eitaa logo
💙 شیدایی 💙
4 دنبال‌کننده
318 عکس
4 ویدیو
0 فایل
آرشیو مطالب من صفحه اینستگرام من استفاده از مطالب آزاد مطالب مربوط به سقیفه و فاطمیه در کانال دوم @moolaalii مطالب با #شیدایی دلنوشته خودم هستن در صورت استفاده تغییری در اون ایجاد نکنید ممنونم
مشاهده در ایتا
دانلود
@sheydayiiiii اسمش هبه بود درس میخوند که بزرگ شد ملا بشه . . اخه خاله اش ملا بود دوست داشت با خاله اش بره تو مراسم ها و مداحی کنه . . یه دفتر چه داشت پر از مداحی برامون میخوند شب اربعین بود تویه خونه ی قدیمی تو کوچه های کربلا هبه خوند و ما عزاداری کردیم . . ازش پرسیدم من یه حاجت بزرگ دارم چیکار کنم؟ شما برای حاجت گرفتن از حسین (ع) چیکار میکنید حاجت های سخت؟ . . گفت ما حسین رو دوست داریم . . فکر کردم نفهمید منظورمو گقتم برو از مامانت بپرس مامانش گفت ما حسین رو دوست داریم چیزی نمیخوایم ازش . . باز یه مدل دیگه گفتم فکر کردم عربیم بده یا نمیتونم منظورم رو برسونم از گوگل کمک گرفتم گفت ما از حسین حاجت نمیخوایم ما حسین و دوست داریم . . اخرش مادرش بهم گفت . . نطلب حاجه من الحسین یعطینه الحسین حسین به ما داده ما چیزی ازش نمیخوایم . . _همه_میرن_تو_میمونی_برام . .
@sheydayiiiii همین چند سال پیش بود خسته و بی رمق و تنها پناه آوردم بهت بین جمعیت وسط روضه خوانی چشم دوختم به اسمت گفتم خسته ام تک تک ثانیه ها مو دیدی و میدونی چه شد از قلبم با خبری منم جای بچه ات برام پدری کن پناههم باش . . پدرم شدی .... نه همه کسم شدم بیشتر از قبل عاشقت شدم هر جا اسمت بود هر جا نشونت بود دوییدم الحق و النصاف پدری رو درحقم تموم کردی . . بابا جان همه ی دار و ندارم خوب میدونی تمام این مدت چیزی نخواستم و رو چیزی پا فشاری نکردم الا این که شما در اون بودین بزار بقیه هر چی میخوان بگن و هر فکری میخوان بکنن حتی تنها گوش شنوای درد و دلم .. شما میدونی و این برای من بسه .... بابا جان من هنوز بزرگ نشدم نبین تقلامو نبین پا کوبیدنمو نبین بی تابیمو من هر چیزی میخوام که به تو نزدیک تر شم و مَعَکُم مَعَکُم و لامَعَغَیرَکُم . . دلتنگم بیتابم دلشکسته ام اما همه اش با دیدنتون آروم میگیره و تَصدِق علینا کربلا . . و دل @sheydayiiiii
خواننده ی دعا زنی بود و سوز صداش به هر کلمه آتیش به قلب مینداخت انگار تک تک حروف دَست میشدن و چنگ میزدن به جگرت هرچه نباشد بهتر از ما میفهمد کلمات رو انگار عینا در جانش باز تاب کرده و من تک تک کلمات را میخوانم با چشم و میشنوم با جان . اما روحم . مرود کنار دل شایدهم کنار دل همان لحظه که دلت میگیرد و هوای زیارت میکنی که از ناحیه ی مقدسه برات کرب بلا میگیری این بار به شیوه ی خاص با ادابی خاص . آداب که نه .... درد ودل است زبان امام زمان در این زیارت زبان درد و دل است از داغی که تا ابد تازه و جان فرساست در خیال من شاید امام به ابو منصور گفتن حالا که دلت هوای حسین را کرده بنشین بنشین و بشنو تا برایت درد و دل کنم به نیت ابو منصر فکر میکنم نیت ابو منصور انقدر پاک و خالص بود که محمد بن غالب را واسطه ی رساندن نامه کرد و امام زمان را وادار به گفتن مقتلی که هر کلمه اش روح را از تن جدا میکند و چه رزقی بود برای آینده برای ما به ابو منصور فکر میکنم به لرزش دستانش هنگام خواندن نامه به ابو منصور فکر میکنم شاید قطره های اشک امام رو نامه بوده به قلب ابو منصور فکر میکنم ...‌‌... . ما غطبه میخوریم به این خلوص نیت و پاکی بلد نیستیم اما دستمان رو بگیر بلدمون کن @sheydayiiiii
