#قسمت_سوم
#نرجس_خاتون_در_کلام_معصوم
#امام_زمان
.
.
در آینه کلام #امـام براي شـناختن افراد توجه به #سـخنان_بزرگـان
در مورد آنـان اهمیت شایانی دارد. .
نرجس بانویی است که صـفات
والا ي او حکایت از شخصـیت برجسته و وارسته او میکند ولی آشنایی با او در آینه روایات عظمت این بزرگ بانو را بیش از پیش
بر ما نمایان میسازد
.
درکتاب منتخب الاثر نُه #حدیث در این باره ذکر میکند
.
در این احادیث با واژه هاي
(خیره الاماء)
و (سـیده الاماء)
از پاك بانوي #سامراء ، نرجس، یادشده است.
مدائنی در ینابیع الموده ص512 مینویسد:
#حضرت_علی(ع) بعداز #واقعه
#نهروان خطبه خوانـد و در قسـمتی از آن فرمود
.
.
پس اي فرزنـد بهترین کنیزان تا چه زمان منتظر می
مانی؟
و امام صادق(ع) در پاسخ ابابصـیرکه پرسـید #قائم شـما اهلبیت کیست؟
.
.
فرمود: ؛ اي ابابصـیر!
قائم ما پنجمین فرزند پسرم موسی است، پسر بهترین کنیزان
و در روایتی است که از
امـام بـاقر(ع) پرسـیدند
آیـا منظور #امیرالمومنین(ع) ازجمله (بـابی یـابن خیره الامـاء)
حضـرت فـاطمه است؟
ایشان فرمود: فاطمه خیر
الحرائر
فـاطمه بهترین زنان آزاده است.
یعنی مراد مادر حضـرت #حجت است
نرجس
و نیز در تاریـخ ذکرشـده است که امام
#حسن_مجتبی(ع) پس ازصلح با #معاویه درجمع بیعت کنندگانش فرمود:
.
.
چه میدانیدکه من چه کردم! آنچه کردم بهتر است براي
شیعیان ما ز آنچه که خورشـید بر آن طلوع و غروب میکند.
آیا من امام شـما نیسـتم و طاعتم برشما واجب نیست؟!
.
پس خداوند
متعال ولادت (قائم) (او) را #مخفی نگاه داشـته و او را غایب میکند
او نهمین فرزند برادرم #حسـین و پسر سیده زنان (سیده الاماء نخ) است .
.
#مادر_امام_زمان
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
.
.
پ.ن: پاراگراف آخر روضه ی غریبی امام حسن مجتبی
هدیه به امام کریم یک صلوات بفرستین
@emamhasani_ha
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
#امام_زمان
#نيمه_شعبان
#امام_عصر
#مهر_بيكران
#کرونا
#عشق
#اروپا
@sheydayiiiii
#قسمت_چهارم
#صفات_اخلاقی
#ادب
از نظر دانش #روان_شناسـی انسانها را میتوان از دو طریق #شـناخت
.
اول از طریق پیشـینه خانوادگی
آنها وسـپس با توجه به وجود صـفات #نیکو شایسته و رفتارهاي صحیحی که از آنان دیده شده است
.
در مورد #نرجس بانو دانستیم که
از نظرخاندان و تبار،
بسیار والا و بلندمرتبه است.
اکنون به صفات شخصی آن بزرگوار میپردازیم تا به حقیقت وجودي او آگاهی
یـابیم.
صـفات و ویژگی هـا ي این بانوي #فرهیخته را میتوان اینگونه برشـمرد:
کیمیاي #ادب بشـر بن سـلیمان میگویـد
.
هنگام ورود #شـاهزاده رومی به #سامراء، امام علی النقی(ع) به او فرمود:
.
خداونـد #مهربان عزت و #سـرفرازي #اسـلام و ذلت و فرومایگی #مسـیحیت را
چگونه به تو نمایاند
و #شـرافت و برتري محمد(ص) و دودمانش راچگونه بر تو آشکارساخت؟
.
