گاهی یک حدیث یا جملهی قشنگ
که پیدا می کرد ؛ با ماژیک مینوشت
رویِ کاغذ و میزد به دیوار !
بعد در موردش باهم حرف میزدیم
و هرچی ازش فهمیده بودیم میگفتیم
آن جمله هم میماند روی دیوار
و تویِ ذهنمان ...
[ به نقل از همسر شهید ]
#ازدواج_موفق
#سبک_زندگی_اسلامی
#شهید_مهدی_زین_الدین
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_نــود_و_ســوم۹۳
👈این داستان⇦《 مرزهای خیال 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎سرم رو آوردم بالا دیدم دایی محسن بالای سرم ایستاده ...
- چی مینویسی📝 که اینقدر غرق شدی؟ ...
بقیه حرفهای امروزه ... تا فراموش نکردم دارم هر چی رو یادم مونده مینویسم ...
نشست کنارم و دفترم📒 رو برداشت ... سریع تر از چیزی که فکر میکردم یه دور سریع از روش خوند ... و چهرهاش رفت توی هم ...
🔹مهران از من میشنوی پای صحبت این آدم و اون آدم نشین ... به این چیزها هم توجه نکن ...
خیلی جا خوردم ...
چرا❓ ... حرفهاش که خیلی ارزشمند بود ...
✨🍃دوستی با خدا معنا نداره ... وارد این وادی که بشی سر از ناکجا آباد در میاری ... دوستی یه رابطه دو طرفه است ... همون قدر که دوستت از تو انتظار داره ... تو هم ازش انتظار داری ... نمیشه گفت بده بستونه ... اما صد در صد دو طرفه است ... سادهترینش حرف زدنه ... 🗣
🔹الان من دارم با تو حرف میزنم ... تو هم با من حرف میزنی و صدام رو میشنوی ... سوال داشته باشی میپرسی ... من رو میبینی و جواب میشنوی ... تو الان سنت کمه ... بزرگتر که بشی و بیفتی توی فراز و نشیب زندگی ... از این رابطه ضربه میخوری ...😐
🍃رابطه خدا با انسان ...با رابطه انسانها با هم فرق می کنه ... رابطه بنده و معبوده ... کلا جنسش فرق داره ... دو روز دیگه ... توی اولین مشکلات زندگیت ... با خدا مثل رفیق حرف میزنی ... اما چون انسانی و صدای خدا رو نمیشنوی ... و نمیبینیش ... شک میکنی که اصلا وجود داره یا نه❓ ... اصلا تو رو میبینه یا نه ... این شک ادامه پیدا کنه سقوط میکنی ... به هر میزان که اعتماد و باورت جلوتر رفته باشه ... به همون میزان سقوطت سخت تره ...
حرف هاش تموم شد ... همین طور که کنارم نشسته بود ... غرق فکر شدم ...🤔🤔🤔
🔸ولی من همین الان یه دنیا مشکل دارم ... با خدا رفاقتی زندگی کردم ... و خدا هم هیچ وقت تنهام نگذاشته ... و کمکم کرده ...😊
زل زد توی صورتم ...😳
خدا رو دیدی؟ یا صداش رو شنیدی؟ ... از کجا میدونی خدا کمکت کرده؟ ... از کجا میدونی توهم یا قدرت خیال نیست؟ ... شاید به صرف قدرت تلقین ... چنین حس و فکری برات ایجاد شده ... مرز بین خیال و واقعیت خیلی باریکه ...😳➖
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_نــود_و_چهــارم۹۴
👈این داستان⇦《 ۷ سال اعتماد 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎دایی محسن، اون شب کلی حرفهای منطقی و فلسفی رو با زبان بیزبانی بهم زد ... تفریح داییم فلسفه خوندن بود... و من در برابر قدرت فکر و منطقش شکست خورده بودم...😔
🔹حرف هاش که تموم شد دیگه مغزم مال خودم نبود ... گیج گیج شده بودم ... و بیش از اندازه دل شکسته💔 ... حس آدمی رو داشتم که عزیزترین چیز زندگیش رو ازش گرفتن ... توی ذهنم دنبال رده پای حضور خدا توی زندگیم میگشتم... جاهایی که من، زمین خورده باشم و دستم رو گرفته باشه ... جایی که مونده باشم و ...😔
🔸شک تمام وجودم رو پر کرده بود ...
