#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
آن روز از کبوتر زخمی پری نبود
خورشید فاطمه که به این لاغری نبود!
شد مثل مادرش به خدا راه رفتنش
فرقی که داشت این که جوان بستری نبود
آیا دلیل غصّهی او زهر بوده؟ نه
از آن شراب، دردسر بدتری نبود
یک بیحیا و ظرف شراب و امام بود
اما به لعل لب، لب چوب تری نبود
یک شهر دشمن از همهجانب ولی دگر
چشم طمع که در پی انگشتری نبود
آنجا کشنده بود که در پیش دختران
میزد یزید چوب،… وَ آبآوری نبود
ای کاش در مقابل چشمان خواهری
رأس بریده داخل طشت زری نبود
فریاد میکشید صدای گرفتهای:
بابا محاسن تو که خاکستری نبود!
وای از غروب شام غریبان که ناقه بود
امّا میان جمع، علی اکبری نبود
#علی_زمانیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#ولادت
#ترکیب_بند
به روى پر جبرئيل آرميده
همانكه دلم را به مستى كشيده
فرشته بيا در زمين بار ديگر
ببين كودكى هاى زهرا رسيده
عجب سيب سرخ قشنگى خداوند
براى خود سيب سرخ آفريده
گمان مى كنم اينكه مانند زهرا
فداها ابوها ز بابا شنيده
همانكه به پاكى بود شهره آمد
به دامان خورشيدمان زهره آمد
پدر، عاشق بوى پيراهنش بود
و گرم طواف ضريح تنش بود
ميان همه خانواده يكى هم
هميشه خراب عمو گفتنش بود
سحرها سرش روى دامان بابا
شبى هم پدر بر روى دامنش بود
شبى كه رد ريسمان هاى اين راه
به جامانده بر بازو و گردنش بود
همان شب كه از گريه او بى رمق شد
و يك مرتبه روبرو با طبق شد
سلام آنكه بى تو دلم وا نمى شد
كوير زمين مثل دريا نمى شد
اگركه نمى آمدى تا هميشه
كسى مثل تو شكل زهرا نمى شد
به غير از تو و عمه زانوى سقا
براى كس ديگرى تا نمى شد
تو در كربلا تشنه،بى آب بابا
ولى آب هم بود بابا نمى شد
چه شد در ميان بيابان بماند
چه بهتر كه اين راز پنهان بماند
مسيح از نگاه تو درمان گرفته
به يمن تو درشهر باران گرفته
براى سفر تا خدا بار ديگر
نخ چادرت را سليمان گرفته
نگاه شما مى برد سمت دريا
كسى را كه راه بيابان گرفته
تو مانند زهرا تو بانوى آبى
تو هم بازى طفل ناز ربابى
شبى كه بهارنگاهت خزان شد
زمان وداع تو با كاروان شد
زمين خوردى از ناقه،دربرهه اى كم
تمام تنت پاره اى استخوان شد
تو ديدى كه قران برنيزه رفته
ورق در ورق خيزران خيزران شد
تو ديدى كه بر نيزه مى رفت بابا
و انگشترش قسمت ساربان شد
خلاصه ترك خورد بغض گلويت
پدر آمد اما بدون عمويت
#علی_زمانیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شهادت_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_ع
#مثنوی
باز امشب منادی کوفه، از امامی غریب می خواند
گوشه ی خانه دختری تنها، دارد اَمن یجیب می خواند
مثل این که دوباره مثل قدیم، چشم اَز خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا، باز بیمار بستری دارد
چادر پُر غبار مادر را، سر سجاده بر سرش کرده
بین سر درد امشب بابا، یاد سر درد مادرش کرده
آه در آه، چشمه در چشمه، متعجب زبان گرفته! پدر
خار درچشم، اُستخوان به گلو، در گلوم اُستخوان گرفته پدر
آه بابا به چهره ات اصلاً،زخم و درد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت، هر چه کردم به هم نمی آید
باز سر درد داری و حالا، علت درد پیکرم شده ای
ماه «اَبرو شکسته» باباجان، چه قَدَر شکل مادرم شده ای
سرخ شد باز اَز سر این زخم، جامهٔ تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته، نحوه راه رفتنت بابا
پاشو اَز جا کرامت کوفه، آن که خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد، که شما باز هم زمین خوردی
دیشب اَز داغ تا سحر بابا، خواب دیدم وَ گریه ها کردم
اَز همان بُغچه ای که مادر داد، کَفنی باز دست و پا کردم
کاملاً در نگاه تو دیدم، مثل این که مسافری این بار
گر شما می روی برو اما، بهر ما فکر معجری بردار
کودکانی که نانشان دادی، روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَما بعد، بی وفا مثل گرگ می گردند
یا زمین دار گشته و آن روز، همه افراد خیزران کارند
یا که آهنگری شده آن جا، تیرهای سه شعبه می آرند
وای اَز مردمان بی احساس، دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکاران و، نعل اسبی که می شود تازه
وای اَز دست های نامَحرم، آتش و دود و چادر و دامان
وای اَز کوچه ی یهودی ها، سنگ باران قاری قرآن...
#علی_زمانیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
به روى پر جبرئيل آرميده
همانكه دلم را به مستى كشيده
فرشته بيا در زمين بار ديگر
ببين كودكى هاى زهرا رسيده
عجب سيب سرخ قشنگى خداوند
براى خود سيب سرخ آفريده
گمان مى كنم اينكه مانند زهرا
فداها ابوها ز بابا شنيده
همانكه به پاكى بود شهره آمد
به دامان خورشيدمان زهره آمد
پدر، عاشق بوى پيراهنش بود
و گرم طواف ضريح تنش بود
ميان همه خانواده يكى هم
هميشه خراب عمو گفتنش بود
سحرها سرش روى دامان بابا
شبى هم پدر بر روى دامنش بود
شبى كه رد ريسمان هاى اين راه
به جامانده بر بازو و گردنش بود
همان شب كه از گريه او بى رمق شد
و يك مرتبه روبرو با طبق شد
سلام آنكه بى تو دلم وا نمى شد
كوير زمين مثل دريا نمى شد
اگركه نمى آمدى تا هميشه
كسى مثل تو شكل زهرا نمى شد
به غير از تو و عمه زانوى سقا
براى كس ديگرى تا نمى شد
تو در كربلا تشنه،بى آب بابا
ولى آب هم بود بابا نمى شد
چه شد در ميان بيابان بماند
چه بهتر كه اين راز پنهان بماند
مسيح از نگاه تو درمان گرفته
به يمن تو درشهر باران گرفته
براى سفر تا خدا بار ديگر
نخ چادرت را سليمان گرفته
نگاه شما مى برد سمت دريا
كسى را كه راه بيابان گرفته
تو مانند زهرا تو بانوى آبى
تو هم بازى طفل ناز ربابى
شبى كه بهارنگاهت خزان شد
زمان وداع تو با كاروان شد
زمين خوردى از ناقه،دربرهه اى كم
تمام تنت پاره اى استخوان شد
تو ديدى كه قران برنيزه رفته
ورق در ورق خيزران خيزران شد
تو ديدى كه بر نيزه مى رفت بابا
و انگشترش قسمت ساربان شد
خلاصه ترك خورد بغض گلويت
پدر آمد اما بدون عمويت
#علی_زمانیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شهادت_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_ع
#مثنوی
باز امشب منادی کوفه، از امامی غریب می خواند
گوشه ی خانه دختری تنها، دارد اَمن یجیب می خواند
مثل این که دوباره مثل قدیم، چشم اَز خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا، باز بیمار بستری دارد
چادر پُر غبار مادر را، سر سجاده بر سرش کرده
بین سر درد امشب بابا، یاد سر درد مادرش کرده
آه در آه، چشمه در چشمه، متعجب زبان گرفته! پدر
خار درچشم، اُستخوان به گلو، در گلوم اُستخوان گرفته پدر
آه بابا به چهره ات اصلاً،زخم و درد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت، هر چه کردم به هم نمی آید
باز سر درد داری و حالا، علت درد پیکرم شده ای
ماه «اَبرو شکسته» باباجان، چه قَدَر شکل مادرم شده ای
سرخ شد باز اَز سر این زخم، جامهٔ تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته، نحوه راه رفتنت بابا
پاشو اَز جا کرامت کوفه، آن که خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد، که شما باز هم زمین خوردی
