eitaa logo
💙 شیدایی 💙
4 دنبال‌کننده
318 عکس
4 ویدیو
0 فایل
آرشیو مطالب من صفحه اینستگرام من استفاده از مطالب آزاد مطالب مربوط به سقیفه و فاطمیه در کانال دوم @moolaalii مطالب با #شیدایی دلنوشته خودم هستن در صورت استفاده تغییری در اون ایجاد نکنید ممنونم
مشاهده در ایتا
دانلود
. . در آینه کلام براي شـناختن افراد توجه به در مورد آنـان اهمیت شایانی دارد. . نرجس بانویی است که صـفات والا ي او حکایت از شخصـیت برجسته و وارسته او میکند ولی آشنایی با او در آینه روایات عظمت این بزرگ بانو را بیش از پیش بر ما نمایان میسازد . درکتاب منتخب الاثر نُه در این باره ذکر میکند . در این احادیث با واژه هاي (خیره الاماء) و (سـیده الاماء) از پاك بانوي ، نرجس، یادشده است. مدائنی در ینابیع الموده ص512 مینویسد: (ع) بعداز خطبه خوانـد و در قسـمتی از آن فرمود . . پس اي فرزنـد بهترین کنیزان تا چه زمان منتظر می مانی؟ و امام صادق(ع) در پاسخ ابابصـیرکه پرسـید شـما اهلبیت کیست؟ . . فرمود: ؛ اي ابابصـیر! قائم ما پنجمین فرزند پسرم موسی است، پسر بهترین کنیزان و در روایتی است که از امـام بـاقر(ع) پرسـیدند آیـا منظور (ع) ازجمله (بـابی یـابن خیره الامـاء) حضـرت فـاطمه است؟ ایشان فرمود: فاطمه خیر الحرائر فـاطمه بهترین زنان آزاده است. یعنی مراد مادر حضـرت است نرجس و نیز در تاریـخ ذکرشـده است که امام (ع) پس ازصلح با درجمع بیعت کنندگانش فرمود: . . چه میدانیدکه من چه کردم! آنچه کردم بهتر است براي شیعیان ما ز آنچه که خورشـید بر آن طلوع و غروب میکند. آیا من امام شـما نیسـتم و طاعتم برشما واجب نیست؟! . پس خداوند متعال ولادت (قائم) (او) را نگاه داشـته و او را غایب میکند او نهمین فرزند برادرم و پسر سیده زنان (سیده الاماء نخ) است . . . . پ.ن: پاراگراف آخر روضه ی غریبی امام حسن مجتبی هدیه به امام کریم یک صلوات بفرستین @emamhasani_ha @sheydayiiiii
از نظر دانش انسانها را میتوان از دو طریق . اول از طریق پیشـینه خانوادگی آنها وسـپس با توجه به وجود صـفات شایسته و رفتارهاي صحیحی که از آنان دیده شده است . در مورد بانو دانستیم که از نظرخاندان و تبار، بسیار والا و بلندمرتبه است. اکنون به صفات شخصی آن بزرگوار میپردازیم تا به حقیقت وجودي او آگاهی یـابیم. صـفات و ویژگی هـا ي این بانوي را میتوان اینگونه برشـمرد: کیمیاي بشـر بن سـلیمان میگویـد . هنگام ورود رومی به ، امام علی النقی(ع) به او فرمود: . خداونـد عزت و و ذلت و فرومایگی را چگونه به تو نمایاند و و برتري محمد(ص) و دودمانش راچگونه بر تو آشکارساخت؟ . . این شاهزاده باکمال گفت: اي فرزنـد ! چگونه براي شـما چیزي را شـرح دهم که خود آگاه ترید و بیش از من میدانید؟! . یکی از ویژگی هـاي والا ي انسان هـاي کامـل است . و نمود و تجلی ادب در رفتـار و انسانها مشاهـده میگردد . انسانهاي برجسـته همواره با این صـفت شایسـته شـناخته میشونـد. حکیمه دختر (ع) میفرمایـد: روزي نزد نرجس رفتم (پس از ازدواج او بـا امـام عسـگري(ع)). او درحالی که میخواست کفش های مرا در آوردگفت: اي بانوي بزرگ من اجازه دهید کفشـهايتان را درآورم . گفتم: تو وصاحب من هستی تو را نرسـدکه خـدمت من کنی وکفش از پایم درآوري بلکه این من هسـتم که بایـد به دیده منت تو باشم . و این نهـایت ادب پـاك بـانوي روم به دختر و ولایت است . در روایت دیگرحکیمه خـاتون میگویـد: شب تولـد حضـرت حجت(ع) به امر امام حسن عسـگري(ع) . برادرزاده ام نزد آنها مانـدم پس از آنکه اثرحمـل و بارداري در نرجس ندیـده و باسـخن امام حسن آرامش و قرار یافتم نزد نرجس برگشـتم ‌ او پرسـید: امشب درچه حـالی هستیـد بانوي من! گفتم: نه، بلکه تو بانوي من هستی وخاتون خانـدانما میباشـی. ‌. نرجس بـا واژه (بانوي من) ادب و ارادت خویش به خانـدان پیـامبر اسـلام را ابراز میکنـد ‌‌‌. بر بلنـداي بینش و بصـیرت بـانوان بیـدار و بصـیر همواره در عرصه انتخاب بهترینهـا را برمیگزیننـد وظـاهر فریبنـده برخی از مسایـل آنها را دچار مشـکل درگزینش نمیکنـد # پ.ن: شبیه به ام البنین ادب به خاندان وحی .