نکنه تمام این سال ها رو با یه توهم زندگی کردم؟ ... نکنه رابطهای بین من و خدا نیست ... نکنه تخیلم رو پر و بال دادم تا حدی که عقلم رو در اختیار گرفته؟ ... نکنه من از اول راه رو غلط اومده باشم؟ ... نکنه ... شاید ...🤔🤔
همه چیزم رفت روی هوا ... عین یه بمب 💣... دنیام زیر و رو شده بود ... و عقلم در برابر تمام اون حرفهای منطقی و فلسفی ... به بدترین شکل ... کم آورده بود ...
💢 با خودم درگیر شده بودم ... همه چیز برای من یه حس بود... حسی که جنسش با تمام حسهای عادی فرق داشت... و قدرتش به مرحله حضور رسیده بود ...✨🍃
🔹تلاش و اساس ۷ سال از زندگیم، داشت نابود میشد ... و من در میانه جنگی گیر کرده بودم ... که هر لحظه قدرتم کمتر میشد ... هر چه زمان جلوتر می رفت ... عجز و ناتوانی بر من غلبه میکرد ... شک و تردیدها قدرت بیشتری میگرفت ... و عقلم روی همه چیز خط میکشید ...🤔😎
کمکم سکوت بر وجودم حکم فرما شد ... سکوت مطلق ... سکوتی که با آرامش قدیم فرق داشت ... و من حس عجیبی داشتم ... چیزی در بین وجودم قطع شده بود➖ ... دیگه صدای اون حس رو نمیشنیدم ... و اون حضور رو درک نمیکردم ...❌😔
⭕️حس خلأ ... سرما ... و درد ... به حدی حال و روزم ویران شده بود که ...
همه چیز خط خورده بود➖ ... حس ها ... هادیها ... نشانهها ... و اعتماد ... دیگه نمیدونستم باید به چیز ایمان داشته باشم ... یا به چه چیزی اعتماد کنم ...✨😳
من ... شکست خورده بودم ...❌😭
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام ماجرای محاصرهی هواپیمای ایرانی
#ضربه_متقابل
#انتقام_سخت
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 چه امریکا چه سعودی
چه هر الاغ دیگری
نمیتوانند کاری انجام بدهند...
#ضربه_متقابل
#انتقام_سخت
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
در عملیات خیبر دیدمش ڪه داشت نماز مے خوند همین طور اشک مے ریخت و با خدا حرف مے زد...
دستهاش رو بالا گرفته بود و از خدا مے خواست شهید بشه
بچه ها بهش گفتند: سید! ما توے جنگ به تو نیاز داریم ولے تو مرتب دعا مے ڪنے شهید بشی!
گفت: دیگه بسه من چهل ماه توے جبهه موندم شما هم مثل من چهل ماه بمونید بعد برید؛ براے من دیگه بسه، باید برم.
سےد پابرهنه
🌷شهید سیدغلامرضا میرافضلی🌷
@Shamim_best_gift
🔰 لوح | ای کشته دور از وطن...
🔻 آمریکاییها میهمان شما را در خانه شما کشتند و صریحاً به این جنایت اعتراف کردند؛ که این موضوع کوچکی نیست.
📝 رهبر انقلاب در دیدار مصطفی الکاظمی در واکنش به ترور سردار سلیمانی در عراق
#ضربه_متقابل
#انتقام_سخت
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"ما در راه خدا؛
تا آخـرین نفس باقی خواهیم ماند🌱"
#شهیدجهادمغنیه🌷
#ضربه_متقابل
#جمعه
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
taheri.hemasi.mp3
8.88M
🚩 رجز حماسی
ای لشکر صاحب زمان آماده باش ...
#انتقام_سخت
#ضربه_متقابل
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
💢 محمودرضا هرچه داشت از فرهنگ ایثار و شهادت🌷 بود. میراث فرهنگی دفاع مقدس را دوست داشت💞، مجموعه کتابهایش📚 را خوانده بود. « #همپای_صاعقه» را واو به واو خوانده بود.
💢تقریباً همه کتابخانهاش📚 به جز چند کتاب، کتابهای #دفاع_مقدسی بود. 📗«خاکهای نرم کوشک» را با علاقه بسیاری خواند، سری ✓«به مجنون گفتم زنده بمان»، ✓«ویرانی دروازه شرقی»، ✓«ضربت متقابل»، ✓«سلام بر ابراهیم» و این کتابهایی که در دسترس همه است.
