eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ عمری دستمان راگرفته‌اید بی آنکه لیاقتش را داشته باشیم مولاجان لحظه ای به حالِ خودمان رهایمان نکن @shohada_vamahdawiat
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
✨﷽✨ 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ✨قسمت صدوپنج _به جوانی خدمت جابر می کردم تا بود؛ و پیش از مرگش مرا آزاد کرد و تا اکنون که در آستانهٔ مرگم، روز و شبم جز با یادش نمی گذرد... ... اشک هایم آرام بر صورت: _آنچه میان من و او گذشت و چرا که مرا خواند و چگونه در آغوش اش نشاند و چرا چنانم خواند، حکایت امروز نیست... اما خواند برایم... ... _جابر تا زنده بود، هر روز رقعه ای را از نهان صندوقچه ای بیرون می کشید و بر چشم می گذاشت و می خواند و اشک می ریخت و باز نهانش می کرد تا فردا... ... عبدالله متحیر نگاهم می کند و من جانم به آتش اندوه و تب: _رقعه، کلام خداوند بوده؛ که جابر خود به چشم خویش دیده... ... پیرزن آهش را بلند بیرون می ریزد: _به وقت ولادت حسین بن علی، جابر برای عرض شادباش و تهنیت، به دیدار فاطمه می رود... و لوحی به رنگ زمرد در دستان فاطمه... ... ناخواسته می ایستم به ادب، برای آنچه باز می خوانم: _و نوشته هایی به رنگ آفتاب بر سبزی صحیفه... و پاسخ فاطمه؛ که این لوح، هدیه خداوند عزوجل است به پیامبرش. عبدالله هم بر می خیزد از حیرت و پرسؤال. بغض میان گلویم همچنان: _که نام پدرم و همسرم و دو پسرم و همه اوصیاء که فرزندان من، در این لوح! ... _و جابر به اذن فاطمه خوانده بود و نسخه ای برای خویش، به یادگار... پیرزن دو زانو می نشیند به ادب، برای باز خواندنش: _بسم الله الرحمن الرحیم. هذا کتابٌ من الله العزیز الحکیم، لمحمدٍ نوره و سفیره و حجابه و دلیله، نزل به الروح الأمین من عند رب العالمین. عَظِّم یا محمد أسمائی واشکُر نعمائی و لا تَجحَد آلائی، إنی أنا الله لا إله إلّا أنا، قاصِمُ الجَبّارین و مُذِلُّ الظّالمین و دَیّانُ الدّین، إنی أنا الله لا إله إلّا أنا، فَمَن رَجا غَیر فَضلی أو خافَ غیرَ عَذابی، عَذَّبتُهُ عَذاباً لا اُعَذِّبُ به أحداً مِنَ العالمین. فَایّایَ فَاعبُد و عَلَیَّ فَتوکَّل. إنّی لَم أبعَث نَبیاً فَاکمَلتُ أیّامَهُ وانقَضَت مُدَّتُه إلا جَعَلتُ لهُ وَصیّاً... ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 حضرت مهدی(عج): براى تعجيل فَرَج زياد دعا كنيد، زيرا همين دعا كردن، فَرَج و گشايش شماست. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
Amir Kermanshahi - Migam Karbala (128).mp3
5.82M
💠میگن که راهها بسته اس... ☑️امیر کرمانشاهی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @delneveshte_hadis110 🏴🖤🏴
💢معروف به رهبر 📜محل خدمت اش کرمان بود ولی اصرار داشت بیاید «قلعه گنج». به خاطر نا امنی و وجود اشرار در آن منطقه نگرانش بودم. وقتی دلهره ام را دید گفت: «می خواهم نزدیک شما باشم که بتوانم آخر هفته ها سری به خانواده بزنم. شاید کاری چیزی داشته باشید.» جوان های هم سن و سال او کمتر چنین روحیه ای داشتند. همسایه مان که محبت های او را می دید به حالمان غبطه می خورد و می گفت: «خوش به حال شما که چنین فرزندی دارید.» به خاطر این رفتارهایش توی روستا معروف شده بود به «رهبر!» خیلی دوستش داشتم اما قاچاقچی های مواد مخدر او را از من گرفتند. 🍃شهید خلیل پرواز تاریخ شهادت : 1390/06/07 محل شهادت : قلعه گنج-روستا باغك ➥ @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🌴 🌴 🌴 يك مسافر تنها در شهرى غريب، كجا مى تواند پناه گرفته باشد؟! همه به دنبال او مى گردند. اكنون وقت آن است كه تو را با بزرگ مردى آشنا كنم كه جوانمردى و وفا نيز از او درس مى گيرد. آيا هانى را مى شناسى؟ همان كسى كه در جنگ هاى زيادى در ركاب حضرت على(ع) شمشير زده است. همان كسى كه شيخ قبيله مُراد است، طايفه اى كه چندين هزار رزمنده دارد. البتّه هانى با قبيله هاى ديگر كوفه نيز هم پيمان است و هرگاه آنها را به يارى فرا بخواند، يك لشكر سى هزار نفرى آماده مى شود. اكنون مسلم با خود فكر مى كند و بهترين گزينه را انتخاب مى نمايد. خانه هانى. مسلم با مختار خداحافظى كرده است و به سوى خانه هانى در حال حركت است. بيا ما هم همراه او برويم. درِ خانه هانى به صدا در مى آيد. ــ خدايا! پاسى از نيمه شب گذشته است، كيست كه درِ خانه مرا مى زند؟! هانى برمى خيزد و در خانه را مى گشايد. نماينده امام حسين(ع) به مهمانى آمده است. اكنون، او مسلم را به داخل خانه دعوت مى كند. مسلم از هانى درخواست مى كند تا به او اجازه دهد چند روزى در خانه اش پناه بگيرد. هانى به فكر فرو مى رود. به راستى كه اين بزرگ ترين تصميم، در زندگى هانى است. او خوب مى داند كه با اين كار، جان خويش را به خطر مى اندازد. اكنون با اين كه بيش از نود سال عمر دارد; امّا هنوز عشق به شهادت در وجودش موج مى زند. او كه دم از عشق به امام حسين(ع) مى زند، آيا نبايد اين عشق خود را با عمل ثابت كند؟ اكنون امتحان الهى آغاز شده است. به راستى اگر من و تو جاى هانى بوديم چه مى كرديم؟ آيا از اين امتحان موفّق بيرون مى آمديم؟ هانى رو به مسلم مى كند و مى گويد: "من نمى توانم شخص بزرگوارى چون تو را قبول نكنم; بدان كه در خانه من در سلامت خواهى بود". مسلم در خانه هانى منزل مى كند. صبح فرا مى رسد و ابن زياد كه از يافتن مسلم نا اميد شده است، دستور مى دهد تا همه مردم در مسجد اصلى شهر جمع شوند. مسجد پر از جمعيّت مى شود; ابن زياد بالاى منبر مى رود و نامه يزيد را براى آنها مى خواند. و سپس چنين مى گويد: اى مردم! يزيد مرا به عنوان امير شما انتخاب نموده است. آگاه باشيد! من با دوستان يزيد از پدر و مادر مهربان تر هستم; امّا با دشمنان از شمشير نيز برّنده تر خواهم بود. بدانيد كه من حاضر را به جاى غايب و دوست را به جاى دوست مجازات خواهم نمود! اين پيام مرا به مسلم برسانيد: "از غضب من بترس و پيش از آن كه گرفتار بشوى شهر كوفه را ترك كن!". ابن زياد به نيروهاى خود دستور مى دهد تا مخالفان به دقّت شناسايى شوند و از رئيس هر قبيله مى خواهد تا همه خبرها را به او اطّلاع دهند. هر روز عدّه اى از ياران مسلم دستگير شده و روانه زندان مى شوند. ابن زياد بسيار عصبانى است. او هنوز نتوانسته است ردّ پايى از مسلم پيدا كند. مسلم در خانه هانى است و ياران او به صورت مخفيانه با او ارتباط دارند. مسلم در اين شرايط سخت، نهضت را به خوبى رهبرى مى كند و اميد دارد با حضور امام حسين(ع) بتواند بر اين شرايط سخت غلبه كند. دروازه هاى شهر كوفه به شدّت تحت كنترل است و گزارش هر گونه رفت و آمدى به ابن زياد مى رسد. ابن زياد مى داند كه مسلم از شهر كوفه خارج نشده است; امّا نمى داند در كجاى كوفه منزل دارد. آيا ابن زياد مسلم را پيدا خواهد كرد؟ همسفر خوبم! بيا دست به دعا برداريم و براى مسلم دعا كنيم.🔷🔷🔷🔷🔷🔷 <========●●●●●========> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <==≈=====●●●●●========>
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🌷ایمان به خدا کم است کم...برگردید جانها به لب آمد از ستم...برگردید 🌷تا جمعه ی وصلتان هزاران دفعه میمیرم و زنده میشوم...برگردید ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ ❣﷽ یک شب رسد که شام فراقت سحر شود خورشید عارضت ز حرم جلوه گر شود با طول غیبتت نشود کم امید ما .. این روزگار تلخ زمانی به سر شود! 💔 @shohada_vamahdawiat
✨﷽✨ 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ✨قسمت صد و شش زانو هایم می لرزد از ضعف و تب و اما نمی نشینم که روایت از آن من: _و نام همه امامان بعد از پیامبر در آن... از علی تا حسن و تا حسین و تا... علی... ... پیرزن دست هایش را بالا می برد و: _خدایا گواه باش که معترفم به امامت هشتمین ایشان و ولایتش... و بر سینه می گذارد و: _إنَّ المُکذِّبَ بِالثّامِن مُکذِّبٌ بکُلِّ أولیائی، و علیٌ ولّئی و ناصری، و من أضَعُ علیه أعباءَ النُّبوّه و أمتَحنَه بالاضطِلاع بِها... ... هر چه افسوس در نگاهم می ریزم و بر سر عبدالله آوار می کنم: _آن که به انکار هشتمین ایشان بر خیزد، تکذیب همهٔ اولیائم کرده است! پاهای عبدالله سست، بی رمق و من محکم ایستاده تا پایان این واقعه: _که علی، ولیّ من است و یاری دهنده ام... نمی فهمم آنچه را باز می خوانم و عبدالله هم و اما: _آن که عبای نبوت بر قامتش اندازه کردم و شانه اش آموختم به تحمل این بار... همه جانم اشک: _ابوالحسن پیامبر نبود عبدالله، اما قامتش را بلندای این ردا بود... عبدالله پرتردید خیرهٔ من: _ابوالحسن هر که بود... میان کلامش به فریاد: _توصیف خدا از ابوالحسن هنوز تمام نشده عبدالله! ... پیرزن دست به موهایم می کشد و آرام می خواند: _یَقتُلُهُ عِفریتٌ مُستَکبِر، یُدفَنُ بالمدینهِ الَّتی بَناها العبدُ الصّالح إلی جَنبِ شَرَّ خَلقی... و پر اندوه زمزمه می کند: _خدایش لعنت کند... ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @shohada_vamahdawiat                  🏴🖤🏴
💢به دنبال گرما 🌹در اوج مبارزات انقلابی مردم، نفت و بنزین و کپسول گاز کمیاب شد. رژیم شاه سعی می کرد انقلابیون را تحت فشار قرار دهد که دست از مبارزه بردارند. کمبود سوخت در منطقه شمیران تهران که سردتر بود بیشتر حس می شد. انگار برف و یخبندان زمستان 57 تمامی نداشت. اکبر و تعدادی از رفقایش آستین ها را بالا زدند و به یاری مردم شتافتند. صبح از شمیران می رفت جاده ساوه و تا غروب دوندگی می کرد که بتواند برای اهالی محله کپسول گاز بیاورد. 🌹شهید علی اکبر الیاسی 🌹شهادت: 1358/1/1 🌹علت شهادت: ترور توسط معاندین ضد انقلاب_منطقه شمیران، استان تهران ➥ @shohada_vamahdawiat