eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
ناگهان ديدم كه درِ خانه باز شد و فرماندار در حالى كه پايش برهنه است به سوى من آمد و مرا در آغوش گرفت و پيشانى مرا بوسيد! آنها وقتى ديدند كه فرماندار خودش با پاى برهنه به استقبالِ من آمده است، خيلى تعجّب كردند. فرماندار با چه احترامى مرا به داخل خانه خود برد و در بهترين نقطه خانه خود نشاند و خودش دو زانو مقابل من نشست. آنگاه به من گفت: بگو بدانم حال امامم چگونه بود؟ آيا حال ايشان خوب بود؟ من او را از سلامتى امام كاظم(ع) خبر دادم، او بسيار خوشحال شد و خدا را شكر كرد. به او گفتم كه نامه اى از طرف امام كاظم(ع) براى او دارم و بعد نامه را نشانش دادم. او از جايش بلند شد و تمام قد ايستاد، با كمال احترام نامه را از من تحويل گرفت، بوسيد، آن را باز كرد و شروع به خواندن كرد. من منتظر بودم ببينم او در مقابل نامه امام چه خواهد كرد. ناگهان ديدم كه يكى از مأموران مخصوص خود را صدا زد و به او گفت: محاسبه كن كه من چقدر مال و ثروت دارم، همه پول نقد، املاك، لباسها و ... را حساب كن! آن مأمور هم مثل من از اين دستور فرماندار بسيار تعجّب كرد، تمام اموال فرماندار محاسبه شد و فرماندار نصفِ همه دارايى خود را به من بخشيد و مقدارى هم زيادتر از سهم خود را به من داد! بعد به من گفت: برادرم! آيا تو را خوشحال كردم؟ من كه در اين وقت شب از تعجّب، نمى دانستم چه كنم، گفتم: بله، به خدا قسم مرا بسيار خوشحال نمودى. با پولى كه آن شب فرماندار به من داد، مى توانستم تمام ماليات خود را بدهم و پول زياد هم بياورم. در اين ميان فرماندار دستور داد، مأمور اخذ ماليات را احضار كنند، وقتى مأمور ماليات آمد به او دستور داد كه تمام مالياتى را كه براى من معيّن شده بود، ببخشد و بعد از آن هم خود فرماندار دست نوشته اى به من داد كه به عنوان مدرك همراه داشته باشم تا از پرداخت ماليات معاف باشم. بعد از اين با فرماندار خداحافظى كرده، به منزل خود آمدم. مدّتى در اين فكر بودم، چگونه اين همه لطف و مهربانى را كه فرماندار در حقّ من كرد، جبران كنم. 💖💖💖💖🌻💖💖💖💖 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
می‌گفت : آره خدا خیلی مهربونه ولی یادت باشه جهنم هم دکوری نیست ! 💔 @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
4_5972166297264326867.mp3
9.17M
|⇦•چه برانی ام، چه بخوانی ام.. و توسل ویژۀ میلادِ حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان _استاد حاج علی انسانی•✾• ┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅ (عج) هم اولین سلام خود را در ابتدای (شهدای کـربلا) مخصوص آقا قرار داده است و او را بنام سُلاله ابراهیم ستایش میکند. السلام علیک یا اَوَّل قتیلٍ من نـَـسلِ خَـــیرِ سلیل، مِن سُلالِه ابـراهیم الخَلیل ➡️🌷🌼💝 @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 ✋😍 تقه ای به در خوردو بعد صدای بابابزرگ که یاالله می گفت برای ورود به اتاق خودشون... ! دستی روی چشمهای پر از اشکم کشیدم و قبل ریزششون سد کردم راهشون رو و صدای پر بغضم رو صاف! _بفرمایید بابابزرگ فقط من اینجام! دستگیره در به طرف پایین کشیده شدو بابابزرگ داخل اتاق شد ... آستینهای بالا زده و دستها و صورت خیسش نشونه این بود که وضو گرفته و اومده برای نماز اول وقتش مثل همیشه! لبخندی به روم پاشید_ خوبی بابا؟ به زور لبخندی زدم لعنت به چشمهایی که همیشه لو میدادن گریه کردنم رو چون قبل حتی یک قطره اشک سرخ میشدن و پر از شبنم های براق! و بابابزرگ هم حالا دقیق توی صورتم و چشمهام بودوامروز دوباره میپرسید احوالم رو! پیشگیری کردم از سوالها بازادامه دادم اون لبخند کذایی رو..! _ممنون ...اذون دادن؟ بابابزرگ نگاه از صورتم گرفت و بعد کمی مکث انگار فکر میکرد چی پرسیدم گفت:الان که... صدای بلند الله اکبر از مسجد نزدیکی خونه بابا بزرگ بلند شدو حرف بابابزرگ نیمه موند و به جاش لبخند زد و حرفش رو این طور تموم کرد _دارن اذون میدن اینبار لبخند پر محبتی روی لبهام نشوندم و به سرو صورت سفید شده ی بابابزرگ نگاه کردم و چادرم رو روی سرم مرتب! _پس من میرم وضو بگیرم و شما هم راحت نمازتون رو بخونین بابابزرگ رفت سمت سجاده اش که همیشه بوی گلاب میداد و توی طاقچه اتاق بود و باشه بابایی گفت... من هم از اتاق بیرون اومدم. نسیم خنکی به خاطر باز بودن در کوچک راهرو که به حیاط راه داشت به داخل خونه میزد! به همراه بوی اسپندی که غلیظی عطرش کمتر شده بود وصدای اذون واضح تر و آرامش میپاشید به دلم! با صدای قل خوردن دیگ فلزی وسط حیاط بی هوا روی پاشنه پا چرخیدم اول از همه نگاهم روی دیگ فلزی شسته شده ثابت موند، که قل می خورد و رد خیسی از خودش روی موزایکهای حیاط میزاشت! بازم نگاه چرخوندم و نگاهم روی امیر علی که زیر لب قرآن می خوندو مسح سر می کشید موند و برای ثانیه ای گره خورد نگاهمون و دل من باز هری ریخت! با مکث دست راستش پایین اومد و کنارش افتاد و چینی بین ابروهای مردونه اش جا خوش کرد!! نفس عمیقی کشیدو نگاه زیر افتاده اش رو دوباره رو به من گرفت ولی نه مستقیم به چشمهام وهمین کافی بودکه من لبخند بزنم! گرم!...دوستانه! برای امیرعلی هم همین لبخند کافی بود تاغلظت بده اخمش رو و لب بزنه: _برو تو خونه!! :M_alizadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فانوسی برایتان روشن می کنم، در زیر باران و در تاریکی شب، آنگاه از خدا می خواهم، اگر در تاریکی غم اسیر تنهایی شدید، فانوس امیدتان روشن بماند... شبتون بخیر 🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟
🌸خدایا امروزمان را نیز ✨با نام تو آغاز میکنیم 🌸که روشنگر جانی ✨امروز قلبمان مالامال از 🌸شکرگزاری برای موهبت زندگیست الـهـی🙏 🌸کمکمان کن تا داستان زندگیمان ✨را به همان زیبایی بیافرینیم که 🌸تو جهان را آفریدی ✨الهی به امیـد تو 🦋💖🦋💖🦋💖🦋💖🦋
❣ 🌸دلبــ♥️ـری دارم 🍃که هردم مست می شوم 🌸سرخوش از 🍃صَهبای جانبخش میشوم 🌸آنچنان درعمقـ💗 جانم 🍃ریشه کرده او 🌸هرکه یک بگوید 🍃من می شوم 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
دوستان عزیزم سلام صبحتون بخیر دیروز یک ختم قران کامل شد...۳۹۰۰💐صلوات گرفته شد... ان شاءالله از تک تک دوستان عزیزم قبول باشه.... لیست ختم قران هر روز فقط تو کانال کمال بندگی گذاشته و سنجاق می‌شود باز هم تاکید می‌کنم سعی کنید جاهای خالی رو پر کنید تا ختم قران منظم پیش برود... امروز سعی کنید جزء های ۹ تا ۲۸ رو انتخاب کنید💖 از همه ی دوستان التماس دعا دارم 🌹🌹🌹🌹 @kamali220           ↪️💖🌻🌹           @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 من زجر کشیدم ... قلب بی تابم فشرده و فشرده تر شد! ولی چون دیدم نگاه منتظرش روبرای رفتنم حفظ کردم لبخندم رو و من هم لب زدم _باشه چشم بازهم با چرخیدنم چنگ زدم قلبمو که باز بی تاب بود و در حال پس افتادن! خانومها از غریبه و آشنا در حال باز کردن تای چادر نمازهای رنگی بودن که مادر بزرگ کنار مهرهای کربلا که دلم سخت تنگ بو کردن عطرشون بود و گوشه هال مرتب چیده شده بود بودن! و یک به یک نماز میبستن... مطمئن بودم نامحرمی بین خانومها نیست برای همین چادر از سرم کشیدم و سنجاق ریزِ زیر گلوم رو که برای محکم نگه داشتن شال مشکی روی سرم بهش زده بودم رو شل کردم و فرق باز کردم برای وضو! سالم آخر نماز رو دادم ... دست بردم و با تسبیح خاکی سجاده مامان بزرگ که عطر تند تری از مهرهای کربلایی داشت تسبیحات حضرت زهرا(س) رو گفتن... که عجیب آرومم می کرد سوگند به بزرگی خدا حمد و سپاسش و سوگند به پاکیش بعد از این همه دلهره و سردرگمی! چون همیشه خدا بود بهترین دوست و پناه و به حرف خودش از رگ گردن نزدیکتر! دونه های تسبیح هنوز با ذکر صلوات بین انگشتام دونه دونه می افتاد که صدای مامان بزرگ از حالت آرامش بیرونم کشید و ولوله به پا کرد توی وجودم! مامان بزرگ: _بیا امیر علی مادر... محیا اینجاست تو هم بیا برو پیش خانومت نمازت رو بخون!!! 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 ➡️🌷🌼💝 @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
کی رفته ای زدل که تمنا کنم تو را؟! کی بوده ای نهفته، که پیدا کنم تو را؟! دیده به راهم... می دانم که می آیی... ➡️🌷🌼💝 @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 قله حکومت امام زمان(عج) از زبان شادی شهدا صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم💐 @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
‌🌷مهدی شناسی ۱۸۶🌷 🔷زیارت آل یاسین 🔷 🌹السلام علَیک أیها المقَدم المأمول🌹 🍃مقدم یعنی جلو بودن، جلو قرار داده شده. مأمول یعنی مورد توقع و طلـب بـودن، مـورد أمـل و آرزو،و بیشتر در مواردی بکار میرود که حصول آن بعید و دور است. ⬅️احتمالات در ترکیب و معنای "المقدم المأمول" 1⃣اگر به صورت موصوف و صفت معنا کنیم، که مقدم موصوف باشد و مأمول صفت؛ "سلام بر تـو ای مقـدم و پیش رویی که مورد آرزو هستی." 2⃣ به صورت صفت و موصوف معنا کنیم، که مقدم صفت باشد و مأمول موصوف؛ "سلام بر تو ای آرزویـی که مقدم هستی" ✅وجود مقدس امام زمان آرزوی ماست. ⬅️ هنگام سحر سید بن طاووس ،در سرداب مقدس دعـایی از مـولا و صـاحبش ولـی عصـر شـنید کـه در آن حضـرت اینطـور دعـا مـی نمودند و برای شیعیانشان طلب از خداوند طلب مغفرت می کردند:"خداوندا شیعیان ما از زیادی گل ما خلق شـده انـد.خداوندا گناهانشان را بیامرز..." ⬅️مؤمنان و شیعیان حضرت که وجـودشان با وجود ایشـان سرشـته اسـت و تمـام وجود و هویتشان را در هستی امامشان می دانند و امام خـویش را تنهـا راه و تنهـا باب به سوی خدا می بینند، در آرزوی لقـاء و وصال مـولای خویشـند. ⬅️خصوصـاً در سالهای طولانی غیبت که با طول در فراق مولایشان سوخته و ساخته اند صبح و شـام در طلب و آرزوی ولی و آقای خویشند و به او دل بسته اند. 🦋🦋🦋🦋🌹🦋🦋🦋🦋 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
