هدایت شده از معرفی اولیاء الهی و اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات و جلسات تربیتی تبریز و منطقه آذربایجان
معرفی پیر غلام مشکی پوش استان حسینی ، حاج تقی شریعت زنجانی ، شهر #زنجان :
🔻 احیاگر شعائر حسینی حاج تقی شریعت ، از اولیا الهی گمنام معاصر در شهر زنجان بودند.
بر سنگ مزار همه کس نام نویسند
من گمشده ی عشق توام نام ندارم
✳️حکایت ، پیراهن سیاهی که حضرت زهرا س برای حاج تقی شریعت دوخته بودند :
وقتی در ایام حاج کنار کعبه شرطه های سعودی اورا مجبور به در آوردن لباس مشکی میکنند و با او درگیر میشوند در اثر ضربات بیهوش میشود و به بیمارستان منتقل میگردد.
در بیمارستان لباس او را تعویض میکنند ؛
وقتی حاج تقی به هوش می اید ، لباس مشکیش را طلب میکند ، ولی پرستارها به او میگویند لباست را دور انداختیم.
حاج تقی ناراحت میشود و با گریه به خواب میرود و در عالم رویا امام حسین علیه السلام را میبیند و امام ع علت ناراحتیی حاج تقی را میپرسند.
حاج تقی میگوید :
آقاجان نذر کرده بودم تمام عمر در غم شما مشکی تن کنم ، ولی امروز به اجبار آنرا از من گرفتند.
آقا میفرمایند :
ناراحت نباش از این به بعد این لباس مشکی که مادرم برایت آماده کرده را بر تن کن و لباسی به او میدهند.
این لباس تا روز آخر در حسینیه شریعت ماند و همراه حاج تقی دفن شد...
.
حاج تقی وصیت کرده بود به جای کفن ، او را مثل اربابش در حصیر بپیچند.
✳️حکایت دیگری از مرحوم حاج تقی شریعت :
شخصی ثروتمند در تبریز در محله اهراب بود که ، زمانه کاری کرد که فقیر شد ، میگفت:
تو خیابون به هرکس سلام میکردم روش رو ازم برمی گردوند ، خیلی دلم شکسته بود .
رفتم هیئت ، یکی از دوستام بهم گفت برو زنجان پیش یک دیونه ، حالت رو بهتر میکنه .
سوار اتوبوس شدم اومدم زنجان ، پرسان پرسان ادرسش رو بدست اوردم .
در رو که باز کرد گفت :
بیا تو ، جریان رو گفتم ، رفت تو فکر.
بعد رفت از کمد یک پیراهن سیاه در اورد داد بهم ، گفت :
اینو بپوش خود ارباب کارهات رو درست میکنه ، میگه اومدم یواش یواش کارم رونق گرفت ، ثروتم از قبل هم بیشتر شد ، همش هم برکت پیرهن سیاه ارباب و تاثیر نفس حاج تقی بود ، از اون موقع عاشقش شدم...
منابع :
https://www.instagram.com/_saeed_noroozi_/
https://www.instagram.com/esmaeil_alizadeh212/
https://www.instagram.com/sm_shojaee/
https://www.instagram.com/morteza_farhang/
و
کتاب حیات روح
@azerbaijantabriz12
هدایت شده از معرفی اولیاء الهی و اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات و جلسات تربیتی تبریز و منطقه آذربایجان
🔻خاطره ای در مورد حاج تقی شریعت و حاج ملا اقا جان زنجانی
@azerbaijantabriz12
هدایت شده از معرفی اولیاء الهی و اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات و جلسات تربیتی تبریز و منطقه آذربایجان
🔻پیر غلام و دلسوخته ی حسینی ، حاج تقی شریعت زنجانی...
بر سنگ مزار همه کس نام نویسند
من گمشده ی عشق توام نام ندارم
@azerbaijantabriz12
هدایت شده از معرفی اولیاء الهی و اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات و جلسات تربیتی تبریز و منطقه آذربایجان
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻شعر خوانی زیبا و تاثیر گذار ، از مرحوم حاج اقا شریعت در مورد عشق به امام حسین ع ، به زبان ترکی ، با زیرنویس فارسی...
@azerbaijantabriz12
هدایت شده از معرفی اولیاء الهی و اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات و جلسات تربیتی تبریز و منطقه آذربایجان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻صحبت های کربلایی حسین عینی فرد ، در مورد شخصیت حاج تقی شریعت ، رسول ترک و سید جواد ذاکر ....
@azerbaijantabriz12
هدایت شده از معرفی اولیاء الهی و اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات و جلسات تربیتی تبریز و منطقه آذربایجان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون شرح در مورد حاج تقی شریعت...
@azerbaijantabriz12
معرفی حاج عباسعلی انصاری مهیاری ، استان #اصفهان شهر #مهیار :
🍃ایشان از اولیا الهی گمنام در مهیار بودند...
بزرگ مردی که گمنام زیست و گمنام تر رفت...
حکیمی متاله که از فلاسفه متبحر معاصر بود و از نام و یاد گریزان و به همین جهت از او کمتر شرح حال و تصویری در دست است. بعدها در جایی خواندم پس از طی دوره مقدماتی فلسفه متعالی را از حضور شیخ محمد هادی فرزانه و اصول و کلام را از محضر آیت الله حاج میرزا محمدرضا مهدوی مستفیض و در نهایت محضر آیت الله حاج آقا رحیم ارباب را هم در اصفهان درک نموده است. مدتی هم به تهران آمد و در جلسات موسسه وعظ و خطابه اسلامی مدرسه عالی سپهسالار شرکت داشت.
به قدری از نام گریزان بود که در جلسه تجلیل و بزرگداشتی که از فرهیختگان شهرضا در سال 1382 برگزار شده بود حضورنیافت.
به دیدنش رفتیم. نمیدانم چرا ما را در منرل روستایی اش نپذیرفت و به قبرستانی که در روبروی روستایشان قرار دارد(که قبر یکی از اولیای خدا هم در آنجاست و اسمش را نمی دانم) برد و با ما صحبت کرد. خیلی به رغم سن اش سر زنده و شاد و سر حال نشان می داد. بعدها ،بارها به مهیار رفتم و ایشان را در منزل روستایی و کاه گلی ساده اش زیارت کردم.
🍁خویشاوند من که استاد دانشگاه است از ایشان پرسید: شنیده ام از یکی از اساتید دانشگاه در تهران که یک روز خدمت شما رسیده و از شما خواسته به او بگویید صبح کجا بوده و چه کار کرده و شما به او گفته اید شما صبح با خانمت در خانه ات در تهران صبحانه کره با پنیر و مربا خورده ای و فلان ساعت از تهران حرکت کرده ای و فلان ساعت هم به اصفهان رسیده ای و او هم با کمال تعجب همه این گفته ها را تایید کرده است.
پرسید: دکتر فلانی را می گویی؟ و ادامه داد: آره .آمد اینجا.خویشاوند من پرسید :چگونه این چیزها را می گویید؟ این بزرگ درحالی که به جاده اشاره می کرد که ماشینهایی از آن عبور می کردند، گفت: کاری ندارد پیداست !مثل این ماشین هایی که الآن دارند می روند و شما دارید آنها را می بینید!
بعدها رابطه من با این بزرگ بسیار زیاد شد و تقریبا هر وقت به اصفهان می رفتم به او سری می زدم .ایشان هم لطفی وافر بمن داشت و مرتب با تلفنهای دیگران – تلفن همراه نداشت - به من زنگ می زد و جملات مثبت و امیدوار کننده می گفت و بدون خداحافظی هم تماس را تمام می کرد. بعدها که با وی آشنا شدم کتابی قدیمی از کتابخانه بسیار غنی اش در آورد و به من نشان داد که در آن نوشته شده بود وی در دهه چهل یا پنجاه از محدود مدرسان درس کتاب فصوص الحکم شیخ اکبرابن عربی است . باورم نمی شد این مرد گمنام روستایی فیلسوف باشد و بعلاوه تا آخرین مرحله عرفان نظری هم تا جایی پیش رفته باشد که درس فصوص را - که خواندن آن برای بعضی ازاهل علم مشکل است چه رسد به درک و مهمتر ازآن تعلیم آن ،- تدریس هم می کند.
🍁درعلم جفر و علوم غریبه هم دستی داشت این را از مشکلی که برایم پیش آمده و برای راه چاره با وی مطرح کردم متوجه شدم. اسامی طرف های قضیه را پرسید سپس بلافاصله دست به قلم برد وتند و تند محاسبات عددی کرد و مطالبی بعنوان راه حل برخورد با مشکل گفت!
این عارف گمنام و فیلسوف وحکیم متاله پس ازتحمل یک دوره بیماری در بهمن ماه 1393 از دنیا رفت و در همان قبرستان نزدیک مهیار به خاک سپرده شد.
منبع :
http://www.rajaei.org
@shia5t
معرفی شیخ عبدالله پیاده نجفی بختیاری ، استان #چهار محال و بختیاری شهر #لردگان :
قسمت اول :
🔻ایشان از اوتاد و اولیا الهی بودند.
🔻شیخ عبدالله پیاده از شاگردان عارف کامل ، مرحوم ایت الله انصاری همدانی و حاج اسماعیل دولابی بودند ، ایشان همچنین از دوستان ایت الله ناصری ، و مرحوم تناوش داماد اقای انصاری همدانی بودند.
شیخ پیاده در مورد استادشان مرحوم دولابی نقل میکردند که :
هفته ای نمی گذرد ، مگر اینکه { مرحوم دولابی } خدمت مولایم امام زمان عج می رسد.
📝حاج سیف الله خان ویسی معروف به شیخ عبدالله پیاده وشیخ عبدالله نجفی بختیاری درسال1287شمسی در روستای شش بهره ازتوابع شهرستان لردگان چهارمحال وبختیاری به دنیاآمد.پدرش اسدالله خان رییس طایفه شیخ ویسی(جلیل)شاخه چهارلنگ ایل بختیاری بود.بعدازمرگ پدر ریاست طایفه به ایشان رسید اماایشان به تعلقات مادی ودنیوی هیچ گونه دلبستگی نداشت و ازکودکی آثار معنوی در اونمایان بود،بنابراین درعنفوان جوانی اموال خودراوقف حضرت سیدالشهدانموده وراهی عتبات عالیات گردیدوباطی به مراحل سلوک وتزکیه وتهذیب نفس به جایی رسیدکه به قول خودایشان به مرحله حق الیقین رسیده بود.
مرحوم شیخ عبدالله به دلیل اینکه هرسال مسیرعتبات عالیات درکشورعراق راتامشهدمقدس پیاده طی می کرد،به ((شیخ عبدالله پیاده)) معروف شده بودومعروف است که ایشان این مسیرراحدودپنجاه بارپیاده طی کرده بود.ودراین مسیرافراد زیادی ازوجودوارسته اش بهره مندمی شدند.
🔻وی با دختر عموی خود که خواستگاران فراوانی داشت ، ازدواج کرد. سنش از 17 سالگی نگذشته بود که پدرش درگذشت و ریاست ایل به وی رسید. دوران ریاست وی مقارن با حکومت رضاشاه بود که سیاستش سرکوب و قلع و قم خوانین و خلع سلاح و یکجانشینی عشایر بود. برای رسیدن به این هدف با وضع قوانین و مقررات دشواری عرصه را بر عشایر بسیار تنگ کرد. در این گیرودار آسیف الله تصمیم گرفت به نجف اشرف عزیمت کند. ابتدا برای عرض ارادت به امام رضا (ع) رهسپار مشهد شد. در این سفر سختی های بسیاری کشید. در بین راه اموالش را وقف حضرت ابوالفضل(ع) کرد. پس از جلب رضایت همسرش و مصلحت اندیشی ، وی را طلاق داد و دیگر هیچگاه ازدواج نکرد. وی صاحب فرزندی نیز نبود. در باره اینکه چرا وی بعد از این همسری اختیار نکرد ، از قول خودش نقل می کنند« در نجف اشرف روزی پرده ها از جلوی دیدگانش کنار رفت . کفشدار را به صورت واقعی به شکل خرسی دید. ناراحت به حرم حضرت امیر (ع) مشرف شد. به آقا عرض کرد: آقا من دنبال چنین مسائلی نیستم و چنین کراماتی نمی خواهم. من از دنیا چیزی نمی خواهم فقط می خواهم با شما باشم و عشق شما در وجودم باشد. نقل کرد: مرا به آسمانها بردند و همین طور بالا و بالاتر می رفتیم ، تا اینکه حضرت مولی علی (ع) را بر منبر نورانی دیدم که نشسته اند. مولی به غلامانشان دستور دادند که دستان مرا بشویند. آفتابه و لگنی زیبا آوردند. گفتند: دستهایت را جلو بیاور! دستهایم را شستند و مرا برگرداندند. یک مرتبه بیدار شدم. چنین تعبیر نمودم که مولی دستم را از دنیا شست. بنابراین نه زنی انتخاب کردم ، نه خانه ای و با مولی عهد راستین بستم.»
🔻شیخ جعفر ناصری در باره شیخ عبد الله پیاده اینطور میفرمودند:
شیخ عبد الله پیاده عمرش را اولاً به زهد گذرانده بود و ثانیاً عاشق زیارت عتبات عالیات به صورت پیاده بوده، و به دلیل عنایتی که در این طریق به ایشان شده بود و نوری که در ایشان ایجاد شده بود، مشهور شده بود به این که طی الارض دارد، و به همین به ایشان شیخ پیاده میگفتند، در اذکار و نماز و کارهای خود بسیار منظم بود، ازدواج نکرده بود و خیلی تنها بود، در اواخر عمر در تنها اتاقی که داشت، اتاقی حدود دو در دو و نیم متر، به دیدن ایشان رفتم، ظاهراً بیماری خونی گرفته بودند، به من گفتند دیشب کف پاهایم شروع به خارش کرد، هرچه با دست خود سعی کردم فایده ای نداشت وآرام نشد، دو کف پای خود را به هم مالیدم باز هم فایده ای نداشت، نزدیک بود از شدت خارش پا، گریه ام بگیرد، همان موقع گویا یک نفر را دیدم که به من اشاره کرد و مانع گریه ی من شد.
شیخ عبدالله بختیاری در اواخر عمر خود ظاهراً به بیماری اوره مبتلا شد و پس از یک هفته بستری در بیمارستان آیتالله گلپایگانی قم در شب بیستم ماه مبارک رمضان سال 1402 قمری مصادف با 11 تیرماه 62 شمسی که سنش از هشتاد سالگی گذشته بود دارفانی را وداع و در قبرستان بقیع در راه قم به جمکران به خاک سپرده شد.
@shia5t