریـخ ذکرشـده است که امام (ع) پس ازصلح با درجمع بیعت کنندگانش فرمود: . . چه میدانیدکه من چه کردم! آنچه کردم بهتر است براي شیعیان ما ز آنچه که خورشـید بر آن طلوع و غروب میکند. آیا من امام شـما نیسـتم و طاعتم برشما واجب نیست؟! . پس خداوند متعال ولادت (قائم) (او) را نگاه داشـته و او را غایب میکند او نهمین فرزند برادرم و پسر سیده زنان (سیده الاماء نخ) است . . . . پ.ن: پاراگراف آخر روضه ی غریبی امام حسن مجتبی هدیه به امام کریم یک صلوات بفرستین @emamhasani_ha @sheydayiiiii
. بعد از اون اتفاق نرجس در عالم خواب دید جدّش شمعون همراه حضرت «علیه‌السلام» و عدّه‌ای از یاران مخصوص حضرت (ع) وارد كاخ شدند ‌. ناگهان منبری بسیار با به جای تخت گذاشته شد . سپس دید نفر كه مردانی بسیار خوش سیما و نورانی و زیبا بودند وارد كاخ شدند . . در عالم خواب به نرجس گفته شد اینها كه وارد شدند، (ص) و علی، حسن و حسین، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام كاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسكری(ع) هستند . . ناگهان مشاهده كرد كه پیامبر اسلام(ص) به حضرت مسیح(ع) رو كرد و گفت: . ما به اینجا آمده‌ایم تا «ملیكه» را از شمعون برای فرزندم «حسن عسكری» خواستگاری كنیم حضرت مسیح(ع) به شمعون گفت: سعادت به تو رو كرده، خود را با دودمان محمد«صلی الله علیه و آله» پیوند بده . شمعون از این پیشنهاد بسیار خوشحال شد . آنگاه حضرت محمد(ص) به منبر رفت و خطبة عقد را خواند و «ملیكه» را به عقد امام حسن عسكری «علیه‌السلام» در آورد . و سپس حضرت مسیح و شمعون و یاران مسیح(ع) به این گواهی دادند. . .: از خواب بیدارشدم ولی ماجرای خواب را به هیچ كس و حتّی جدم امپراطور روم، نگفتم، تا مبادا به من آسیبی برسانند، ولی شب و روز در فكر این خواب عجیب بودم، . و با خود می‌گفتم من در اینجا، و امام حسن عسكری(ع) در شهری بسیار دور از اینجا، . چگونه به خانة ‌او راه می‌یابم، محبّت امام حسن عسكری(ع) سراسر دلم را گرفته بود تنها به او می‌اندیشیدم . تا اینكه و رنجور شدم . تمام پزشكان روم را به بالین من آوردند، ولی معالجه آنها بی‌نتیجه ماند، چرا كه بیماری من . بیماری جسمی نبود! . تا با معالجة آنها خوب شوم. @sheydayiiiii
. . حَزام بن خالد به همراه جمعی از «بنی کلاب» به سفر رفته بود . در یکی از شب ها در عالم رؤیا دید که در زمین سرسبزی نشسته است و مرواریدهای درخشانی از اطراف بر دستان او می ریزد و او از زیبایی آنها متعجب می شود . . سپس مردی را می بیند که به سوی او می آید از طرف بلندی و هنگامیکه به او می رسد سلام می کند و حزام او را جواب می دهد . آن مرد به او می گوید: این مروارید را به چه قیمت می فروشی؟ . حزام  نگاه کرد و آن درّ زیبا را در دستان خود دید؛ رو به مرد کرده و گفت: من قیمت این درّ را نمی دانم که به شما بگویم، شما آن را به چه قیمت خریداری؟ . مرد گفت: من نیز نمی دانم قیمت او را ولی این هدیه ای است که یکی از پادشاهان عطا کرده است. و من ضامن هستم برای تو به چیزی که از درهم و دینار بالاتر است . حزام  گفت: آن چیز چیست؟ . مرد گفت: تضمین می کنم که او شرافت و سیادت ابدی دارد و بهره و بزرگی از او است . حزام  گفت: آیا این را برایم ضمانت می کنی؟ . مرد پاسخ داد: آری . و حزام  در پایان به مرد گفت: و تو اکنون واسطه در این امر می شوی. . و مرد نیز گفت: و من واسطه می شوم؛ او را به من اعطاء کرده اند و من به تو عطا می کنم . وقتی حزام  از خواب بیدار شد رؤیای خود را برای بنی کلاب گفت و خواستار تعبیر آن شد. . یکی از خاندان وی گفت: اگر رؤیای صادقه باشد دختری روزی تو خواهد شد که یکی از بزرگان او را عقد خواهد کرد . و به سبب این دختر مجد و شرافت و آقایی نصیب تو خواهد شد . و هنگامی که او از سفر برگشت . ثمامة بنت سهیل، همسر باوفای او، که حامله بود وضع حمل کرده و دختری چونان مروارید درخشان وزیبا به دنیا آورد. . حزام  پس از آگاه شدن از تولد دخترش به خود گفت: «قد صدّقت الرؤیا» .  و از این بشارت شاد و مسرور شد. . نام او را «فاطمه» نهاد، و به رسم عرب کنیه ای برای وی برگزیدند که «ام البنین» بود. . . درباره مادر بزرگوار فاطمه این گونه می نویسند: . . «ثمامه، مادر ام البنین، . بانویی ادیب و کامل و عاقل بود. آداب عرب را به دخترش آموخت و هر آنچه مورد نیاز یک دختر است در زندگانی از مسایل مربوط به خانه داری و اَدای حقوق  و همسرداری و غیره را به او یاد داد.» . . @sheydayiiiii
