eitaa logo
💙 شیدایی 💙
4 دنبال‌کننده
318 عکس
4 ویدیو
0 فایل
آرشیو مطالب من صفحه اینستگرام من استفاده از مطالب آزاد مطالب مربوط به سقیفه و فاطمیه در کانال دوم @moolaalii مطالب با #شیدایی دلنوشته خودم هستن در صورت استفاده تغییری در اون ایجاد نکنید ممنونم
مشاهده در ایتا
دانلود
. ....و اِشارَت الی قَلبهِ .... . . ما مالک شهرمان هستیم اما تو صاحب آنی ! . و راستش همین باعث می‌شود نگذاری قلبمان را نابود کنیم . غم‌ها، ترس‌ها، نگرانی‌ها و دلتنگی‌ها می‌توانند قلب ما را نابود کنند . اما تو به آن‌ها اجازه نمی‌دهی . هیچ صاحبی دوست ندارد آن‌چه متعلق به اوست تباه شود و از بین برود. برای همین، مابین همه‌ی افکار و احساساتی که می‌توانند به قلبمان آسیب بزنند . تلنگر می‌زنی و ما را به خودمان می‌آوری . تو صدایمان می‌کنی. هرکسی را به شیوه‌ای صدا می‌زنی. یکی را با خواب‌هایش، یکی را با افکارش، یکی را با کلمه‌ای که از یک دوست می‌شنود . تو همیشه حواست هست و همیشه به‌موقع به یادمان آورده‌ای که اگر غم را ادامه بدهیم قلبمان آسیب می‌بیند . گاهی ما صدایت را نمی‌شنویم؛ اما معنی‌اش این نیست که تو صدایمان نمی‌زنی . . نمی‌توانم بگویم چرا هیچ بارانی سهم من نمی‌شود تا وقتی در خانه‌ای با پنجره‌های بسته نشسته‌ام . و حتی به صدای برخورد قطره‌ها روی شیشه توجه نمی‌کنم . باران، نشانه‌اش را فرستاده است . اگر من آن را نمی‌شنوم تقصیر باران نیست! . برای شنیدن تو . باید حواسمان به نشانه‌ها باشد . ❤️
. . تو هرروز و هرشب . هر لحظه‌ای از زندگی، ممکن است ما را به شیوه‌ای صدا بزنی می‌دانم اگر صدای تو را نمی‌شنوم تقصیر من است! . هربار که غمی تازه، هربار که ترسی ناشناخته، به قلبم می‌رسد تو با ایمانم مرا صدا می‌زنی! . . ایمان، چیزی است که حضور تو را به یادم می‌آورد . وقتی یادم می‌افتد هستی، غم‌هایم رقیق می‌شوند . ترسم سبک می‌شود و هرچه بیش‌تر به صدای تو گوش می‌دهم آن حس‌ها از من دورتر می‌شوند . . من مالک شهر قلبم هستم . اما تو صاحب آنی . راستش من دوست دارم شهری را که از آنِ توست نورباران کنم. . دوست دارم هرروز جوانه‌ای تازه در آن برویانم و همراه با شادی‌هایی که در قلبم می‌دوند قدم‌های بلند بردارم و سرخوشانه بدوم . . دوست دارم قلبی را که از آنِ توست زیبا کنم. شهری چنین به ذات تو نزدیک است. از جنس توست. من بارها و بارها حس کرده‌ام که تو در این شهر حضور داری . باید همین هم باشد! . نمی‌شود کسی صاحب چیزی باشد و آن را رها کند ! . و جالب این است که تو که صاحب تمام قلب‌های عالمی بی‌وقفه در شهر تمام قلب‌ها حضور داری . . این عجیب است و با ذهن من جور نمی‌شود؛ اما با ذات تو جور می‌شود . . کسی که در بی‌شمار قلب . شهر برپا می‌کند . کسی که به آن‌ها زندگی می‌بخشد و باران و آفتاب و امید در آن‌ها می‌آفریند . . چنین کسی کارهایی عظیم و باشکوه می‌تواند بکند . و راستش ته دلم می‌دانم این اعجاب با ذات تو هماهنگ است. بولايتك_يا_على
. دوست داشتم در زمان سفر میکردم . دوست داشتم مکان ها و زمان هایی رو تجربه میکردم . مثلا دوست داشتم حاجی حجه الوداع بودم خسته از طی راه طولانی و گرما قربانی کرده و دل بریده از هر انچه غیر او . . کاروانمان کنار برکه ای به دستور رسول الله توقف میکرد دوست داشتم نشسته باشم روی خاک های داغ حجاز و چشمام رو بدوزم به جهاز شترانی که روی هم سوارمیشدن تا منبر شوند . . دوست داشتم در دلم ولوله بود که قراره چه کلامی از این زبان مباارک خارج شود که این طور دستور توقف داده.... . . شاید در حافضه ی چشم هایم مردی هست پر صلابت لبخند به لب و مقتدر ایستاده بر جهاز شتران . . و دست در دست جوانی زیبا و آرام و فریاد میزند که . . هان مردمان من تمام انچه خدا گفت را بی کم‌ و کاست گفتم با شما.... . . شاید وقتی میگفت پس از من پشوایانی خواهند بود که شما را به سوی اتش میبرند.... . دست علی را که در دستش بود محکم تر میفشرد . شاید وقتی میگفت اگر میخواستم نام ان ها را به لب می اوردم . اما به خاطر خدا در کارشان کرامت کردم و لب فرو بستم.... . . چشم گردانده میان انبوه حاجیان و به دنبال دخترش گشته تا بار دیگر سیر نگاهش کند . . چشم هایم را که میبندم تصور لحن نگران مردی که دائماا میگوید . مردمان بعد از من گمراه نشوید مردمان از علی جدا نشید مردمان من حجت بر شما تمام کردم در تمام وجودم میپیچید.... . . لحن این مرد باید بغض داشته باشد از هر آنچه که میداند..... . . شاید وقتی در پایان میگفت که مردمان بدانید آخرین امام شما مهدی است که فاتح دژ هاست.... . . تمام قلب و وجودش غرق در ارامش و عشق میشد... . . به خیالم اگر پای اون منبر بودم ساعت ها اشک میریختم با لحن نگران مردی که از سر دلسوزی نگران عاقب این جماعت است و هی تکرار میکند هی تکرار میکند که مردمان از علی جدا نشوید اونقدر نگران که خدا پادر میانی میکند که خودت را هلاک نکن عزیز من.... . . کاش حاجی ان حج بودم کاش در حافظه چشمانم ثبت میشد بستن ان عمامه مشکی به سر . . همین جا بود که گفت جز علی را با نام نخوانید..... .
حضرت محمد می‌فرمایند: آن‌گاه که خواب بدی دیدید به هیچ کس نگویید، برخیزید و دو رکعت نماز بخوانید. (چون خبر از لوح محفوظ‌تان می‌دهد که اتفاق بدی در آینده خواهد افتاد و خدا بر شما رحم می‌کند که آگاه‌تان می‌کند تا با زاری و تضرّع آن حادثه را از خود دور کنید.) اما اگر خواب خوب دیدید مانعی نیست که آن را بر کسی بازگو کنید. | کتاب نهج‌الفصاحه |
بیهوده نیست حُبِ عَلی(ع) دَر درونِ ماست؛ ما را هلاکِ فاطِمه اش آفریده‌اند :) 🌱