معرفی حاج سید حسین موسوی یکن آبادی ، شهر #همدان :
عالم و عارف گمنام ، حاج سید حسین موسوی یکن آبادی ، در سال ۱۳۰۰ شمسی مطابق با ۱۳۴۰ قمری در روستای یکن آباد در ۱۰ کیلومتری شهر همدان به دنیا امده اند.
🔻یکی از انسان هایی که در راه تهذیب نفس و بندگی خداوند رحمان قدم برداشت ،حاج سید حسین موسوی یکن آبادی بود او عابدی عالم و زاهدی عارف بود.
او عاشقی بود که در عشق خودش صادقانه قدم برداشت و به حق یکی از معدود علمای همدان بود که عارفانه و زاهدانه زندگی کرد و خداوند او را آنقدر مشغول خودش کرد که از ما سوی الله دوری گزیده بود.
✳️نظر مرحوم شیخ جعفری مجتهدی در مورد حاج اقای یکن ابادی :
سید حسن فرزند حاج اقا نقل میکند :
ایامی بود خدمت شیخ جعفر آقا مجتهدی می رسیدم ، پدرم نیز در بعضی از مجالس ایشان شرکت می کرد ، بنده در خاطرم هست که شیخ جعفر آقا برای دو عالم احترام زیادی قائل بود ، یکی آیت الله کشمیری و دیگری پدر بنده یعنی حاج سیدحسین یکن آبادی...
روزی خدمت شیخ جعفر آقا بودم و از ایشان درخواستی داشتم که اهل معرفت می بایست آن را برآورده می کردند ، ایشان رو به بنده کرده و فرمودند :
🔻 از پدرتان بخواهید ، شما هنوز پدر خود را نشناخت اید.
خود را ندیدی واصلی
خود را که دیدی خاسری
✳️بت در چشم مردم :
مرحوم حجت الاسلام اسدی که از مدرسان سطوح عالی حوزه علمیه همدان بود ، نقل می کنند :
بنده روزی با یکی از علما خدمت آقای یکن آبادی بودم نکته های اخلاقی نابی فرمودند ، بنده به ایشان عرض کردم حاج اقا شما با این مطالب چرا بحثی برای جوانان دایر نمیکنید و چرا بعضا با تندی برخورد میکنید ؟ ( چون بعضی از جوانها از برخورد بعضا تند حاج آقا شکوه میکردند ) .
ایشان در جواب فرمودند :
من بدون مقدمه با هیچ جوانی برخورد تند نداشته ام ؛ولی هر وقت احساس کردم که می خواهم برای آن جوان یک قطب یا بت بشوم ، با برخوردی به ظاهر تند آنان را از خود دور کرده ام...
📚معرفی کتابی در مورد ایشان :
کتاب دائم الذکر ، توسط انتشارات ، قائم ال علی منتشر شده است ، علاقمندان به اشنایی بیشتر با شرح شیدایی این عارف گمنام ، میتوانند به این کتاب مراجعه کنند.
قسمتی از متن کتاب :
هیچ ندیدیم لبهایش از ذکر خدا ساکت باشد هر وقت به حجره ایشان میرفتیم آقا مشغول ذکر بود انگار کار دیگری غیر از یاد محبوب ندارد و مگر میشود از عاشق دلسوخته جز این انتظار داشت...
ارامگاه ایشان در روستای خودشان در یکن اباد قرار دارد.
@shia5t
معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند
📚کتاب دائم الذکر : شرح شیدایی عارف گمنام حاج اقای یکن ابادی @shia5t
🔻نکته :
برای تهیه کتاب دائم الذکر به صورت پستی ،
میتوانید با شماره ی زیر ، در شهر قم تماس بگیرید :
انتشارات قائم آل علی ع
09127478679
@shia5t
معرفی شیخ امید علی یوسفوند ،استان #لرستان شهر #الشتر روستای #دکاموند :
🔻شیخ امید علی یوسفوند از عرفا و اولیا الهی بسیار برجسته و قوی در منطقه ی لرستان بوده اند.
مرحوم آيتالله شيخ اميدعلی يوسفوند در فواصل بين سالهای ۱۲۶۴ تا ۱۲۶۵ از پدر و مادری سادهزيست و متدين به نامهای فتحالله و شاپره در روستای دكاموند از توابع شهرستان الشتر متولد شد.
🔻ایشان صاحب کرامات کثیره و عنایات عدیده هستند ، مرقد ایشان نیز محل ادای حاجات هستش.
ایشان از علمای درس خوانده نجف بوده اند که به دستور مرحوم بروجردی در منطقه لرستان ساکن میشوند.
🔻بهترین دلیل بر حقانیت سلوک ایشان وجود شاگرد بزرگ و کم نظیری مثل ایت الله بلند نظر هستش ، نماز جماعت ایت الله بلند نظر ، اشبه به نماز ، مرحوم ایت الله بهجت بود .
آرامگاه شیخ امید علی در دکاموند ، به عنوان قم لرستان ، مكانی برای تسكين و آرامش قلوب دردمند و مأمنی برای ارادتمندان و زائران مشتاق آن عالم ربانی از گوشه و كنار اين ديار است ؛ اكنون كه نزديك به هفتاد سال است كه ايشان به رحمت ايزدی پيوسته به سبب كرامتها، رفع حاجتها، شفای بیماران ، نام وی هر روز بيش از گذشته در سطح این منطقه نورافشانی كرده و هر روز بر سيل ارادتمندان و زائران مشتاق آن عالم بزرگ و فرزانه افزوده میشود.