منتظر ظهورآقا نماز اول وقت می‌خواند به سوی نماز می‌شتابد، دوست داریم شهید شویم؟ با نماز قضا کسی شهید نمی‌شود با نماز دیر وقت کسی به درجه شهادت نمی‌رسد. شادی روح پاک همه شهدا @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
موفقیت صرفا انتهای مسیر نیس👌🏻 بلکه خود مسیریه که رشدت میده!🤞🏻 ➡️🌷🌼💝 @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
🌷🌿🌷🌿🌷🌿 @hedye110 😍✋ تسبیح فشرده شد توی دستم و گوشهام تیز برای شنیدن صدای امیر علی و جوابش! امیرعلی: _نه مامان بزرگ میرم توی حیاط شاید خانومها بخوان اونجا نماز بخونن درست نیست! بغض درست شده ی کهنه سر باز کردو بزرگ شدو بزرگ تر با گفتن التماس دعا به مامان بزرگ و صدای دور شدن قدمهاش! بهونه بود! به جون خودش بهونه بود... فقط نخواست من رو ببینه فقط نخواست کنار من نماز بخونه! نمازی که با همه وجود بودو باز من دلم میرفت براش! بغضم ترکیدو بازهم چشمهام پر از اشک ... صدای بلند شدن مداحی که از ضبط صوت پخش میشدو تو همه خونه طنین انداخته بود دامن زد به هق هق بی صدام! چشمهام بازم قرمز بود و پر از گریه برای همین خلوت کردم با خودم دور از بقیه درست تو حیاط خلوت پشت آشپزخونه درست جلوی دیگ مسی پر از یخ و نوشابه های شیشه ای که مال شام و نذری امشب بود! برای مهمونهایی که پای دیگ نذری شله زردصبح عاشورا تا خود صبح اینجابودن و دست کمک! با دستم یخ ها رو زیر و رو کردم ... بازم خاطره ها زنده شدن توی ذهنم! مثل همین امشب بود، نمیدونم چند سال پیش‌، فقط میدونم هنوز به سن تکلیف نرسیده بودیم من وامیر علی که شیش سال اختلاف سنی داشتیم... ادامه دارد 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿 @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبتون بخیر التماس دعا فرج 💖💖 🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼بارالها سرآغاز صبحم 🌸بایاد ونام تودریچه قلبم را 🌺خالصانه به سوی تو میگشایم 🌼تا نسیم رحمتت به آن بوزد 🌸و نوری از محبت و 🌺عشق تو به قلبم ببارد 🌸آغاز میکنیم با نامت ای بهترین 🌸🌼بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🌼🌸 💖🌻💖🌻💖🌻💖🌻💖
❤️ 🌼🍃 تو بيا عزيز زهرا 🌼🍃 که تو سيد جهاني ✨✨ که تو هم بهار مردم ✨✨ که تو هم بهار جاني 🌼🍃 تو بيا که چشم مردم 🌼🍃 به ره عنايٺ توسٺ 💗💗 که تو هم طبيب دلها 💗💗 که تو نور دیدگانی 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 🌤 🤲 ➡️🌷🌼💝 @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 <======💚🌹💚======> @shohada_vamahdawiat <======💚🌹💚======> ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
دوستان عزیزم سلام صبحتون بخیر دیروز ختم قران کامل نشد... ۴۰۰۰💐صلوات گرفته شد... ان شاءالله از تک تک دوستان عزیزم قبول باشه.... لیست ختم قران هر روز فقط تو کانال کمال بندگی گذاشته و سنجاق می‌شود باز هم تاکید می‌کنم سعی کنید جاهای خالی رو پر کنید تا ختم قران منظم پیش برود... امروز سعی کنید جزء های ۹ تا ۲۸ رو انتخاب کنید💖 از همه ی دوستان التماس دعا دارم 🌹🌹🌹🌹 @kamali220           ↪️💖🌻🌹           @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 😍✋ با صدای دختر عموی بابا دست کشیدم از دیگ مسی و لبخند نشوندم به چهره یخ زده ام! _بله؟! نگاهش رفته بود روی دستم... دست بی حس و قرمزم! شاید به نظرش دیوونه می اومدم! چون واقعا کارم دیونگی بود و حالا اثر اون سرما رسیده بود به استخونم و عجیب از درد تیرمیکشید! نزاشتم سوالی بپرسه چون براش جوابی نداشتم و پیشدستی کردم: _چیزی لازم داشتین زری خانوم!؟ نگاه متعجبش چرخید روی صورتم _زن عمو(مامان بزرگ رو میگفت) باهاتون کار داشتن ... من دیدم اومدین اینجا گفتم صداتون بزنم! چادرم رو از روی جعبه های خالی نوشابه برداشتم و روی سرم انداختم هنوز نگاه زری خانوم به من بود پراز سوال و تعجب! _ممنون، ببخشید کجا برم؟ گیج سر تکون داد تا از جوابهایی که خودش به سواالش داده بیرون بیاد! _تو اتاقشون لبخندی به صورت زری خانوم پاشیدم و با گفتن با اجازه از کنارش رد شدم. عطیه تنه محکمی به من زد: _معلوم هست کجایی عروس؟! اخم مصنوعی کردم: _صد دفعه گفتم من اسم دارم بهم نگو عروس! دست مشت شده اش رو گرفت جلوی دهنش: _پررو رو ببینا من خواهر شوهرتم هرچی دوست دارم صدات می کنم عرررروس! کلمه عروس رو اینبار کشیده ومثلابدجنسانه گفت،خندیدم ولی با احتیاط _خب خواهر شوهرحساب بردم! با دست کمی هلش دادم _حالا هم مامان بزرگ کارم داره بعد میام پیش تو! نگاهش چرخید روی دستم و لبخندی که از حرف من روی لبش بود روی صورتش ماسید _محیادستت چی شده؟؟ نگاهی به دستم کردم قرمزیش مشکل ساز شده بود امشب _هیچی نیست به یاد قدیما با یخهای توی دیگ‌‌ِ نوشابه ها بازی کردم! چشمهاش گرد شدو لبخندی روی لبش نشست که بی شک از یادآوری خاطره ها بود! عطیه: _ تلافی کردی؟؟! امیر علی نبود حالت رو بگیره هر چی خواستی یخهای بیچاره رو بادستت اب کردی اره؟! تلخ شدم تلخِ تلخ!!! ادامه دارد نویسنده:M_alizadeh|🌈 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
❧ وضعیت سیاسی شیعیان ← شهدای شیعه آمار شیعیان و علویانی که در این مقطع از تاریخ به دست عباسیان به فیض شهادت نائل شده‌اند کم نیست، از جمله: موسی بن عبدالله بن موسی؛ از نوادگان امام حسن مجتبی (ع) است. او مردی ... @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
🔴 اوضاع و شرایط قبل از ظهور، در منطقهٔ خاورمیانه... ⭕️ ناامنــی و کشتــاری که تمامی ندارد: 🌕 يکی از حوادث قبل از ظهور، افزايش و تداوم قتل و غارت در ميان مردم، به خصوص در منطقه خاور ميانه است. اين مسئله، باعث ترس همگانی، سلب آسايش و سختی برای همه می‌شود. 🌕 عبدالله بن سنان روايت كرده است كه امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: «يَشْمَلُ اَلنَّاسَ مَوْتٌ وَ قَتْلٌ حَتَّى يَلْجَأَ اَلنَّاسُ عِنْدَ ذَلِكَ إِلَى اَلْحَرَمِ فَيُنَادِي مُنَادٍ صَادِقٌ مِنْ شِدَّةِ اَلْقِتَالِ فِيمَ اَلْقَتْلُ وَ اَلْقِتَالُ صَاحِبُكُمْ فُلاَنٌ.» مرگ و کشتار، مردم را فرا می‌گيرد تا اينکه مردم درآن وقت به حرم الهی پناه می‌برند. در آن هنگام خبر دهنده راستگويی به دليل شدت کشتار، ندا می‌دهد: برای چه قتل و کشتار؟! امامتان فلانی است» 🌕 در حديثي ديگر، امام رضا علیه السلام فرمودند: «قُدَّامَ هَذَا اَلْأَمْرِ قَتْلٌ بُيُوحٌ قُلْتُ وَ مَا اَلْبُيُوحُ قَالَ دَائِمٌ لاَ يَفْتُرُ.» پيش از اين امر، کشتار بيوح است». پرسيدم: بيوح چيست؟ فرمود: «دائم لا يفتر دائمی است و قطع نمی‌شود». يعنی قبل از ظهور، کشتار و غارتی دامن‌گير مردم می‌شود که تمامی ندارد. 🌕 امام باقر علیه‌السلام فرمودند: «الباقر علیه السلام: وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ وَ هُوَ أَنْ یَقْتُلَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ کُلُّ هَذَا فِی أَهْلِ الْقِبْلَهًِْ.» شما یکدیگر را خواهید کشت و تمام این اعمال در میان اهل قبله (مسلمانان) صورت می‌گیرد. 📗بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۲۹۶ 📗الغيبة (للنعمانی) ج ۱، ص ۲۶۷ 📗بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۸۲ 📗قرب الإسناد ج ۱، ص ۳۸۴ 📗تفسیر اهل بیت(ع)، ج۴، ص۴۲۲ 📗بحارالأنوار، ج۹، ص۲۰۵ 📗القمی، ج۱، ص۲۰۴ ➡️🌷🌼💝 @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
✍ شخصی از امام صادق (عليه السلام) پرسيد : ❓چه عملى در ماه شعبان برتر است؟ ☘ حضرت فرمودند: ✍ و 📖 اقبال الأعمال ، ج 3 ، ص 294 @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
به فكرم رسيد كه براى جبران ذرّه اى از اين همه محبّت، خوب است امسال به نيابت از فرماندار به سفر حج بروم و براى او يك حج بجا آورم و در ضمن به ديدن امام كاظم(ع) بروم و گزارش كار فرماندار را بدهم كه او در مقابل يك نامه دو سطرى شما چه كارها كه نكرد! براى همين، موقع حج، به سوى سرزمين حجاز حركت كردم و اعمال حج را بجا آوردم و بعد از آن خدمت امام كاظم(ع) رفتم. بعد از عرض سلام، براى آن حضرت جريان آن شب و نحوه برخورد فرماندار را بيان كردم. وقتى داشتم كارهاى فرماندار را بيان مى كردم، ديدم كه صورت امام كاظم(ع) از خوشحالى مى درخشد. وقتى تمام جريان را تعريف كردم به آن حضرت عرضه داشتم: آقاى من! مى بينم كه شما هم از كار فرماندار بسيار خوشحال شده ايد. امام(ع) فرمود: به خدا قسم، فرماندار شهر رى مرا خوشحال كرد و پدرم حضرت على(ع) را نيز خوشحال نمود.او جدّم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) را خوشحال نمود. به خدا قسم، او خدا را خوشحال نمود. ❤️❤️❤️❤️❤️🌻🌻🌻 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌸خدایا 💫در این شب زیبا 🌸دلهاے دوستانم را 💫سرشار از نور و شادے ڪن 🌸وآنچه را ڪه 💫به بهترین بندگانت 🌸عطا میفرمایی 💫به آنها نیز عطا فرما 💫🌸شبتون شـاد و در پناه خداے مهربان🌸💫 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟
🌸بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم🌸 🌼باسم رب المهدی(عج) 🌷ﺧﺪﺍﯼ خوب ﻣﻦ سلام 🌼تو را سپاس میگویم 🌷برای نعمتهایت 🌷به همه ﺳﻼﻣﺘﯽ، 🌼ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ سعادت 🌷و خوشبختی را 🌼عطابفرما..الهی به امید تو 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
اے يوسف زهرا، سفرت كے بہ سر آيد بادست تو كے، نخل عدالت بہ سرآيد از پيك صبا، كے شنوم آمدنت را كے بانگ اناالمهديت ازكعبہ برآيد @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>