خوشا بم که اینستاگرام نبود یا بدا آبادان که اینستاگرام هست
حامد عسکری
یک:
مادر «ع» زیر آوار بود رفتیم درش بیاوریم، نصف روز دنبال خانه گشتیم، نصف دیگر دنبال پیکر مادرش، مادرش مثل فرشته ای مومیایی شده در چادر نمازش اذان مغرب از بین آوارها شکوفه زد، اینستاگرام نبود.
دو:
دور آتش نشسته بودیم، ماشینی تاریکی شب را چاک می داد و می آمد، نزدیکتر شد، بلیزر بود، پیاده و سمتمان آمد چند مشما نان در بغل داشت، سرخی آتش افتاد روی چهره اش، زلزله یادمان رفت، عقاب آسیا تنها از تهران آمده بود بم ... اینستاگرام نبود.
سه:
یک پرواز بازیگر آمدند بم، من راهنماشان بودم، ۹ صبح نشست، سوار اتوبوسشان کردم رفتیم ارگ و بعد مزار ایرج، رابعه اسکویی و مهران غفوریان همان اول شهر پیاده شدند گفتند غروب می آییم فرودگاه یک نفر را همراهشان گذاشتم، بقیه توی شهر چرخی زدند و رفتند هتل ارگ جدید، زرشک پلو با مرغ شان خوردند، خانم «خ» استخوانهای مرغ کل گروه را از توی بشقاب ها جمع کرد که بیاورد تهران برای سگش، شب رفیقم گفت: کوچه به کوچه رابعه بچه ها را جمع کرده روی یک سطل ضرب گرفته، مهران تا غروب با بچه ها بازی کرده، اینستاگرام نبود.
چهار:
فرودگاه بم قیامت بود، حاج احمد کاظمی و حاج قاسم💖 فرمانده فرودگاه بودند سه شبانه روز مطلق نخوابیدند، تا مصدوم بفرستند کمک تحویل بگیرند، اینستاگرام
نبود.
پنج:
یکی شان کشورش زیر چنگال طالبان است، یکی شان کشورش زیر چکمه تحریم های کمرشکن، همه دوربین های جهان هستند، با لب هایی که می توانند ظلم را جار بزنند حماسه ی بوسه می آفرینند، عبادتی که هرچه خلوت تر شیرین تر... چون اینستاگرام هست.
شش:
مجرد است، نیمی از وقتش را خواب است نیمش را با توی باشگاه یا توی لواسان و کردان، درخواست حضانت نوزاد توی سطل را داده، موافقت نشده ، فحش می دهد چون اینستاگرام هست.
هفت:
سگ پاکوتاه خانگی ای که یک هفته توی شهر ولش کنی گربه ها می خورندش را برده #متروپل زنده یابی کند، عذرش را خواسته اند، فحش می دهد چون اینستاگرام هست.
#متروپل جگرم را دارد آب می کند، کار از گل گاوزبان رسیده به پرانول و لورازپام، نشستهام به نم زدگی سقف نگاه می کنم و پرز فرش فتیله، به این فکر می کنم خوشا بم که اینستاگرام نبود یا بدا آبادان که اینستاگرام هست؟؟ خواهرم برادرم نفسم حامد پیشمرگ تک تکان به خدا غریبه پایش بیافتد توی این خاک نمی پرسد #سلام فرمانده را دوست داشتی یا نه؟ نمی پرسد شجریان یا شهید بغداد؟ ما غیر از همدیگر کسی را نداریم، پناه هم باشیم، سنگی از پیش پای هم ور داریم... باری سبک کنیم...دردتان به جان حامد کمی آرام تر ... نصف شبی بغضی بود جاری شد... حلال کنید.
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
دعوتید به پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh
متروپل من کجاست؟
نوشتن #آبادان_تسلیت آرامم نمیکند، تسلایم نمی دهد.
آرام که نمیکند هیچ، راستش خوشم هم نمیآید. چون همه میگويند، من هم حتما چیزی بگویم که نگویند چه بی مهر، چه خالی از انسانیت و درک و همدردی، چه فارغ از بقیه و مشغول به خود...
این روزها فکر میکنم. فکر میکنم متروپلی که #من با بی وجدانی و بی تعهدی ساخته ام (یا دارم میسازم) کجاست؟ چیست؟ کی فرو میریزد؟ کم کاری من، کجای زندگی ام است؟ کار سست بی علم و بی تعهد من کجا قرار است آوار شود روی سر بشر؟
آن بناهایی که داده اند دست من تا به بهترین شکل و محکم ترین حالت تحویلش بدهم چیست؟ و من برایش چه میکنم؟
اضطراب دارم. متروپل نامرئی من چطور دارد ساخته میشود؟ ناظرش کیست؟ بیدار و متعهد است؟ اگر فریب بخورد چه؟ اگر غفلت کند، اگر من را بفروشد؟ اگر فرو بریزد...
نگرانم. نگران همهام؛ همه، با هر لباسی با هر جایگاهی با هر شغلی با هر گستره خدمت و مسئولیتی.
فکر می کنم؛ به مادرها! آنها که شگرف ترین و سخت ترین سازه دنیا را پی میریزند و ستون میزنند و میسازد و نما میکنند؛ آنها که #انسان می سازند و تحویل می دهند. به خانه دارها! آنها که استحکام و قوت مهم ترین بنای دنیا به دستشان معماری می شود؛ آنها که #خانواده را مهندسی می کنند و سعادت را کلید می زنند.
نوشتن #آبادان_تسلیت آرامم نمیکند. تکرار تسلیت زبانی و نمایشی چه سود، وقتی همه ما #متروپل هایی داریم که اگر اخلاق و تعهد و وجدان و آگاهی در شروع و ادامه و انتهایش نباشد، یا یک روز آوار می شود روی سر ملت و دیگران را یا یک روز، یک روز نزدیک موعود، آوار می شود روی سر خودمان و ما را برای یک ابد به قعر نگون بختی میکشاند.
تكرار تسلیت چه سود وقتی یادمان میرود همه ما هر لحظه، هرجا که هستیم، سر یک پروژه ایم، مسئول یک اثر، به بزرگی #متروپل .
@hejrat_kon
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh