eitaa logo
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
697 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
20 فایل
⚘ #موسسه_فرهنگی_شهدای_خوراسگان (اصفهان) 📍 تکریم مقام شامخ بیش از ۵۰۰ شهید خوراسگان 🔹️ آخرین لحظه اولین پیمان 🔹️نشر خاطرات شهدا 🔹️خاطرات جبهه ها 🔹️معرفی شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا مهدی داشت به نزدیک خانه می رسید که پیرزنی در حیاطش فریاد می کشید . مهدی در را هل داد . آب تا بالای زانوانش رسیده بود . پیرزن به سر و صورت  می زد . مهدی گفت : چه شده  مادر جان ؟ کسی زیر آوار مانده ؟ پیرزن که انگار جانی تازه گرفته بود با گریه و زاری گفت : قربانت بروم پسرم ...خانه و زندگی ام زیر آب مانده کمکم کن ! چند نفر به کمک مهدی آمدند . آنها وسایل خانه را  با زحمت بیرون می کشیدند و  روی بام  و  گوشه حیاط  می گذاشتند .  پیرزن گفت : جهیزیه دخترم توی زیرزمین مانده . با بدبختی جمعش کرده ام . مهدی رو به احمد و هاشم کرد و گفت : یا الله زود جلوی در سد درست کنید ! احمد و هاشم سدی از خاک جلوی در خانه درست کردند . راه آب بسته شد . مهدی به کوچه دوید . وانت آتش نشانی را پیدا کرد و به طرف خانه پیرزن آورد . چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد . پمپ کار می کرد و آب زیرزمین لحظه به لحظه کم می شد . مهدی غرق گل و لای شده بود . پیرزن گفت : خیر ببینی پسرم . . .یکی مثل تو کمکم می کند آنوقت شهردار ذلیل شده از صبح تا حالا پیدایش نیست . مگر دستم بهش نرسد . . . مهدی فرش خیس و سنگین شده را با زحمت به حیاط آورد . اگر دستم به شهردار برسد حقش را کف دستش می گذارم . چند ساعت بعد جلوی سیل بطور کامل گرفته شد . مهدی پمپ را خاموش کرد و پیرزن هنوز دعایش می کرد . گروههای امدادی پتو و پوشاک و غذا بین سیل زده ها تقسیم می کردند . مهدی رو به پیرزن گفت : خب مادر جان با من امری ندارید ؟ پیرزن گریه کنان دست رو به آسمان بلند کرد و گفت : پسرم ان شاء الله خیر از جوانی ات ببینی . برو پسرم دست علی به همراهت . خدا از تو راضی باشد . خدا بگویم این شهردار را چه کند . کاش یک جو از غیرت و مردانگی تو را داشت . مهدی از خانه بیرون رفت . پیرزن همچنان او را دعا می کرد و شهردار را نفرین ! کانال رسمی کنگره شهدای خوراسگان ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ @kongere_shohada_khorasgan
▪︎•⛑️•▪︎ 👷🏻‍♂️ *به بهانه‌ی پنجم اسفندماه روز مهندس* ☝️این عکس‌ها متعلق به *مهندس شهید مهدی باکری* هست. عکس سمت چپ بعد از عملیاتی هست که چند روزی می‌شد نخوابیده بود تا عملیات، موفقیت‌آمیز باشه و دشمن‌ رو شکست بده؛ جوان ۲۸ ساله بر اثر خستگی، شبیه به یک پیرمرد ۶۰ ساله شده بود! 💭 وقتی که شهردار ارومیه بود بر اثر بارندگی زیاد، در بعضی نقاط سیل آمده بود؛ مهدی گروه‌های امدادی را اعزام کرد و خودش هم به کمک سیل‌زدگان رفت. آب، وارد خانه پیرزنی شده بود و کف اتاق‌ها را گرفته بود؛ در میان جمعیت، چشم پیرزن به مهدی خیره شده بود که سخت کار می‌کرد، پیرزن به مهدی گفت: «خدا عوضت بده مادر، خیر ببینی، نمی‌دانم این شهردار فلان فلان شده کجاست ! ای کاش یک جو از غیرت شما را داشت !» و مهدی فقط لبخند میزد... *روزت مبارک آقا مهدی*🌹 *❁❅🔅❁❅🌻❅❁🔅❅❁* 🌷 🇮🇷 👈شهدا را فراموش نمی کنیم کانال کنگره شهدای خوراسگان ۳ https://chat.whatsapp.com/KKekL85JbhUHpKzpZ9DdOp 🌐 آدرس کانالهای رسمی در فضای مجازی: @shohada_khorasghan
💔 حرف آخر... می گفت: "پاسدار یعنی کسی که کار کنه، بجنگه، خسته نشه... کسی که نخوابه تا وقتی خود به خود خوابش ببره..." یه بار توی جلسه فرماندهان داشت روی کالک شرایط منطقه رو توضیح می داد؛ یه دفعه وسط صحبت صداش قطع شد! از خستگی خوابش برده بود دلمون نیومد بیدارش کنیم چند دقیقه بعد که خودش بیدار شد، عذرخواهی کرد؛ گفت: سه چهار روز هست که نخوابیده ام.. (ع) و بر سبزپوشان سپاه اسلام مبارک باد 🍃🌺🍃🌺🍃 ڪنگره شـهـداے خوراسـگان https://eitaa.com/shohada_khorasgan