💢تقریباً تا آخرین کتابهایی را که در حوزه دفاع مقدس منتشر شده داشت و گرفته بود👌. « #کوچه_نقاشها» را به من توصیه کرده بود که بخوانم و من هنوز آن را نخواندهام❌ خواندن این کتاب را چند بار به من توصیه کرد. خیلی او را به وجد آورده بود😃 به لحاظ روحی ارتباط تنگاتنگی با شهدا داشت. علاقه خاصی به بهشت زهرا(س)🌷 و مزارشهدا داشت.
راوی :برادر شهید
#شهید_محمودرضا_بیضائی
🆔 @shohada_tmersad313
تمام هست و بود خویش تقدیم خدا کردی
که در یک لحظه جان و چشم ودست و سرفدا کردی
سلام حضرت زهرا به جان پاکت باد
سرشک دیدۀ «میثم» نثار خاکت باد
#حاج_قاسم_سلیمانی
#انتقام_سخت
#شبتون_شهدایی🌹
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
〖..💔🍃..〗
•
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
•
#عنـدربہمیرزقون ...🥀
#شہیدمحسنحججے🕊🌙
#صبحتون_شهدایی🌹
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
#اخلاق_شهدایی ✨
پنجمین روز شهادت پدرم یکی اومد در خونه. یک آقای روشن دلی بود.
گفتیم:بفرمایید
مرد نابینا گفت: عباس شهید شده؟
گفتیم: بله
گفت: من کسی را ندارم.
من یک هفتهای هست حمام
نرفتم؛
این شهید من را هر هفته روزهای جمعه کول میکرد و به حمام میبرد
و لباس هایم را میشست و بدون چشم داشت میرفت.
#شهید_عباس_بابایی🌷
#شهداسنگنشانندکهرهگمنکنیم
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
⚪ڪامران⚪
خود را «کامران آوینی» معرفی می کرد، کروات می زد و به فلسفه غرب علاقمند بود. ریش پرفسوری و سبیل نیچهای می گذاشت و کتاب «انسان موجود تک ساحتی» هربرت مار کوزه را _بی آنکه خوانده باشد_ طوری دست می گرفت که دیگران جلد آن را ببینند... اما وقتی کامران با #امام_خمینی و #اندیشه_های_امام آشنا شد از این رو به آن رو شد.
روزها را روزه می گرفت و بدون #وضو بر سر کارهایش حضور پیدا نمی کرد. نامش را گذاشت « سید مرتضے آوینے» او را در حقیقت خیلی ها بعد از شهادتش شناختند وقتی رهبر انقلاب به او عنوان #سید_شهدای_اهل_قلم دادند.
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدا رو کجا ما میشناسیم
شهیدا رو شهیدا میشناسند
عجب غمی دارد رفتنت سردار 🖤
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌹 قاب عکسی زیبا وتنها چیزی که با دیدن این تصویر میشه زمزمه کرد: مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ، فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ، وَما بَدَّلوا تَبديلًا
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_نــود_و_پنجــم۹۵
👈این داستان⇦《 و نمازی که قضا نشد 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎خوابم برد ... بیتوجه به زمان و ساعت ... و اینکه حتی چقدر تا نمازشب ... یا اذان باقی مونده بود ...😳
🔹غرق خواب بودم ...که یه نفر صدام کرد ...
مهران ...
و دستش رو گذاشت روی شونهام ...
پاشو ... الان نمازت قضا میشه ...✨
خمار خواب 😴😴... چشمهام رو باز کردم ...
چشم هام رو که باز کردم دیگه خمار نبودم ... گیجی از سرم پرید ...
جوانی به غایت زیبا ... غرق نور بالای سرم ایستاده بود ...🍃✨
و بعد مکان بهم ریخت ... در مسیر قبله، از من دور میشد... در حالی که هنوز فاصله مادی ما ... فاصله من تا دیوار بود ... تا اینکه از نظرم ناپدید شد ...🍃
مبهوت ... نشسته ... توی رختخواب خشکم زده بود ... یهو به خودم اومدم ...
