eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
546 عکس
203 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ا کریم و یا الله سر به زیر و شرمنده، دل به لطف تو بستم توبه نامه ای باطل، مانده بر روی دستم معصیت شده کارم، از تو هم طلبکارم یا کریم و یا الله ، یا کریم و یا الله مورد پسند تو ، زندگی نکردم من یک سحر به عشق تو ، بندگی نکردم من مانده بر زمین بارم، دلخوشم تو را دارم یا کریم و یا الله ، یا کریم و یا الله با کمال بی شرمی، قلب یارم آزوردم نزد حضرت صاحب، آبروی خود بردم سرچگونه بردارم، کرده معصیت خوارم یا کریم و یا الله ، یا کریم و یا الله با محبّت زهرا، تا نجف کشیدم پر ذکر هرشب قدرم، یا علی مدد حيدر بر علی گرفتارم، حبّ مرتضی دارم یا کریم و یا الله ، یا کریم و یا الله زیر لب علی امشب، نام فاطمه دارد یاد مهربان یارش، آه و زمزمه دارد شد زمان دیدارم، من قتیل مسمارم فاطمه کجایی تو ، مردم از جدایی تو با حسین حسین امشب، حاجتم روا باشد چون که افضل الاعمال، طوف کربلا باشد شد حسین خریدارم، میل کربلا دارم اى حسين مظلومم ، اى حسين مظلومم با نگاه اربابم، همچنان زهیرم کن با تنی به خون غلتان، عاقبت به خیرم کن شد حسین مدد کارم، شاه با وفا دارم ای حسین مظلومم ، ای حسین مظلومم روی نی نسیم آمد، گیسویش تکانی خورد بس که دلبری می کرد، صبر خواهرش را برد گفت حسین گرفتارم، در میان اغيارم اى حسين مظلومم ، اى حسين مظلومم @shia_poem سفره دار خدا امام زمان دگر امشب بيا امام زمان شب قدر است هر كجا هستي التماسِ دعا امام زمان منكه امشب به يادِ تو هستم ياد كن پس مرا امام زمان دست بر دامنت اگر نرنم بروم پس كجا؟ امام زمان آمدم آشتي دهي من را باخودت، با خدا امام زمان كاش قرآن به سر بگيرم من يك شبِ قدر با امام زمان جاي دوري نمي رود كه كني گوشه چشمي به ما امام زمان خوب شد در شبِ عزاي علي با تو هم هم صدا امام زمان شبِ تقديرِ من بيا بنويس يك سفر كربلا امام زمان @shia_poem
وقت عشق است چشم تر بدهيد شمع ها مژده ي سحر بدهيد كار دل گير يك نگاه شماست بر مناجات من اثر بدهيد از شلوغي شهر بيزارم كوچه ها فرصت گذر بدهيد دوست دارم به اوجتان بپرم بي قرارم كه بال و پر بدهيد مي نشينم كنار در بي تاب تا به پاهاي من خبر بدهيد راه باز و مسير بي خطر است توشه بردار موقع سفر است سفري تا ديار دلبرها تا زمين بهشت پرورها سفري تا نهايت مستي در طواف حريم ساغرها آسماني ترين شديم اينجا پا به پاي پر كبوترها خانه ها را ببين همه از دم شاخه ي ياس روي سر درها اين مدينه است شهر پاك و زلال چشمه سار تمام كوثرها اين مدينه است مركزيت نور است تربت قبر چهار حجت نور است يك زيارت كنار ابر بهار يك بقيع است و زائران بسيار بال هاي فرشته ها فرش است قدري آهسته تر قدم بردار يك قدم بيشتر نمانده ولي به در بسته خورده ايم انگار از همين جا دخيل مي بنديم پشت اين پنجره همين ديوار مگر امشب شب ولادت نيست شمع روشن كنيد دور مزار ذات غيب خدا شده ظاهر در جمال محمد باقر آمدي اي امام پنجم ما آمدي اي يگانه بي همتا برف ها آب شد