eitaa logo
چهارشنبه‌های‌شهدایی
730 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
139 ویدیو
26 فایل
#چهارشنبه_های_شهدایی تلاشیه واسه معرفی اسوه‌های این شهر •هر هفته مهمان قصه زندگی یک شهید •پای کار شهدا ایستاده ایم. جهت انتقاد، پیشنهاد و تعامل: @NoName133 •با کمک شما بهتر میشیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهدا 📸 📌دیدار شماره ۱۷۸ 🔰دیدار با خانواده‌ شهید مسعود توتونچی 🗓️چهارشنبه ۱۴دی ماه ۱۴۰۱ @shohada_mohebandez @shahidvelayati @mohebandez @jahadi_mohebandez
بسم رب الحسین طبق روال چهارشنبه‌ها آماده شدیم که بریم برای حضور در میهمانی شهدا. حرکت کردیم. هوا خیلی سرد بود. بار‌ون میزد جوری که که آب توی بعضی از خیابون‌ها جاری شده بود. بدون ماشین نمیشد رفت با رفقا حرکت کردیم. خونه شهید رو بلد بودیم، وقتی رسیدیم دیدم دم در چند نفر از رفقا ایستاده بودند منتظر بقیه. هرکسی آدرس رو نمیدونست راهنماییش میکردن. وارد راه‌روی خونه که شدیم چند نفر از خانواده شهید با کت و شلوار و قد بلند که نمیدونستم چه نسبتی با شهید دارند، ایستاده بودند و خوش‌آمد‌گویی میکردند. نشستیم و آماده شدیم برای خواندن زیارت عاشورا. چراغ هارو خاموش کردند و ذکر توسلی به ارباب دو عالم داشتیم. بعد از اتمام زیارت عاشورا وصیت نامه شهید رو خوندند که بعد برادر شهید گفت (خلاقیت برادرم این بود که وصیتش رو ضبط کرده بود و این متنی که شما خوندید مقدار کمی از وصیتش هست) نوبت به گفتن ویژگی های شهید رسید که از زبان برادش میشنیدیم. برادر شهید توتونچی که از سن بالایی برخوردار بود با پای لنگان اومد روی صندلی، روبه روی ما نشست. خونه شهید هم لحظه به لحظه شلوغ و شلوغ تر میشد تا جایی که جا برای نشستن نبود. برادر شهید میگفت برادم با تواضع و بی شیله‌‌پیله بود توانایی اینو داشت که هرچی بخواد برای خودش فراهم کنه اما پولی که دستش میرسید برای جهاد در راه خدا خرج میکرد. همرزم شهید هم بعد برادرش شروع به صحبت کرد. یک پیرمرد با قد کوتاه و کلاه. انگشت اشاره را هم نداشت که معلوم بود جانبازه. تیپش بیشتر شبیه به همون رزمندگان دوران دفاع مقدس بود. یه حرف زیبایی زد. گفت: ما تو جنگ کارهایی میکردیم و توانایی‌هایی داشتیم که الان دیگر نمیتونیم اون‌ها رو انجام بدیم و اون توانایی‌ها رو خدا و اهلبیت شامل حال ما میکردند. اما تکمیل کننده‌ی صحبتش اینه که آدم باید در تمام مراحل زندگی، خودش رو تو همون حال هوای دوران دفاع مقدس حفظ کنه. به شیرین ترین لحظه رسیدیم زمانی که میخواد با شنیدن صحبت یک مادر بگذره. مادری که یک شهید سرافراز فدای اهلبیت و این مرز و بوم با برکت داده. اما مادر شهید توتونچی گفت: مسعود صحبت زیاد داره اما من چیزی نگم بهتره. اما ما داخل دلمون گفتیم ای داد بیداد ، واقعا حیف شد و رفقا دیگر اسرار نکردند و طبق روال هر هفته یک لوح یادبود از شهید به خونواده شهید توتونچی هدیه دادند. پذیرایی کردند و نوبت به گرفتن عکس یادگاری رسید. جمعیت زیاد و هرچه با رفقا جابه‌جا میشدیم توی قاب عکس جا نمیگرفتیم هرجوری بود عکس را گرفتند، کم کم اماده رفتن شدیم خانواده شهید درب خروجی ایستاده بودند و خداحافظی کردیم و این دیدار هم به خاطرات پیوست. 📝گمنام @shohada_mohebandez
روایت دیدار _230107_225603.pdf
2.76M
روایتی مفصل از حضور در منزل شهید مسعود توتونچی 📝 آهوخوش @shohada_mohebandez