.
این شاهزاده #مودب باکمال #خضوع
گفت: اي فرزنـد #رسول_خـدا !
چگونه براي شـما چیزي را شـرح دهم که خود آگاه ترید و بیش از من میدانید؟!
.
#ادب یکی از
ویژگی هـاي والا ي انسان هـاي کامـل است .
و نمود و تجلی ادب در رفتـار و #گفتـار انسانها مشاهـده میگردد
.
انسانهاي برجسـته همواره با این صـفت شایسـته شـناخته میشونـد.
حکیمه دختر #امام_جواد (ع) میفرمایـد:
روزي نزد نرجس رفتم (پس از ازدواج او بـا امـام عسـگري(ع)). او درحالی که میخواست کفش های مرا در آوردگفت: اي بانوي بزرگ من اجازه دهید
کفشـهايتان را درآورم
.
گفتم: تو #بانو وصاحب من هستی تو را نرسـدکه خـدمت من کنی وکفش از پایم درآوري بلکه این من
هسـتم که بایـد به دیده منت #خدمتگزار تو باشم
.
و این نهـایت ادب پـاك بـانوي روم به دختر #امامت و ولایت است
. در روایت دیگرحکیمه خـاتون میگویـد: شب تولـد حضـرت حجت(ع) به امر امام حسن عسـگري(ع)
.
برادرزاده ام نزد آنها مانـدم
پس از
آنکه اثرحمـل و بارداري در نرجس ندیـده و باسـخن امام حسن آرامش و قرار یافتم نزد نرجس برگشـتم
او پرسـید: امشب درچه
حـالی هستیـد
بانوي من!
گفتم: نه، بلکه تو بانوي من هستی وخاتون خانـدانما میباشـی.
.
نرجس بـا واژه (بانوي من) ادب و
ارادت خویش به خانـدان پیـامبر اسـلام را ابراز میکنـد
. بر بلنـداي بینش و بصـیرت بـانوان بیـدار و بصـیر همواره در عرصه انتخاب
بهترینهـا را برمیگزیننـد
وظـاهر فریبنـده
برخی از مسایـل آنها را دچار مشـکل درگزینش نمیکنـد
#مادر_امام_زمان
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
#شاهزاده_رم
#ادب
#مادر
#صاحب_الزمان
#کرونا
#
پ.ن: شبیه به ام البنین ادب به خاندان وحی .
#قسمت_هشتم
#مراسم_در_کاخ
#نرجس_خاتون
.
.
سن ازدواج رسید
جدش امپراطور روم خواست او را به #همسری
برادرزاده اش در آورد.
با توجه به اینکه کسی نمیتوانست از فرمان امپراطور سرپیچی نماید
.
امپراطور از طرف برادرزاده اش، از ملیکا خواستگاری کرد و سپس مجلس عقد بسیار با شکوهی ترتیب داد
که در آن مجلس
.
.
سیصد نفر از برگزیدگان روحانیون و کشیشان مسیحی و هفتصد نفر از افسران و فرماندهان ارتش و چهار هزار نفر از اشراف و معتمدین و ثروتمندان شرکت داشتند
تشریفات مراسم عقد فراهم شد
.
. روحانیون برجسته مسیحی، کنار تخت با لباس مخصوص، شمعدان به دست، در دوطرف به صف ایستادن و کتاب #مقدس انجیل در دست داشتند
.
همین که انجیل را گشودند که آیات آن را تلاوت کنند، ناگهان زلزله آمد
کاخ لرزید
.
.
و هرکسی که روی تخت نشسته بود بر زمین افتاد، خود امپراطور و برادرزاده اش نیز بر زمین افتادند.
ترس و لرز حاضران را فراگرفت
.
. یکی از کشیشان بزرگ به حضور امپراطور آمد و عرض کرد: .
«این حادثه عجیب، نشانه خشم خدا و علامت پایان یافتن آیین و مراسم است، ما را مرخص فرمایید برویم». .
.
امپراطور اعلام ختم #مجلس کرد، و همه رفتند.
.
.
مدتی گذشت و #امپراطور تصمیم گرفت مراسم #ازدواج نوه خود را دوباره برگزار کند
دستور داد مجلس را در کاخ، مثل #مجلس سابق آراستند، همین که مراسم عقد شروع شد،
.
.
و کشیشان خواستند #عقد را بخوانند، بار دیگر حادثه زلزله رخ داد و همه حاضران پریشان شدند .
و رنگها پرید و #مجلس به هم ریخت و تختها واژگون شد، امپراطور و برادرزاده، از تخت بر زمین افتادند و همه وحشت زده از #کاخ بیرون آمدند
و به خانههای خود رفتند
امپراطور، بسیار ناراحت شد
در اندوه و فکر فرو رفت و لحظه ای این دو حادثه عجیب را فراموش نمیکرد.
.
.
#مادر_امام_زمان
#عشق_
#ازدواج
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
@sheydayiiiii
#قسمت_نهم
#نرجس_خاتون
#عشق_مقدس .
بعد از اون اتفاق نرجس در عالم خواب دید
جدّش شمعون همراه حضرت #مسیح «علیهالسلام» و عدّهای از یاران مخصوص حضرت #مسیح(ع) وارد كاخ شدند
.
ناگهان منبری بسیار با #شكوه به جای تخت #امپراطور گذاشته شد
.
سپس دید #دوازده نفر كه مردانی بسیار خوش سیما و نورانی و زیبا بودند وارد كاخ شدند
.
.
در عالم خواب به نرجس گفته شد
اینها كه وارد شدند، #پیامبر_اسلام(ص)
و علی، حسن و حسین، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام كاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسكری(ع) هستند
.
.
ناگهان مشاهده كرد كه پیامبر اسلام(ص) به حضرت مسیح(ع) رو كرد و گفت:
.
ما به اینجا آمدهایم تا «ملیكه» را از شمعون برای فرزندم «حسن عسكری» خواستگاری كنیم
حضرت مسیح(ع) به شمعون گفت: سعادت به تو رو كرده، خود را با دودمان محمد«صلی الله علیه و آله» پیوند بده
.
شمعون از این پیشنهاد بسیار خوشحال شد
.
آنگاه حضرت محمد(ص) به منبر رفت و خطبة عقد را خواند و «ملیكه» را به عقد امام حسن عسكری «علیهالسلام» در آورد
.
و سپس حضرت مسیح و شمعون و یاران مسیح(ع) به این #عقد گواهی دادند.
.
.:
از خواب بیدارشدم ولی ماجرای خواب را به هیچ كس و حتّی جدم امپراطور روم،
نگفتم، تا مبادا به من آسیبی برسانند، ولی شب و روز در فكر این خواب عجیب بودم، .
و با خود میگفتم من در اینجا، و امام حسن عسكری(ع) در شهری بسیار دور از اینجا، .
چگونه به خانة او راه مییابم، محبّت امام حسن عسكری(ع) سراسر دلم را گرفته بود تنها به او میاندیشیدم
.
تا اینكه #بیمار و رنجور شدم
.
تمام پزشكان روم را به بالین من آوردند، ولی معالجه آنها بینتیجه ماند، چرا كه بیماری من
.
بیماری جسمی نبود! .
تا با معالجة آنها خوب شوم.
#عشق
#ازدواج
#رویای_صادقه
#مادر_امام_زمان
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
@sheydayiiiii
#قسمت_دهم
#نرجس_خاتون
#وصال_یار
.
.
روزی پدرم كه از من #نا_امید شده بود
به من گفت: آیا هیچ آروزیی داری تا آن را برآورم،
.
گفتم: آرزویم این است كه به زندانیان مسلمان كه در جنگ اسیر و دستگیر شدهاند، سخت نگیرید
. و آنها را از #شكنجه معاف دارید تا شاید به خاطر این كار خوب
.