. خارج از هر میزان زیبایی شناختی و یا هر مبنی ای که این عکس رو رد کنه من عاشق این عکسمم! برای همین کاملا ناشیانه روش افکت به کار بردم که قابل استفاده برای کسی نباشه ! این اولین عکس من هست در پیاده روی پارسال ابتدای مسیر هنوز به حرم امیر المومنین هم نرسیده بودیم تویه افتاب تندی که هیچ چیز دیده نمیشد از اولین سایه ی خودم روی دیوار عکس گرفتم و رد شدم اصلا رویه دیوار رو نمیدیدم شب تویه موکب داشتم عکس ها رو نگاه میکردم که اون اسم رو روی دیوار دیدم از همون لحظه عاشق این عکس شدم . . پ.ن: اگر فقط سایه ای از خودمان ببینیم شما همیشه پر رنگ هستین و حاضر مشکل اینجاست که ما خودمون رو بیشتر میبینیم @sheydayiiiii
. این جاده ,این ,این , این خاک سالها برای من آرزو بود اونقدر دور و بزرگ که فکر میکردم شاید هیچ وقت بهش نرسم سال هایی که قلبم از شدت حسرت مچاله میشد . . من میگم باید دوید باید خواست باید رسید آرزوت چیه؟ هدفت ؟ چند بار بالا پایینش کن ! مهمه؟ میخوایش؟ مخالف با حرف خدا نبود؟ با همه بدی هاش؟! با همه ی سختی هاش !؟ به رنج هاش فکر کردی!؟ ولی بازم میخوایش ؟ میترسی نشه ؟ میترسی نرسی؟ تو بدو .... . با همه ی توان و قدرت و انرژی تلاش کن خدا میبینه ! میدونه نیتت رو دلیل خواستنت رو . همون شب هایی که برات صبح نشده از هجوم و خیال کنارت بوده کنار شک ها و تردید هات .... کنار ترس ها و امید هات اگه تکلیفت با خودت روشنه من میگم بدو!! با همه قدرت تلاش کن تو مسیر درستش ! نزار حسرت راه نرفته بمونه گوشه ی دلت تلاش نکرده اشتباه تو این راه معلومه که داری گاهی از خستگی دویدنه گاهیم از کلافگی نرسیدن اما دلیل خواستنت چقدر مهمه ؟ چقدر ؟ چقدر ؟ من میگم هر وقت جواب این سوال ها رو دادی تو ذهنت دیگه نشستن خطاست قسمت و جبر روزگار حرفه ! تو بدو تو بخواه با تمام توان خدا هم از اون بالا نگاهت میکنه تَهِ تَهِ دلتو میدونه انتهاش با اونه تصمیم آخر و بسپار به خودش ولی تلاشتو کن مثل همون پیرزن که با کلا ف نخ ایستاد درصف خریداران یوسف . . من واسه بودن تو این جاده تو این مسیر گریه زیاد کردم زیاد دویدم و حالا حالا سال دومه و من باید قدر ثانیه نه آن به آن این سفر رو بدونم که هدر نره حسم تو این راه . شاید مثل آلیس تو سر زمین آرزو ها ست حالا برای من نه سختی داره و نه دل شوره . تنها چیزی که به همم بریزه ترس نرسیدنه نرسیدن به شما نداشتن شما خارج از شکست خوردن و نخوردن تو رابطه با ادم هادوست و رفیق و .... میدونید چیزی نخواستم و برای چیزی تلاشی نکردم الا به خاطر چیزی که شما در اون بودین یا من رو به شما نزدیک تر میکرد و من به خاطر این رسیدن بها های سنگین دادم و میدم ..... . تصور ثانیه ای نبودنتون . حتی دنیامو تاریک میکنه . . . پ.ن: شوق یک لحظه وصال تو به آن می ارزد . که کسی تا به قیامت نگران بنشیند . . پ.ن: گاهی تو مسیر رسیدن به هدف سرگرم مسیر میشیم بگیر از من حُب مسیر رو تا فقط هدف رو ببینم . . ۹۸ ۱۷ مهر ماه از سال پر تلا طم ۹۸ . . پ.ن: عکس به وقت نماز اربعین ۹۷ @sheydayiiiii
برای امسال آرزو داشتم تویه تصویر سازی های ذهنم امسال رو جور دیگه ای چیده بودم جوری متفاوت از شرایط الان همراهی برای رفتن نداشتم و گمان هم نمیکردم که اجازه ی رفتن بگیرم اما مگر میشه نرفت ...... اخبار این چند روزه که از مناره های بلند بود دل آشوبم کرده بود که نکنه نزارن برم به هر صدای تلفن تنم میلرزید حتی خواستم یه بلایی سر تلویزیون بیارم ولی این مسجد همه جا مناره داشت! از رسانه های خارجی و داخلی بگیر تا مسافرانی که استوری میکردن نیاین ! نیاین که غذا نیست ! نیاین که برنامه ریزی ندارن ! مگه قراره بریم کیش؟! . ((تویه پرانتز بگم نمیفهمم اونایی رو که کلی کوله بار میارن که هم رو بالشی تر تمیز داشته باشن هم کرم صبح و شبشون فراموش نشه و سخت نگدره )) . اینجا کربلاست ! هرچی کوله بارت سنگین تر باشه به وقت رسیدن خسته تری بگذریم .... . پرچم .. من با شما هم قدم میشم با شما پسر بزرگ حضرت زهرا بین این همه حسین جان حسین جان گفتن ها من حسن جان میگم به طمع نگاه مادری تااز این طوفان پر آشوب نجاتم بده به همراهی ۳ شهید . برای منی که هیچ وقت تسلیم سرنوشت نشدم و فقط دویدم حتی اگه نفس نداشتم این جاده سخت نیست اگه بگن آقا منتظرته بیا میدویی کوله جمع کنی؟ یا با هرچی داری فقط راه میوفتی که بری؟ . نمیدونمم شایدم من اشتباه میکنم ! ولی چیزی که این مدت فهمیدم انگار شبیه به هیچ کدوم از آدما ی این زمان نیستم حیف که اسلام تناسخ رو قبول نداره !! . وگرنه میگفتم شاید در زندگی قبلی قایقی بودم رها در امواج یک اقیانوس یا یه شاخه از سبزه های لب رود همون ها که زیر پای ادما له میشن گِلی میشن ولی با یه نسیم و یه ذره آب جون میگیرن و رها تر از قبل خودشونو به باد میسپرن و می رقصن شایدم اسب تازه نفس منتظر در یک چاپار خانه بودم منتظر امدن نامه رسون خسته .... میدونی اصلا انگار تا پا تو خاک عراق نزاری این دلشوره و این ترس نرسیدن اروم نمیگیره چجوری بگم مثل کسی که ترس داره پا که از مرز میزاری بیرون دوست داری بدویی بدویی که نکنه برت گردونن دوست داری بدویی و برسی به یه آغوش گرم یه بغل محکم یه جفت چشم که آرومت کنه یه لبخند مطمئن مثل کسی که از زندان آزاد میشه یا مثل پرنده از قفس شایدم مثل یه گروگان همه اش هست و هیچ کدومش نیست مثل رسیدن غریب دور از وطن به خانه پدری به نجف ... پ.ن: عکس به وقت همسفران مادری ترین امام عالم مُحب حضرت زهرا مُحب امام رضا مُحب حضرت رقیه @sheydayiiiii
کاظمین این حرم دوست داشتنی اولین مقصد شهری آروم و دوست داشتنی در دل شهری و پر آشوب و نه چندان دلچسب انگار از بعد از این دوار ها بعد از این حصار ها همه چیز شکل دیگری است حتی هوا ! هوای اینور گیت با اونور متفاوت است من عاشق این صحن جنوبی ام همین جا جلوی درب تکیه بر ستون های بلند بزنی و خیره بشی به حریم حرم به پله های مرمر به نرده های چوبی به خادم ها با اون لباس های فرمشون که شبیه فرشته های کارتونی هستن چادر مشکی با گیپور سفید اینجا برای من قصره قصری چوبی و سنگی با آینه کاری های دلبرانه قصر آرامش بخش اینجا محل ارامشه رها تر از همیشه سر به این فرش های گل قرمز میگزارم به بالا سر نگاه میکنم آسمان بالای سرم دو تیکه شده تکه ای اینه کاری شده سفید و درخشان با نقش های سبز و ابی و تکه ای یک دست سیاه با نور ستارگان گاه به گاه تویه این اینه شکسته های بالای سر باید دنبال خودت بگردی دونه دو نه ات رو پیدا کنی و کنار هم بچینی از نو جون بگیری من عاشق این حرمم این حریم امن و آرام ۹۸ @sheydayiiiii
. .سُرُ مِن رَآی . سامرا این حجره های کوچک و آبی خانه ی شما . ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ نمیدونم احساس من فقط این بود یا واقعا همینطوره میرین سامرا تا وارد صحن مطهر نشین یه غبار و گرفتگی حس میشه وارد اون صحن کوچیک حرم که میشین آرامش موج میزنه آرامش واقعی من دلم ارامش نیمه شب های سامرا را میخواد دلم تنگ اون فرش های آبیه تنگ ارامش و غربت حرم . . ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ یادتان هست نوشتم که دعا میخواندم؟ داشتم کنج حرم"جامعه"را میخواندم از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد؟ محکمات کلمات تو مسلمانم کرد به پیشگاه امام هادی(ع) . . 💠 وَ بِكُمْ أَخْرَجَنَا اَللَّهُ مِنَ الذُّلِّ وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ الْكُرُوبِ وَ أَنْقَذَنَا مِنْ شَفَا جُرُفِ الْهَلَكَاتِ وَ مِنَ النَّارِ •• خدا ما رو به وسيله شما از خواری درآورد، و غمهای غرق كننده رو از ما دور کرد، و ما رو از پرتگاه نابودی و آتش دوزخ رهایی بخشید... @sheydayiiiii
= دلایل نبودن با حسین (ع) = داستان نرجس خاتون = برداشت های ما = پست های دلنوشته =داستان زنان اسلام = داستان حضرت ام البنین = قلب در قرآن =آیات نور =دردسر های مجازی = دلنوشته های خودم . در صورت استفاده تغییری در اون ایجاد نکنید =داستان حضرت رباب = فاطمه بنت اسد = امام موسی صدر = امام خمینی = نا شناخته ها = خطبه فدک = شیخ فضل الله نوری #