eitaa logo
شعر شیعه
7.2هزار دنبال‌کننده
517 عکس
198 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
اینجا بقیع و گریه اینجا جرم دارد با چشم خیس اینجا تماشا جرم دارد بوی سقیفه می دهد بی حرمتی ها در شهر حیدر نام زهرا جرم دارد اینجا هرانکس حرفی از عشق علی زد اندازه تاریخ دنیا جرم دارد حق زیارت نامه خواندن هم نداری اسم مفاتیح الجنان ها جرم دارد اینجا که یک روزی شبیه کربلا بود حرف از حرم افسوس حالا جرم دارد دست از روی دیوار ها بردار زائر قصدت تبرک هست اما جرم دارد هرگز مبادا اهت از سینه براید جز اشک اینجا اه حتی جرم دارد قاری طوطی وار بسیار است اما قران با تفسیر و معنا جرم دارد گفتند روزی با پیمبر این جماعت کاغذ قلم در مکتب ما جرم دارد @shia_poem
چشمم همين كه گشت خوش‌اقبال، گريه كرد ياد بقيع كرد و به هر حال گريه كرد همراه چار قبله‌ى حاجات اشک ریخت هم‌پاى چار كعبه‌ى آمال گريه كرد «يک‌باره چار كوه كجا بر زمين نشست؟ هفت آسمان به هشتم شوّال گريه كرد» * در كوچه، مادرى به زمين خورد و مجتبى با يادِ آن شكسته پر و بال گريه كرد با ياد نينوا چه به سجّاد مى‌گذشت بعد از پدر، قريبِ چهل سال گريه كرد با داغ باقر و غم صادق دلم شكست حتّى به روی شانه‌ى من، شال گريه كرد بعد از مدينه، نوبت كرببلا رسيد آن جا كه تل به سر زد و گودال گريه كرد * @shia_poem
کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل کاشکی می شد بریزی آب بر قبر حسن کاش اینجا داشت شب ها روضه خوانی لااقل کاشکی می شد کنار قبر صادق سینه زد کاش می شد تاسحر اینجا بمانی لااقل کاشکی می شد بگویی با نگهبان بقیع زائران را خوب می شد که نرانی لااقل کاش می شد آشکارا ریخت هنگام غروب پشت دیوار بقیع اشک روانی لااقل کاش میدادیم با یک روضۀ ام البنین قلب سنگی نگهبان را تکانی لااقل کاش در خاک بقیع اذن زیارت داشتیم کاشکی وقت نماز٬ آنهم جماعت داشتیم آخرش آقا به این تقدیر پایان می دهد خاتمه بر غصه قلب پریشان می دهد مطمئنم او بیاید کار عالم دست ماست ساخت و ساز حرم را دست ایران می دهد کارفرما مهدی و ما پارکابش می شویم اولش نقشه برای صحن و ایوان می دهد گنبد و گلدسته و ایوان طلایی می شود چون طلای این سه را شاه خراسان می دهد چونکه بعدش زائرِ اینجا فراوان می شود قطعاً اذن ساخت دهها شبستان می دهد هرچه سینه زن بیاید در حرم جا می شود دورتا دور رواق و صحن غوغا می شود صبح و ظهر و عصر این صحن و سرا هم دیدنیست روی گنبد پرچم یا مجتبی هم دیدنیست چشم دل هم بسته باشد چشم سر باشد بس است در مدینه چارتا نور خدا هم دیدنیست می شود یک پنجره فولاد در این صحن ساخت در میان کاسهٔ آبی شفا هم دیدنیست چارتا خورشید پیش هم تلألو می کنند چارتا خورشید این صحن و سرا هم دیدنیست در زیارتنامه خواندن زیر چتر آرزو بین قاب نور ایوان طلاهم دیدنیست از روی گلدسته های صحن زیبای بقیع تابش گلدسته های کربلا هم دیدنیست مسجدی باید به نام حضرت سجاد ساخت گوشه این صحن باید پنجره فولاد ساخت حیف اینها آرزوهای قلوب مضطر است حیف اینها بغض جاری دوتا چشم تر است ای بقیعی که پُر از گرد و غباری خود بگو در کدامین گوشه از خاک تو قبر مادر است در کجایت نیمه شب ها مرتضی سینه زده در کجایت رد پای اشک های حیدر است گرچه خاک تو پُر از درد و غریبی و غم است کربلا در غربت و در غصه چیز دیگر است گرچه در قلب تو خوابیدند یک عده غریب کربلا آرامگاه لاله های پرپر است گرچه دیدی که حسن را تیرباران می کنند کربلا هم شاهد حلقوم خشک و خنجر است من نمیدانم که محسن هست آنجا یاکه نه در عوض کرببلا قبر علی اصغر است در دل تو بغض سقا نیست قطعاً ای بقیع یک جوان ارباًارباً نیست قطعا ای بقیع @shia_poem
اشکم به رخ، خونم به دل، آهم به سینه است ای زائرین، ای زائرین این جا مدینه است شهری که خاکش آبرو بخشد به جنّت شهر محمّد شهر قرآن، شهر عترت در هر وجب صدها چراغ راه دارد نقش از قدم های رسول الله دارد ای جا محمّد عالمی را رهبری کرد هم یار امّت بود و هم پیغمبری کرد ای جا ستمکاران کافر عهد بستند پیشانی و دندان پیغمبر شکستند این جا شرار آه جبریل امین ریخت خون از سر و روی محمّد بر زمین ریخت این جا علی پروانه سان گرد پیمبر گردید تا آمد نور زخمش به پیکر این جا دل پیغمبر اسلام خون شد این جا جگر از پهلوی حمزه برون شد این جا محمّد داغها بر سینه اش ماند زنگ غم و اندوه بر آئینه اش ماند این جا قدم بر عرش اعلامی گذارید چون پا به جای پای زهرا می گذارید این جا مراد از قبّة الخضراء بگیرید این جا سراغ از تربت زهرا بگیرید این جاست کعبه نه، زکعبه بهتر این جاست هم فاطمه هم تربت پیغمبر این جاست آوای وحی آید زدیوار رفیعش هم باب جبرائیل و هم باب البقیعش در بین آن محراب و منبر جا بگیرید بوسه زقبر مخفی زهرا بگیرید گلزار وحی و روضۀ طاهاست این جا آتش گرفته خانۀ زهراست این جا پشت در این خانه نزدیک همین قبر زهرا کتک خورد و علی بگریست چون ابر خورشید در این کوچه ها گردید نیلی بلبل سراپا سوخته گل خورد سیلی این جا امیرالمؤمنین را دست بستند تا با لگد پهلوی زهرا را شکستند این جا کشیده بر فلک آتش زبانه این جا گلی پرپر شده با تازیانه این جا به زیر پای مردم کوثر افتاد تنهای تنها فاطمه پشت در اوفتاد پیوسته چشم شیعه اینجا خون فشان است زیرا زیارتگاه قبری بی نشان است قبری که هر قلبی بیاد او کباب است قبری که تنها زائر او آفتاب است قبری غریب و بی رواق و بی نشانه بر خاک آن صورت نهد طفلی شبانه قبری که مخفی در دل تنگ زمین است خاکش گل از اشک امیرالمؤمنین است قبری که ما گشتیم و پیدایش نکردیم از دور هم حتی تماشایش نکردیم این قبر، قبر دختر پیغمبر ماست با آن که پیدا نیست چون جان در بر ماست این قبر احمد، این بقیع و قبرهایش گلهای پرپر گشته اما با صفایش آن فاطمه بنت اسد آن ام عباس این قبر ابراهیم، احمد را گل یاس این مجتبی این قبر بی شمع و چراغش این سید سجاد با آن درد و داغش این باقر و این صادق آل محمّد این قبر عباس آن عموی پیر احمد این قبرها را یک به یک دیدیم اما یابن الحسن، یابن الحسن، کو قبر زهرا این جا محمّد رازها در پرده دارد این جا امیرالمؤمنین گُم کرده دارد این جا شرار، از سینۀ عالم برآید جا دارد ار جان از تن میثم برآید @shia_poem