. . رباب ..... ابر های سفید یا اوازی حزن آلوده چه فرقی میکنه مهم اینه رباب زنی عاشق بود . . رباب ذهن ما چه شکلیه؟ زنی خسته و رنجور و بی طاقت از شدن فرزند ۶ ماهه؟ همین ؟ تویه روضه برای ما گفتن زنی که بعد از این که شیر به بدنش برگشت از نبود فرزندش بی تا بی کرد و زحمت حضرت زینب رو بیشتر . . اما رباب ..... رباب که بود؟ . سال ۶۱ هجری نه مد بود که مردی برای زنش شعر بخونه و نه کسی این قدر ها بود رباب زنی بود که امام حسین در باره ی او بار ها شعر گفتن شعر هایی که در طول تاریخ کسی نسبتش رو به سید الشهدا تکذیب نکرده . لَعَمْرُک اِنِّنی لَاُحِبُّ دارا تَحُلُّ بها سکینةُ و الربابُ اُحبِّهما وَ اَبْدُلُ جُلَّ حالی وَ لَیْسَ لِلاَئمی فیها عِتابُ . «به جان تو سوگند! من خانه ای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند. آنها را دوست دارم و تمامی دارایی ام را به پای آنها می ریزم و هیچ کس نباید در این باره با من سخنی بگوید.» . . رباب هم راه زینب سلام الله علیها بود و کمک زینب . . رَباب بِنت إمرؤالقَیس بن عدی، همسر امام حسین(ع) و مادرسکینه  و علی اصغر (عبد الله رضیع) است. او را زنی عالم و اهل فصاحت ‌ و بلاغت معرفی کرده‌اند. . رباب در واقعه کربلا حضور داشت و همراه اسیران به شام رفت. وفات وی را نیز پس از واقعه عاشورا و از شدت غصه و اندوه ذکر کرده‌اند. . . برای خوشنودی قلب سید الشهدا و فرزند کوچک و بزرگوارشون چند روزی قراره بیشتر از این بانوی عاشق بدونیم . . ❤️
. . حضرت _رباب . . رباب دو فرزند از امام حسين(ع) داشت، . يکي سکينه و ديگري عبدالله بن حسين معروف به علي اصغر(ع). . صفا و محبّت متقابل رباب و حسين(ع) فوق‏ العاده زياد بود . و هيچ يک فراق يکديگر را تحمّل نمي‏کردند. . . امام حسين(ع) در اشعاري که به وي منسوب است مي‏فرمايد . . « من منزل و مأوايي را دوست دارم که رباب و سکينه در آن باشند و در فراق آنان شب چنان طولاني گردد که مثل اينکه ديگر شب‏ها نيز به آن پيوسته است. من حاضرم همه اموال خود را در راه دوستي رباب و سکينه‏ام خرج کنم، در اين‏باره از هيچ سخني ابا ندارم!» . . امام حسين(ع) سکينه و مادرش رباب را دوست مي داشت . اين دوستي به دليل بزرگواري رباب بود. چنان که از هشام کلبي، مورخ مشهور نقل شده که . « من خيار النساء و افضلهنَّ» رباب از بهترين زنان و از برترين آنها بود. . . در واقعه کربلا تنها زني که از همسران امام حسين(ع) با او همراه بود، رباب بود؛ . زيرا شهربانو در زمان ولادت امام سجاد(ع) از دنیا رفته بود و به نظر می رسد که ليلي نيز در اين تاريخ وفات کرده بود و از ديگر بانوان نيز در کربلا اثري ديده نشده است . . از اخبار محدودی که در زمینه روابط امام حسین(ع) و همسرش رباب به دستمان رسیده، . چنین برمی آید که روابط آن دو بسیار صمیمی بوده است، آن قدر که هم امام(ع) و هم رباب از اظهار این روابط صمیمی میانِ خود، خودداری نمی کرده اند، . . همان گونه که پیامبر(ص) نیز از نشان دادن صمیمیتی که نسبت به برخی از همسران خود داشت، خودداری نمی کرد . . شعر دیگری نیز از امام حسین(ع) در باره رباب نقل شده است: اُحبُّ لِحُبِّهَآ جمیعا وَ نَثْلَةَ کُلَّها و بَنیِ الرُّباب وَ اخْوالاً لَهَا مِن آلِ لامَ اُحِبُّهُم وَ طَرَّبَنی جنابُ . . «من به خاطر دوستی او زید، نثل و تمام «بنور رباب» را دوست دارم. و همچنین داییهای او را از خاندان [بنی] لام، همه را دوست دارم و «جناب» را که مرا به طرب آورده است». . . گویا اینها افراد وابسته به رباب هستند که از آنان یاد شده است. . . ❤️