منبع :
ایقنا
📌برای اشنایی بیشتر با زندگینامه ایشان میتوانید به وبلاگ زیر مراجعه فرمایید :
http://shomidali.mihanblog.com
📌برای مطالعه برخی از کرامات ایشان میتوانید به لینک زیر مراجعه فرمایید :
http://shomidali.mihanblog.com/post/category/3
📚معرفی دو کتاب در مورد ایشان :
کتاب تندیس تقوا ، در مورد شرح احوالات ایشان می باشد ، که توسط انتشارات دارالنشر اسلامی، منتشر شده است.
کتاب دیگری که در مورد ایشان به رشته ی تحریر در امده ، عارف کوی دوست می باشد؛این کتاب نیز توسط انتشارات شاپورخواست منتشر شده است.
علاقمندان به اشنایی بیشتر با این عارف گمنام ، میتوانند به این دو کتاب مراجعه کنند...
@shia5t
معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند
📚کتاب عارف کوی دوست @shia5t
🔻نکته :
برای تهیه کتاب عارف کوی دوست به صورت پستی ،
میتوانید با شماره ی زیر ، در شهر خرم آباد تماس بگیرید :
انتشارات شاپور خواست
۰۹۱۶۳۹۸۴۰۱۱
@shia5t
معرفی کربلایی حسین تابه زر (آقا جون ) ،شهر #قم :
قسمت اول :
📝حضرت استاد کربلایی حسین تا به سر (آقا جون ) در سال 1310 در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود .
در دوران کودکی ، پدر و مادر و خواهرش را از دست داد ، تنها بازمانده خانواده ، حسین و برادرش بودند .
حسین از همان کودکی ، آزمون های سنگین الهی را با آزار و اذیت ناجوانمردانه همسر برادرش اغاز کرد تا پس از طی مراحل قبولی در آزمون ها و ابتلائات دیگر ، مدال دوستی خدا و اولیاء الهی را به دست اورد.
🔻مرحوم تابه زر ، استاد شیخ رجبعلی خیاط بوده اند...
🔹اعتقاد پولادین
مرحوم تابه زر می فرمود :
از کودکی گناه نکرده ام . از همان زمان به هیچ زن نامحرمی به چشم نامحرم نگاه نکردم . همه زن ها را مثل خواهر و مادرم با قلبی بدون ریب و وسوسه می نگریستم.
ایشان چون از همان کودکی پدر و مادر خود را از دست داده بود و مورد بی مهری و کم لطفی بستگان نزدیک خویش قرار گرفته بود ، به ناچار باید روی پای خود می ایستاد و برای امرار معاش و گذراندن زندگی اش آستین همت مردانه خویش را بالا میزد.
از همانکودکی با مردم معاشرت داشت . در نوجوانی در یک کارگاه نجاری مشغول به کار شد .
می فرمود :
هر روز غروب به همراه دیگر کارگران وقتی به سوی منزل روان می شدیم در بین راه باید از کنار یک جوی آب بر میکردیم .
همیشه تعدادی زن و دختر در کنار جوی آب مشغول شستن ظرف اول باز بودند.
بعضی از جوانها به عمد از نزدیک آنها عبور می کردند و گاهی با شیطنتهای مخصوص به خود ، همچون پرت کردن سنگ به درون آب توجه زنان را به خودشان جلب می کردند . اما من مسیرم را از آنها جدا می کردم تا شریک گناهشان نشوم.
🔹استاد شیخ رجبعلی خیاط
از مرحوم تابه زر در مورد درباره شیخ رجبعلی خیاط سوال شد و ایشان فرمودند که او را کاملا میشناسد.
می فرمود :
من استاد شیخ علی بودم ؛ به لحاظ سنی تفاوت خیلی زیادی با هم داشتیم ، اما با اینکه من کم سن و سال بودم شیخ رجبعلی خیاط هر وقت به قم می آمد ، بعد از زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها و زیارت مسجد مقدس جمکران ، نزد من می امد ، درسش را می گرفت و به تهران باز می گشت.
🔹باید از استادم بپرسم
روزی مرحوم تابه زر ، خاطرهای از مرحوم شیخ رجبعلی خیاط نقل کرد و فرمود :
در منزل شیخ بودم؛ کنار هم نشسته بودیم . چند نظامی وارد منزل شیخ شدند. مدتی نشستند و به صحبت های او گوش دادند .فصل بارندگی بود و چون خانه شیخ قدیمی بود ، آب باران از آن چکه می کرد. شیخ هم برای جلوگیری از خیس شدن زیر انداز ها چند کاسه گذاشته بود و آب باران درون آنها می ریخت.
چند نفر از درجه داران با هم مشورت میکردند و در نهایت ، یکی از آنها به شیخ عرض کرد :
اگر اجازه بدهید ما با هزینه خودمان میخواهیم سقف خانه شما را تعمیر کنیم .
شیخ گفت :
باید از استادم بپرسم ، در صورتی که اجازه بدهد مانعی ندارد، آنگاه رو به من کرد و گفت :
شما صلاح می دانید این کار انجام شود؟
من گفتم نه ؛چون پول اینها اشکال دارد ، اگر اینها با ان پولها سقف خانه تو را تعمیر کنند ، مشکلات بدتری سراغ تو خواهد آمد.
شیخ با شنیدن این حرف به آنها جواب منفی داد.
@shia5t