به یمن مِهر تو شد از سراب، آب درست بدون مِهر تو از آب شد سراب درست نگاه کردن تو خلقت است تکویناً نگاه کردی و شد ماه... آفتاب... درست خدا به طرح تو پرداخت، شد امام درست خدا به شرح تو پرداخت، شد کتاب درست اگر قبول کنی من تراب نعلینم مرا برای تو کرده ابوتراب درست یکی برای حسین و یکی برای حسن از این دو قطره فقط می‌شود شراب درست بتول در عوض پیرهن برای حسین برای صورت تو می‌کند نقاب درست بقیع مظهر آبادی است پس عرش است بهشت نیز شده از همین خراب، درست "عتاب یار پری چهره" را کشیدم من اگر چه هم نشود کار با عتاب درست... @shia_poem
چارتا گل چونکه دٙرهم شد گلابش بهتر است با همین توجیه این وادی شرابش بهتر است چار خورشید است بر انگشتر دست بقیع اینچنین جنس نگینش از رکابش بهتر است در کرم در علم در بحث صبوری در اصول مطلب این خاک از جلد کتابش بهتر است کو ضریح و کو حرم؟اینجا فقط جاییست که غالبا طرح سوالش از جوابش بهتر است تا بفهمی ماجرای کوچه را مثل حسن اصلا اینجا در زیارت اضطرابش بهتر است مرقد و گلدسته ها خوبند اما نزد ما کوری چشم عدو اینجا خرابش بهتر است هرچه سوزان باشد و هر قدر با شدت بقیع از زمین کربلا که آفتابش بهتر است گرچه مانع می شود اما به دستی بسته نیست اینچنین از شام و از کوفه طنابش بهتر است ‌ حرف ها را میزنند اما سری بر نیزه نیست پس شنیدن گاه از دیدن عذابش بهتر است گرچه می گردد کباب از حرف، قلب ما ولی مجلس اینجا از آن مجلس کبابش بهتر است @shia_poem
می رسد از مدینه بوی غم فاطمه باز دیده گریان شد چونکه قبر چهار فرزندش در حریم بقیع ویران شد آتش کینه شعله ها دارد از دل سرسپرده های یهود لعنت حق به هر چه وهابی لغنت فاطمه به آل صعود قصد دارند ریشه را بزنند صحبت از قبرها بهانه بود ریشۀ بغض و کینۀ اینان آتش و دود و تازیانه بود لعنت حق به آن کسانی که اولین شعله را به پا کردند حق پیغمبر معظم را با لگد پشت در ادا کردند در مدینه ز بعد پیغمبر ناله های بلند ممنوع است در مرام پلید این مردم زن زدن از امور مشروع است گریه کردند آسمانی ها با نوای حزینه ی زهرا به گمانم که باز تازه شده داغ مسمار و سینه ی زهرا بعد از آنکه زدند زهرا را دستشان باز شد به بی ادبی کاش روزی هیچکس نشود ضرب سنگین سیلی عربی کاش مهدی بیاید با او ریشه ی فتنه را براندازیم عاقبت بهر مادر سادات گنبد و بارگاه می سازیم با نیابت ز قبر مادرمان سوی ام البنبن سلام کنیم دست بر سینه در مقابل او مثل عباس احترام کنیم @shia_poem
بس كه پنهان گشته گل در زیر دامان بقیع بوى گل می آید از چاك گریبان بقیع مرغ شب در سوگ گل‎هایی ‏كه بر این خاك ‏ریخت از سر شب تا سحر، باشد غزل‎خوان بقیع ناله ‏هاى حضرت زهرا هنوز آید به گوش از فضاى حسرت آلودِ غم افشان بقیع گوش ده تا گریه‎ی زار على را بشنوى نیمه شب‎ها از دل خونین و حیران بقیع این حریم عشق دارد عقده‏ ها پنهان به دل شعله‏ ها سر می ‏كشد از جان سوزان بقیع از دل هر ذرّه بینى جلوه ‏گر صد آفتاب گر شكافى ذرّه ذرّه خاكِ رخشان بقیع هر گل اینجا دارد از خون جگر نقش و نگار وه چه خوش رنگ است گلهاى گلستان بقیع بسته ‏ام پیمان الفت با مزار عاشقان خورده عمق جان من پیوند با جان بقیع اى ولىّ حق، تسلاّ بخشِ دل‎هاى حزین خیز و سامان ده به گلزار پریشان بقیع سینه این خاكِ گلگون، هست مالامالِ درد كوش اى غمخوار رنجوران به درمان بقیع اى جهان آباد كن، برخیز و مهر و داد كن باز كن آباد از نو، كوى ویران بقیع چون ببیند هر غروبش مات و خاموش و غریب سیلِ خون ریزد «شفق» از دل به دامان بقیع @shai_poem
کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل کاشکی می شد بریزی آب بر قبر حسن کاش اینجا داشت شب ها روضه خوانی لااقل کاشکی می شد کنار قبر صادق سینه زد کاش می شد تاسحر اینجا بمانی لااقل کاشکی می شد بگویی با نگهبان بقیع زائران را خوب می شد که نرانی لااقل کاش می شد آشکارا ریخت هنگام غروب پشت دیوار بقیع اشک روانی لااقل کاش میدادیم با یک روضۀ ام البنین قلب سنگی نگهبان را تکانی لااقل کاش در خاک بقیع اذن زیارت داشتیم کاشکی وقت نماز٬ آنهم جماعت داشتیم آخرش آقا به این تقدیر پایان می دهد خاتمه بر غصه قلب پریشان می دهد مطمئنم او بیاید کار عالم دست ماست ساخت و ساز حرم را دست ایران می دهد کارفرما مهدی و ما پارکابش می شویم اولش نقشه برای صحن و ایوان می دهد گنبد و گلدسته و ایوان طلایی می شود چون طلای این سه را شاه خراسان می دهد چونکه بعدش زائرِ اینجا فراوان می شود قطعاً اذن ساخت دهها شبستان می دهد هرچه سینه زن بیاید در حرم جا می شود دورتا دور رواق و صحن غوغا می شود صبح و ظهر و عصر این صحن و سرا هم دیدنیست روی گنبد پرچم یا مجتبی هم دیدنیست چشم دل هم بسته باشد چشم سر باشد بس است در مدینه چارتا نور خدا هم دیدنیست می شود یک پنجره فولاد در این صحن ساخت در میان کاسهٔ آبی شفا هم دیدنیست چارتا خورشید پیش هم تلألو می کنند چارتا خورشید این صحن و سرا هم دیدنیست در زیارتنامه خواندن زیر چتر آرزو بین قاب نور ایوان طلاهم دیدنیست از روی گلدسته های صحن زیبای بقیع تابش گلدسته های کربلا هم دیدنیست مسجدی باید به نام حضرت سجاد ساخت گوشه این صحن باید پنجره فولاد ساخت حیف اینها آرزوهای قلوب مضطر است حیف اینها بغض جاری دوتا چشم تر است ای بقیعی که پُر از گرد و غباری خود بگو در کدامین گوشه از خاک تو قبر مادر است در کجایت نیمه شب ها مرتضی سینه زده در کجایت رد پای اشک های حیدر است گرچه خاک تو پُر از درد و غریبی و غم است کربلا در غربت و در غصه چیز دیگر است گرچه در قلب تو خوابیدند یک عده غریب کربلا آرامگاه لاله های پرپر است گرچه دیدی که حسن را تیرباران می کنند کربلا هم شاهد حلقوم خشک و خنجر است من نمیدانم که محسن هست آنجا یاکه نه در عوض کرببلا قبر علی اصغر است در دل تو بغض سقا نیست قطعاً ای بقیع یک جوان ارباًارباً نیست قطعا ای بقیع @shia_poem
بغض ها در سینه اما فرصت فریاد نیست روضه خواندن در کنار این حرم آزاد نیست باد مویم را پریشان میکند مانند آن_ _پرچمی که روی گنبد در مسیر باد نیست اشکهایم راه سقاخانه را گم کرده اند حاجتی دارم ولیکن پنجره فولاد نیست چند گنبد در کنار چند تا ایوان طلا مطمئناً تا نباشد قلب زهرا شاد نیست مادری در لابه لای خاک گندم ریخته پس کبوتر هست گرچه صحن گوهرشاد نیست غیر پرواز کبوترهای غمگین در حرم سایه بانی بر مزار حضرت سجاد نیست حک شده بر سینه ی ما "نَحْنُ اَبْناء الْحَسَن" بین ما جز عاشق و مجنون مادرزاد نیست می نویسم آرزویم را به روی خاکها خانه ات آباد، ای که خانه ات آباد نیست‌... @shia_poem
سینه شد از داغ تو لبریز از فریادها بر زمین افتاد زین غم قامت شمشادها جای لبخندی نمانده روی لب های بقیع بر حریم این حرم رفته ست بس بیدادها پیکرش زخمی ست این مرغ شکسته بال و پر بر گلویش مانده جای دشنه ی صیّادها هر طرف را بنگری قبری ست  امّا بی رواق کی رود تصویر این ویرانه ها از یادها شد بهشت خاکیان تخریب با دست ستم وای از آل سعود این زاده ی  شدّادها ای بقیعِ گشته ویران هیچ می دانی چرا می زند آتش به هر دل این خراب آبادها می وزد هر چند ،  گردد سوز دلها بیشتر در ضمیر خود شرار شعله دارد بادها می چکد خون دل مظلوم دائم بر زمین هست تا تیغ جنایت در کف جلّادها شد بنا گر پایه های ظلم ، آید یار ما تا فرو ریزد ازو ارکان این بنیادها بارالها در ظهور مهدی ات  تعجیل کن دوخته این آستانه چشم بر امدادها عاقبت آباد می گردد بقیعِ غرقِ نور می شود نابود از او فتنه ی شیّادها خصم اگر آورده در زنجیر "یاسر" عشق را بگسلد آخر ز هم این حلقه ها ،  پولادها @shia_poem
شبیه این زمین درآسمانها آسمانی نیست ندارد وسعتی اما به وسع او جهانی نیست بجای صحن و گلدسته کبوترها نما دارند نشانی ساختند آخر که مانندش نشانی نیست  کریمان هرچه که دارند را وقف گدا کردند نگو اینجا چرا صحن و سرای آنچنانی نیست به اجبار عده ای باب الکرم را روی ما بستند به در مانده نگاه میزبان و میهمانی نیست مدینه شهر پیغمبر بگو تو لااقل با ما چرا روی سرخورشیدها پس سایبانی نیست؟ نه سینه زن نه یک دسته نه حتی یک حسینیه همه آماده اشکند اما روضه خوانی نیست به یاد چادرخاکی بقیع امروز خاکی شد وحالا زائرش جز مادری قامت کمانی نیست همان مادر که آمد کوچه و با قد خم برگشت بلایی برسرش آمد که آثارش نهانی نیست چنان سیلی برویش خورد حوریه زمین افتاد صدازد میزد درزانویم دیگر توانی نیست.. #@shia_poem
باید بگویم از غم هجران این حرم از غربت مسافر گریان این حرم باید بگویم از غم جانکاه این دیار از جان رفته از دل جانان این حرم باید بسوزم از دل و از جان به اشک و آه با داغ غربت و دل ویران این حرم چشم حسود و شور زمان عاقبت گرفت با دست فتنه های خودش جان این حرم اما دلم همیشه به آینده روشن است می بینم عاقبت سر و سامان این حرم می بینم عاقبت که شده نقش قاب ها آیینه ی ضریح خراسان این حرم این خاک بی حرم ، حرمی ناب می شود روشن شود چراغ شبستان این حرم خواهد شنید گوش تمامی خاکیان از این دیار ذکر حسن جان این حرم حک می شود دوباره به کوری دشمنان بر آستانه نام امامان این حرم آخر به دست شیعه حرم می شود بهشت گل می کند دوباره گلستان این حرم @shia_poem
خاكي كه چون عرش خدا شأنش رفیع است بي بقعه درگاهي ست كه نامش بقــیع است اينجا قيامت را به خلوت مي توان ديد زيرا كه پنهان در دلش چندين شـفیع است از عرض حاجت بي نيــازي زائر اينجا چونكه مَـزورَت* هم عَليم و هم سَميع است با چار امامي كه کریم بن الكريــمند حتّيٰ کرم در این حرم عبد مُطیع است مهمان همیشه کاسه اش سرشار فیض است آنجا که صاحب خانه را طبعي مَنیع است همسايه ي مكّه ست وقتي كه مدينه پس هرکه پابوسش می آید مُستطیع است زائر ! نمي فهــمي زيارت كرده يا نه ! آنقدْر كه سِــير زمان اينجا سَـريع است آيــنده اش را كه تصــوّر مي كنم باز در ذهنم از اين صحن تصويري بَديع است بعد از ظهورِ حضرت مَـعشوق ، بي شك اينجا تمام فصلهايش چون رَبيــع است با خاك يكسان كرده هركس اين حرم را روز قيام منتـقم ، وضعش فَجــیع است اين خاكها شد زير و رو،مرثيه خوان گفت: امشب گُريزم ، روضه ي طفل رَضيع است @shia_poem
سالیانیست ز عاشق شدنم.. به لب خلق سخن افتاده بارها گفته ام‌ و میگویم دل من دست حسن افتاده وسط قاب دوچشمان ترم عکس یک منظره پیداست!بقیع نیمه شبها به نیابت ز حسین دل من زائر یکجاست.‌.بقیع السلام ای حرم بی زائر السلام ای که غریب وطنی آی اقا چقدر میچسبد وسط صحن شما سینه زنی دسته ها راهی صحنت باشند نوحه خوانها همگی دم بدهند یکطرف ذکر حسن یا حسن و.. یکطرف پاسخ جانم بدهند.. همگی خیره به گنبد باشیم چشمهامان بشود پیمانه یکنفر پرچم یا ام بنین.. بزند برروی سقاخانه حیف،اینها همه خواب است و خیال ظلمت از نور خدا میترسد دور قبر تو پر از سرباز است دشمن از اسم شما میترسد یک نفر خون جگر میخورد و‌.. یک نفر گریه و‌ نجوا دارد جامه خاکی زائرهایت.. ارث از چادر زهرا دارد.. چادری که شرف عصمت بود در کشاکش ز سر ماه افتاد فاطمه در وسط اتش و دود پشت در بود که ناگاه افتاد دست مولا به طناب افتاد و.. دست بی بی ز قلاف افتاده.. میخ نامرد!چه کردی آخر.. بین‌ پهلوش شکاف افتاده.. #@shia_poem
حرف دارم برای تک تک تان حرفی از اوج مرثیه به خصوص ولی اول بیا سری بزنیم به حریم قشنگ شمس شموس  چقدر صحن های تو در تو چقدر حجره و رواق اینجاست همه جا غرق بارش نور است چقدر خوشه چلچراغ اینجاست کار خورشید میکند اینجا گنبدی که شد از طلا زرین عهده دار غبار روبی شد از دو گلدسته جبرئیل امین هفته ای هفت مرتبه زایر خواهد آمد برای پابوسی ظهر از سوی بست پایین و نیمه شب از ورودی طوسی طعم انگور دارد این بقعه از دو صد باغ سرتر است آری بوسه بر این ضریح عطراگین روز و شب مستی اور است آری باز مثل همیشه بند آمد با تماشای این ضریح ، زبان در طواف حرم به چششم خورد طرح نقش و نگار فرشچیان به فراز مناره ها بالاست با طلوعی اگر اذان غمش دم مغرب دوباره غوغاییست در نماز جماعت حرمش بَه ، چه مهمان سرای رنگینی در صف انتظار  پیر و جوان میبرد هوش از سرت بوی قرمه سبزی و قیمه بادمجان سنگ فرش حرم شهادت داد میرسد تا فرشته از هر سو ذره ای گرد و خاک اگر باشد با مژه میزند فقط جارو نه یکی نه دو تا بیا و ببین صحن در صحن شد شفا آباد قدس و رضوان و جامع رضوی کوثر و انقلاب و گوهرشاد تا حوالی گنبدش بروی مینشیند به شانه ات پرها نیمه شب ها به گوش می آید بق بقو بق بقوی کفترها از بزرگان شهر دیدم که طالب کفش داری اش شده اند و به تن کرده جامه ی خدمت خادم افتخاری اش شده اند خودمانیم بارگاه کسی این چنین جلوتی ندیده به خود حاضرم باز هم قسم بخورم این حرم خلوتی ندیده به خود بگذرم حال هشتم شوّال آمد از راه و باز غم دارم در مراثی ما چه سرّی هست؟ من به دنبال کشف اسرارم با خودت فکرکن کمی حالا بده پاسخ به این سوال عجیب که چرا هرکه آمد اینجا گفت : السلام علیک امام غریب به گمانم غریب آقایی ست که ندارد برای خود حرمی یا که حتی کنار تربت او نگذارند لا اقل علمی حرمی را سراغ دارم که قبله گاه تمام افلاک است ولی افسوس ساليان دراز  چشم تا کار میکند خاک است به گمانم که این بهشت خدا محرم کوچه های باریک است نه چراغی نه شمع و فانوسی مثل شبهای تار ، تاریک است تاکه قدری مشایعت بکند در حرم دست مهربانی نیست پشت دیوار می نشینی و به سرت هیچ سایبانی نیست من نه تنها شنیده ام دیدم به همه زائران خبر بدهید غربت این است در کنار بقیع حق ندارید ناله سر بدهید جای عطر گلاب قمصر و عود بوی انواع کینه می اید نگرانم از این جهت آخر چه به روز مدینه می اید نه بساطی برای لطمه زنی نه دوخط روضه در شب آخر نه وداعی به رسم سینه زنان نه دو رکعت نماز بالا سر چه کنم سوت و کور مانده بقیع بی سبب نیست سینه غم بار است به گمانم ز رونق افتاده آه ...چشم انتظار زوار است @shia_poem
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست بقیع،پنجره دارد اگرچه مشهد نیست چه دستها که رسیده است تا بقبع از دور که قد کشیدن زایر به قامت و قد نیست نه صحن مانده نه ایوان نه آینه نه رواق اگرچه خاک ، دلیل نبود مرقد نیست همیشه حس زیارت حرم نمی خواهد که گاه عرض ارادت به رفت و آمد نیست برای بودن در زیر آفتاب اینجا میان ماندن و رفتن کسی مردد نیست «دعای سوته دلان مستجاب ، خواهد شد» در این حرم که اجابت به طاق و گنبد نیست بقیع، خاکی عشق است پس بگو شاعر اگر به شوق ضریح آمده ، نیاید، نیست... @shia_poem
دستی رسید و جنّتِ ما را خراب کرد آن آستانِ دفع ِ بلا را خراب کرد لعنت بر آن کسی که برافراشت کینه را لعنت بر آنکه حالِ خدا را خراب کرد یکبار، اصلِ آیهٔ تطهیر را نخواند آلوده بود و صحن و سرا را خراب کرد کعبه دلش شکست همینکه قبیله ای قبرِ چهار؛ قبله نما را خراب کرد وهابیت ادامهٔ راهِ سقیفه بود وقتی بقیع ِ غرقِ صفا را خراب کرد غصبِِ فدک نتیجهٔ آن میشود همین غصبِ فدک بنایِ وفا را خراب کرد غصبِ فدک به روزِ دهم، هم نکرد رحم انداخت نیزه! خاطره ها را خراب کرد * پیش پدر چند قدم راه رفت و رفت... چشم حسود، حال و هوا را خراب کرد غصبِ فدک به نام علی(ع) کینه داشت! پس سر را شکست و لحنِ صدا را خراب کرد تیری که عمقِ حنجرِ شهزاده را شکافت حالِ اذانِ کرب و بلا را خراب کرد غصبِ فدک رسید به گودالِ قتلگاه خنجر کشید و نظم ِ قفا را خراب کرد در شهر شام، غصبِ فدک؛ خیزران به دست لب هایِ سَیّدالشُهدا(ع) را خراب کرد! @shia_poem
🕌تخریب قبور ائمه بقیع آیا میدونستید محل فعلی قبور ائمه بقیع در واقع منزل حضرت عقیل بوده... یعنی از ابتدا این حرم سقف داشته و بارگاه بوده 📗نقل شده تمام اهل خانه ایشان همراه با حسین بن علی علیه السلام راهی مکه شدند... 😭این منزل رو والی مدینه خراب کرد و بعدها مختار پولی برای امام سجاد فرستادند تا این خانه رو تعمیر کردند.... https://eitaa.com/maghtal61/489
