7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣آیا تابحال با آسمان همصحبت شده ای؟
دیگه زمانش رسیده که مکالمه از زمین به آسمان را یاد بگیریم.... 🥲
https://eitaa.com/joinchat/1633813156Ce1a9f12310
15.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب میلاد، یه صلواتمون نشه؟ 😉 😅
(البته مردم آزاری کار درستی نیست ☺️ )
شادی تمام عزیزان خفته در خاک 🌹
https://eitaa.com/joinchat/1633813156Ce1a9f12310
💖 ماه شادی آل الله مبارک باد 💖
https://eitaa.com/joinchat/1633813156Ce1a9f12310
─═༅🌹﷽🌹༅═─
#چرخ_گردون
قسمت نوزدهم
در قسمت قبل در باره اعدام انقلابی سلیمان برجیس شرح داده شد .
اما برای آشنایی ذهن خوانندگان محترم در مورد فضای کاشان در روزگاران قدیم توضیحاتی لازم است.
کاشان و برخی از روستاهای آن ، در یک قرن گذشته بشدت مورد هجوم یهودیان و بهائیان قرار گرفته بود ، به نحوی که رادیو آمریکا به کاشان ( تل آویو کوچک ) میگفتند .
اما خوشبختانه در آن روزگاران کسبه بازار کاشان ، مردمانی باغیرت و مومن بودند و شهر دارالمومنین را از خطر سقوط به دامان یهودیت نجات دادند .
نکته جالبی که شاید نسل امروزی ما در مورد بازار بی اطلاع باشند اینکه تا همین پنجاه شصت سال قبل رسم براین بود ، صبح هر روز کسبه بازار قبل از باز کردن مغازه ها در مساجد حاضر میشدند و علمای مساجد ، احکام خرید و فروش و حلال و حرام در داد و ستد به آنها آموزش میداند .
در مسجد رباط بازار مسگرها ، مرحوم آیه الله شیخ مرتضی عامری
مسجد میرعماد آیه الله حاج شیخ حسین امامی
مسجد بالابازار ، آیه الله سلیمانی
مسجد میانچال آیه الله حاج شیخ آقارضامدنی
و در مدرسه سلطانی آیه الله حاج آقاجعفر صبوری
لذا از دل همین بازار متدین ، عده ای از جوانان و کسبه تحت عنوان جمعیت فدائیان اسلام تشکیل و شهر ما را از لوث وجود بهائی ها و یهودیان صهیونیسم و توده ای ها پاک کردند .
اسامی که در زیر آورده میشود ، از معتمدین و بازاریانی بوده که هر یک به اندازه یک کتاب خاطره از فعالیت های مذهبی و انقلابی آنها میتوان نوشت .
حاج محمدپوران - حاج محسن واجدی - حاج حسن شعبانی - حاج علی یزدانخواه -حاج حسین دواتگران- حاج رضا و حاج حسین تولایی - حاج محمد جهان آرایی - حاج اکبرآقا جهان آرایی - حاج ابراهیم استحقاقی - حاج اسدالله فیروزی - حاج محمد صنعتکار - حاج جواد یزدانی - حاج محمد رسول زاده ، حاج عباس شعبانی - حاج آقامیر مسچی - حاج حبیب الله حمصی - حاج حسین و حاج محمد رفاهی - حاج محمد مهدوی - حاج غلامحسین احتشام - حاج علی یادگاری - حاج احمد عربی و دیگرانی که متاسفانه ذهن یاری نمیکند .
اما اسامی که ذکر آنها آمده ، بجز هفت نفر نخست ، بقیه به رحمت خدا رفته اند ، که از خواننده محترم جهت هدیه به روح پاکشان تمنای صلوات و فاتحه داریم .
در اینجا ذکر یک خاطره عبرت آموز خالی از فایده نیست .
در مسجدی که یکی از علمای نامبرده بالا نماز جماعت بر گزار میکرد ، به حدی ازدحام میشد که اگر کسی با تاخیر به مسجد میرفت ، جایی برای او پیدا نمیشد .
اما در یک دورانی امام جماعت احساس کرد ، جمعیت رو به کاهش است ، منتها چیزی نگفت !
پس از مدتی در کمال تعجب دید وقت نماز ، نصف مسجد خالی از نماز گزار است ، اما بازهم به روی خود نیاورد .
یک هفته که گذشت ، مجددا جمعیت رو به تنزل بود و بیش از دو سه صف تشکیل نمیشد ، و باز هم آن عالم عارف سکوت کرده ، اما بسیار متحیر بود .
خلاصه کار بجایی رسید که پشت سر آقا یک صف ، آنهم نصفه و نیمه نماز میخواندند .
نهایتا ، یک روز آقا رو کرد به یکی از نزدیکان مسجدی خود و گفت ، بازار تعطیل است ؟!
گفت نه
آقا سوال کرد ، پس چرا بازاریان نماز جماعت نمیخوانند ؟
فرد مذکور ابتدا سر پایین انداخته و پاسخ آقا را نداد .
اما مجددا امام جماعت گفت ، اتفاقی افتاده ؟
عاقبت آن فرد مجبور شد پاسخ سوال آقا را بدهد و گفت ، کسبه نماز جماعت به مسجد دیگری میروند و جسارتا شما را قبول ندارند !
آقا مجددا علت را سوال میکند ، و آن فرد میگوید ، فلان آقای کاسب که از شیوخ و معتمدین بازار و از نزدیکان شما بوده ، بین مردم شایع کرده که جنابعالی بدون وضو نماز میخوانید .
امام جماعت یاد شده خیلی تعجب کرده و به فکر فرو میرود و دیگر چیزی نمیگوید و پس از نماز به منزل میرود .
اما کسی را دنبال آن فرد معتمد فرستاده و نزد خود فرا میخواند و به او میگوید ، شنیده ام به نماز گزاران گفته ای من بدون وضو نماز میخوانم .
آقای معتمد پس از لحظه ای مکث به سخن آمده و میگوید ، جسارتا بله ، چون خودم دیدم شما مدتی قبل که هوا سرد بود و برف زیادی باریده ،
رفتید داخل سرویس بهداشتی و بعد از دقایقی بیرون آمده و چون هوا سرد بود ، وضو نگرفته و داخل محراب شدید ، آنروز من گوشه وضوخانه بودم ، شما مرا ندیدید ، ولی من شما را دیدم .
خلاصه ، آقا سر به زیر انداخته و مقداری به فکر افتاد و سپس سر را بلند کرد و لحظاتی در چشم آن فرد خیره شد ، تا اینکه آقای معتمد از جابرخواسته و خدا حافظی کرد و رفت .
اما قبل از اینکه از درب اطاق خارج شود ، آقا او را صدا زد و گفت ، در ضمن یک چیزی را مستحضر باشید ، من هیچ وقت در وضوخانه مسجد وضو نمیگیرم ، بلکه در خانه آماده شده و به مسجد میآیم .
منتها ، آنروز که شما دیدید ، من بیمار بودم و آمپول زده بودم و در راه شک کردم که نکند جای آمپو ناپاک باشد ، بنابرین رفتم داخل سرویس بهداشتی ، مقداری آب جای آمپول ریخته و شستم و با همان وضویی که در منزل گرفته بودم برگشتم شبستان مسجد !!! 😳😳😳
نتیجه گیری : قضاوت راحت نیست !!!
ادامه دارد ..
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
6.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣چهارم شعبان زاد روز جانبازی جان بر کف است که چشم به حریم برادر دوخته تا آرامش بخش قلب امام خود باشد...
❣ولادت حضرت عباس علیه السلام و روز جانباز مبارک و گرامی باد بر عاشقترین و عشقترین جانباز....
❣دستت اما حکایتی دارد....
https://eitaa.com/joinchat/1633813156Ce1a9f12310
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ ماجرای روزی به نام ولنتاین ❌
#استاد_ازغدی
https://eitaa.com/joinchat/1633813156Ce1a9f12310
ضمن عرض سلام و خوش آمد به دوستان تازه وارد 🙏💐
لینک مستقیم هدایت به ابتدای حکایتهایی که تا الان داخل کانال بارگذاری شده 👇
حکایت به گیلان بگو (اگر میخوای با من بیشتر آشنا بشی، از اینجا شروع کن)
حکایت چرخ گردون (اگر میخوای ماجراهای سرنوشت ساز بعدی من رو بدونی از اینجا باید شروع کنی...)
داستانک یافا (داستان واقعی عشق دختر یهودی و پسر مسلمان)
حکایت بیست سال طغیانگری (ماجرای نایب حسین کاشی)
https://eitaa.com/joinchat/1633813156Ce1a9f12310