. . نقل شده، رباب(ع) در کربلا حضور داشـت و هـمراه اسـیران به شام رفت. . او در کربلا همراه حسین(ع) بود و هنگامی که حسین کشته شـد، بـسیار بـی تابی می کرد . . دوری از لذایذ دنیوی نیز بخشی دیگر از اموری اسـت که در سیره حضرت رباب(ع) به چشم می خورد . وقتی حرمله را به نـزد مـختار بـردند، مختار از او پرسید: ای ملعون! هیچ وقت در کربلا دلت به حال امام حسین(ع) نسوخت؟ . گـفت: آری! . پس از شـهادت علی اصغر، هنگامی که حسین به خیمه ها برگشت، طفل کشتۀ خود را زیر عبا گرفته بود. . در این وقـت دیـدم کـه زنی مجلله چادر به سر و نقاب به صورت بیرون خیمه ها ایستاده، . گـویا مـادر آن طفل شیرخوار بود. . همین که چشم حسین به مادر او افتاد، برگشت و چند دقیقه ای تـأمل کـرد؛ . سـپس به سوی خیمه آمد، باز خجالت کشید و برگشت . و این حرکت را سه بار ادامه داد. . مختار گـفت: آخـر چه شد؟ گفت: بالأخره حسین از مرکب به زیر آمد و گودالی کند و طفل را در آن دفن کـرد. . در شب یازدهم محرم، حضرت زینب(ع) شام غریبانی داشـت؛ . از یـک سـو برادران و فرزندان و خاندان خود را می دید که با پیکرهای آغشته به خون بر روی زمین گرم کـربلا افـتاده اند و از سوی دیگر، . شاهد صدای ضجه و شیون کودکان و زنان داغ دار بود که هـمگی در غـم از دسـت دادن عزیزانشان مویه سر داده بودند. . از سویی دیگر نیز به خیمۀ نیم سوختۀ امام سجاد(ع) می نگریست کـه حـضرت بـا تنی تب دار در درون آن افتاده بود . . سکینه سراغ پدر را می گرفت؛ رباب(ع) به فکر اصغر خـود در خـیمه ای نیم سوخته لالایی می خواند، . . امّا کوفیان حتی گهوارۀ خالی علی اصغر را نیز برای رباب نگذاشته بودند و آن را بـه غـارت برده بودند . در شب یازدهم، کودکان امام حسین(ع) همگی در درون خیمه ای نیم سوخته جـمع شـده و به یاد طفل شش ماهۀ رباب بودند . . رقـیه بـه یـاد برادر نازنینش اشک می ریخت. او به یاد خـنده های شـیرین علی اصغر(ع) می افتاد و از دل، شیون و زاری می کرد . زینب(ع) با شتاب از خیمه بیرون دوید . دید رباب گـریه مـی کند و اشک می ریزد. زینب(ع) خطاب به رباب(ع) . فرمود: ای بانو! ما بـاید بـه خاطر کودکان و بچه ها آرامش خـود را حـفظ کنیم. . رباب(ع) عرض کرد: امروز عصر به ما آب دادند. سینۀ من پر از شیر شـده، امـّا علی اصغر تشنه لب کجاست کـه از ایـن شـیر بیاشامد؟ . .
. . پيامبر (ص)، از همان دوران كودكى، رنج و محنت هاى فراوانى را تجربه كرد. . در سنّ شش سالگى، مادرش آمنه بنت وهب را نيز از دست داد. . مادرى كه در هنگام هجران شوهرش عبدالله، فاطمه بنت اسد (س) را نيز به عنوان همدرد، همراه خويش داشت. . با رحلت آمنه (س)، سرپرستى پيامبر گرامى اسلام (ص) با پدربزرگش عبدالمطلب بود و هنگامى كه در سنّ هشت سالگى رسول گرامى، پير قريش . . يعنى عبدالمطلب (ع) نيز از دنيا رفت، مسئوليت ايشان به عمو و زن عموى مهربانش، يعنى ابوطالب و همسرش فاطمه بنت اسد (س) واگذار گرديد. . . از نخستين روز ورود حضرت محمد (ص) به خانه عمو، زن عموى مهربان و فداكارش، مثل مادرى دلسوز، خود را وقف آن حضرت كرد. . . وى، پيامبر را از فرزندانش هم بهتر نگهدارى مى كرد پيامبر (ص)، به خاطر رفتار خوب فاطمه بنت اسد، بارها از وى به عنوان مادر ياد مى كرد. . . در اين دوره كه پيامبر (ص) نوجوان بود، گاه اتفاق مى افتاد كه ابوطالب (ع)، . محمد (ص) را به همراه كاروان تجارتى به شام مى برد. . هر چند بيشتر وقت‌ها به دليل اينكه بر جان وى بيم داشت، او را در مكّه و نزد همسرش فاطمه (س) باقى مى گذاشت. . . آنها در دوره جوانى و بعد از ازدواج پيامبر نيز مراقب وى بودند. . در ايامى كه به خديجه (س) از نظر تحريم اقتصادى و قطع رابطه با مسلمانان كه از سوى سران شرك اعمال مى شد، سخت مى گذشت، فاطمه بنت اسد (س) مونس هميشگى و شريك غم و شادى خديجه (س) بود. . . در هنگام تولد حضرت زهرا (س) كه زنان قريش، هيچ كدام حاضر به كمك نبودند، فاطمه بنت اسد (س) به يارى وى شتافت. . . فاطمه بنت اسد (س) در ابراز ايمان خود مشكلى نداشت؛ امّا ابوطالب (ع)، به دلايل مختلف، ايمان خود را مخفى مى نمود و اين نبود، مگر به خاطر آثارى كه در كتمان اين حقيقت درونى نهفته بود. . . ابوطالب (ع) در همه ماجراها، يار و ياور جدّى و اصلى ترين حامى مسلمانان و پيامبر (ص) محسوب مى شد. . از هنگامى كه فاطمه بنت اسد (س)، در اثر رحلت ابوطالب (ع) تنها شده بود . محبت پيامبر (ص) و اميرالمؤمنين (ع) به او زيادتر شد. @sheydayiiiii
. یه کلاف سر درگمه که باید سرشو پیدا کنی و گوله اش کنی تو دید اول کلافه ات میکنه . خسته میشی از فکر این که قرار وقت و انرژی پاش بزاری میتونی ولش کنی و برای داشتن مدل گوله شدش هزینه کنی . اما همیشه هزینه کردن ها کم نیستن مثل این کلاف . اما من میگم باید بشینی پاش !! . . وقتی بشینی و دونه دونه سر نخ رو از لایه گره ها بیرون بکشی و بعضی هاش شاید خیلی پیچیده به نظر بیان اما گره کوری نیستناااا با چند تا تاب کوچیک باز میشن . . میدونی وقتی گره اول باز میشه با صبر و امید بیشتری میری سراغ گره بعدی وقتی دومی باز شه دیگه راهشم بلد شدی . . کم کم با باز شدن این گره ها هم صبرت با لاتر میره هم مهارتت ولی خوب!!! یه نکته مهم !!! . . یادت نره عامل این گره ها خودت بودی همون موقع که چله ی بدون گره و منظم رو انداختی یه گوشه همون موقع که یادت رفت بهش برسی همون موقع که بیخیالش شدی و رفتی سراغ چیز های دیگه تو باعث گره خوردن اون کلاف شدی ! . . حالا هم باید وقت بزاری یا هزینه کنی یا دستات درد بگیرن و زخمی شن تا به شکل درست برسه . . زندگی ما هم همینه ! گره ها هستن . گره هایی که باید براشون وقت گزاشت . تا مهارت برخود باهاش و صبرشو به دست بیاری اما یادت نره!! . مقصر خودمونیم . همون لحظه که نَفس مون رو بی توجه رها کردیم که گره بخوره گره پشت گره
خیلی وقت بود به گِل دست نزده بودم دلشو نداشتم حالشو هم . امروز بعد از مدت ها رفتم سراغش داشتم تکیه ها رو جدا میکردم که چونه اش کنم . . این صحنه رو دیدم از گِل چند ماه مونده چند تا سبزه جونه زده بود 😉 . اون شاعره بود میگفت خدا وسط غم هات یه گل میکاره راست میگفت!! ولی میدونی خوب این رها شدنِ و دل سپردنه به تقدیرش این کندنِ از چیزایی که بهشون عادت کردی سخته گاهی مثل جون دادن میمونه این گفتن حسبی الله از ته دِلت توشعار راحته ها ولی وای از عمل وای از وقتی باید همه دلتو جمع کنی همه ی هواستو سرتو بگیری بالا بگی حسبی الله ولی میدونی تا بگی میشنوه فقط باید مردونه بگی . . ولی خدا وسط غم هات یه گل میکاره 😉 . . @sheydayiiiii
میگفت سالهای دور پیرمردی اهل دل اجل اش رسید اقوام در حال تهیه ی مقدمات کفن و دفن بودن که مجدد زنده شد ! . نشست و از فرزندش طلب قلم کرد تا نقشی بکشد نقش که تمام شد مجدد فوت شد . ۲۰ سالی گذشت . مردی گوشه ی دیگر این شهر به زیارت امام رضا رفته بود به وقت وداع برگشت رو به حرم گفت آقاجان کاش عکسی از شما داشتیم دلمون که تنگ میشد میدیدیمتون رو که از حرم برگردوند جوانی رو دید که دنبال کسی میگشت رسید بهش گفت شیخ جعفر شمایید؟ گفت :بله گفت : شما باید مهمان من باشید و به منزل من بیاید مهمان پسر شد و بعد از زمانی ازش پرسید: خوب برای چی من رو دعوت کردی؟ پسر گفت خواب پدرم رو دیدم گفت مردی حوالی حرم منتظر توست مهمانش کن و این نقش رو به اون بده که که دلش تنگ شد به این نقش نگاه کند ....... . . پ‌ن:داستان به نقل از حاج اقای پناهیان هست ببین چه خدایی داری سالها قبل از این که ارزو کنی و دعا کنی مستجابش میکنه و اون رو به تو میرسونه بهش شک نکن بهش اعتماد کن . . پ.ن: خدا یا یه ارزو هایی به دل ما میوفته که نمیدونیم حکمتشو یه ارزو هایی که خواب و خوراک و نَفَس رو از ما میگیره یه ارزو هایی که تا جون داریم دنبالش میدوییم خدا یا ارزو های ما رو بر اورده کن نزار این ارزو ها سَد راه مون شن بزار ارزوهامون کمکمون کنن بیشتر دوستت داشته باشیم پ.ن: مربوط به مجموعه ی چگونه دعا کنیم خیلی قدیمیه ولی در بیان معنوی موجوده . پ.ن: شعر در تصویر هم از استاد پناهیان @sheydayiiiii
ما برای خداییم، هر چه که ما را از او بگیرد، باید از ما گرفته شود. ترس‌ها، تکیه به دارایی‌ها، همسر و فرزند و ... 💌 حتما امتحانتان می‌کنیم با کمی ناامنی، گرسنگی، ضرر مالی، بلای جانی و خسارت در محصول. البته به اهل صبر مژده بده. همان کسانی که هرگاه مصیبتی برایشان پیش بیاید می‌گویند: "ما برای خداییم و به سوی او برمی‌گردیم." ۱۵۵ و ۱۵۶ بقره @sheydayiiiii
.. @sheydayiiiii کنارم نشسته بود خسته و بی حوصله میخواست حرف بزنه یه چیزی رو که ساده میتونست بگه با هزار تا مقدمه چینی هزار جور کشش داد تحلیل کرد و فلسفه چید دست آخرم نتونست به زبون بیاره یه پیام تو گوشی نشونم داد و گفت اینو بخون آخرشو بخون ! جمله آخرشو! سرمو که بلند کردم دیگه دلشوره نداشت حرفشو زده بود حالا انگار میخواست شروع کنه با پاک کردن تمام گذشته ای که تلخ بود نمیخواستم اذیت شه یا دنبال کلمه بگرده یا خجالت بکشه گفتم من هیچ چیز یادم نیست هیچ چیز از گذشته چشماش برای من یه دنیا بود تو یک چشمش خودمو میدیدم و کنار خودم هزار تا خستگی هزار تا دلشکستگی هزار تا نگرانی تو اون یکی چشمش هم خودمو دیدم با مهربونی با چند تا ستاره کوچیک امید میدونستم دوباره حسرت هایی که تویه چشممش هست کار دستم میده اما نخواستم دلشو بشکنم دلش برام قیمت داشت به خودم تو چشماش اعتماد کردم اما دل من چی؟ اون خودشو دید ته چشمهام ؟ اون دید طاقت غصه اش رو ندارم که گفتم فراموش کردم؟ . . چجوری میشه بدونی یه نفر چقدر خسته است حتی اگه خودش انکار کنه و دلتو راضی کنی این بار دیگه نری کنارش این بار تنهاش بزاری هزاریم که که ناراحتت کنه هزاریم بگه فراموش کرده و هیچ کسو نمیخواد تو که حالشو میدونی میتونی تنهاش بزاری؟ ؟ من باز هم میام کنارت و مقابلت نمیمونم ! اما به وقتش! من همیشه کنار تک تک دلتنگی هاتم .... من کنار همون بغضیم که دل تنگی داره من کنار همون اشک هاییم که تبدیل به خشم میشه . من کنار همه نگرانی هاییم که به هم ریخته ات میکنه . . من کنار دَمی ام که باز دَمش پر از دلتنگی و خستگیه .... اما ... به وقت گذشتن .... به وقت بخشیدن به وقت کوتاه اومدن به وقت با دل شدن به وقت تسلیم دل شدن @sheydayiiiii
.@sheydayiiiii بال برای سوختن است و دل برای باختن آنکس که دل به قمارِ عاشقی می دهد برای باختن به میدان می آید، آنها که بلدِ راهند می دانند آنکه بیشتر ببازد سرمستِ خوشیِ هر بار باختنش، . بیشتر دل به داو این نَرد می نهد و تا باختن تمام داشته هایش پیش می رود و . چون به هیچ رسد از آن پُر میشود و در این میان دست‌مریزاد عشق‌ . . مثل فطرس نکنم پُشت به گهواره تو بال من خوب که شد پر زدن از یادم رفت... . . ‌ لب باز می کنم ، سخنم گریه می کند با ما چه کرده دوری ات ای بهتر از بهشت . . . . . 💚💚و عاذَ فطرس بِمَهدِه💚 @sheydayiiiii
من عزیز من متاسفم که تلاش کردی بقیه رو درست کنی وقتی دست های خودت میلرزید . متاسفم بهت وقت کافی ندادم تا خودتو درمان کنی، ولی برای دیگران دویدی تلاش کردی زخم های بقیه رو ببندی درحالی که زخمهای خودت خونریزی داشت . متاسفم بابت روزهایی که لبخند زدن برات دردآور بود ولی به زور خندیدی که نگرانت نشن، . متاسفم که تمام زمان و تلاشت رو خرج ادمایی کردی ک ب همون اندازه بهت اهمیت ندادن، . متاسفم که بعضی شبا گریون خوابت برد و کسی حتی به خودش زحمت نداد دلیلش رو بپرسه و من متاسفم که ، اونجوری که لایقته دوست داشته بشی. من عزیز بلخش که تو را ندیده گرفتم چون قلبم طاقت بیقراری عزیزانم رو نداشت وونگرانی اون ها نگرانی مهم تری بودبرام . .من عزیز من و را ببخش که تو را به زحمت انداختیم من عزیز دوستت دارم حالا با تمام قدرت - نامه ای به من # @sheydayiiiii
. @sheydayiiiii ⛳گفته مى شود که زندگى امام در عصر غيبت يک زندگى خصوصى محسوب مى شود، در صورتى که يک پيشوا وامام بايد در بين مردم ودر اجتماع باشد، با اين وضع حق داريم بپرسيم که اين امام غايب چه فايده اى مى تواند براى مردم داشته باشد؟ . . 📃پاسخ: بايد دانست که مفهوم غايب بودن امام مهدى (عجل الله فرجه) اين نيست که وجودى نامرئى دارد وبه يک وجود پندارى شبيه تر از يک وجود عينى باشد. . بلکه او نيز از يک زندگى طبيعى عينى خارجى برخوردار است وتنها استثنايى که در زندگى او وجود دارد، عمر طولانى اوست. . وگرنه آن وجود نازنين در جامعه انسانى به طور ناشناس زندگى مى کند، چنانکه خواهد آمد. . . بعد از بيان اين مسئله که مهدى (عليه السلام) يک پندار نيست بلکه يک حقيقت عينى است، . مى گوييم: اگر چه حضور شخصى امام (عليه السلام) در بين مردم سبب مى شود که مسلمانان از برکات بيشتر ودر سطح بسيار وسيعترى بهره مند شوند، وليکن اين چنين نيست که اگر شخص امام (عليه السلام) غايب بود، هيچ گونه فايده وثمره اى براى امت اسلام ومردم نداشته باشد. . بلکه مردم را تحت نفوذ شخصيتى خود مى گيرد. در احاديث متعددى که پيرامون فلسفه وفايده وجود امام (عليه السلام) در دوران غيبت به ما رسيده است، فوايد گوناگونى را عنوان فرموده اند که به طور اختصار به بعضى از آنها اشاره مى کنيم: . . 1- گفته شد که امامان معصوم عليهم السلام وامام زمان (عجل الله فرجه) امان اهل زمين اند واگر زمين از اين حجت هاى الهى خالى بماند دنيا واهلش نابود خواهند شد. لذا وجود امام (عليه السلام) موجب برکات بسيارى مى باشد، حال به ظاهر حاضر باشد يا غايب، فرقى در اين زمينه نمى کند. . . پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) رمز وراز اين مسئله را با بيانى نغز وپر معنى بيان کرده ودر پاسخ اين پرسش که وجود مهدى (عليه السلام) در عصر غيبت چه فايده اى دارد، . مى فرمايد: (آرى، به خداوندى که مرا به پيغمبرى مبعوث گردانيده است؛ آنها از وجود او منتفع مى شوند واز نور ولايتش در طول غيبت بهره مى گيرند، چنانکه از آفتاب پشت ابر استفاده مى برند . . وحضرت صاحب الامر (عجل الله فرجه) نيز در اين رابطه فرموده است: (همان طور که از خورشيد در وقتى که توسط ابرها پنهان شده بهره گيرى مى شود، از من نيز در زمان غيبتم به همان صورت بهره مى برند.وهمانا من سبب آرامش وامنيت مردم روى زمين هستم، . در کامنت . . #دعای_فرج#امام_زمان
. خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ ﴿۱۴﴾ . انسان را از خشكيده‏ اى سفال مانند آفريد . 📣سوره ی . . قبل از این که دستم به گِل بخوره همیشه برام سوال بود خوب حالا چرا گِل خشک؟ . چرا سفالو مثال زده خدا . برای من گِل شباهت زیادی با انسان داره بزار از اینجا بگم گل دور ریز نداره! . . یعنی حتی تو کج و کله ترین حالتم قبل این که بره تو باز میتونه با یه ذره اب برگرده به حالت اول حتی اون تیکه های کَنده شده و شکسته شو اگه به هم بچسبودنی بازم میشه ازش یه اثر هنری ساخت . . مثل انسان که تا وقتی تو این دنیاست با کمی رحمت خدا میتونه توبه کنه و دوباره از نو خودشو بسازه حتی اگه بارها شکسته باشه . . گل و اگه خوب ورز ندی شُله حفره داره. هوا داره! با هزار و یک بازی هم که بتونی حفره هاشو ندید بگیری وقتی بره تو کوره میشکنه یا ترک میخوره .. پس تا وقت هست قبل از کوره باید ورزش بدی گلو که خوب ورز بدی اثر انگشت پیدا میکنه! هویت دار میشه . خدا هم ما روواین دنیا حسابی ورز میده که تویه کوره تَرک نخوریم ! که هویت پیدا کنیم ! . . یه جاهایی تو گِل بازی همون جاها که میخوای یه اثر خاص خودت بسازی چیزی که شبیه به کس دیگه نباشه ! . دیگه ابزار به کارت نمیاد . یعنی باید ابزار و بزاری زمین و دست به گِل بشی . ‌ اصلا یه قسمت هایی رو تا سر انگشتات لمس نکنه اونی که باید بشه نمیشه . . انسان هم گاهی ابزار به کارش نمیاد دیگه ! . عبادت های طولانی و یا انواع تحصیلات کارشو پیش نمیبره باید با دِلِش دست به کار شه . دلشو که وصل کنه همه چیز حله . . گل فطرت داره ! آینه است! . وقتی نگاهش کنی حال و هوای دل سازنده اش به قلبت منتقل میشه . . الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ۖ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ (۷ سجده) 💌 او همان كسى است كه هر چیزی را به بهترین شکل آفريده، و آفرينش انسان را از گِل آغاز كرد . . پ.ن: من اگه کاره ای بودم یه چند واحد کوزه گری و بازی با گل تو درس های میزاشتم . یا کمه کمش یاد گرفتن یکی از هنر های ارزشمند رو برای طلبه ها اجبار میکردم ! . . @sheydayiiiii