- نمازم ...😱
🔻و مثل فنر از جا پریدم ... آفتاب طلوع کرده بود و زمان زیادی نبود ... حتی برای وضو گرفتن ... تیمم کردم و ... الله اکبر ...✨
♻️ همون طور رو به قبله ... دونههای درشت اشک😭 ... تمام صورتم رو خیس کرده بود ... هر چه قدر که زمان میگذشت... تازه بهتر میفهمیدم واقعا چه اتفاقی برام افتاده بود ...😭😭
کی میگه تو وجود نداری؟ ... کی میگه این رابطه دروغه؟ ... تو هستی ... هست تر از هر هستی دیگهای ... و تو ... از من ... به من مشتاقتری ...😍 من دیشب شکست خوردم و بریدم ... اما تو از من نبریدی ... من چشمم رو بستم ... اما تو بازش کردی ... من ...😔
🔸گریه می کردم و تک تک کلمات و جملات رو میگفتم ... به خودم که اومدم ... تازه حواسم جمع شد ... این اولین شب زندگی من بود ... که از خودم ... فضایی برای خلوت کردن با خدا داشتم ... جایی که آزادانه بشینم ... و با خدا
حرف بزنم ... فقط من بودم و خدا ...✨🍃
خدا از قبل میدونست ... و همه چیز رو ترتیب داده بود ...✨💫✨
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_نــود_و_ششــم۹۶
👈این داستان⇦《 فقط تو را میخواهم 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎دل توی دلم نبود ... دلم میخواست برم حرم و این شادی رو با آقا تقسیم کنم ... شاد بودم و شرمنده ... شرمنده از ناتوانی و شکست دیشبم ... و غرق شادی ...😍✨
🍃دیگه هیچ چیز و هیچ کس نمیتونست ... من رو متقاعد کنه که این راه درست نیست ... هیچ منطق و فلسفهای ... هر چقدر قویتر از عقل ناقص و اندک خودم ...
هر چند دلـــ❤️ــم میخواست بدونم ... اون جوان کی بود ... اما فقط خدایی برام مهم بود ... که اون جوان رو فرستاد ... اشک شادی ... بی اختیار از چشمم پایین می اومد😭 ...
دل توی دلم نبود ... و منتظر که مادرم بیدار بشه ... اجازه بگیرم و اطلاع بدم که میخوام برم حرم ...✨
🔹چند بار میخواستم برم صداش کنم ... اما نتونستم ... به حدی شیرینی وجود خدا برام شیرین بود ... که دلم نمیخواست سر سوزنی از چیزی که داشتم کم بشه ... بیدار کردن مادرم به خاطر دل خودم ... گناه نبود ... اما از معرفت و احسان به دور بود ...👌
🍀ساعت حدود ۸ شده بود ...با فاصله ... ایستاده بودم و بهش نگاه میکردم ... مادرم خیلی دیر خوابیده بود ... ولی دیگه دلـــ❤️ــم طاقت نمی آورد ...
🍃✨- خدایا ... اگر صلاح میدونی؟ ... میشه خودت صداش کنی؟ ...
جمله ام تموم نشده ... مادرم چرخی زد و از خواب بیدار شد ... چشمم که به چشمش افتاد ... سریع برگشتم توی اتاق... نمیتونستم اشکم رو کنترل کنم😭 ... دیگه چی از این واقعی تر❓ ... دیگه خدا چطور باید جوابم رو می داد؟ ...
✅برای اولین بار ... حسی فراتر از محبت وجودم رو پر کرده بود... من ... عاشق شده بودم ...❤️😍
- خدایا ... هرگز ازت دست نمیکشم ... هر اتفاقی که بیفته ... هر بلایی سرم بیاد ... تو فقط رهام نکن ... جز خودت ... دیگه هیچی ازت نمی خوام ... هیچی ...🍃✨✨
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷قال علی علیه السلام🌷
اوصیکَ یا بُنَّیَّ بِالصَّلاهِ عِندَ وَقتِها
فرزندم تو را به نماز دراول وقت سفارش میکنم
📚بحارالانوار ج ۸۳ ص ۱۴
#نماز_اول_وقت
🌹اذان ظهر به افق تهران🌹
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🦋🌱
🌱
.
.
: #بخندبسیجے :
.
.
بعد از داير شدن مجتمع هاے آموزشے رزمندگان در جبهہ، اوقات فراغت از جنگ را بہ تحصيل مے پرداختيم.يكے از روزهاے تابستان براے گرفتن امتحان ما را زير سايہ درختے جمع كردند.بعد از توزيع ورقہ هاے امتحانے مشغول نوشتن شديم.خمپاره اندازهاے دشمن همزمان شروع كرده بودند.يک خمپاره در چند متريمان بہ زمين خورد، همہ بدون توجه ، سرگرم جواب دادن بہ سئوالات بودند .
يك تركش افتاد روے ورقہ دوست بغل دستيم و چون گرم بود قسمتے از آن را سوزاند.دوستم ورقہ را گرفت بالا و بہ ممتحن گفت :"برگہ من زخمے شده بايد تا فردا به او مرخصے بدهيد!" همہ خنديدند و شيطنت دشمن را جدے نگرفتند.
.
.
🍃] #طنز_جبہہ
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
.
.
🌱
🦋🌱