زمين خنديد از بهار تو اي گل زيبا علم را آمدي كه بشكافي مثل كشتي به سينه ي دريا تا ابد آسمان آبي تو مي زند سايه بر سر دنيا تو در اين صفحه هاي خالي دل نقش ها مي زني به رنگ خدا جوهر بندگي است در قلمت غير توحيد نيست در قلمت اي به دوشت هميشه رايت علم در بيان تو واقعيت علم روي منبر كه درس مي دادي زير دِيْن تو رفت نهضت علم روز اول به اذن حضرت حق شاهكار تو بوده خلقت علم عقل ما قد نمي دهد هرگز به مقام تو اي حقيقت علم بي فروغ تو مي رود از دست همه ي اعتبار دولت علم تا كه نور كلام تو جاري است گلشن دين هميشه گل كاري است اي سرآغاز ناب ماه رجب وي شروع كتاب ماه رجب با غروب جمادي الثاني سر زدي آفتاب ماه رجب اشك هاي تو لحظه ي ميلاد شده عطر و گلاب ماه رجب عكسي از حسن كبريا هستي جاي تو قلب قاب ماه رجب يك مناجات بر لبم بنويس در شب مستجاب ماه رجب در هواي خدا رهايم كن بيشتر با خود آشنايم كن تو كه بر چشم خلق جا داري نوري و جلوه ي خدا داري شاخ شمشاد حضرت سجاد ريشه در باغ هل أتي داري ثمر نخل احمدي كه نسب ز حسين و ز مجتبي داري پسر سيد البكاء هستي سرگذشتي پر از بلا داري يادگاري ز لاله هاي عطش بر دلت داغ كربلا داري تو غروب سپيده را ديدي عمه ي قد خميده را ديدي همه جا گرد غصه پاشيدند با سر تيغ و نيزه گل چيدند دست هاي سياه بر سر تو سنگ هاي كبود باريدند چشم هايي كه گريه مي كردند سيلي و تازيانه مي ديدند مردم كوچه ي يهودي ها دور سرها مُدام رقصيدند بي ابوالفضل كودكان يتيم روي خشت خرابه خوابيدند اين همه غم كه بر سرت آمد كودكي تو را رقم مي زد @shia_poem
وقت عشق است چشم تر بدهيد شمع ها مژده ي سحر بدهيد كار دل گير يك نگاه شماست بر مناجات من اثر بدهيد از شلوغي شهر بيزارم كوچه ها فرصت گذر بدهيد دوست دارم به اوجتان بپرم بي قرارم كه بال و پر بدهيد مي نشينم كنار در بي تاب تا به پاهاي من خبر بدهيد راه باز و مسير بي خطر است توشه بردار موقع سفر است سفري تا ديار دلبرها تا زمين بهشت پرورها سفري تا نهايت مستي در طواف حريم ساغرها آسماني ترين شديم اينجا پا به پاي پر كبوترها خانه ها را ببين همه از دم شاخه ي ياس روي سر درها اين مدينه است شهر پاك و زلال چشمه سار تمام كوثرها اين مدينه است مركزيت نور است تربت قبر چهار حجت نور است يك زيارت كنار ابر بهار يك بقيع است و زائران بسيار بال هاي فرشته ها فرش است قدري آهسته تر قدم بردار يك قدم بيشتر نمانده ولي به در بسته خورده ايم انگار از همين جا دخيل مي بنديم پشت اين پنجره همين ديوار مگر امشب شب ولادت نيست شمع روشن كنيد دور مزار ذات غيب خدا شده ظاهر در جمال محمد باقر آمدي اي امام پنجم ما آمدي اي يگانه بي همتا برف ها آب شد زمين خنديد از بهار تو اي گل زيبا علم را آمدي كه بشكافي مثل كشتي به سينه ي دريا تا ابد آسمان آبي تو مي زند سايه بر سر دنيا تو در اين صفحه هاي خالي دل نقش ها مي زني به رنگ خدا جوهر بندگي است در قلمت غير توحيد نيست در قلمت اي به دوشت هميشه رايت علم در بيان تو واقعيت علم روي منبر كه درس مي دادي زير دِيْن تو رفت نهضت علم روز اول به اذن