. . در سرزمين مكه در خاندان عبد مناف، دختری پاك از خانواده متوسط می‌زيست كه آثار پاكی و درخشندگی در همان دوران كودكی و جوانی از چهره معصومش ديده می شد. . . هيچ كس نمی دانست او لياقت آن را می يابد كه مادر بزرگترين انسان جهان خلقت، يعنی حضرت محمد (ص) گردد. . . پدر آمنه، يعنی وهب، بزرگ بنی زهره و جدش عبدمناف بن زهره است كه همرديف پسر عمويش «عبدمناف بن قصی» می باشد و به جهت احترام، «مُنافَين» يعنی دو نفر مناف نام خوانده می شوند. . . جده پدرش «عاتكه»، دختر  اوقص بن مره بن هلال السليمه، يكی از عواتك سه گانه ای كه پيامبر (ص) به آن افتخار كرده و فرموده است: . . «اَنَابنُ العَواتِك مِن سَليم». . . اجداد مادر آمنه از نظر ريشه و اصالت، كمتر از اجداد پدری وی نيستند، . . زيرا مادرش مرۀ، دختر عبدالعزی است . . جده مادری وی، ام حبيب دختر اسد بن عبدالعزی بن قصی می باشد. . . حضرت آمنه، مادر پيامبر اسلام (ص) به روايتی 76 سال پيش از هجرت در مكه مكرمه ديده به جهان گشود. . . آمنه در خاندان اصيل و ريشه داری، پای به عرصه وجود گذارد، تا نقش عظيمش را به عنوان مادری تاريخی ايفا نمايد. . . عزت و احترام دو مناف در او جمع گرديد تا جايی كه پيامبر اكرم (ص) به اين نسبت خود در حديثی (كه از ابن عباس روايت شده است) مباهات نموده، . می فرمايد: . . خداوند مرا از پشتهای خالص به ارحام پاك منتقل كرد و به شاخه هايی تقسيم شد، كه من در بهترين آنها قرار گرفتم. . . دوران كودكی آمنه در بهترين محيط آغاز شد. از اصالت نسبت و شخصيتی والا برخوردار بود . . و اين تا بدان حد بود كه اصالت و عظمتش در ميان مردم شريف مكه جلوه خاصی داشت. . . او گل سر سبد قريش و دختر سرور بنی زهره بود. . . آن چنان در زير پوشش حجاب از ديد مردم پنهان و ايمن از ابتذال بود كه راويان نتوانسته اند زيبايی چهره اش را بيان كنند و جرأت آن را نداشته اند كه چهره اش را ترسيم نمايند. . . حتی مورخان موفق نشده اند اوصافش را بنويسند؛ . . ❤️ @sheydayiiiii
. . آمنه در ميان همسالان دوره كودكی و نوجوانی قريشی اش عبدالله را بهتر از همه می شناخت زيرا خاندان هاشمی نسبت به آل زهره از همه نزديكتر بودند. . در نهايت؛ آمنه با عبدالله يكی از فرزندان عبدالمطلب ازدواج كرد. . عبدالله جوانی خوش سيما، خوش اخلاق و بی نظير بود، . بخصوص وقتی كه نور نبوت در صلبش قرار گرفت، . درخشندگی مخصوصی بر پيشانی او ديده می شد. . به علاوه عبدالله، از يك سو پدری چون عبدالمطلب داشت، . كه امر مكه بود و چنان عظمت و شكوهی در قوم خود داشت كه هيچ يك از آباء و اجداد وی بدان حد نرسيده بودند . و تنها شخصيت محبوب قبيله خود بوده است. . . از سوی ديگر مادرش، فاطمه دختر عمروبن عائد مخزومی، . . از خاندان اصيل قريش بود كه برای عبدالمطلب دو فرزند ديگر نيز به دنيا آورد به نام های زيبر . و ابوطالب (كه امام علی (ع) و جعفر طيار از نوه های همان فاطمه هستند) . . و پس از آن دو نفر، عبدالله، پدر پيامبر (ص) را به دنيا آورد. . . آمنه يك زن بود و لياقت آن را يافت كه مادر حضرت محمد (ص) گردد. . در میان بانوان، عده ای یکه تاز میدان حکمت نظری و عملی بوده و سرآمد به شمار می آمدند. . .  مادران اولیاء الهی و انبیاء و ائمه معصوم این گونه هستند. . پاک و مطهر از شرک و کفر و آلودگیها، ‌. و طیّب و طاهر و مؤمن و موحد و منور به نور الهی . و در بین این بانوان،  . مادران فرهیخته ائمه اطهار اشرف و افضل از دیگران هستند. . . زیرا حسب و نسب و اصل و نژاد خاندان وحی در پایه و جایگاه رفیع تری قرار دارد. و از آن رو که بافضیلت ترین انبیاء و حجتهای الهی، . حضرت رسالت پناه محمد مصطفی(ص) است، .  مادر ایشان والاتر و کامل تر از مادر سایر انبیاء و اولیاء حق می باشد. . و جای هیچ استبعادی نیست. . . چرا که شخصیتی چون حضرت آمنه، مادر پیامبری است که حضرت حق در شأنش فرمود: . . لو لاک لما خلقت الافلاک؛ اگر نبودی افلاک را نمی آفریدم.» . . @sheydayiiiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إِنّی أُحّب هر چه که دارد -هوای تو-... . . ( ... . . در حیرتم... که از آثارِ دیدن است ما کورها، ندیده چرا عاشقت شدیم؟! . . . این دلی را کز تمام آب‌ها بود هیچ فکرش را نمی‌کردم که کنی..! اگر بناست که یک لحظه از تو نزنم دمِ نفس زدنم را به بازدم نرسان .. . این تلخ چقدر شیرین است! چه تضادی ازین بهتر... . . هنگامی که به یاد امام حسین افتادید ؛ تردیدی نداشته باشید که حضرت هم به یاد شماست ... [ طوبای کربلا ص ۱۴۹ ] . . + شب را خبری نیست مگر آهِ دلِ ما تا کِی زِ فراقش به خفا زار بگرییم ؟ . .
. . امام نگاهی به جمعیت انداختند و ادامه دادند : . . و خداوند نماز در مسجد پیامبر ((صلی الله علیه و آله)) را همانند هزار نماز در سایر مساجد قرار داد . -غیر از مسجد الحرام در مکه، که مسجد خلیلش حضرت ابراهیم علیه السلام می باشد- . . و این اهمیت بخاطر آنست که پیامبر نزد خداوند بسیار ارزش دارد . . و خداوند درود بر پیامبرش را بر تمام مؤمنان واجب ساخت . . گفتند: ای رسول خدا! درود بر تو چگونه است؟ . فرمود: بگویید: خداوندا! بر محمد و خاندانش درود فرست. پس بر هر مسلمان واجب است که به همراه درود بر پیامبر بر ما نیز درود فرستد . . و خداوند خمس غنائم را برای پیامبرش حلال کرد و در کتابش آن را برای او واجب ساخت . و آن چه برای او واجب ساخته برای ما نیز واجب گرداند  و صدقه را برای او حرام گرداند و برای ما نیز حرام نمود . . پس ستایش او را سزاست که ما در هر چه پیامبرش را در آن داخل ساخت، داخل گرداند  و از آن چه پیامبرش را از آن منزه دانست، ما را نیز منزه نمود . . و این، کرامتی است که خداوند ما را به آن گرامی داشت  و فضیلتی است که ما را بر سایر مردم برتری داد. . . خداوند -هنگامی که اهل کتاب، پیامبر ((صلی الله علیه و آله)) را انکار کرده و طلب محاجّه نمودند . . فرمود: «بگو بیایید تا پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و جانهایمان و جانهایتان را خوانده، آنگاه قسم یاد کرده و مباهله انجام دهیم و لعنت الهی را بر دروغگویان قرار دهیم.»(آل عمران: 61)  . . و پیامبر به همراه خود از میان مردم از جان ها، پدرم؛  و از پسران، من و برادرم،  و از زنان، مادرم «فاطمه» (علیها السلام) را برد . . پس ما خاندان و از گوشت و خون و جان او هستیم و ما از او و او از ماست. . . خداوند می فرماید: «خداوند اراده کرده است تا از شما خاندان رجس و پلیدی را دور گرداند و شما را پاک و پاکیزه نماید.» (الاحزاب: 33) . . هنگامیکه این آیه نازل شد، پیامبر من و برادرم و مادر و پدرم را جمع نمود  و خود و ما را زیر عبایی که از «امّ سلمه» بود جمع کرد . .  و این کار در حجرۀ او و در روزی که مختص به او بود، انجام گرفت .
أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ . و اِشارَت الی قَلبهِ .... . . قسم می‌خورم به این شهر درحالی که تو در آن جای داری سوره‌ی بلد، آیه‌ی ۱ و ۲ . . قلب هر‌انسان، شهری کوچک است که روزها و شب‌های بسیاری را پشت سر گذاشته . سختی‌های فراوانی را دیده و شادی‌های بی‌اندازه‌ای را با تمام وجودش حس کرده است . شهر قلب‌های ما گاهی شب‌هایی روشن و چراغانی دارد و گاهی شب‌هایی تاریک . گاهی بامدادی مه‌آلود دارد و گاهی صبحی آفتابی . . در شهر قلب ما باران و برف می‌بارد، جوانه می‌روید. . گاهی کسی با قدم‌های شاد و بلند می‌دود و گاهی عابری در آن آوازی غمگین می‌خواند . . همه‌ی این شهرها را تو خلق کرده‌ای! . بعد با ظرافتی ماهرانه به آن‌چه در آن‌هاست جان داده‌ای . در آسمانش روح دمیده‌ای تا ببارد . در زمینش روح دمیده‌ای تا جوانه بزند . و در هوای شهر، امید دمیده‌ای تا در سخت‌ترین و دل‌تنگ‌ترین روزها هم ادامه بدهیم.... . و وای از آن شب و روز های سخت که بر قلب ها گذشت ... . و بعد شهر را به ما بخشیده‌ای . تو اجازه دادی هرکس تا حدی بتواند از شهرش آن‌طور که دوست دارد مراقبت کند . . می‌خواهیم آن را سرشار از نور کنیم؟ . می‌خواهیم در آن بی‌وقفه باران ببارانیم؟ می‌خواهیم در گلدان‌های پشت پنجره‌هایش . کنار بذرهای گل‌های رنگارنگ، امید و شادی و مهر بکاریم؟ . ‌ تو به ما اجازه می‌دهی همانی را انجام بدهیم که می‌خواهیم..... . .
. ....و اِشارَت الی قَلبهِ .... . . ما مالک شهرمان هستیم اما تو صاحب آنی ! . و راستش همین باعث می‌شود نگذاری قلبمان را نابود کنیم . غم‌ها، ترس‌ها، نگرانی‌ها و دلتنگی‌ها می‌توانند قلب ما را نابود کنند . اما تو به آن‌ها اجازه نمی‌دهی . هیچ صاحبی دوست ندارد آن‌چه متعلق به اوست تباه شود و از بین برود. برای همین، مابین همه‌ی افکار و احساساتی که می‌توانند به قلبمان آسیب بزنند . تلنگر می‌زنی و ما را به خودمان می‌آوری . تو صدایمان می‌کنی. هرکسی را به شیوه‌ای صدا می‌زنی. یکی را با خواب‌هایش، یکی را با افکارش، یکی را با کلمه‌ای که از یک دوست می‌شنود . تو همیشه حواست هست و همیشه به‌موقع به یادمان آورده‌ای که اگر غم را ادامه بدهیم قلبمان آسیب می‌بیند . گاهی ما صدایت را نمی‌شنویم؛ اما معنی‌اش این نیست که تو صدایمان نمی‌زنی . . نمی‌توانم بگویم چرا هیچ بارانی سهم من نمی‌شود تا وقتی در خانه‌ای با پنجره‌های بسته نشسته‌ام . و حتی به صدای برخورد قطره‌ها روی شیشه توجه نمی‌کنم . باران، نشانه‌اش را فرستاده است . اگر من آن را نمی‌شنوم تقصیر باران نیست! . برای شنیدن تو . باید حواسمان به نشانه‌ها باشد . ❤️