دیشب اَز داغ تا سحر بابا، خواب دیدم وَ گریه ها کردم
اَز همان بُغچه ای که مادر داد، کَفنی باز دست و پا کردم
کاملاً در نگاه تو دیدم، مثل این که مسافری این بار
گر شما می روی برو اما، بهر ما فکر معجری بردار
کودکانی که نانشان دادی، روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَما بعد، بی وفا مثل گرگ می گردند
یا زمین دار گشته و آن روز، همه افراد خیزران کارند
یا که آهنگری شده آن جا، تیرهای سه شعبه می آرند
وای اَز مردمان بی احساس، دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکاران و، نعل اسبی که می شود تازه
وای اَز دست های نامَحرم، آتش و دود و چادر و دامان
وای اَز کوچه ی یهودی ها، سنگ باران قاری قرآن...
#علی_زمانیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حمزه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#گریز_روضه_گودال
#ترکیب_بند
عبا رسيد كه گرما به پيكرت نرسد
و گرد وخاک به موی مطهرت نرسد
عبارسید به جسمت قبول حرفی نیست
ولی خداکند از راه خواهرت نرسد
اگر رسید به مقتل دعا کن ان لحظه
کسی برای جدا کردن سرت نرسد
تلاش کن به روی خاک تشنه هم بودی
صدای واعطشایت به مادرت نرسد
تنت توسط سر نیزه جا به جا نشود
خداکند که دگر حرف بوریا نشود
به روی حنجرت از زخم بود اثر یانه؟
تونیزه خورده ای اصلا زپشت سر یانه؟
به جای دفن،زمانی که بر زمین بودی
سوار اسب رسیدند ده نفر یانه؟
تنت به روی زمین مانده است در گودال؟
شدی مقابل خواهر بدون سر یانه؟
عبور کرده ای از کوچه یهودی ها
زدند سنگ به سمتت ز هر گذر یانه؟
به غیر شام که در ان نبود هم نفسی
سری به نیزه نبوده بلند پیش کسی
به شام قافله را با عذاب اوردند
برای دست یتیمان طناب اوردند
مگرکه طشت زر و چوب خیزران کم بود
که بعدچند دقیقه شراب اوردند؟
به روی نیزه سر شیر خواره را عمدا
درست پیش نگاه رباب اوردند
برای اینکه دلش بیشتر به درد اید
مدام روبرویش ظرف اب اوردند
به روی نیزه دشمن تمام هستش رفت
نه شیر خواره که گهواره هم ز دستش رفت
#علی_زمانیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
آن روز از کبوتر زخمی پری نبود
خورشید فاطمه که به این لاغری نبود!
شد مثل مادرش به خدا راه رفتنش
فرقی که داشت این که جوان بستری نبود
آیا دلیل غصّهی او زهر بوده؟ نه
از آن شراب، دردسر بدتری نبود
یک بیحیا و ظرف شراب و امام بود
اما به لعل لب، لب چوب تری نبود
یک شهر دشمن از همهجانب ولی دگر
چشم طمع که در پی انگشتری نبود
آنجا کشنده بود که در پیش دختران
میزد یزید چوب،… وَ آبآوری نبود
ای کاش در مقابل چشمان خواهری
رأس بریده داخل طشت زری نبود
فریاد میکشید صدای گرفتهای:
بابا محاسن تو که خاکستری نبود!