حضرت حق شاهكار تو بوده خلقت علم عقل ما قد نمي دهد هرگز به مقام تو اي حقيقت علم بي فروغ تو مي رود از دست همه ي اعتبار دولت علم تا كه نور كلام تو جاري است گلشن دين هميشه گل كاري است اي سرآغاز ناب ماه رجب وي شروع كتاب ماه رجب با غروب جمادي الثاني سر زدي آفتاب ماه رجب اشك هاي تو لحظه ي ميلاد شده عطر و گلاب ماه رجب عكسي از حسن كبريا هستي جاي تو قلب قاب ماه رجب يك مناجات بر لبم بنويس در شب مستجاب ماه رجب در هواي خدا رهايم كن بيشتر با خود آشنايم كن تو كه بر چشم خلق جا داري نوري و جلوه ي خدا داري شاخ شمشاد حضرت سجاد ريشه در باغ هل أتي داري ثمر نخل احمدي كه نسب ز حسين و ز مجتبي داري پسر سيد البكاء هستي سرگذشتي پر از بلا داري يادگاري ز لاله هاي عطش بر دلت داغ كربلا داري تو غروب سپيده را ديدي عمه ي قد خميده را ديدي همه جا گرد غصه پاشيدند با سر تيغ و نيزه گل چيدند دست هاي سياه بر سر تو سنگ هاي كبود باريدند چشم هايي كه گريه مي كردند سيلي و تازيانه مي ديدند مردم كوچه ي يهودي ها دور سرها مُدام رقصيدند بي ابوالفضل كودكان يتيم روي خشت خرابه خوابيدند اين همه غم كه بر سرت آمد كودكي تو را رقم مي زد @shia_poem
وقت عشق است چشم تر بدهيد شمع ها مژده ي سحر بدهيد كار دل گير يك نگاه شماست بر مناجات من اثر بدهيد از شلوغي شهر بيزارم كوچه ها فرصت گذر بدهيد دوست دارم به اوجتان بپرم بي قرارم كه بال و پر بدهيد مي نشينم كنار در بي تاب تا به پاهاي من خبر بدهيد راه باز و مسير بي خطر است توشه بردار موقع سفر است سفري تا ديار دلبرها تا زمين بهشت پرورها سفري تا نهايت مستي در طواف حريم ساغرها آسماني ترين شديم اينجا پا به پاي پر كبوترها خانه ها را ببين همه از دم شاخه ي ياس روي سر درها اين مدينه است شهر پاك و زلال چشمه سار تمام كوثرها اين مدينه است مركزيت نور است تربت قبر چهار حجت نور است يك زيارت كنار ابر بهار يك بقيع است و زائران بسيار بال هاي فرشته ها فرش است قدري آهسته تر قدم بردار يك قدم بيشتر نمانده ولي به در بسته خورده ايم انگار از همين جا دخيل مي بنديم پشت اين پنجره همين ديوار مگر امشب شب ولادت نيست شمع روشن كنيد دور مزار ذات غيب خدا شده ظاهر در جمال محمد باقر آمدي اي امام پنجم ما آمدي اي يگانه بي همتا برف ها آب شد زمين خنديد از بهار تو اي گل زيبا علم را آمدي كه بشكافي مثل كشتي به سينه ي دريا تا ابد آسمان آبي تو مي زند سايه بر سر دنيا تو در اين صفحه هاي خالي دل نقش ها مي زني به رنگ خدا جوهر بندگي است در قلمت غير توحيد نيست در قلمت اي به دوشت هميشه رايت علم در بيان تو واقعيت علم روي منبر كه درس مي دادي زير دِيْن تو رفت نهضت علم روز اول به اذن حضرت حق شاهكار تو بوده خلقت علم عقل ما قد نمي دهد هرگز به مقام تو اي حقيقت علم بي فروغ تو مي رود از دست همه ي اعتبار دولت علم تا كه نور كلام تو جاري است گلشن دين هميشه گل كاري است اي سرآغاز ناب ماه رجب وي شروع كتاب ماه رجب با غروب جمادي الثاني سر زدي آفتاب ماه رجب اشك هاي تو لحظه ي ميلاد شده عطر و گلاب ماه رجب عكسي از حسن كبريا هستي