نرجس، بانوي در محضر (ع) است وحضرت به او میفرماید: . . دوست دارم تو را گرامی دارم و دهم کـدام براي تو بهتر است؟ ده هزار درهم یا بشارت به عزت وشـرف جاودانه؟ نرجس شـاهزاده رومی است که در قصـر زیبـا و باشـکوه قیصـر به سـر برده است همواره در نـاز و تنعم مادي بوده است اما بینش و بصـیرت وي نسبت به زندگی تاحدي است که هرگز نعمت هاي جاودانه معنوي را با مادیات عوض نمیکند. از اینرو در پاسخ امام هـادي(ع) میگویـد: . . بشارت به شـرفی جاودانه را میخواهم و امام میفرمایـد: بشارت باد تو را به فرزنـدي که سـیطره حکومتش شرق و غرب عال مرا فرا گیرد و زمین را پر از عـدل و داد نمایـد. . . و اینگونه ظرف وجود نرجس قابلیت میزبانی حضـرت ولی عصـر(ع) را یافته و اینگونه زیباترین تولـد آفرینش صورت میگیرد با انـدك تدبر در اوضاع سیاسـی سامرا، در زمان امام حسـن عسـگري(ع) . . درمی یابیم که نرجس با آگاهی نسـبت به زمان خود و بینشـی والا خویشـتن را در معرض شناخت جاسوسان قرار نمیدهد . . و اینگونه ازجان آخرین وصی پیامبر محافظت میکند. . . اوضاع سیاسی در آن زمان به اندازه اي سخت وخفقان زا بود که به خاطر مسایل امنیتی مقـدمات زفاف امام حسن عسـگري(ع) و نرجس در منزل حکیمه خاتون برقرارشد مبادا دشـمن احتمال ولادت . . امام زمان(ع) را داده و درصـدد نابودکردن وي برآیـد. پس از تولد نیز نرجس با فرزندخویش درشـرایطی اسـتثنایی زندگی . . کرده و همواره شاهد حضور جاسوسان بنی عباس در بیت آلمحمد(ص) بود. زندگی درچنین شـرایطی حقیقتا نیاز به یک پشتوانه قوي معنوي و بصیرتی ژرف دارد . . @sheydayiiiii
. . درجریـان ولا یت مـدارانه نرجس نکات جالب و ظریفی وجود دارد که براي امروز ما مفیـد و موثر است. . . بنـا بر روایت هـاي ذکرشـده درکتب ، نرجس در پی دیـدن سه صورت گرفت به نظر میرسـد ضـروري باشـد که بـا ذکر مقـدمه اي در مـورد و رویـا بحث را پیگیریم . . بنـا به فرموده اندیشـمندان خواب نیست و نمیتوان زنـدگی را بر مبنـاي خواب اداره کرد. . بسـیاري ازخواب هـا نتیجه خطورات ذهنی و یا برخورد ها ي انسان در طول روز است . و در واقع عبـور نمـایش گـونه وقـایع روز درشـب اسـت گفتنی است که خـواب هـایی که پیامـد برخوردهـاي روز افراد است از سـنخ همین مواردي است که قابـل اعتنـا و تعبیر نیسـتند . . ولی همه خوابهـا چنین نیست رویـاي صـادقه حقیقتی است . که در جاي خود بایـد مورد توجه قرارگیرد و ریشه قرانی دارد . . در این زمینه مبـاحث زنـده و زیبایی را بیانکرده است به بیان ایشان . . . اگرکسـی اهـل(رویت) باشـدو نه اهل(نظر) آنگاه که خواب پیامبر و یا امام را میبینـد در واقع خود پیامبر را دیـده است و . اگر اهـل تقوا و اهـل رویت باشـد میزانی براي او هست که اشخاصـی راکه درخواب میبینـد بشـناسد زیرا خداونـدفرمود . . انسانهاي وارسـته و با خواب هاي مناسب و رویاهاي صادقه میبیننـد و اینگونه خوابها بهترین راهنما هستند براي انتخاب بهترین راهها . درجاي دیگر ایشان میگوید: خداوند در هنگام خواب روح انسانهاي پاك را توفی میکنـد . و آنها نزد معلم اول یعنی ذات اقـدس الله میروند وچون او از آینده و (علم ما یکون) آگاه است و علم او عین ذات اوست به . این ارواح نیز از علوم آینـده تعلیم میدهـد لـذا پس از بیـدارشدن آنان نیز نسـبت به آینده آگاهی هایی را مییابند. . لذا همه خوابها پژواك اعمال بیداري نیسـتند و برخی از آنها به سان پیام آورانی هسـتند که انسان را براي رسیدن به کمال مطلوب یاري می رساننـد و هـدایت گر اوینـد . . خوابهـاي بـانوي نور و نیایش، نرجس خاتون، به یقین از جمله خواب هایی است که قابل و اعتنا است و براي آشـنایی با این بانو بایـد به خوابها و رویاهاي و ایشان هم توجه داشت . . @sheydayiiiii