چند تصویر کم‌تر دیده شده از کودکی و نوجوانی شهید مسعود توتونچی @shohada_mohebandez
میخوام روایت دیدار بنویسم. اما حتی نمیدونم چطوری؟ مگه میشه آدم ندونه چیکار میخواد بکنه؟ به نظرم آره میشه ... مثل حال الان من که نمیدونم قراره با آیند‌ه‌‌ام چیکار بکنم .. اولین هشدار رو از سمت مغزم دریافت میکنم ، میگه که حالا که حب و محبت شهدا توی قلبت هست باید سعی کنی این حب و محبت رو توی تک تک رفتار و اعمالت پیاده کنی ... مگه نه که وقتی چیزی رو دوست داری سعی میکنی شبیهش بشی پس چرا ما شبیه شهدا نیستیم ؟ میخوام راستش رو بهتون بگم من دیدار اومدم ولی روحم حیرون جای دیگه ای بود ... زمانیکه از شهید میگفتن از حالات و اخلاق و رفتارش ، از اینکه خوش برخورد و خوش اخلاق بوده و از اینکه چطوری مال و ثروتش رو خرج میکرد ...به نظرم اومد که شهید خوب یاد گرفته بود چطوری از هر چیزی برای رسیدن به خدا استفاده کنه ... رمز و راز شهدا همینه اونا خوب یاد گرفته بودن چطوری خودشون رو به خدا پیوند بزنن ... خدا هم به پاس این توجه ، خوب خریدشون ... توی طول صحبت‌ها راجب شهید هر از چندگاهی نگاهم به مادر شهید می افتاد، توی دلم تحسینش میکردم که همچنین فرزندی رو تربیت کرده و دعا کردم که منم بتونم توی آینده همچین فرزندانی رو تربیت کنم ... راستش این روزا خیلی از دخترای هم سن و سالم رو میبینم که دلشون میخواد شبیه شهدا باشن و شهید بشن... این آرزوی قشنگیه و خیلیم خوبه ولی نباید فراموش کنیم که دختران امروز، مادران آینده این سرزمین هستن ... ما وظیفه تربیت نسل آینده روی دوشمونه، نباید از زیر این بار شونه خالی کنیم یا نسبت بهش کم توجهی کنیم. کم کم نوبت صحبت کردن مادر شهید شد بعد از سلام و احوال پرسی و خوشامد گویی ، گفت که من چیزی راجب مسعود نگم بهتره ... و من توی دلم فکر کردم که هیچ چیزی به اندازه این حرف مادر شهید نتونست حق مطلب رو ادا کنه ... گفتنی ها را نهادم در حریری از سکوت کآنچه می دانم نمی آید به فهم ِ واژه ها ... توی همین افکار و خیالات بودم که متوجه شدم که وقت خداحافظی رسیده ، روبروی مادر شهید ایستادم و تشکر کردم و به رسم دوست داشتنی همیشگی دست مادر رو بوسیدم، سرم رو که بالا آوردم نگاهم به چشمای مادر افتاد، نگاهی که تا عمق وجود متلاطم من نفوذ کرد ... به گمونم مادر فهمیده بود توی دلم چی میگذره برای همین با دعای الهی هر حاجتی داری برآورده به خیر بشه من مبهوت رو راهی کرد ... عذر میخوام که طولانی شد راستش اولش که نمیدونستم چی بنویسم و آخرشم که نگاه کردم دیدم طوماری شده برای خودش .... اطاله کلام شد حلال بفرمایید و التماس دعا. 📝 محب الفاطمه (سلام‌الله‌علیها) @shohada_mohebandez
هم‌سنگری‌هایی که با قلم شون، ۱۷۷ مین چهارشنبه شهداییمون رو روایت کردند. @shohada_mohebandez
"بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم" 🔖 🇮🇷 📍 ✅دیدار با خانواده شهید والامقام حسن بلدی 🗓️چهارشنبه ۲۱ دی‌ماه ماه ۱۴۰۱ 🔰محل تجمع : شهید آباد ، کنار مزار شهید حسین ولایتی فر 🕗ساعت حرکت از سر مزار شهید پاسدار حسین ولایتی فر به سمت منزل شهید راس ساعت ۱۹:۴۵ می باشد 📌 ادرس منزل شهید: کوی اندیشه. امید22 پلاک 228 {برنامه با حضور خواهران و برادران می باشد} https://eitaa.com/joinchat/1626800128C374086c27c
راه خاص شدن .mp3
5.15M
🔉 راه خاص شدن صحبت های حجت‌الاسلام خاکی در منزل شهید حسن‌بلدی @shohada_mohebandez