eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ السَّلامُ عَلیڪَ ایُّهَا المُقَدَّمُ المَامول السَّلامُ عَلَیڪَ بِجَوامِعِ السَّلام 💞سلام بر تو ای کسی که اوّلین آرزوی همه هستی همه سلامها و درودها نثار تو باد بر قطب عالم امکان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف. @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا، کمک کن دیرتر برنجم، زودتر ببخشم، کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم ... سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🌷🌻☘🇮🇷🇮🇷
کمیل را نمیشناسم: کمیل دیگه کیه؟ من همچین شخصیتی ننوشتم! ابوالفضل میخندد: اونو هنوز ننوشتی، ولی توی وجودت هست. اتفاقا همین امروز توی آزمایشگاه داشتی روی شخصیتش فکر میکردی، ایده رمانش چندروز پیش به فکرت رسید. الان حتی شخصیتهایی که هنوز نوشته نشدن هم زنده ان. چون تو زنده ای. چقدر پیچیده و غیرقابل باور! اینها را به هرکس بگویند، آدرس و شماره تلفن آسایشگاه فارابی را بهشان میدهد. تازه یادم میافتد قرار است بروم خانه. مینالم: من باید برم خونه! خانوادهم منتظرن! بشری سر تکان میدهد: حرفشم نزن. بهزاد آدرس خونهتون رو بلده. میاد سراغت. باز هم یک مجهول مسخره جدید. تقریباً جیغ میکشم: بهزاد دیگه کیه؟ -بهزاد همونه که میخواست دفتر رو ازت بگیره. اونم شخصیت یکی از رماناته. هنوز ننوشتیش؛ همونی که امروز توی آزمایشگاه داشتی روی ایده ش فکر میکردی. همون که کمیل هم توش بود. در ذهنم حرفهای بشری را کنار هم میچینم؛ پس برای همین بود که بهزاد میتوانست پیشبینی کند که قصد فرار یا جیغ دارم. چون خودش هم بخشی از من بود؛ احتمالا نیمه تاریک من. مینالم: من باید برم خونه! نمیشه شب توی خیابون بمونم که! عباس که نگاهش به جلوست میگوید: فعلا میبریمت یه جای امن تا آبا از آسیاب بیفته. -کجا؟ عباس با لبخند شیطنت آمیزی به ابوالفضل نگاه میکند: اون دیگه رازه! به قول خودتون یه شگفتانه ست! اخم میکنم. عباس میگوید: خیالتون راحت، مطمئن باشید ما به شما آسیب نمیزنیم. با حرص نفسم را بیرون میدهم: خب به خانواده‌ام چی بگم؟بشری گوشی‌اش را درمیآورد و میگوید: بگو رفتی خونه یکی از دوستات؛ یعنی ما. موبایلش را به سمت من دراز میکند: بگیرزنگ بزن بهشون، برای این که لازم بشه خودم باهاشون صحبت میکنم که مطمئن بشن. شما رو نمی شناسه. با مادر تماس میگیرم و توضیح میدهم که اتفاقی یکی از دوستانم را دیده‌ام و میتوانم به خانه شان بروم، چون بازگشت در این شرایط به خانه ممکن نیست. پدر کمی شک دارد و میخواهد از قابل اعتماد بودن خانواده دوستم مطمئن شود. بشری خودش با پدر صحبت میکند تا خیال پدر راحت باشد. با این وجود پدر آدرس خانه و شماره تلفنش را میگیرد و می‌سپارد هربار با خانه تماس بگیرم. ☘ 💐☘ 💐💐☘ 💐💐💐☘ 💐💐💐💐☘ @shohada_vamahdawiat                 
. وقتـے میبینۍ رفیقت ناراحتـھ ؛ حالـش‌ خوش نیس ، دلش گرفتہ . . بیخیـال نباش❗️- شھـید هادۍ . . . تو رفاقت کـم نمیزاشت🖇 ' 〈حواسـت بـھ رفیقـت باشـھ مشتـے🌿〉 @shohada_vamahdawiat                 
هدایت شده از 🌷دلنوشته و حدیث🌷
اين شيشه سبز چيست كه در دست آن فرشته است؟ براى چه او به زمين آمده است؟ او آمده تا خون سرخ حسين(ع) را در اين شيشه سبز قرار دهد. امام حسين(ع) مهمان جدّش رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است. اين پيامبر است كه با حسينش سخن مى گويد: "فرزندم! تو شهيد آل محمّد هستى! تمام اهل آسمان منتظر آمدن تواند و تو به زودى كنار من خواهى بود. پس به سوى من بشتاب كه چشم انتظار توام". آن فرشته مأمور است تا خون مظلوم و پاك تو را به آسمان ببرد. چرا كه خون تو، خون خداست. تو ثارالله هستى! امام از اين خواب شيرين بيدار مى شود. او بار ديگر آغوش گرم پيامبر را در خواب احساس مى كند. امروز دشمنان مى خواهند اسلام را نابود كنند، امّا تو با قيام خود دين جدّت را پاس مى دارى. تو با خون خود اسلام را زنده مى كنى و اگر حماسه سرخ تو نباشد، اثرى از اسلام باقى نخواهد ماند. خون سرخ تو، رمز بقاى اسلام است. آرى! تو خون خدايى! السلام عليك يا ثارالله! سپاه كوفه آماده جنگ مى شود. در خيمه فرماندهى، سران سپاه جمع شده و به اين نتيجه رسيده اند كه بايد هر چه سريع تر جنگ را آغاز كنند. برنامه آنها اين است كه از چهار طرف به سوى اردوگاه امام حسين(ع) حمله كنند و در كمتر از يك ساعت او و يارانش را اسير نموده و يا به قتل برسانند. عمرسعد به شمر مى گويد: "خود را به نزديكى خيمه هاى حسين برسان و وضعيّت آنها را بررسى كن و براى من خبر بياور". شمر، سوار بر اسب مى شود و به سوى اردوگاه امام پيش مى تازد. آتش! خدايا! چه مى بينم؟ سه طرف خيمه ها پر از آتش است. گودالى عميق كنده شده و آتش از درون آنها شعله مى كشد. يك طرف خيمه ها باز است و مقابل آن، لشكرى كوچك امّا منظّم ايستاده است. آنها سه دسته نظامى اند. شير مردانى كه شمشير به دست آماده اند تا تمام وجود از امام خويش دفاع كنند. او مى فهمد كه ديگر نقشه حمله كردن از چهار طرف، عملى نيست. شمر عصبانى مى شود. از شدّت ناراحتى فرياد مى زند: "اى حسين! چرا زودتر از آتش جهنّم به استقبال آتش رفته اى؟". سخن شمر دل ها را به درد مى آورد. شمر چه بى حيا و گستاخ است. مسلم بن عَوْسجه طاقت نمى آورد. تيرى در كمان مى نهد و مى خواهد حلقوم اين نامرد را نشانه رود. ــ مولاى من، اجازه مى دهى اين نامرد را از پاى درآورم. ــ نه، صبر كن. دوست ندارم آغازگر جنگ ما باشيم. مسلم بن عوسجه تير از كمان بيرون مى نهد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @shohada_vamahdawiat                 
‌🌷مهدی شناسی ۲۹۴🌷 🌹ﻭَﺍَﺷْﻬَﺪُ ﺍَﻥَّ ﻣُﺤَﻤَّﺪﺍً ﻋَﺒْﺪُﻩُ ﺍﻟْﻤُﻨْﺘَﺠَﺐُ🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 🌺ﺷﻤﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﭼﺸﻤﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﺁﯾﯿﺪ،ﺍﻃﺮﺍﻑ ﭼﺸﻤﻪ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯿﺪ،ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﯿﺪ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻗﺴﻤﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﻪ ﺁﺏ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﻧﺜﺎﺭ ﺍﻭ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ.ﺁﻥ ﻫﻢ ﻗﺴﻤﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﻮﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ.ﺍﻓﺘﺎﺩﮔﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ و ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺍلّا ﺑﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽ‌ﺩﻫﺪ. 🌺 می فرماید: ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﯿﺪ امام ﭼﺮﺍ ﺭﺣﻤﺖ و ﻧﻮﺭ ﺍﻟﻬﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ می کند؟ﭼﻮﻥ ایشان ﻋﺒﺪ و ﺟﻮﯼ ﺧﺪﺍ ﺷﺪﻧﺪ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﻤﻪ‌ﯼ ﻣﺎ ﺟﻮﯼ ﻫﺴﺘﯿﻢ،ﻫﻤﻪ‌ﯼ ﻣﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﮔﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ ﺟﻮﯼ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﯿﻢ! ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺟﻮﯼ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ! ﭼﻪ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺑﮑﻨﺪ؟! ﺯﻣﯿﻦ آب حیات را ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺑﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﭼﺸﻤﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﮔﯽ ﺑﮑﻨﺪ. 🌺 ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ صلوات الله علیه و آله ﭼﻮﻥ ﻋﺒﺪ ﺷﺪ، ﻣﻨﺘﺠﺐ ﺷﺪ. ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻨﺘﺨﺐ ﺷﺪ. ﺍﯾﻦ فراز ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮔﺮﺍ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻦ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﯼ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ.ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﺩ. ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺖ،ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺖ. ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩ،خدا هم او را انتخاب کرد. 🌹ﺃَﺭْﺳَﻠَﻪُ ﺑِﺎﻟْﻬُﺪَﻯ ﻭَ ﺩِﻳﻦِ ﺍﻟْﺤَﻖِّ🌹 🌿ﯾﮏ ﭼﺸﻤﻪ ﺍﻃﺮﺍﻓﯽ ﺩﺍﺭﺩ. ﻭﻟﯽ ﭼﺸﻤﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ‌ﯼ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺧﻮﺩﺵ ﺁﺏ ﻧﻤﯽ‌ﺩﻫﺪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻃﺮﻓﯽ ﺁﺏ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺟﻮﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ. ﯾﻌﻨﯽ ﻓﺮﻭ و ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ‌ﯼ ﻇﺮﻓﯿﺘﺶ. ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ و ﻟﺒﺮﯾﺰ ﻭ ﺳﺮﺷﺎﺭﺵ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. 🌿ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ صلوات الله علیه و آله ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺟﻮﯼ ﺑﻮﺩ. ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﮔﯽ و ﺧﺎﮐﺴﺎﺭﯼ و ﺑﻨﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺍﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ. 🌿 ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ ﺍﻭ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺟﻮﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. ﺟﻮﯼ ﺁﻥ ﭼﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﺭﺩ. ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ. 🌿ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺷﺪ "ﺭﺳﻮﻟﻪ" ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺟﻮﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﭼﺸﻤﻪ ﺍﺳﺖ؛ ﺁﺏ ﭼﺸﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﻞ‌‌ﻫﺎ ﻭ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ. ایشان ﻫﻢ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ سخاوتمندانه ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ انسان ها ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﺩ. 🌿چرا ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﻮﺩﺵ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ؟ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺑﮑﻨﺪ. ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺁﺏ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ ﺗﺎ ﺑﺬﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺑﺎﻻ‌ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺑﮑﻨﺪ و ﺩﺭﺧﺖ ﺭﺍ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺎﻻ‌ﺗﺮ ﺑﺮﻭﺩ و ﺭﺷﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. 🍃ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﻧﺮﯾﺰﯼ ،ﻫﻮﺍ و ﮔﺮﺩ ﻭ ﻏﺒﺎﺭ ﻣﯽ‌ﺭﻭﺩ. ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ. بنابراین ﺩﯾﻦ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﯾﻦ ﺑﺎﻃﻞ، ﺍﺯ ﺩﯾﻦ‌ﻫﺎﯼ ﭘﻮﭺ ﻭ ﮐﺎﺫﺏ ﻧﺠﺎﺕ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﮑﻨﻨﺪ. 🍃ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ‌ﺍﯼ ﺧﺎﺹ ﺍﺯ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ:" ﻣَﺎ ﺣَﻘِﯿﻘَﺔٌ ﺍﻟﺪِّﯾﻦِ" ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﯾﻦ ﭼﯿﺴت؟ِ ﻓﺮﻣﻮﺩ:" ﺣُﺴْﻦُ ﺍﻟُﺨُﻠْﻖِ" ﻫﻤﯿﻦ ﺁﺩﻡ رفت ﺳﻤﺖ ﺭﺍﺳﺖ و ﮔﻔﺖ:"ﻣَﺎ ﺣَﻘِﯿﻘَﺔٌ ﺍﻟﺪِّﯾﻦ"ِ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ: "ﺣُﺴْﻦُ ﺍﻟُﺨُﻠْﻖ"ِ ﺁﻣﺪ ﺳﻤﺖ ﭼﭗ ﮔﻔﺖ:" ﻣَﺎ ﺣَﻘِﯿﻘَﺔٌ ﺍﻟﺪِّﯾﻦِ"ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ :"ﺣُﺴْﻦُ ﺍﻟُﺨُﻠْﻖ"ِ ﺭﻓﺖ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ:! ﻣَﺎ ﺣَﻘِﯿﻘَﺔٌ ﺍﻟﺪِّﯾﻦِ"ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺣُﺴْﻦُ ﺍﻟُﺨُﻠْﻖِ (ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻭﺭّﺍﻡ، ﺝ1، ﺹ89) 🍃آن شخص ﺧﯿﻠﯽ ﺭﻧﺪﺍﻧﻪ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﮐﺮﺩ! ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﺁﻥ ﭼﻪ ﮐﻪ پیامبر ﻣﯽ فرماید‌ ﺩﺭ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻢ هست؟ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺣﺴﻦ ﺧﻠﻖ ﺩﺍﺭﺩ؟پس ﯾﮏ ﺣﺮﮐﺖ ﻏﯿﺮ ﻣﺘﻌﺎﺭﻓﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ پیامبر عصبانی شود و به هم بریزد،که این طور نشد. 🍃‌ ﺍﯾﻦ ﺣﺴﻦ ﺧﻠﻖ ﻫﻢ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺧﻮﺵ ﻭ ﺑﺶ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ. ﺧﻨﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ. ﺣﺴﻦ ﺧﻠﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺧﻼ‌ﻕ ﺯﯾﺒﺎ ﺩﺍﺷﺘﻦ... 💐☘❤️🌻💐☘🌻❤️ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
1_409332082.mp3
2.49M
🍃🌴🌼🎼 آوای شبانه 🍃🌴🌺زیبا و آرامبخش شبتون بخیر 🌻💖 🌹💖🌟🌙✨💖🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ ❣﷽ چہ میشود ڪہ بگوید خدا به جبرائیل بگو بہ حضرت مهـدی رسیده نوبٺ ٺو تمام خواست ما ازخدا فقط این است ظهور یا فـرج عاجل و سلامـت تو @shohada_vamahdawiat
بشری گوشیاش را درمیآورد و میگوید: بگو رفتی خونه یکی از دوستات؛ یعنی ما. موبایلش را به سمت من دراز میکند: بگیرزنگ بزن بهشون، برای این که الزم بشه خودم باهاشون صحبت میکنم￾شما رو نمیشناسه. که مطمئن بشن. با مادر تماس میگیرم و توضیح میدهم که اتفاقی یکی از دوستانم را دیدهام و میتوانم به خانه شان بروم، چون بازگشت در این شرایط به خانه ممکن نیست. پدر کمی شک دارد و میخواهد از قابل اعتماد بودن خانواده دوستم مطمئن شود. بشری خودش با پدر صحبت میکند تا خیال پدر راحت باشد. با این وجود پدر آدرس خانه و شماره تلفنش را میگیرد و می‌سپارد هربار با خانه تماس بگیرم. گوشیِ بشری زنگ میخورد. بشری زمزمه میکند: اریحاست! و پاسخ میدهد: الو اریحا کجایی؟ . ...- -ما خودمونم گیرافتادیم. نمیتونیم کاری بکنیم. . ...- -بهتره نری بیمارستان، اگه میتونی برگرد خونه. . ...- -مامان هم الان پیش ماست. فعلا جاش امنه. خیلی مواظب باش!خداحافظ. . ...- قطع میکند و میگوید: اریحا توی خیابون گیر کرده. داشته میرفته بیمارستان، شوهرش انگار توی این شلوغیا￾باشه؛ زخمی شده. قبل از این که درباره اریحا بپرسم، خودش جواب میدهد: اریحا هم شخصیت رمانته. همون که ایده‌ش چند وقت پیش به ذهنت رسید.ابوالفضل در هر خیابان اصلی ای که میپیچد، به بنبست میخورد. واقعاً تمام شهر قفل است. زیرلب میگویم: چرا اینطوری شده؟ عباس شانه بالا میاندازد: چون مردم عصبانین، حق هم دارن. آخه یکی اومده قاه قاه خندیده و گفته من خودم صبح جمعه فهمیدم! این دردش از بنزین سه هزارتومنی بیشتره! سرم را به پشتی صندلی تکیه میدهم. خسته‌ام؛ هم روحم خسته است هم جسمم. چشمانم را میبندم و میگویم: کجا داریم میریم؟ صدای بشری را میشنوم: بذار فعالً بهت نگیم. واقعاً احمقانه است که در ماشینِ شخصیتهای داستانم نشسته ام و دارم میروم جایی که نمیدانم کجاست. ماشین تکان میخورد؛ مثل گهواره. بالاخره ابوالفضل از میان کوچه پس کوچه ها راهی باز میکند و جلوی در خانه‌ای میایستد. چشمانم را باز میکنم؛ یک خانه با در سبزرنگ تیره. چقدر آشناست! میپرسم: این خونه کیه؟ بشری با شیطنت میخندد. ابوالفضل قفل بچه را غیرفعال میکند و پیاده میشود، عباس هم. با تردید پیاده میشوم. یک خانه حیاطدارِ دوطبقه که برگهای درخت مو از پشت دیوارهایش تا کوچه سرک کشیده. بشری یک کلید میدهد دستم: در رو باز کن! ☘ 💐☘ 💐💐☘ 💐💐💐☘ 💐💐💐💐☘ @shohada_vamahdawiat