. . سن ازدواج رسید جدش امپراطور روم خواست او را به برادرزاده اش در آورد. با توجه به اینکه کسی نمی‌توانست از فرمان امپراطور سرپیچی نماید . امپراطور از طرف برادرزاده اش، از ملیکا خواستگاری کرد و سپس مجلس عقد بسیار با شکوهی ترتیب داد که در آن مجلس . . سیصد نفر از برگزیدگان روحانیون و کشیشان مسیحی و هفتصد نفر از افسران و فرماندهان ارتش و چهار هزار نفر از اشراف و معتمدین و ثروتمندان شرکت داشتند تشریفات مراسم عقد فراهم شد . . روحانیون برجسته مسیحی، کنار تخت با لباس مخصوص، شمعدان به دست، در دوطرف به صف ایستادن و کتاب انجیل در دست داشتند . همین که انجیل را گشودند که آیات آن را تلاوت کنند، ناگهان زلزله آمد کاخ لرزید . . و هرکسی که روی تخت نشسته بود بر زمین افتاد، خود امپراطور و برادرزاده اش نیز بر زمین افتادند. ترس و لرز حاضران را فراگرفت . . یکی از کشیشان بزرگ به حضور امپراطور آمد و عرض کرد: . «این حادثه عجیب، نشانه خشم خدا و علامت پایان یافتن آیین و مراسم است، ما را مرخص فرمایید برویم». . . امپراطور اعلام ختم کرد، و همه رفتند. . . مدتی گذشت و تصمیم گرفت مراسم نوه خود را دوباره برگزار کند دستور داد مجلس را در کاخ، مثل سابق آراستند، همین که مراسم عقد شروع شد، . . و کشیشان خواستند را بخوانند، بار دیگر حادثه زلزله رخ داد و همه حاضران پریشان شدند . و رنگها پرید و به هم ریخت و تختها واژگون شد، امپراطور و برادرزاده، از تخت بر زمین افتادند و همه وحشت زده از بیرون آمدند و به خانه‌های خود رفتند امپراطور، بسیار ناراحت شد در اندوه و فکر فرو رفت و لحظه ای این دو حادثه عجیب را فراموش نمی‌کرد. . . @sheydayiiiii
. بعد از اون اتفاق نرجس در عالم خواب دید جدّش شمعون همراه حضرت «علیه‌السلام» و عدّه‌ای از یاران مخصوص حضرت (ع) وارد كاخ شدند ‌. ناگهان منبری بسیار با به جای تخت گذاشته شد . سپس دید نفر كه مردانی بسیار خوش سیما و نورانی و زیبا بودند وارد كاخ شدند . . در عالم خواب به نرجس گفته شد اینها كه وارد شدند، (ص) و علی، حسن و حسین، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام كاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسكری(ع) هستند . . ناگهان مشاهده كرد كه پیامبر اسلام(ص) به حضرت مسیح(ع) رو كرد و گفت: . ما به اینجا آمده‌ایم تا «ملیكه» را از شمعون برای فرزندم «حسن عسكری» خواستگاری كنیم حضرت مسیح(ع) به شمعون گفت: سعادت به تو رو كرده، خود را با دودمان محمد«صلی الله علیه و آله» پیوند بده . شمعون از این پیشنهاد بسیار خوشحال شد . آنگاه حضرت محمد(ص) به منبر رفت و خطبة عقد را خواند و «ملیكه» را به عقد امام حسن عسكری «علیه‌السلام» در آورد . و سپس حضرت مسیح و شمعون و یاران مسیح(ع) به این گواهی دادند. . .: از خواب بیدارشدم ولی ماجرای خواب را به هیچ كس و حتّی جدم امپراطور روم، نگفتم، تا مبادا به من آسیبی برسانند، ولی شب و روز در فكر این خواب عجیب بودم، . و با خود می‌گفتم من در اینجا، و امام حسن عسكری(ع) در شهری بسیار دور از اینجا، . چگونه به خانة ‌او راه می‌یابم، محبّت امام حسن عسكری(ع) سراسر دلم را گرفته بود تنها به او می‌اندیشیدم . تا اینكه و رنجور شدم . تمام پزشكان روم را به بالین من آوردند، ولی معالجه آنها بی‌نتیجه ماند، چرا كه بیماری من . بیماری جسمی نبود! . تا با معالجة آنها خوب شوم. @sheydayiiiii
. . روزی پدرم كه از من شده بود به من گفت: آیا هیچ آروزیی داری تا آن را برآورم،‌ . گفتم‌: آرزویم این است كه به زندانیان مسلمان كه در جنگ اسیر و دستگیر شده‌اند، سخت نگیرید .  و آنها را از معاف دارید تا شاید به خاطر این كار خوب . خداوند حال مرا نیك كند و سلامتی مرا به من بازگرداند . و حضرت و مادرش مریم بر این كار نیك به من لطف و مرحمت كنند. . . پدرم خواسته مرا برآورد، عدّه‌ای از را آزاد كرد، و مجازات را بخشید . بسیار خوشحال شدم، از آن به بعد روز به روز حالم بهتر می‌شد . همین موضوع باعث شد كه پدرم دستور داد تا بیشتر از زندانیان مسلمان، دلجویی كنند و آنها را ببخشند و خوشنودی آنها را به دست آورند. . . چهارده از این جریان گذشت . شبی خوابیده بودم،‌ در خواب دیدم (س) بانوی بزرگ دنیا و آخرت، . همراه مریم(علیها السلام) و بانوان دیگر نزد من آمدند، حضرت مریم به من گفت كه این بانو مادر همسر توست. . . بی اختیار به یاد امام حسن عسكری(ع)  افتادم . و قلبم فرو ریخت و به حضرت فاطمه «علیها السلام» عرض كردم از حسن عسكری گله دارم كه سری به من نمی‌زند دیگر گریه امانم نداد . زار زار گریستم. . . فاطمه(س) فرمود: تا تو هستی، فزندم به سراغ تو نمی‌آید . اگر می‌خواهی خدا و حضرت مسیح(ع) از تو خشنود شوند، دین اسلام را بپذیر تا چشمت به جمال امام حسن عسكری روشن شود. گفتم: ای بانوی بزرگ! با تمام وجودم حاضرم كه اسلام را بپذیرم. . فرمود: بگو . اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللهٌ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمّداَ رَسُولُ اللهِ؛ گفتم: «گواهی می‌دهم به یكتایی خدا و پیامبری حضرت محمد«صلی الله علیه و آله»». آنگاه فاطمه زهرا «علیها السلام» مرا به محبتش گرفت و نوازش داد و فرمود: . خوشحال باش! به تو می‌دهم كه از این به بعد امام حسن عسكری  به دیدارت خواهد آمد و تو به زیات او موفّق می‌شوی! . . از خواب بیدار شدم بسیار خوشحال بودم و همواره شهادت به یكتایی خدا و پیامبری محمد(ص) را به زبان می‌گفتم . و در دیدار امام حسن عسكری(ع) بودم تا شب بعد شد، در همین فكر و اندیشه خوابیدم . . . @sheydayiiiii
. . «ملیكه» همچنان آروز می‌كرد كه روزی بیاید و از میان خاندان امپراطور روم دور شود، و از آلودگی دنیا پرستی این خاندان نجات یابد تا به افتخار و سعادت خدمت در خانه امام حسن عسكری برسد. . . در یكی از مسافرتها كه «ملیكه» با عدّه‌ای از بانوان همراه امپراطور بود، . . به لشكر اسلام برخوردند . سپاه روم با سپاه اسلام درگیر جنگ شد، در این جنگ مسلمانان پیروز شدند . . عده‌ای از زنان از جمله«ملیكه »‌اسیر مسلمانان شدند . . اسیران را بوسیله كشتی از راه رودخانه دجله به بغداد برای فروش آوردند، . یكی از فروشندگان، برده فروش معروفی بنام«عمرو یزید» بود. . . پ.ن: این قسمت کوتاهه به چند دلیل اولا نمیخکاستم سختی های اسارت ایشون رو باز گو کنم . . دوما عدا ای معتقدن این دوره اسارت وجود نداشته . . سوما تیکه بعدی داستان از انسجام خارج میشد اگر اینجا بیان میکردم . . @sheydayiiiii
. . روزی امام هادی(ع) پدر بزرگوار امام حسن عسكری(ع) . یكی از یارانش به نام «بشر بن سلیمان» را كه در خرید و فروش برده نیز سابقه داشت در شهر سامرا دید . . و نامه‌ای كه به زبان رومی نوشته بود و زیر آن را امضا كرده بود به او داد . و همیان پول نیز جداگانه به او داد و فرمود: «می‌خواهم بروی بغداد و با این همیانِ پول، كنیزی را خریداری كنی و به اینجا بیاوری». . . بشر بن سلیمان گفت: بسیار خوب، هر امری بفرمایی اطاعت می‌كنم. . . (ع) فرمود: . حال بشنو تا توضیح دهم كه چگونه كنیزی را خریداری می‌كنی؟ . فلان روز از اینجا به طرف بغداد حركت می‌كنی، سعی كن اوّل صبح فلان روز در كنار پل رودخانة معروف بغداد باشی، . . وقتی به آنجا رسیدی می‌بینی چند كشتی كنار آب می‌آیند تا بار خود را خالی كنند، . . در این میان می‌بینی زنانی را كه كرده‌اند، از كشتیها پیاده می‌كنند و به عنوان كنیز در معرض فروش قرار می‌دهند. . . مشتریها می‌آیند و كنیزها را می‌خرند و با خود می‌برند، . همچنان نگاه كن یك وقت می‌بینی در یكی از این ها . . «عمرو بن یزید» دختری را در معرض فروش قرار می‌دهد، . با اینكه پرده‌داران می‌خواهند كنیزان را به خریداران نشان دهند، ‌. . آن ، خود را نشان نمی‌دهد، و خود را حفظ می‌كند، ‌او دو لباس حریر پوشیده و یك لباس پوستی گرانبها بر دوش دارد. . . خریداران متوجّه او می‌شوند، و اصرار می‌كنند كه او را خریداری كنند، . او ناراحت می شود و به زبان رومی‌ می‌گوید :‌«وای كه حجابم آسیب دید» . یكی از خریداران می‌گوید: من این كنیز را به سیصد دینار خریدارم. . . آن دختر به او می‌گوید: «اگر به اندازة ملك سلیمان دارایی داشته باشی، حاضر نیستم تو شوم.» . . عمرو بن یزید به آن دختر می‌گوید: چاره‌ای نیست، باید تو را فروخت. . . . او می‌گوید: نكن، آن خریداری كه من می‌خواهم پیدا می‌شود، مگر نه این است كه باید از روی رضایت باشد. @sheydayiiiii
. . در این موقع نزد «عمر بن یزید» برو؛ . بگو نامه‌ای برای این بانو دارم كه به زبان رومی نوشته شده است، این نامه را به آن بانو بده بخواند اگر راضی شد، او را برای صاحب نامه كه اوصاف و نشانه‌های صاحب نامه در آن نوشته شده، . . خریداری می‌كنم، وقتی كه نامه را به او دادی او راضی می‌شود آنگاه او را خریداری كن و به اینجا بیاور. . . «ملیكه» وقتی كه همراه عدّه‌ای از بانوان اسیر شد، برای اینكه كسی او را نشناسد، خود را نرگس نامید (كه تلفّظ عربی‌اش همان نرجس است) . . بشر بن سلیمان طبق پیشنهاد امام هادی«علیه‌السلام» همان روز معین به بغداد آمد، صبح زود كنار پل بغداد رفت، . دید كشتیها رسیدند، و كنیزها را در معرض فروش قرار دادند، در این هنگام كنیزی را دید كه دارای آن اوصافی است كه . امام هادی«علیه‌السلام» فرموده بود، خریداران اصرار دارند كه او را بخرند، ولی او مایل نیست كنیز آنها شود. . . بُشر جلو آمد و با اجازة فروشنده، نامة امام هادی«علیه‌السلام» را به «نرجس» داد، . نرجس تا آن را گشود و خواند، بی‌اختیار منقلب شد و اشك در چشمانش حلقه زد، در حالی كه گریة شوق گلویش را گرفته بود به صاحبش عمرو بن یزید گفت: . . مرا به صاحب این نامه بفروش، و اصرار و تأكید كرد كه مرا حتماً به صاحب این نامه بفروش. . . عمرو بن یزید، گفت: ‌بسیار خوب، مانعی ندارد، آنگاه در مورد قیمت او با بُشر بن سلیمان صبحت كرد، . . او به همان مقدار پولی كه در همیان بود و امام هادی«علیه‌السلام» فرستاده بود، راضی شد. بُشر می‌گوید: همیان را دادم و كنیز را خریدم و با او از آنجا حركت كردیم. او همواره نامه را بیرون می‌آورد و می‌بوسید و به چشم می‌كشید، . . من از روی تعجب گفتم تو كه هنوز صاحب نامه را نمی‌شناسی چرا این قدر نامه را می‌بوسی؟ . . گفت: «معرفت و شناخت تو اندك است، اگر پیامبر «صلی الله علیه و آله» و جانشینان آنان را می‌شناختی چنین نمی‌گفتی!» . . # @sheydayiiiii
. . حضرت _رباب . . رباب دو فرزند از امام حسين(ع) داشت، . يکي سکينه و ديگري عبدالله بن حسين معروف به علي اصغر(ع). . صفا و محبّت متقابل رباب و حسين(ع) فوق‏ العاده زياد بود . و هيچ يک فراق يکديگر را تحمّل نمي‏کردند. . . امام حسين(ع) در اشعاري که به وي منسوب است مي‏فرمايد . . « من منزل و مأوايي را دوست دارم که رباب و سکينه در آن باشند و در فراق آنان شب چنان طولاني گردد که مثل اينکه ديگر شب‏ها نيز به آن پيوسته است. من حاضرم همه اموال خود را در راه دوستي رباب و سکينه‏ام خرج کنم، در اين‏باره از هيچ سخني ابا ندارم!» . . امام حسين(ع) سکينه و مادرش رباب را دوست مي داشت . اين دوستي به دليل بزرگواري رباب