جاي تو قلب قاب ماه رجب يك مناجات بر لبم بنويس در شب مستجاب ماه رجب در هواي خدا رهايم كن بيشتر با خود آشنايم كن تو كه بر چشم خلق جا داري نوري و جلوه ي خدا داري شاخ شمشاد حضرت سجاد ريشه در باغ هل أتي داري ثمر نخل احمدي كه نسب ز حسين و ز مجتبي داري پسر سيد البكاء هستي سرگذشتي پر از بلا داري يادگاري ز لاله هاي عطش بر دلت داغ كربلا داري تو غروب سپيده را ديدي عمه ي قد خميده را ديدي همه جا گرد غصه پاشيدند با سر تيغ و نيزه گل چيدند دست هاي سياه بر سر تو سنگ هاي كبود باريدند چشم هايي كه گريه مي كردند سيلي و تازيانه مي ديدند مردم كوچه ي يهودي ها دور سرها مُدام رقصيدند بي ابوالفضل كودكان يتيم روي خشت خرابه خوابيدند اين همه غم كه بر سرت آمد كودكي تو را رقم مي زد @shia_poem
وقت عشق است چشم تر بدهيد شمع ها مژده ي سحر بدهيد كار دل گير يك نگاه شماست بر مناجات من اثر بدهيد از شلوغي شهر بيزارم كوچه ها فرصت گذر بدهيد دوست دارم به اوجتان بپرم بي قرارم كه بال و پر بدهيد مي نشينم كنار در بي تاب تا به پاهاي من خبر بدهيد راه باز و مسير بي خطر است توشه بردار موقع سفر است سفري تا ديار دلبرها تا زمين بهشت پرورها سفري تا نهايت مستي در طواف حريم ساغرها آسماني ترين شديم اينجا پا به پاي پر كبوترها خانه ها را ببين همه از دم شاخه ي ياس روي سر درها اين مدينه است شهر پاك و زلال چشمه سار تمام كوثرها اين مدينه است مركزيت نور است تربت قبر چهار حجت نور است يك زيارت كنار ابر بهار يك بقيع است و زائران بسيار بال هاي فرشته ها فرش است قدري آهسته تر قدم بردار يك قدم بيشتر نمانده ولي به در بسته خورده ايم انگار از همين جا دخيل مي بنديم پشت اين پنجره همين ديوار مگر امشب شب ولادت نيست شمع روشن كنيد دور مزار ذات غيب خدا شده ظاهر در جمال محمد باقر آمدي اي امام پنجم ما آمدي اي يگانه بي همتا برف ها آب شد زمين خنديد از بهار تو اي گل زيبا علم را آمدي كه بشكافي مثل كشتي به سينه ي دريا تا ابد آسمان آبي تو مي زند سايه بر سر دنيا تو در اين صفحه هاي خالي دل نقش ها مي زني به رنگ خدا جوهر بندگي است در قلمت غير توحيد نيست در قلمت اي به دوشت هميشه رايت علم در بيان تو واقعيت علم روي منبر كه درس مي دادي زير دِيْن تو رفت نهضت علم روز اول به اذن حضرت حق شاهكار تو بوده خلقت علم عقل ما قد نمي دهد هرگز به مقام تو اي حقيقت علم بي فروغ تو مي رود از دست همه ي اعتبار دولت علم تا كه نور كلام تو جاري است گلشن دين هميشه گل كاري است اي سرآغاز ناب ماه رجب وي شروع كتاب ماه رجب با غروب جمادي الثاني سر زدي آفتاب ماه رجب اشك هاي تو لحظه ي ميلاد شده عطر و گلاب ماه رجب عكسي از حسن كبريا هستي جاي تو قلب قاب ماه رجب يك مناجات بر لبم بنويس در شب مستجاب ماه رجب در هواي خدا رهايم كن بيشتر با خود آشنايم كن تو كه بر چشم خلق جا داري نوري و جلوه ي خدا داري شاخ شمشاد حضرت سجاد ريشه در باغ هل أتي داري ثمر نخل احمدي كه نسب ز حسين و ز مجتبي داري پسر سيد البكاء هستي سرگذشتي پر از بلا داري يادگاري ز لاله هاي عطش بر دلت داغ كربلا داري تو غروب سپيده را ديدي عمه ي قد خميده را ديدي همه جا گرد غصه پاشيدند با سر تيغ و نيزه گل چيدند دست هاي سياه بر سر تو سنگ هاي كبود باريدند چشم هايي كه گريه مي كردند سيلي و تازيانه مي ديدند مردم كوچه ي يهودي ها دور سرها مُدام رقصيدند بي ابوالفضل كودكان يتيم روي خشت خرابه خوابيدند اين همه غم كه بر سرت آمد كودكي تو را رقم مي زد @shia_poem
