eitaa logo
شعر شیعه
6.5هزار دنبال‌کننده
387 عکس
157 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
اینجا کریمی هست که بسیار می بخشد لب وا نکردی تا کنی اِقرار می بخشد تاثیرِ استغفار اوجِ باورِ عبد است قبل از گُنه کردن تو را غفّار می بخشد! وقت گناه او پَرده روی ما می اندازد مشغولِ عُصیانیم که ستّار می بخشد! هر قدر هم دوری کنیم او در پیِ ما هست گاهی به خلوت، گاه در اَنظار می بخشد این صبر که دارد خدا، شرمندگی دارد... هر چه گُنه را می کنی تکرار، می بخشد... ظرفِ تَرَک خورده در اینجا بند خواهد خورد رفتی و برگشتی اگر صدبار، می بخشد پیچیدگیِ زندگی تمرینِ رُشدِ ماست اینها مقاماتی ست که دلدار می بخشد مؤمن در امواجِ بلاها دَم نخواهد زد زیرا بلاها نخلِ او را بار می بخشد در میهمانی، هوشیاری جُزوِ اَرکان است این صاحبِ خانه به ما اَسرار می بخشد حُبِّ علی در سینه باشد کارِ ما جور است ما را به مِهرِ حیدرِ کَرّار می بخشد آبِ حیاتی که خدا فرموده؛ این اشک است این هدیه را بر دیده ی بیدار می بخشد فرموده است شیخُ الاَئِمّه: "حَق، کسی را که اشکی بریزد در عزای یار، می بخشد" ذکرِ "حسین" در تشنگی تسبیحِ ما باشد جان را صفا این ذکرِ گوهربار می بخشد امشب خدا ما را به حَقِّ آن یتیمی که اُفتاد از ناقه در آن بازار، می بخشد امشب خدا ما را به حَقِّ چشم هایی که گردیده بود از ضربِ سیلی تار، می بخشد @shia_poem
وقتِ شور و تَلاطُمِ عشق است دل غَریقِ تَبَسُّمِ عشق است می رسد بر مَشام، بوی جُنون دشت ها پُر زِ گندمِ عشق است تَبِ مستی فتاده دَر سرِ ما لبِ ما در پیِ خُمِ عشق است می شود حلقه ی کَساء تکمیل نوبتِ فصلِ پَنجُمِ عشق است آمده چِشمه ی همه خَیرات بر حسینِ بنِ مُصطفی صلوات نورِ حَق از جمالِ او پیداست در دو عالم جلالِ او پیداست قَدمی گر به فوقِ عرش زَنی رَدِّ پای کمالِ او پیداست خُلق و خوی پیمبرِ اسلام مو به مو در خصالِ او پیداست هر کسی گریه می کند بَر او روبرویش مثالِ او پیداست گفت: هستم قَتیل بَر عَبَرات بر حُسینِ بنِ مُصطفی صلوات به خدا گرچه بی سَر است حسین از تمامِ جهان سَر است حسین کیست در وادی شهادت و خون آنکه سر خطّ و مِحور است؟ حسین میوه ی قلبِ حضرتِ زهراست نور چشمانِ حیدَر است حسین اَلبِشارَه حُسینیان، زیرا شافعِ روزِ مَحشَر است حسین بی سَر آید به صحنه ی عَرَصات بر حُسینِ بنِ مُصطفی صلوات وسعتِ لطفِ او چُنان دَریاست او چِراغِ هدایتِ دُنیاست اِستجابت به زیرِ قُبّه ی اوست تُربتِ او به دردِ خَلق دَواست پادشاهی کُند، گدای دَرَش حَرَمش رَشکِ جَنَّتُ الاَعلاست عُقده ی کربلا به دل داریم دلِمان تَنگِ سَیِّدُالشُّهداست تا بگیریم برگِ سَبزِ بَرات بر حُسینِ بنِ مُصطفی صَلوات گفتم ای دلبرم... نوشت: حسین گفتم‌ ای باورم... نوشت: حسین تا که گفتم: کَرَم، نوشت: حَسن تا که گفتم: حَرَم نوشت: حُسین تا زَنم بال در هوای بهشت حَق به روی پرَم نوشت حسین اشک می ریخت و به گونه ی من دَم به دَم مادَرَم نوشت حسین طالِعَم را زِ اوّلین صُبحَم تا شَبِ آخَرَم نوشت حسین بَر لَبَم هَست تا زمانِ مَمات بر حُسینِ بنِ مُصطفی صَلوات هَر کُجا که به خاک اُفتادَم زود آمد برای اِمدادَم به خدا هیچ کَس به غِیرِ حُسین نَرسیده چُنین به فَریادَم نَسل در نَسل گریه کُن بودیم هَفت پُشتَم، تَمامِ اَجدادَم عاشِقَم مَن، ملامَتم نکنید چون خَرابِ حُسین آبادَم غیر از این نیست رَه به سوی نِجات بَر حُسینِ بنِ مُصطفی صلوات رحمت و لُطفِ بی حِسابی تو علَّتِ اشکهای نابی تو جَدِّ تو گفت: در کنارِ حَسَن دَر جَنان، سَیّدُالشَّبابی تو با سَرَت دَر تَنور یا روی نِی همه جا مِثلِ آفتابی تو گاه بَر روی دامنِ دُختر گاه در طَشتی از شَرابی تو دَفن گَشتی به دَستِ اَهلِ دِهات اِی حُسینِ بن مُصطفی به فَدات @shia_poem
دلِ من با حسین می باشد ذکرِ من یا حسین می باشد کار با من ندارد هیچ کسی صاحبم تا حسین می باشد پیِ کارم به عرصه ی محشر صبحِ فردا حسین می باشد ما مقاماتِ عشق فتح کنیم تا که با ما حسین می باشد اوّلین حرفِ کودکان بعد از آب، بابا، حسین می باشد عبدِ دربارِ تو شدیم حسین ما گرفتارِ تو شدیم حسین چه صفا دارد این گرفتاری روزها دارد این گرفتاری ریشه در اشک های لیلایِ کربلا دارد این گرفتاری گر مُقرّب شوی تو پُشتِ سرش هِی بلا دارد این گرفتاری خواه ناخواه عاقبت راهی تا مِنا دارد این گرفتاری ابروی یار کارِ خود بکند شُهدا دارد این گرفتاری گره خورده دلم به زلفِ حسین مانده ام زیرِ دینِ لطفِ حسین با تو بودن ضرر نخواهد داشت این طریقت خطر نخواهد داشت طالبِ تیغِ تو شود هر کس احتیاجی به سر نخواهد داشت تو نخواهی اگر، بدونِ شک التماسم اثر نخواهد داشت مَنِشینی اگر مقابلِ کَس در غَمت چشمِ تر نخواهد داشت هر که یکبار آمده حَرمت از جهنَّم گذر نخواهد داشت آرزوی تمامِ مایی تو پدر نُه امامِ مایی تو دامنت را به دستِ ما برسان عطرِ سیبی به این هوا برسان تا نمُردیم، تا جوان هستیم پای ما را به کربلا برسان وقتِ هیئت بیا به دُنبالم نوکرت را به روضه ها برسان تُربتی هم بیار همراهت وَ بر این زخمِ دل شفا برسان من که بی آبرویم ای ارباب آبرویی به این گدا برسان اعتبارم فقط غلامیِ توست افتخارم فقط غلامیِ توست گلِ زهرا فقط تو را دارم منِ تنها فقط تو را دارم هم به عُقبی تویی هوادارم هم به دُنیا فقط تو را دارم خوب دانم به شامِ اوّلِ قبر که در آنجا فقط تو را دارم همه جُز تو مرا رَها کردند باشد... حالا فقط تو را دارم... گفتی از من جدا نشو، نشدم گفتم آقا، فقط تو را دارم اینکه من نوکرت شدم صَد شُکر خاکبوسِ درت شدم صَد شُکر گلِ ریحانه ی علی هستی نمکِ خانه ی علی هستی زینت و گوشواره ی عَرشی دُرِ یکدانه ی علی هستی می شوی تو خودِ نَبی، وقتی به روی شانه ی علی هستی نفسِ فاطمه به تو جاری است روحِ جانانه ی علی هستی کوثر از گریه بر غمت پُر شد مِیِ میخانه ی علی هستی مُصطفی حنجرِ تو می بوسد... شَبی هم دُخترِ تو می بوسد... @shia_poem
اینجا کریمی هست که بسیار می بخشد لب وا نکردی تا کنی اِقرار می بخشد تاثیرِ استغفار اوجِ باورِ عبد است قبل از گُنه کردن تو را غفّار می بخشد! وقت گناه او پَرده روی ما می اندازد مشغولِ عُصیانیم که ستّار می بخشد! هر قدر هم دوری کنیم او در پیِ ما هست گاهی به خلوت، گاه در اَنظار می بخشد این صبر که دارد خدا، شرمندگی دارد... هر چه گُنه را می کنی تکرار، می بخشد... ظرفِ تَرَک خورده در اینجا بند خواهد خورد رفتی و برگشتی اگر صدبار، می بخشد پیچیدگیِ زندگی تمرینِ رُشدِ ماست اینها مقاماتی ست که دلدار می بخشد مؤمن در امواجِ بلاها دَم نخواهد زد زیرا بلاها نخلِ او را بار می بخشد در میهمانی، هوشیاری جُزوِ اَرکان است این صاحبِ خانه به ما اَسرار می بخشد حُبِّ علی در سینه باشد کارِ ما جور است ما را به مِهرِ حیدرِ کَرّار می بخشد آبِ حیاتی که خدا فرموده؛ این اشک است این هدیه را بر دیده ی بیدار می بخشد فرموده است شیخُ الاَئِمّه: "حَق، کسی را که اشکی بریزد در عزای یار، می بخشد" ذکرِ "حسین" در تشنگی تسبیحِ ما باشد جان را صفا این ذکرِ گوهربار می بخشد امشب خدا ما را به حَقِّ آن یتیمی که اُفتاد از ناقه در آن بازار، می بخشد امشب خدا ما را به حَقِّ چشم هایی که گردیده بود از ضربِ سیلی تار، می بخشد @shia_poem
گرفته نورِ وجودِ تو آسمانها را اِحاطه کرده زمین را و هم زمانها را شُکوه داده ظُهورت به عالمِ هستی وقار داده حُضورِ تو کهکشانها را به بوی عطرِ تنت، یاس گیج شد، اُفتاد خراب و مَست نِمودی تو باغبانها را تویی که روح گرفته، صَلات از نَفَسَت عُروج می دهی هردَم نمازخوانها را تو خواستی که توجُّه به قامتت نشود کنارِ خویش نشاندی اگر جوانها را به خُلق و خو و خوش اخلاقیِ تو جَذب شدند کشیده ای پیِ خود خِیلِ کاروانها را میانِ مُشتِ تو سنگی خُداخُدا می گفت نخوانده درس، تو از بَر شدی زبانها را مرا که نیست زَبانی، بیان کنم مَدحَت که گفته حق به کتابش یکایک آنها را علی عِدالتِ مَحض و، تو رَحمتِ مَحضی به این صفات گرفتید، روح و جانها را چه ارتباطِ عجیبی ست در میانِ شما که مات کرده تمامیِ نکته دانها را علی کنارِ تو، یعنی: تو در کنار خدا کشانده اید به دیوانگی روانها را قیامت است به دستانِ دخترت زهرا شفیعه ای که پناه است بی اَمانها را ...همان که خَلق شد از نورِ او همه عالم ...همان که داده خُدا دستِ او کرانها را ...همان که بر حَسَنش سَجده می کند یوسف که وا گذاشته حُسنَش همه دهانها را ...همان که خونِ حُسینش بقای دینِ تو شد که قَبضه کرده به نامَش همه زمانها را ...همان که زینبِ او داده با عَمَل تعلیم شجاعتی که خودش داشت، خطبه خوانها را مرا دوباره به آیینِ خویش دعوت کن بگیر دستِ ضعیفان و ناتوانها را نفس بزن، که مُسلمان شَویم بارِ دگر نگاه کن، که بهاران کنی خَزانها را @shia_poem
تسلیَت یَابنَ الحَسن، آمد عزای مادرت آسمان دارُالعَزاست ۲ بر مزارِ مخفیِ او، خاک ریزی بَر سَرت آسمان دارُالعَزاست ۲ . ای پدر جان رفتی و مَحزونِ تو زهرا شده حیدرم تنها شده ۲ بعدِ تو پای غَریبه دَر سَرایم وا شده حیدرم تنها شده ۲ . پهلویم بشکسته دیگر دَر پسِ این دَر شده فضّه بَر دادم بِرِس ۲ با علی چیزی نَگو که غُنچه ام پَرپَر شده فضّه بَر دادم بِرِس ۲ . بینِ آتش دربِ خانه بَر سَرَم آوار شد دیده هایم تار شد ۲ سینه ی من داغ از گُلبوسه ی مِسمار شد دیده هایم تار شد ۲ . ضربه ای از ثانی و یک ضَربه از دیوار خورد مادرم ای مادرم ۲ خواست برخیزد زِ جا، سیلیِ دیگر بار خورد مادرم ای مادرم ۲ . با اَذانت شَهرِ یَثرِب بیقراری می کُند ای اَذان گوی نبی ۲ فاطمه یادِ پِدر اُفتاده، زاری می کند ای اَذان گوی نبی ۲ . بعد از این قبرِ عمویم بیتُ الاحزانِ من است عرش گریانِ من است ۲ میزبانِ ناله های قلبِ سوزانِ من است عرش گریانِ من است ۲ . بس که لاله می چِکَد از جای جای پیکرت شد گُلِستان بسترت ۲ باغبانی گَشته این ایّام، کارِ همسرت شد گُلِستان بسترت ۲ . می شود خاموش از امشب ناله های یارَبَم جانم آمد بر لبم ۲ یا علی، جانِ تو و جانِ حُسین و زینبم جانم آمد بر لبم ۲ . ای مسیحای علی بارِ دگر اِعجاز کن دیده بر من باز کن ۲ ای پرستویم بمان، یا با علی پرواز کن دیده بر من باز کن ۲ . باغبان تنها شده، گُلخانه ی او سوخته قلبِ او افروخته ۲ دیده بر تِکّه لباسِ بر روی در دوخته قلبِ او افروخته ۲ . می دَهم با فضّه امشب شُستشویت فاطمه وای از پهلوی تو ۲ بازویت دارد ورَم، سُرخ است رویت فاطمه وای از پهلوی تو ۲ . من اَمیرَالمُؤمنینَم پهلوانِ خیبرم خورده سیلی همسرم ۲ جسم بی جان گُلم را رویِ دوشم می بَرم خورده سیلی همسرم ۲ . خاک می ریزم به روی جِسمِ چون نیلوفرت ای فدایت حیدرت ۲ لَرزه اُفتاده به زانویم کنارِ پیکرت ای فدایت حیدرت ۲ . رفتی و تاریک شُد بعد از تو این کاشانه ام ای صفای خانه ام ۲ چادرت بر سَر نَماید دخترِ دردانه ام ای صفای خانه ام ۲ . آمدم باشم کنیزِ بچّه های فاطمه در سَرای فاطمه ۲ مادرِ عبّاس هستم، خاکِ پای فاطمه در سَرای فاطمه ۲ . @shia_poem
قوّتِ بازوی من بود كه افتاده به خاک همه ی نيروی من بود كه افتاده به خاک . اين همان است كه ياریِ ولايت می كرد مثلِ يک شير زِ اسلام حمايت می كرد . در اُحُد هر كه به خونِ جگرش می گِريَد هر پسر بر سرِ نَعشِ پدرش می گِريَد . ای عمو جان به سرِ پيكرِ تو گريه كنم من به جای پدر و مادرِ تو گريه كنم . مثلِ تو هيچ كسی كُشته در اين صحرا نیست به خدا هيچ كسی چون تو شهيد، اینجا نيست . چه سرش آمده هر عضوِ تَنَش مُثله شده گوش و بينی و دو دست و دهَنَش مُثله شده . فكری امروز به حالِ بَدَنَش بايد كرد شُده با خار و گیاهی كَفَنَش بايد كرد . صورتش زود بپوشان كه زِ رَه خواهَرِ او تا رِسد خاک به سَر ريزد بالا سَرِ او . خواهرش گر برسد موی پريشان بِكُند دشت را گريه ی او شامِ غريبان بِكُند . در غم دلبر خود پاره گريبان بكند خواهرانه دل ما را همه سوزان بكند . مَگُذاريد صَفيّه برسد تا اينجا مَگُذاريد ببينَد رُخِ خونينَش را . لحظه ای سخت تر از ماندنِ من اينجا نيست بدنت هست، ولی بَر تنِ تو اَعضا نيست ؟ . زِرِهَت پاره، كمان و سِپَرَت باقی هست جگرت نيست ولی شُكر، سَرَت باقی هست . باز هم شُكر عمو راسِ تو بَر نيزه نرفت باز هم شُكر كه در حَلقِ تو سَرنيزه نرفت . نزده بوسه به پاره گلويت خواهرِ تو با صَفيّه كه نزد حرف زِ نيزه سرِ تو . ای عمو راسِ تو در بزمِ شرابی كه نرفت به تماشا سوی هر شهرِ خرابی كه نرفت . باز هم شُكر سَرِ پاكَت عَمو چوب نَخورد گاه دندان و گَهی پاره گَلو چوب نَخورد . اَلاَمان وای حُسين... وای سَرِ شاهِ شَهيد... تا نَفس هَست مَرا، گويم: "مالي لِيَزيد" . @shia_poem
دیگر رها ز غصه و مِحنَت شدم حسین از خاطرات خویش چه راحت شدم حسین با کس نگفته ام ز چهل سال پیش من از کوچه ی مدینه که غارت شدم حسین از کوچه ی مدینه که مادر به خاک خورد از کوچه ای که غرق خجالت شدم حسین قدم نمی رسید که او را کمک دهم خیلی در آن میانه اذیت شدم حسین خیلی عزیز بودم و در بین طائفه ! محکوم به شنیدن تهمت شدم حسین دیدی برادرم جگرم تکه پاره شد کشته میان خانه به غربت شدم حسین گفتی که دیگر عطر به مویت نمی زنی گفتی : ” حسن ز داغ تو غارت شدم” حسین اما بدان چو روز تو روزی حسین نیست من گریه کن برای گلویت شدم حسین @shia_poem
گرفته نورِ وجودِ تو آسمانها را اِحاطه کرده زمین را و هم زمانها را شُکوه داده ظُهورت به عالمِ هستی وقار داده حُضورِ تو کهکشانها را به بوی عطرِ تنت، یاس گیج شد، اُفتاد خراب و مَست نِمودی تو باغبانها را تویی که روح گرفته، صَلات از نَفَسَت عُروج می دهی هردَم نمازخوانها را تو خواستی که توجُّه به قامتت نشود کنارِ خویش نشاندی اگر جوانها را به خُلق و خو و خوش اخلاقیِ تو جَذب شدند کشیده ای پیِ خود خِیلِ کاروانها را میانِ مُشتِ تو سنگی خُداخُدا می گفت نخوانده درس، تو از بَر شدی زبانها را مرا که نیست زَبانی، بیان کنم مَدحَت که گفته حق به کتابش یکایک آنها را علی عِدالتِ مَحض و، تو رَحمتِ مَحضی به این صفات گرفتید، روح و جانها را چه ارتباطِ عجیبی ست در میانِ شما که مات کرده تمامیِ نکته دانها را علی کنارِ تو، یعنی: تو در کنار خدا کشانده اید به دیوانگی روانها را قیامت است به دستانِ دخترت زهرا شفیعه ای که پناه است بی اَمانها را ...همان که خَلق شد از نورِ او همه عالم ...همان که داده خُدا دستِ او کرانها را ...همان که بر حَسَنش سَجده می کند یوسف که وا گذاشته حُسنَش همه دهانها را ...همان که خونِ حُسینش بقای دینِ تو شد که قَبضه کرده به نامَش همه زمانها را ...همان که زینبِ او داده با عَمَل تعلیم شجاعتی که خودش داشت، خطبه خوانها را مرا دوباره به آیینِ خویش دعوت کن بگیر دستِ ضعیفان و ناتوانها را نفس بزن، که مُسلمان شَویم بارِ دگر نگاه کن، که بهاران کنی خَزانها را @shia_poem
تسلیَت یَابنَ الحَسن، آمد عزای مادرت آسمان دارُالعَزاست ۲ بر مزارِ مخفیِ او، خاک ریزی بَر سَرت آسمان دارُالعَزاست ۲ . ای پدر جان رفتی و مَحزونِ تو زهرا شده حیدرم تنها شده ۲ بعدِ تو پای غَریبه دَر سَرایم وا شده حیدرم تنها شده ۲ . پهلویم بشکسته دیگر دَر پسِ این دَر شده فضّه بَر دادم بِرِس ۲ با علی چیزی نَگو که غُنچه ام پَرپَر شده فضّه بَر دادم بِرِس ۲ . بینِ آتش دربِ خانه بَر سَرَم آوار شد دیده هایم تار شد ۲ سینه ی من داغ از گُلبوسه ی مِسمار شد دیده هایم تار شد ۲ . ضربه ای از ثانی و یک ضَربه از دیوار خورد مادرم ای مادرم ۲ خواست برخیزد زِ جا، سیلیِ دیگر بار خورد مادرم ای مادرم ۲ . با اَذانت شَهرِ یَثرِب بیقراری می کُند ای اَذان گوی نبی ۲ فاطمه یادِ پِدر اُفتاده، زاری می کند ای اَذان گوی نبی ۲ . بعد از این قبرِ عمویم بیتُ الاحزانِ من است عرش گریانِ من است ۲ میزبانِ ناله های قلبِ سوزانِ من است عرش گریانِ من است ۲ . بس که لاله می چِکَد از جای جای پیکرت شد گُلِستان بسترت ۲ باغبانی گَشته این ایّام، کارِ همسرت شد گُلِستان بسترت ۲ . می شود خاموش از امشب ناله های یارَبَم جانم آمد بر لبم ۲ یا علی، جانِ تو و جانِ حُسین و زینبم جانم آمد بر لبم ۲ . ای مسیحای علی بارِ دگر اِعجاز کن دیده بر من باز کن ۲ ای پرستویم بمان، یا با علی پرواز کن دیده بر من باز کن ۲ . باغبان تنها شده، گُلخانه ی او سوخته قلبِ او افروخته ۲ دیده بر تِکّه لباسِ بر روی در دوخته قلبِ او افروخته ۲ . می دَهم با فضّه امشب شُستشویت فاطمه وای از پهلوی تو ۲ بازویت دارد ورَم، سُرخ است رویت فاطمه وای از پهلوی تو ۲ . من اَمیرَالمُؤمنینَم پهلوانِ خیبرم خورده سیلی همسرم ۲ جسم بی جان گُلم را رویِ دوشم می بَرم خورده سیلی همسرم ۲ . خاک می ریزم به روی جِسمِ چون نیلوفرت ای فدایت حیدرت ۲ لَرزه اُفتاده به زانویم کنارِ پیکرت ای فدایت حیدرت ۲ . رفتی و تاریک شُد بعد از تو این کاشانه ام ای صفای خانه ام ۲ چادرت بر سَر نَماید دخترِ دردانه ام ای صفای خانه ام ۲ . آمدم باشم کنیزِ بچّه های فاطمه در سَرای فاطمه ۲ مادرِ عبّاس هستم، خاکِ پای فاطمه در سَرای فاطمه ۲ . @shia_poem
قوّتِ بازوی من بود كه افتاده به خاک همه ی نيروی من بود كه افتاده به خاک . اين همان است كه ياریِ ولايت می كرد مثلِ يک شير زِ اسلام حمايت می كرد . در اُحُد هر كه به خونِ جگرش می گِريَد هر پسر بر سرِ نَعشِ پدرش می گِريَد . ای عمو جان به سرِ پيكرِ تو گريه كنم من به جای پدر و مادرِ تو گريه كنم . مثلِ تو هيچ كسی كُشته در اين صحرا نیست به خدا هيچ كسی چون تو شهيد، اینجا نيست . چه سرش آمده هر عضوِ تَنَش مُثله شده گوش و بينی و دو دست و دهَنَش مُثله شده . فكری امروز به حالِ بَدَنَش بايد كرد شُده با خار و گیاهی كَفَنَش بايد كرد . صورتش زود بپوشان كه زِ رَه خواهَرِ او تا رِسد خاک به سَر ريزد بالا سَرِ او . خواهرش گر برسد موی پريشان بِكُند دشت را گريه ی او شامِ غريبان بِكُند . در غم دلبر خود پاره گريبان بكند خواهرانه دل ما را همه سوزان بكند . مَگُذاريد صَفيّه برسد تا اينجا مَگُذاريد ببينَد رُخِ خونينَش را . لحظه ای سخت تر از ماندنِ من اينجا نيست بدنت هست، ولی بَر تنِ تو اَعضا نيست ؟ . زِرِهَت پاره، كمان و سِپَرَت باقی هست جگرت نيست ولی شُكر، سَرَت باقی هست . باز هم شُكر عمو راسِ تو بَر نيزه نرفت باز هم شُكر كه در حَلقِ تو سَرنيزه نرفت . نزده بوسه به پاره گلويت خواهرِ تو با صَفيّه كه نزد حرف زِ نيزه سرِ تو . ای عمو راسِ تو در بزمِ شرابی كه نرفت به تماشا سوی هر شهرِ خرابی كه نرفت . باز هم شُكر سَرِ پاكَت عَمو چوب نَخورد گاه دندان و گَهی پاره گَلو چوب نَخورد . اَلاَمان وای حُسين... وای سَرِ شاهِ شَهيد... تا نَفس هَست مَرا، گويم: "مالي لِيَزيد" . @shia_poem