بود. چنان که از هشام کلبي، مورخ مشهور نقل شده که . « من خيار النساء و افضلهنَّ» رباب از بهترين زنان و از برترين آنها بود. . . در واقعه کربلا تنها زني که از همسران امام حسين(ع) با او همراه بود، رباب بود؛ . زيرا شهربانو در زمان ولادت امام سجاد(ع) از دنیا رفته بود و به نظر می رسد که ليلي نيز در اين تاريخ وفات کرده بود و از ديگر بانوان نيز در کربلا اثري ديده نشده است . . از اخبار محدودی که در زمینه روابط امام حسین(ع) و همسرش رباب به دستمان رسیده، . چنین برمی آید که روابط آن دو بسیار صمیمی بوده است، آن قدر که هم امام(ع) و هم رباب از اظهار این روابط صمیمی میانِ خود، خودداری نمی کرده اند، . . همان گونه که پیامبر(ص) نیز از نشان دادن صمیمیتی که نسبت به برخی از همسران خود داشت، خودداری نمی کرد . . شعر دیگری نیز از امام حسین(ع) در باره رباب نقل شده است: اُحبُّ لِحُبِّهَآ جمیعا وَ نَثْلَةَ کُلَّها و بَنیِ الرُّباب وَ اخْوالاً لَهَا مِن آلِ لامَ اُحِبُّهُم وَ طَرَّبَنی جنابُ . . «من به خاطر دوستی او زید، نثل و تمام «بنور رباب» را دوست دارم. و همچنین داییهای او را از خاندان [بنی] لام، همه را دوست دارم و «جناب» را که مرا به طرب آورده است». . . گویا اینها افراد وابسته به رباب هستند که از آنان یاد شده است. . . ❤️
. . دو مرثیه از رباب در دسترس، قرار دارد که هر دو دارای معانی بسیار زیبا بوده . و خلوص و ارادت رباب را نسبت به آن حضرت(ع) نشاشن می دهد: . اِنَّ الّذی کانَ نورا یُستَضضاءُ به بِکربلا قتیلُ جزاکَ غَیْرُ مدفونِ جَنَبِتَ خُسرانَ الموازین قد کنتَ لی حَبلاً صَعبا اَلُوذُبه و کنت تَصْحَبنا بالرَحم و الدین مَن لِلْیَتامی وَ مَنْ للسائلین و مَنْ یُغنی و یاوی اِلیْه کُلُّ مِسْکِینِ وَ للّه ِ لاَابتَغی بَیْنَ الرّملِ و الطین . . «آن پرتوی که دیگران از درخشش آن بهره می بردند، در کربلا کشته شده و غیر مدفون رها شده است. ای فرزند پیامبر(ص)! . خدا از طرف ما تو را پاداش نیکو داده و در وقت «میزان» تو را از هر زیانی به دور دارد. . تو آن چنان کوه محکمی بودی که من بدان پناه می بردم و تو با رحمت و از سر دینداری با ما همنشینی داشتی. . . دیگر چه کسی برای یتیمان و فقیران، مانده؟ . و چه کسی است که مسکینان به او پناه برده و او بی نیازشان سازد؟ . . به خدا قسم! دیگر سایه ای بعد از تو بر سرم نخواهم پذیرفت تا در میان خاک، پنهان شوم. . . ............. . . رباب در بیت سوم، ارتباط عمیق خود را با امام حسین(ع) تصویر می کند . امام چون کوهی است که پناهگاه آرام بخش رباب بوده و آن حضرت نیز با کمال ملاطفت و از سر دینداری و عشق با وی برخورد داشته است . . رباب در بیت آخر، عزم راسخ خود را در عدم ازدواج با دیگری تا پایان عمر بیان می کند. . . شخصیت والای رباب، باعث شد تا عده ای از اشراف قریش، پس از شهادت امام، از وی خواستگاری کنند، . . امام به نوشته مورخان نپذیرت و گفت: . من پس از آنکه رسول خدا پدرشوهرم بوده، شخص دیگری را به عنوان پدرشوهر نمی پذیرم. . . شعر دیگری از رباب در مرثیه اباعبداللّه (ع) روایت شده است. . رباب، زمانی که در محفل ابن زیاد، سر امام حسین(ع) را در دامن نهاده، بر آن بوسه می زد، چنین سرود: . وا حُسینَا فَلا نسیتُ حسینا اقصَدَتْهُ اُسِنَةُ الاعداء غادَروُهُ بِکربلاء صریعا لا سقی اللّه ُ جانبی کربلاء . . «من هرگز حسین را فراموش نخواهم کرد، حسینی که نیزه های دشمن او را هدف قرار دادند. او را در حالی که در کربلا افتاده بود، کشتند؛ . . خداوند سرزمین کربلا را سیراب نکند. . روشن است که چنین شعری، در محفل زیاد، کمال مظلومیت امام حسین(ع) را آشکار نموده، خاطره سخت شهادت را زنده کرده است. . .