وقت عشق است چشم تر بدهيد شمع ها مژده ي سحر بدهيد كار دل گير يك نگاه شماست بر مناجات من اثر بدهيد از شلوغي شهر بيزارم كوچه ها فرصت گذر بدهيد دوست دارم به اوجتان بپرم بي قرارم كه بال و پر بدهيد مي نشينم كنار در بي تاب تا به پاهاي من خبر بدهيد راه باز و مسير بي خطر است توشه بردار موقع سفر است سفري تا ديار دلبرها تا زمين بهشت پرورها سفري تا نهايت مستي در طواف حريم ساغرها آسماني ترين شديم اينجا پا به پاي پر كبوترها خانه ها را ببين همه از دم شاخه ي ياس روي سر درها اين مدينه است شهر پاك و زلال چشمه سار تمام كوثرها اين مدينه است مركزيت نور است تربت قبر چهار حجت نور است يك زيارت كنار ابر بهار يك بقيع است و زائران بسيار بال هاي فرشته ها فرش است قدري آهسته تر قدم بردار يك قدم بيشتر نمانده ولي به در بسته خورده ايم انگار از همين جا دخيل مي بنديم پشت اين پنجره همين ديوار مگر امشب شب ولادت نيست شمع روشن كنيد دور مزار ذات غيب خدا شده ظاهر در جمال محمد باقر آمدي اي امام پنجم ما آمدي اي يگانه بي همتا برف ها آب شد زمين خنديد از بهار تو اي گل زيبا علم را آمدي كه بشكافي مثل كشتي به سينه ي دريا تا ابد آسمان آبي تو مي زند سايه بر سر دنيا تو در اين صفحه هاي خالي دل نقش ها مي زني به رنگ خدا جوهر بندگي است در قلمت غير توحيد نيست در قلمت اي به دوشت هميشه رايت علم در بيان تو واقعيت علم روي منبر كه درس مي دادي زير دِيْن تو رفت نهضت علم روز اول به اذن حضرت حق شاهكار تو بوده خلقت علم عقل ما قد نمي دهد هرگز به مقام تو اي حقيقت علم بي فروغ تو مي رود از دست همه ي اعتبار دولت علم تا كه نور كلام تو جاري است گلشن دين هميشه گل كاري است اي سرآغاز ناب ماه رجب وي شروع كتاب ماه رجب با غروب جمادي الثاني سر زدي آفتاب ماه رجب اشك هاي تو لحظه ي ميلاد شده عطر و گلاب ماه رجب عكسي از حسن كبريا هستي جاي تو قلب قاب ماه رجب يك مناجات بر لبم بنويس در شب مستجاب ماه رجب در هواي خدا رهايم كن بيشتر با خود آشنايم كن تو كه بر چشم خلق جا داري نوري و جلوه ي خدا داري شاخ شمشاد حضرت سجاد ريشه در باغ هل أتي داري ثمر نخل احمدي كه نسب ز حسين و ز مجتبي داري پسر سيد البكاء هستي سرگذشتي پر از بلا داري يادگاري ز لاله هاي عطش بر دلت داغ كربلا داري تو غروب سپيده را ديدي عمه ي قد خميده را ديدي همه جا گرد غصه پاشيدند با سر تيغ و نيزه گل چيدند دست هاي سياه بر سر تو سنگ هاي كبود باريدند چشم هايي كه گريه مي كردند سيلي و تازيانه مي ديدند مردم كوچه ي يهودي ها دور سرها مُدام رقصيدند بي ابوالفضل كودكان يتيم روي خشت خرابه خوابيدند اين همه غم كه بر سرت آمد كودكي تو را رقم مي زد @shia_poem