نه ضریحی، نه رواقی و نه سقاخانه‌ای چشم‌ها چیزی نمی‌بینند جز ویرانه‌ای زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی کفتری اینجا نخواهد خورد آب‌ودانه‌ای سنگ اگر باشد در اینجا آب خواهد شد دلش کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانه‌ای روضه ممنوع است، حتی بی‌صدا و زیر لب پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانه‌ای کافران مامور اجرای امور دین شدند قبله باز افتاده در دست بت بیگانه‌ای روز و شب گرم طواف قبله‌های خاکی‌اند با دوچشم کاسه‌ی خون دسته‌ی پروانه‌ای عاقبت یک‌روز خواهدساخت روی این‌قبور گنبدی از شعرهایش شاعر فرزانه‌ای عاقبت یک‌روز این غم‌خانه احیا می‌شود صاحب ایوان‌طلاها و حرم‌ها می‌شود @shia_poem
عمری مرا تو بیشتر از من دعا کردی من معصیت کردم ولیکن تو حیا کردی دادی جوابم را تو بی چون و چرا اما چون و چرا کردم مرا وقتی صدا کردی ای وای از آن نیمه شب هایی که آقاجان من خواب بودم تو به حالم گریه ها کردی من که همیشه جای مرهم ، درد تو بودم ماندم برای چه تو دردم را دوا کردی دورت بگردم من ، فقط بین رفیقانم حق رفاقت را تو جانانه ادا کردی از یاد برم عزت من از کجا بوده از بس به این سائل عطای بی ریا کردی غم نیست گر بسته است بر رویم همه درها وقتی در ِ رحمت به روی من ، تو وا کردی آقا دعا کن زنده باشم من ببینم که تو در مدینه چار تا جنت بنا کردی جانم فدای سفره ام البنینی که هر صبح شنبه در مدینه تو به پا کردی @shia_poem
درد دل ما بی تو فراوان شده آقا دل ها همه امروز پریشان شده آقا بد می گذرد زندگی مردم دنیا بی تو همه ی سال ، زمستان شده آقا ای باب نجات همگان دست بجُنبان تو نیستی و بد شدن آسان شده آقا آرامش دنیای نفس گیر ، کجایی بدجور جهان بی سر و سامان شده آقا حال دل بیچاره ما تا تو نباشی مانند بقیعی است که ویران شده آقا داده است به ما سوختگان جانِ دوباره رویای بقیعی که چراغان شده آقا ای کاش نمیریم و ببینیم که آنجا چون کرببلا یا که خراسان شده آقا @shia_poem
چارتا گنبد کنار هم ، عجب قابی ! که نیست خیره ام‌ شبها به سمت چار مهتابی که نیست چارتا اذن دخول از چارتا باب المراد می روم سمت بهشت از چارتا بابی که نیست گوشه ی صحن حسن می ایستم با احترام دلخوشم در آرزوهایم به آدابی که نیست در میان زائران گاهی به کنجی قانعم گرم قرآن خواندنم در کنج سردابی که نیست با دو رکعت عاشقی بالای سر ، حالم خوش است سجده کردم بارها در بین محرابی که نیست می روم نزدیک سقّاخانه ی ام البنین تشنه ام ، باید بنوشم جامی از آبی که نیست خادمی می بیندم هرگاه پلکم بسته ماند با پر قو می شوم بیدار از خوابی که نیست صحن و ایوان و رواقی نیست شاید ، من ولی حاجتی دارم که می گیرم از اربابی که هست @shia_poem
فریاد غیرت در زمانی که سکوت آهنگ ذلت می‌زند مرد پیدا می‌شود فریاد غیرت می‌زند مرد یعنی آن‌که هنگام فداکاری که شد بر همه دل‌بستگی‌های خودش خط می‌زند خنجر و چاقو و تیر و نیزه باشد، بیم نیست حرف اول را در این میدان رشادت می‌زند می‌شود الداغی و در گوش یاغی‌های شهر حرف حق را بی‌هراس و با‌صلابت می‌زند مرگ را بازیچه دانسته‌ست هرکس این‌چنین عاشقانه دل به دریای شهادت می‌زند سوختن تا کی؟ که با پرواز هر پروانه‌ای آتشی بر جان شاعر، آه حسرت می‌زند عده‌ای از مرگ می‌ترسند، دردا از سکوت! بر تمام زندگان بانگ مصیبت می‌زند @shia_poem