. . پيامبر (ص)، از همان دوران كودكى، رنج و محنت هاى فراوانى را تجربه كرد. . در سنّ شش سالگى، مادرش آمنه بنت وهب را نيز از دست داد. . مادرى كه در هنگام هجران شوهرش عبدالله، فاطمه بنت اسد (س) را نيز به عنوان همدرد، همراه خويش داشت. . با رحلت آمنه (س)، سرپرستى پيامبر گرامى اسلام (ص) با پدربزرگش عبدالمطلب بود و هنگامى كه در سنّ هشت سالگى رسول گرامى، پير قريش . . يعنى عبدالمطلب (ع) نيز از دنيا رفت، مسئوليت ايشان به عمو و زن عموى مهربانش، يعنى ابوطالب و همسرش فاطمه بنت اسد (س) واگذار گرديد. . . از نخستين روز ورود حضرت محمد (ص) به خانه عمو، زن عموى مهربان و فداكارش، مثل مادرى دلسوز، خود را وقف آن حضرت كرد. . . وى، پيامبر را از فرزندانش هم بهتر نگهدارى مى كرد پيامبر (ص)، به خاطر رفتار خوب فاطمه بنت اسد، بارها از وى به عنوان مادر ياد مى كرد. . . در اين دوره كه پيامبر (ص) نوجوان بود، گاه اتفاق مى افتاد كه ابوطالب (ع)، . محمد (ص) را به همراه كاروان تجارتى به شام مى برد. . هر چند بيشتر وقت‌ها به دليل اينكه بر جان وى بيم داشت، او را در مكّه و نزد همسرش فاطمه (س) باقى مى گذاشت. . . آنها در دوره جوانى و بعد از ازدواج پيامبر نيز مراقب وى بودند. . در ايامى كه به خديجه (س) از نظر تحريم اقتصادى و قطع رابطه با مسلمانان كه از سوى سران شرك اعمال مى شد، سخت مى گذشت، فاطمه بنت اسد (س) مونس هميشگى و شريك غم و شادى خديجه (س) بود. . . در هنگام تولد حضرت زهرا (س) كه زنان قريش، هيچ كدام حاضر به كمك نبودند، فاطمه بنت اسد (س) به يارى وى شتافت. . . فاطمه بنت اسد (س) در ابراز ايمان خود مشكلى نداشت؛ امّا ابوطالب (ع)، به دلايل مختلف، ايمان خود را مخفى مى نمود و اين نبود، مگر به خاطر آثارى كه در كتمان اين حقيقت درونى نهفته بود. . . ابوطالب (ع) در همه ماجراها، يار و ياور جدّى و اصلى ترين حامى مسلمانان و پيامبر (ص) محسوب مى شد. . از هنگامى كه فاطمه بنت اسد (س)، در اثر رحلت ابوطالب (ع) تنها شده بود . محبت پيامبر (ص) و اميرالمؤمنين (ع) به او زيادتر شد. @sheydayiiiii
. . روزى حضرت فاطمه بنت اسد مادر على (علیه السلام ) با  عده اى از زنان قریش نشسته بود در این حال پیامبر با  چهره نورانى خود ظاهر شدند در حالى که یکى از کاهنان پشت سر آن حضرت مى آمد . و آن  حضرت را زیر نظر داشت و به دقت او را نگاه مى کرد . . وقتى پیامبر نزد آن زنان رسیدند کاهن از آنان درباره حضرت پرسید. . . آنان گفتند: این محمد است ، صاحب شرف عظیم و فضیلت شامخ است . کاهن آنچه از منزلت حضرت مى دانست به آنان گفت . و درباره آینده آن حضرت و پیامبریش و مقام بلندى که به آن دست خواهد یافت به آنان بشارت داد سپس اضافه کرد: . . در بین شما آن بانویى که پیامبر را در کودکى پرستارى کرده است بزودى همین پیامبر فرزند این زن را پرستارى مى کند . . که هر دو از یک ریشه اند. . او را به اسرار و صحبت خود مخصوص مى گرداند و یگانگى و برادرى خود را با او قرار مى دهد . . فاطمه بنت اسد به کاهن گفت : . . منم آنکه از او نگهدارى کرده ام . من همسر عموى او هستم که به آینده او امید دارد و منتظر است . . کاهن گفت :اگر راست مى گویى بزودى پسرى عالم ، و مطیع پروردگار و عالى مقام به دنیا مى آورى که نام او سه حرف است . . او در همه امورش پیرو این پیامبر است و در همه امور کوچک و بزرگ او را یارى مى کند . . پریشانى ها را از او مى زداید... . . و پسر تو که جانشین اوست پیامبر را بعد از رحلتش در حجره اش دفن مى کند . . @sheydayiiiii
. . به جرأت مى توان گفت كه بزرگ ترين سعادتى كه نصيب ابوطالب و همسر باوفايش فاطمه بنت اسد (س) گرديد، تولّد اميرالمؤمنين على (ع) بود. . . ماجراى تولّد على (ع)، آن يگانه مولود كعبه، به قدرى زيباست كه بيشتر منابع روايى و تاريخى آن را به شكل واحدى ذكر كرده اند. . . ميلاد اين يگانه مولود عالم هستى به همراه خود، واقعه شگرف شكافتن ديوار كعبه را به همراه داشت. . . اين شكاف در كنار دربى كه به باب المستجار معروف بود، ايجاد شد. . . اين قضيه بعد از واقعه حمله فيل سواران كه منجر به نابودى آنها شد، . مهم ترين واقعه اى بود كه عرب به چشم خود ديده بود. . يكى از كسانى كه اين قضيه را نقل كرده، ابن قعنب است كه از دوستان عباس بن عبدالمطلب بود. . . وى مى گويد: به همراه عباس و جمعى ديگر، در كنار خانه كعبه نشسته بوديم. . ناگاه زنى را ديديم كه با شدّت و اضطراب، نزديك باب المستجار شد. . . وى فاطمه بنت اسد، همسر ابوطالب بود كه در مقابل باب المستجار ايستاده و در حالى كه دست هاى خويش را به سمت كعبه دراز كرده بود، گفت: . . پروردگارا، من به تو و پيامبران و كتاب هاى ايشان و همچنين به كلمات جدّم ابراهيم خليل كه بانى اين خانه است، ايمان دارم . . پس به حقّ جدّم ابراهيم و به حقّ اين خانه اى كه بنا كرد و به حقّ كودكى كه در رحم خويش دارم، اين وضع حمل را بر من آسان گردان. . . ابن قعنب مى گويد: ناگاه همه ديدند كه ديوار كنار باب المستجار شكافته شد و فاطمه بنت اسد (س) به درون كعبه رفت و آن قسمت به طور شگفت انگيزى دوباره به هم وصل شده و فاطمه (س)، داخل كعبه قرار گرفت. . . اين خبر در مكه پيچيد و همگان به سمت كعبه آمده و با توجه به آگاهى اى كه از خاندان عبدالمطلب (ع) و ايمان طايفه حنفا- كه بر آيين حنيف و شريعت فطرى حضرت ابراهيم (ع) عمل مى كردند- داشتند و اينكه به بصيرت و صحّت عمل فاطمه بنت اسد (س) و همسرش ابوطالب (ع) ايمان داشتند . . در كنار كعبه، به انتظار نشستند. يكى از كسانى كه به اين جمع پيوست، حضرت محمد (ص) بود كه در آن هنگام، يعنى رجب سال سى‌ام عام الفيل، در سن سى سالگى به سر مى برد. . . بعدی @sheydayiiiii
مولا . . روز سيزدهم رجب فرا رسيد و فاطمه (س) در حالى كه نوزاد پاكى در آغوش داشت، از خانه خدا بيرون آمد و با بيرون آمدن خود، به نگرانى و انتظار ابوطالب (ع) و عدّه ديگرى كه منتظر بودند، پايان داد. . . وى رو به جمعيت كرد و فرمود: . خداوند متعال، مرا به نعمت بزرگى كه به زنان قبل از من عنايت نكرده بود، . انعام نمود و سه روز در خانه خويش، با طعام بهشتى از من پذيرايى كرد و اين نوزاد را نيز به من . عنايت كرد و به علم غامض خويش آگاه و به نام على كه برگرفته از صفت خاصّ اعلى است . . او را نام گذارى نمود. در آن هنگام، ابوطالب (ع) با فرزندانش طالب و جعفر جلو رفتند و در حالى كه حضرت محمد (ص) همراه ايشان بود، . على (ع) را در آغوش گرفتند. در اين ميان، ابوطالب (ع) از همسرش فاطمه بنت اسد تشكر كرد و پيامبر اسلام به چشمان زيباى على مى نگريست . و با زبان حال، خداوند را بر اين نعمت بزرگ، شاكر بود. ميلاد على (ع) با توجه به رؤياى صادقه اى كه مادرش مدتى قبل از ميلاد وى ديده بود، شادى و گرمى خاصّى به خانه ابوطالب (ع) آورده بود. . از همان آغاز طفوليت على (ع)، علقه ويژه اى بين وى با حضرت محمد (ص) ايجاد شد؛ به نحوى كه بيشتر اوقات، با ايشان بود و اين ارتباط، هر روز بيشتر و بيشتر مى شد. . غروب جانسوز ايام بيمارى فاطمه بنت اسد (س) آغاز شد . چند روز آخر عمرش، توسط نزديكانش به ويژه عروس بزرگوارش زهرا (س) پرستارى شد. . مادر، مونس زمان هاى تنهايى زهرا (س) و فرزند كوچكش حسن كه در آن موقع طفل يك ساله اى بود . مادر در بستر کنار علی و فاطمه جان داد دقايقى بعد، على (ع) به سمت مسجد رفت و پيامبر (ص) با ديدن چشمان گريان او و مطلع شدن از قضيه فرمود: . «فاطمه، مادر من هم بود كه در كودكى از من پرستارى و مراقبت نمود». . آن گاه دستور دادند كه جنازه فاطمه را، غسل دهند؛ سپس يكى از پيراهن هاى خود را به زنان دادند . و فرمودند كه فاطمه بنت اسد را با آن كفن نمايند . شخصاً بر او نماز گزارده وى خودش در قبر فاطمه بنت اسد (س) خوابيد و خود بر او تلقين خواند و در فرازى فرمود: «بگو پسرم على امام و راهنماى من، پس از پيامبر است» . آن گاه كه قبر را مى پوشاندند، دست به دعا برداشت و عرضه داشت: . «خدايا! بعد از مادرم [آمنه]، مادرم [فاطمه بنت اسد] را بيامرز» . @sheydayiiiii
به موسی(ع)گفته شد قراره عذاب بیاد قومت رو آگاه کن . از زمان مقرر گذشت و عذابی نیامد حضرت به پیشگاه خدا شکایت کردن که خدا یا چی شد وعده من به این مردم از طرف شما حرف زدم . خداوند گفت موسی به پس تو های خانه های آن ها برو دلیلش رو میفهمی حضرت به خانه های مردم رفتن دیدن که مردم دیوار های بین خانه ها رو شکافتن و غذا ذخیره میکنن داراییشان رو با هم تقسیم میکنند به هم کمک میکنن بر هم دلسوزن و به هم رحم میکنن خدا گفت موسی این ها به هم رحم کردن من خدا به بنده ام رحم نکنم ..... . . پ.ن: هشتگ غارت فروشگاه ها هشتگ رحم به هم هشتگ با کتاب خونه ها چیکار داشتین هشتگ با حوزه چیکار داشتین هشتگ اتش زدن زندگی مردم هشتگ شکاف و تنفر ایجاد کردن بین مردم هشتگ با کسب و کار مردم چیکار داشتین هشتگ حق الناس نابودی کسب و کار و زندگی مردم . هشتگ تا مردم به هم رحم نکنن زمام داران اون ها به اون ها رحم نمیکنن الناس @sheydayiiiii