خداوند حال مرا نیك كند و سلامتی مرا به من بازگرداند
.
و حضرت #مسیح و مادرش مریم بر این كار نیك به من لطف و مرحمت كنند.
.
.
پدرم خواسته مرا برآورد، عدّهای از #زندانیان #مسلمان را آزاد كرد، و مجازات را بخشید
.
بسیار خوشحال شدم، از آن به بعد روز به روز حالم بهتر میشد
.
همین موضوع باعث شد كه پدرم دستور داد تا بیشتر از زندانیان مسلمان، دلجویی كنند و آنها را ببخشند و خوشنودی آنها را به دست آورند.
.
.
چهارده #شب از این جریان گذشت
.
شبی خوابیده بودم، در خواب دیدم #فاطمه_زهرا(س) بانوی بزرگ دنیا و آخرت،
.
همراه مریم(علیها السلام) و بانوان دیگر نزد من آمدند، حضرت مریم به من گفت كه این بانو مادر همسر توست.
.
.
بی اختیار به یاد #همسرم امام حسن عسكری(ع) افتادم
.
و قلبم فرو ریخت و به حضرت فاطمه «علیها السلام» عرض كردم از حسن عسكری گله دارم كه سری به من نمیزند دیگر گریه امانم نداد
.
زار زار گریستم.
.
.
فاطمه(س) فرمود: تا تو #مسیحی هستی، فزندم به سراغ تو نمیآید
.
اگر میخواهی خدا و حضرت مسیح(ع) از تو خشنود شوند، دین اسلام را بپذیر تا چشمت به جمال امام حسن عسكری روشن شود.
گفتم: ای بانوی بزرگ! با تمام وجودم حاضرم كه اسلام را بپذیرم.
.
فرمود: بگو
.
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللهٌ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمّداَ رَسُولُ اللهِ؛ گفتم: «گواهی میدهم به یكتایی خدا و پیامبری حضرت محمد«صلی الله علیه و آله»». آنگاه فاطمه زهرا «علیها السلام» مرا به #آغوش محبتش گرفت و نوازش داد و فرمود:
.
خوشحال باش! به تو #مژده میدهم كه از این به بعد امام حسن عسكری به دیدارت خواهد آمد و تو به زیات او موفّق میشوی!
.
.
از خواب بیدار شدم بسیار خوشحال بودم و همواره شهادت به یكتایی خدا و پیامبری محمد(ص) را به زبان میگفتم
.
و در #انتظار دیدار امام حسن عسكری(ع) بودم تا شب بعد شد، در همین فكر و اندیشه خوابیدم
#ادامه_در_کامنت .
.
.
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
#یا_صاحب_الزمان_ادرکنی_و_لا_تهلکنی
#مادر_امام_زمان
#ازدواج
@sheydayiiiii
#قسمت_یازدهم
#نرجس_خاتون
#اسارت
.
. «ملیكه» همچنان آروز میكرد
كه روزی بیاید و از میان خاندان امپراطور روم دور شود، و از آلودگی
دنیا پرستی این خاندان نجات یابد تا به افتخار و سعادت خدمت
در خانه امام حسن عسكری برسد.
.
.
در یكی از مسافرتها كه «ملیكه» با عدّهای
از بانوان همراه امپراطور بود،
.
.
به لشكر اسلام برخوردند
.
سپاه روم با سپاه اسلام درگیر جنگ شد، در این جنگ مسلمانان پیروز شدند
.
.
عدهای از زنان از جمله«ملیكه »اسیر مسلمانان شدند
.
.
اسیران را بوسیله كشتی از راه رودخانه دجله به بغداد برای فروش آوردند،
.
یكی از فروشندگان، برده فروش معروفی بنام«عمرو یزید» بود.
.
.
پ.ن: این قسمت کوتاهه به چند دلیل اولا نمیخکاستم سختی های اسارت ایشون رو باز گو کنم .
.
دوما عدا ای معتقدن این دوره اسارت وجود نداشته .
.
سوما تیکه بعدی داستان از انسجام خارج میشد اگر اینجا بیان میکردم .
.
#مادر_امام_زمان
#نرجس_خاتون
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
@sheydayiiiii
#نرجس_خاتون
#قسمت_دوازدهم
#نامه_امام .
.
روزی امام هادی(ع) پدر بزرگوار امام حسن عسكری(ع)
.
یكی از یارانش به نام «بشر بن سلیمان» را كه در خرید و فروش برده نیز سابقه داشت در شهر سامرا دید .
.
و نامهای كه به زبان رومی نوشته بود و زیر آن را امضا كرده بود به او داد .
و همیان پول نیز جداگانه به او داد و فرمود: «میخواهم بروی بغداد و با این همیانِ پول، كنیزی را خریداری كنی و به اینجا بیاوری».
.
.
بشر بن سلیمان گفت: بسیار خوب، هر امری بفرمایی اطاعت میكنم.
.
.
#امام_هادی (ع) فرمود: .
حال بشنو تا توضیح دهم كه چگونه كنیزی را خریداری میكنی؟
.
فلان روز از اینجا به طرف بغداد حركت میكنی، سعی كن اوّل صبح فلان روز در كنار پل رودخانة معروف بغداد باشی،
.
.
وقتی به آنجا رسیدی میبینی چند كشتی كنار آب میآیند تا بار خود را خالی كنند،
.
.
در این میان میبینی زنانی را كه #اسیر كردهاند، از كشتیها پیاده میكنند و به عنوان كنیز در معرض فروش قرار میدهند.
.
.
مشتریها میآیند
و كنیزها را میخرند
و با خود میبرند،
.
همچنان نگاه كن یك وقت میبینی در یكی از این #كشتی ها .
.
«عمرو بن یزید» دختری را در معرض فروش قرار میدهد،
.
با اینكه پردهداران میخواهند كنیزان را به خریداران نشان دهند، .
.
آن #دختر، خود را نشان نمیدهد، #حجاب و #عفّت خود را حفظ میكند، او دو لباس حریر پوشیده و یك لباس پوستی گرانبها بر دوش دارد.
.
.
خریداران متوجّه او میشوند، و اصرار میكنند كه او را خریداری كنند،
.
او ناراحت می شود و به زبان رومی میگوید :«وای كه حجابم آسیب دید» .
یكی از خریداران میگوید: من این كنیز را به سیصد دینار خریدارم.
.
.
آن دختر به او میگوید: «اگر به اندازة ملك سلیمان دارایی داشته باشی، حاضر نیستم #كنیز تو شوم.»
.
.
عمرو بن یزید به آن دختر میگوید: چارهای نیست، باید تو را فروخت.
.
.
.
او میگوید: #شتاب نكن، آن خریداری كه من میخواهم پیدا میشود، مگر نه این است كه #معامله باید از روی رضایت باشد.
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
#مادر_امام_زمان
@sheydayiiiii
#قسمت_سیزدهم
#نرجس_خاتون
#ادامه_پست_قبل
.
.
در این موقع نزد «عمر بن یزید» برو؛ .
بگو نامهای برای این بانو دارم كه به زبان رومی نوشته شده است، این نامه را به آن بانو بده بخواند اگر راضی شد، او را برای صاحب نامه كه اوصاف و نشانههای صاحب نامه در آن نوشته شده،
.
.
خریداری میكنم، وقتی كه نامه را به او دادی او راضی میشود آنگاه او را خریداری كن و به اینجا بیاور.
.
.
«ملیكه» وقتی كه همراه عدّهای از بانوان اسیر شد، برای اینكه كسی او را نشناسد، خود را نرگس نامید (كه تلفّظ عربیاش همان نرجس است)
.
.
بشر بن سلیمان طبق پیشنهاد امام هادی«علیهالسلام» همان روز معین به بغداد آمد، صبح زود كنار پل بغداد رفت، .
دید كشتیها رسیدند، و كنیزها را در معرض فروش قرار دادند، در این هنگام كنیزی را دید كه دارای آن اوصافی است كه .
امام هادی«علیهالسلام» فرموده بود، خریداران اصرار دارند كه او را بخرند، ولی او مایل نیست كنیز آنها شود.
.
.
بُشر جلو آمد و با اجازة فروشنده، نامة امام هادی«علیهالسلام» را به «نرجس» داد، .
نرجس تا آن را گشود و خواند، بیاختیار منقلب شد و اشك در چشمانش حلقه زد، در حالی كه گریة شوق گلویش را گرفته بود به صاحبش عمرو بن یزید گفت:
.
.
مرا به صاحب این نامه بفروش، و اصرار و تأكید كرد كه مرا حتماً به صاحب این نامه بفروش.
.
.
عمرو بن یزید، گفت: بسیار خوب، مانعی ندارد، آنگاه در مورد قیمت او با بُشر بن سلیمان صبحت كرد،
.
.
او به همان مقدار پولی كه در همیان بود و امام هادی«علیهالسلام» فرستاده بود، راضی شد. بُشر میگوید: همیان را دادم و كنیز را خریدم و با او از آنجا حركت كردیم. او همواره نامه را بیرون میآورد و میبوسید و به چشم میكشید،
.
.
من از روی تعجب گفتم تو كه هنوز صاحب نامه را نمیشناسی چرا این قدر نامه را میبوسی؟ .
.
گفت: «معرفت و شناخت تو اندك است، اگر پیامبر «صلی الله علیه و آله» و جانشینان آنان را میشناختی چنین نمیگفتی!»
.
.
#مادر_امام_زمان
#رمضان_كريم
#رمضان_كريم
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
##ظهور
@sheydayiiiii
#توجیه_کربلا = دلایل نبودن با حسین (ع)
#مادر_امام_زمان = داستان نرجس خاتون
#مقصر = برداشت های ما
#دلانه = پست های دلنوشته
#برای_مادری =داستان زنان اسلام
#مادر_اب = داستان حضرت ام البنین
#قلب = قلب در قرآن
#قرآن =آیات نور
#خودت_باش =دردسر های مجازی
#شیدایی = دلنوشته های خودم . در صورت استفاده تغییری در اون ایجاد نکنید
#ابر_عاشق =داستان حضرت رباب
#مادر_عشق = فاطمه بنت اسد
#مسیح_لبنان = امام موسی صدر
#امام_دلها = امام خمینی
#استوری
#ترس = نا شناخته ها
#مادر_ارباب_ما = خطبه فدک
#خطبه_فدکیه
#شقشقیه
#آقا_سید
#شیدایی
#شیخ_شهید = شیخ فضل الله نوری
#توجیه_کربلا = دلایل نبودن با حسین (ع)
#مادر_امام_زمان = داستان نرجس خاتون
#مقصر = برداشت های ما
#دلانه = پست های دلنوشته
#برای_مادری =داستان زنان اسلام
#مادر_اب = داستان حضرت ام البنین
#قلب = قلب در قرآن
#قرآن =آیات نور
#خودت_باش =دردسر های مجازی
#شیدایی = دلنوشته های خودم . در صورت استفاده تغییری در اون ایجاد نکنید
#ابر_عاشق =داستان حضرت رباب
#مادر_عشق = فاطمه بنت اسد
#مسیح_لبنان = امام موسی صدر
#امام_دلها = امام خمینی
#استوری
#ترس = نا شناخته ها
#مادر_ارباب_ما = خطبه فدک
#خطبه_فدکیه
#شقشقیه
#آقا_سید
#شیدایی
#شیخ_شهید = شیخ فضل الله نوری
#جمکران
#شبهات_مهدوی
#خطبه_سقا
#نَم_ی_از_دریا
#خاطره_اربعین
#