وای از غروب شام غریبان که ناقه بود
امّا میان جمع، علی اکبری نبود
#علی_زمانیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شهادت_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_ع
#مثنوی
باز امشب منادی کوفه، از امامی غریب می خواند
گوشه ی خانه دختری تنها، دارد اَمن یجیب می خواند
مثل این که دوباره مثل قدیم، چشم اَز خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا، باز بیمار بستری دارد
چادر پُر غبار مادر را، سر سجاده بر سرش کرده
بین سر درد امشب بابا، یاد سر درد مادرش کرده
آه در آه، چشمه در چشمه، متعجب زبان گرفته! پدر
خار درچشم، اُستخوان به گلو، در گلوم اُستخوان گرفته پدر
آه بابا به چهره ات اصلاً،زخم و درد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت، هر چه کردم به هم نمی آید
باز سر درد داری و حالا، علت درد پیکرم شده ای
ماه «اَبرو شکسته» باباجان، چه قَدَر شکل مادرم شده ای
سرخ شد باز اَز سر این زخم، جامهٔ تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته، نحوه راه رفتنت بابا
پاشو اَز جا کرامت کوفه، آن که خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد، که شما باز هم زمین خوردی
دیشب اَز داغ تا سحر بابا، خواب دیدم وَ گریه ها کردم
اَز همان بُغچه ای که مادر داد، کَفنی باز دست و پا کردم
کاملاً در نگاه تو دیدم، مثل این که مسافری این بار
گر شما می روی برو اما، بهر ما فکر معجری بردار
کودکانی که نانشان دادی، روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَما بعد، بی وفا مثل گرگ می گردند
یا زمین دار گشته و آن روز، همه افراد خیزران کارند
یا که آهنگری شده آن جا، تیرهای سه شعبه می آرند
وای اَز مردمان بی احساس، دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکاران و، نعل اسبی که می شود تازه
وای اَز دست های نامَحرم، آتش و دود و چادر و دامان
وای اَز کوچه ی یهودی ها، سنگ باران قاری قرآن...
#علی_زمانیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حمزه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#گریز_روضه_گودال
#ترکیب_بند
عبا رسيد كه گرما به پيكرت نرسد
و گرد وخاک به موی مطهرت نرسد
عبارسید به جسمت قبول حرفی نیست
ولی خداکند از راه خواهرت نرسد
اگر رسید به مقتل دعا کن ان لحظه
کسی برای جدا کردن سرت نرسد
تلاش کن به روی خاک تشنه هم بودی
صدای واعطشایت به مادرت نرسد
تنت توسط سر نیزه جا به جا نشود
خداکند که دگر حرف بوریا نشود
به روی حنجرت از زخم بود اثر یانه؟
تونیزه خورده ای اصلا زپشت سر یانه؟
به جای دفن،زمانی که بر زمین بودی
سوار اسب رسیدند ده نفر یانه؟
تنت به روی زمین مانده است در گودال؟
شدی مقابل خواهر بدون سر یانه؟
عبور کرده ای از کوچه یهودی ها
زدند سنگ به سمتت ز هر گذر یانه؟
به غیر شام که در ان نبود هم نفسی
سری به نیزه نبوده بلند پیش کسی
به شام قافله را با عذاب اوردند
برای دست یتیمان طناب اوردند
مگرکه طشت زر و چوب خیزران کم بود
که بعدچند دقیقه شراب اوردند؟
به روی نیزه سر شیر خواره را عمدا
درست پیش نگاه رباب اوردند
برای اینکه دلش بیشتر به درد اید
مدام روبرویش ظرف اب اوردند
به روی نیزه دشمن تمام هستش رفت
نه شیر خواره که گهواره هم ز دستش رفت
#علی_زمانیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
آن روز از کبوتر زخمی پری نبود
خورشید فاطمه که به این لاغری نبود!
شد مثل مادرش به خدا راه رفتنش
فرقی که داشت این که جوان بستری نبود
آیا دلیل غصّهی او زهر بوده؟ نه
از آن شراب، دردسر بدتری نبود
یک بیحیا و ظرف شراب و امام بود
اما به لعل لب، لب چوب تری نبود
یک شهر دشمن از همهجانب ولی دگر
چشم طمع که در پی انگشتری نبود
آنجا کشنده بود که در پیش دختران
میزد یزید چوب،… وَ آبآوری نبود
ای کاش در مقابل چشمان خواهری
رأس بریده داخل طشت زری نبود
فریاد میکشید صدای گرفتهای:
بابا محاسن تو که خاکستری نبود!
وای از غروب شام غریبان که ناقه بود
امّا میان جمع، علی اکبری نبود
#علی_زمانیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شهادت_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_ع
#مثنوی
باز امشب منادی کوفه، از امامی غریب می خواند
گوشه ی خانه دختری تنها، دارد اَمن یجیب می خواند
مثل این که دوباره مثل قدیم، چشم اَز خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا، باز بیمار بستری دارد
چادر پُر غبار مادر را، سر سجاده بر سرش کرده
بین سر درد امشب بابا، یاد سر درد مادرش کرده
آه در آه، چشمه در چشمه، متعجب زبان گرفته! پدر
خار درچشم، اُستخوان به گلو، در گلوم اُستخوان گرفته پدر
آه بابا به چهره ات اصلاً،زخم و درد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت، هر چه کردم به هم نمی آید
باز سر درد داری و حالا، علت درد پیکرم شده ای
ماه «اَبرو شکسته» باباجان، چه قَدَر شکل مادرم شده ای
سرخ شد باز اَز سر این زخم، جامهٔ تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته، نحوه راه رفتنت بابا
پاشو اَز جا کرامت کوفه، آن که خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد، که شما باز هم زمین خوردی
دیشب اَز داغ تا سحر بابا، خواب دیدم وَ گریه ها کردم
اَز همان بُغچه ای که مادر داد، کَفنی باز دست و پا کردم
کاملاً در نگاه تو دیدم، مثل این که مسافری این بار
گر شما می روی برو اما، بهر ما فکر معجری بردار
کودکانی که نانشان دادی، روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَما بعد، بی وفا مثل گرگ می گردند
یا زمین دار گشته و آن روز، همه افراد خیزران کارند
یا که آهنگری شده آن جا، تیرهای سه شعبه می آرند
وای اَز مردمان بی احساس، دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکاران و، نعل اسبی که می شود تازه
وای اَز دست های نامَحرم، آتش و دود و چادر و دامان
وای اَز کوچه ی یهودی ها، سنگ باران قاری قرآن...
#علی_زمانیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حمزه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#گریز_روضه_گودال
#ترکیب_بند
عبا رسيد كه گرما به پيكرت نرسد
و گرد وخاک به موی مطهرت نرسد
عبارسید به جسمت قبول حرفی نیست
ولی خداکند از راه خواهرت نرسد
اگر رسید به مقتل دعا کن ان لحظه
کسی برای جدا کردن سرت نرسد
تلاش کن به روی خاک تشنه هم بودی
صدای واعطشایت به مادرت نرسد
تنت توسط سر نیزه جا به جا نشود
خداکند که دگر حرف بوریا نشود
به روی حنجرت از زخم بود اثر یانه؟
تونیزه خورده ای اصلا زپشت سر یانه؟
به جای دفن،زمانی که بر زمین بودی
سوار اسب رسیدند ده نفر یانه؟
تنت به روی زمین مانده است در گودال؟
شدی مقابل خواهر بدون سر یانه؟
عبور کرده ای از کوچه یهودی ها
زدند سنگ به سمتت ز هر گذر یانه؟
به غیر شام که در ان نبود هم نفسی
سری به نیزه نبوده بلند پیش کسی
به شام قافله را با عذاب اوردند
برای دست یتیمان طناب اوردند
مگرکه طشت زر و چوب خیزران کم بود
که بعدچند دقیقه شراب اوردند؟
به روی نیزه سر شیر خواره را عمدا
درست پیش نگاه رباب اوردند
برای اینکه دلش بیشتر به درد اید
مدام روبرویش ظرف اب اوردند
به روی نیزه دشمن تمام هستش رفت
نه شیر خواره که گهواره هم ز دستش رفت
#علی_زمانیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem