eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
AUD-20200922-WA0083.mp3
3.81M
زیارت اربعین التماس دعای فرج فرا رسیدن اربعین حسینی رو تسلیت عرض میکنم 🏴🏴🏴🏴🏴 @shohada_vamahdawiat
زیارت اربعین بسم الله الرحمن الرحیم السَّلاَمُ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ حَبِيبِهِ السَّلاَمُ عَلَى خَلِيلِ اللَّهِ وَ نَجِيبِهِ‏ السَّلاَمُ عَلَى صَفِيِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِيِّهِ السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ السَّلاَمُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ‏ اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ وَ صَفِيُّكَ وَ ابْنُ صَفِيِّكَ الْفَائِزُ بِكَرَامَتِكَ‏ أَكْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَيْتَهُ بِطِيبِ الْوِلاَدَه وَ جَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِداً مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِداً مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَيْتَهُ مَوَارِيثَ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ مِنَ الْأَوْصِيَاءِ فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ‏ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلاَلَةِ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْكَسِ‏ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِي هَوَاهُ وَ أَسْخَطَكَ وَ أَسْخَطَ نَبِيَّكَ‏ وَ أَطَاعَ مِنْ عِبَادِكَ أَهْلَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزَارِ الْمُسْتَوْجِبِينَ النَّارَ (لِلنَّارِ) فَجَاهَدَهُمْ فِيكَ صَابِراً مُحْتَسِباً حَتَّى سُفِكَ فِي طَاعَتِكَ دَمُهُ وَ اسْتُبِيحَ حَرِيمُهُ‏ اللَّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبِيلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذَاباً أَلِيماً السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْأَوْصِيَاءِ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَمِينُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِينِهِ عِشْتَ سَعِيداً وَ مَضَيْتَ حَمِيداً وَ مُتَّ فَقِيداً مَظْلُوماً شَهِيداً وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ وَ مُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ‏ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِهِ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ‏ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ‏ اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاَهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ‏ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلاَبِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ (الطَّاهِرَةِ) لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِيَابِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّينِ وَ أَرْكَانِ الْمُسْلِمِينَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنِينَ‏ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ الْهَادِي الْمَهْدِيُ‏ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَعْلاَمُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ أَشْهَدُ أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِيَابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِينِي وَ خَوَاتِيمِ عَمَلِي‏ وَ قَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِي لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ‏ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لاَ مَعَ عَدُوِّكُمْ‏ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَ أَجْسَادِكُمْ (أَجْسَامِكُمْ) وَ شَاهِدِكُمْ وَ غَائِبِكُمْ وَ ظَاهِرِكُمْ وَ بَاطِنِكُمْ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ‏ @shohada_vamahdawiat 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ دلم گواهی می دهد که در یکی از همین روزها پرده های غیبت کنار می رود و تو با ارمغانی از امید و صلح و آرامش از راه می رسی و چشمانِ خیسِ به راه مانده مان را روشن می کنی و دل های پراضطرابِ بیقرارمان را آرام می نمایی ... به همین زودی ... به همین زیبایی ... به همین روشنی .... #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ #صبحتون_مهدوے 🌼 🍃 ➥ @shohada_vamahdawiat
یک اربعین فراق و غم و غصه و ملال هر لحظه‌ اش گذشته به زینب هزار سال تو روی خاک بودی و می‌زد چهل عروج مــرغ دلــم بـه جــانب گـودال، بـال‌ بـال در شهر کوفه هر نفسم نهضتی عظیم در شـــام بــود هـر قـدمم صحنـۀ قتـال هجده ستاره کرد غـروب از سپهر من هــم بی‌ستــاره مــاندم و هم گشته‌ام هلال ممکن نبـود بیشتــر از ایـن کنند ظلم بعــد از رسـول، امت او بـا رسـول و آل چهلمین روز شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام تسلیت باد ➥ @shohada_vamahdawiat
مداحی آنلاین - جلوی آیینه خودم می بینم - حمید علیمی.mp3
6.34M
🍃جلوی آئینه خودمو می بینم 🍃خیلی تغییر کردم 🎤 👌بسیار دلنشین 🔴گلچین بهترین های روز @shohada_vamahdawiat 🏴🏴🏴🏴
41.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حالا که مجال زیارت نیست... حالا که قدم در طریق کربلا نمی‌گذارم... زائر می‌شوم! من، از اهالی توام... از کودکی، با مِهر و غمت بزرگ شده‌ام... و دست از تو نمی‌کشم! امسال هم از دور... پابه‌پای قافله... و از راه دور... حرکت کرده و سلام می‌دهم! تصور کن‌: اربعین‌؛ کربلا... 🎤باصدای حاج امیر کرمانشاهی @shohada_vamahdawiat
فصل برداشت خرما كه فرا مى رسد، فاطمه(س) كارگزارى را به فدك مى فرستد. فاطمه(س) به نماينده خود دستور مى دهد تا با مردم فدك با عدالت و انصاف برخورد كند، مبادا حقّ آن ها ضايع شود. مدّتى مى گذرد، خبر مى رسد كه نماينده فاطمه(س) با درآمد فدك به مدينه مى آيد. هفتاد هزار سكّه طلا! فاطمه(س) با هفتاد هزار سكّه طلا چه خواهد كرد؟ نگاه كن! همه فقيران مدينه به درِ خانه فاطمه(س) آمده اند. پيامبر هم اينجاست. گويا فاطمه(س) مى خواهد اين سكّه ها به دست پيامبر ميان فقيران تقسيم شود. پيامبر رو به فقيران مى كند و مى گويد: "اين سكّه ها از آنِ فاطمه(س)است"، بعد آن سكّه ها را ميان همه تقسيم مى كند. نگاه كن! به دست هر فقيرى كه نگاه مى كنى سكّه هاى طلا را مى بينى! همه خوشحال هستند و براى فاطمه(س) دعا مى كنند. خدا فاطمه(س) را پاينده دارد. تا فاطمه(س) هست ديگر از فقر و گرسنگى خبرى نيست! فاطمه(س) به هر كدام از آن ها به اندازه خرجىِ يك سال داده است. آن ها تا يك سال بى نيازند! حتماً مى خواهى بدانى از آن هفتاد هزار سكّه طلا چقدر براى خود فاطمه(س)باقى مانده است؟ فاطمه(س) از آن همه پول براى خود به اندازه غذاى يك سال برداشته است. نه يك سكّه كمتر نه يك سكّه بيشتر! آيا باور مى كنى؟ سهمى كه فاطمه(س) براى خود برداشته كمتر از سهم هر كدام از فقيران مدينه است. فاطمه(س) به هر فقير مدينه علاوه بر هزينه تهيّه غذاى يك سال، هزينه لباس و ديگر وسايل زندگى را داده است; امّا براى خودش فقط به اندازه غذاى يك سال برداشته است. او جود و كرم را از مادرش به ارث برده است. آرى، فاطمه(س)، دخترِ خديجه(س) است. 🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
سلام سردار خیلی ها میخواستن امسال به یاد شما سمت کربلا قدم بردارند😍، ولی از بعد رفتنتون همه چیز به هم خورد😔، اربعین امسال همه خونه نشین شدن 😭 سردار شما و شهدا الان کربلایید⁉️ سردار دعا برای جاماندگان یادتون نره، همه محتاجند ...😔 @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[WWW.FOTROS.IR]ma98072602.mp3
10.06M
نوحه‌های ( ع ) ویژه شب با مداحی حاج محمود کریمی [حاج محمود کریمی ] @shohada_vamahdawiat
[WWW.FOTROS.IR]Rajeon[04].mp3
5.99M
نوحه‌های ( ع ) ویژه شب با مداحی حاج محمود کریمی [حاج محمود کریمی ] @shohada_vamahdawiat
28.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎵 نوحه های اربعین حسینی علیه السلام ( قرائت زیارت اربعین ﴾ روز اربعین 1398 حسینیه بیت الرضا "علیه السلام" 🔸🔸🔸 ✅ @shohada_vamahdawiat
🔵 فکیف اصبر علی فراقک؟ آمد. این‌بار به جای پاهای‌مان قلب‌مان تاول زد.💔 می‌دانید ارباب! هر چه می‌گذرد و به اربعین نزدیک‌تر می‌شویم سخت‌تر می‌شود. هیچ چیز برای عاشق سخت‌تر از خانه‌نشینی نیست. ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است... 😔 امشب شب اربعین است و من... مرد میدان عشق بودن، تسلیم محض بودن، دشوار است. این‌که هربار مولایت گفت بیا، بروی؛ همه‌ی ماجرا نیست. مرد می‌خواهد که بر دستور «نیامدن» صبر کند... 🌱 در عاشورا همه مشتاق فرمان آقا برای رفتن و نبرد بودند. عباس از همه مشتاق‌تر. فرمان مولایش نبرد نبود❕ ❗️اما عباس مثل همیشه سراپا «چَشم» محض بود داغ نبرد برای ارباب بر دلش ماند... داغ آب رساندن بر دلش ماند... شاید برای همین باب‌الحوائج شد. یاعباس! دل‌های‌مان از داغ جاماندن می‌سوزد. فردای قیامت که صدا زدند جاماندگان اربعین۹۹! دستمان را بگیر...😭 🏴 🏴فرا رسیدن سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) تسلیت باد.. @shohada_vamahdawiat
چهل روزه چهل ماهه چهل ساله - @Maddahionlin.mp3
4.2M
🖤40 روزه 40 ماهه 40 ساله 💔دل زینب کنار تو تو گوداله😭 @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدای پیاده‌ها... عازمم حلال کنید؛ روی پروفایل‌ها! دانلودِ مداحی، قبل از سفر! دِهینِ ابوعلی... تیربرق‌های پُر از سیم... آهنگِ یوسف پیامبر از ماشین کپسولِ گاز... کنار قدم‌های جابر... یُسَجِّلنی... تِزورونی... مبل‌های خسته، کنار جاده... مای بارِد... موکب‌های دوست‌داشتنی... صدای بلندگوی مرکز مفقودین... خرماارده‌های شیرین... هَلَبیکُم بِزوّارِ اَبوُسَجّاد... حاجی! وای‌فای موجود... فنجان‌های قهوه‌ی عربی... کوله‌پُشتی جای بالِشت... ماساژهای صلواتی... اولین نگاه به گنبدِ ماه... حالا، اما... جنون؛ بر جاماندگانت حلال است! کلیپ ارسالی از اعضا کانال بگو تقاص کدوم گناهه...💔 @shohada_vamahdawiat
شبتون بخیر التماس دعا فرج @shohada_vamahdawiat
1_379607482.mp3
1.22M
خ آغاز روز با دعای عهد👆🏻 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏🙏 @shohada_vamahdawiat
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 @delneveshte_hadis110 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ دوباره جمعہ شد ودل شده پریشانٺ دوباره حسرٺ دیدار برقِ چشمانٺ سلام بر تو و بر ماه روے تابانٺ #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ #روزتون_مهدوے 🌼 🍃 ➥ @shohada_vamahdawiat
🌸🍃🥀🌸🍃🥀🌸🍃🥀🌸 💫بابا به من بگو در این سن 💫آغوش تــ🌸ـــو جای است 💫یا عکس 🖼سرد تو هم آغوش من⁉️ 🍃🌹🍃🌹 @shohada_vamahdawiat
4_1141739312438576050.mp3
6.39M
🎵 ✨به خدا نمی ارزه به هیچ قیمتی ✨بابات بره دیگه برنگرده 🎤🎤 سیدرضا 🍃🌹🍃🌹 @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سید اسدالله میرمحمدی جانباز آزاده نیروی انتظامی در محضر رهبر انقلاب از روزهای اسارات و آزادیش می گوید 🔹دستبندهایم زنگ زده بود،آن را با ارّه بریدند و قسمتی از مچ دستم را هم بریدند 🔹وقتی آزاد شدم دخترم مرا نشناخت و به خیال اینکه نامحرم هستم مرا در آغوش نگرفت ➥ @shohada_vamahdawiat
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 بعداز آخرین کلاس باید پیش ریحانه می رفتم. برنامه ی هر روزم بعد از دانشگاهم بود. بعضی روزها کلاسهایم زودترتمام میشدومن بیشترازنصف روزباریحانه بودم. در آپارتمان را زدم زهرا خانم دررا باز کردو گفت: –به به سلام راحیل جان. ــ سلام زهراخانم خوبید؟ ریحانه چطوره؟ بهتر شده؟ همانطور که از جلو در به طرف رخت چرکها که در آشپزخانه بود می رفت با صدای پایینی گفت: ــ بهتره، خداروشکر، سوپشم بهش دادم فعلا خوابیده. سبد رخت ها را بغل گرفت و به طرف در خروجی رفت. –دیگه من برم، الان آقامون میاد. اشاره کردم به سبد دستش. –لباسشویی که اینجا هست. ــ اینجوری راحت ترم بالا می شورم خشک می کنم و اتو می کنم میارم. ــ دستتون درد نکنه. ــ راستی غذارو گازه اگه ناهار نخوردی هم خودت بخور هم به داداش بده. ــ چشم. لباس هایم را عوض کردم و چادر رنگی ام را روی سرم انداختم. غذا لوبیا پلو بود داخل بشقاب ریختم و داخل سینی با یک لیوان آب و یک پیاله ترشی گذاشتم. چادرم را در یک دستم جمع کردم وبادست دیگرم سینی راگرفتم. چند تقه به در اتاق زدم.ــ بفرمایید.ــ سلام.به سختی از روی صندلی اش بلند شد و با لبخند پهنی جواب داد.از این که به خاطر من از جایش بلند شد با خجالت گفتم:–شرمنده نکنید بفرمایید.آقای معصومی همیشه با احترام با من برخورد می کرد برای همین من هم احترام زیادی برایش قائل بودم.سینی را روی میزش گذاشتم، یک میز قهوه ایی خیلی بزرگ که میز کارش بود. یک کامپیوتر باکلی چیزهای مختلف، رویش قرار داشت. مثل وسایل خطاطی و انواع کتاب و یک سری اوراق برای خط نوشتن. همیشه پشت میزش مطالعه می کرد. شاگردهایش را هم دور همین میز، آموزش می داد. چندصندلی هم دور میز برای شاگردهای خطاطی اش گذاشته بود.یکی از دیوارهای اتاق قفسه بندی بود و پر بوداز کتاب های بسیار ارزشمند.پنجره اتاق هم با یک تور حریرسفیدساده تزیین شده بود.نگاهش را به غذای داخل بشقاب انداخت و گفت:–صبر کنید برای شما هم غذا بکشم با هم غذا بخوریم.ــ از این حرفش تعجب کردم. تا حالا با او سریک میز غذا نخورده بودم. اگر گاهی وقت نمی شد ناهار بخورم توی دانشگاه، اینجا با ریحانه ناهار می خوردم. ــ نه من نمی خورم.ــ چرا مگه ناهار خوردید؟کمی این پاو آن پا کردم و گفتم:نه ــ اگه با من سختتونه پس... ــ حرفش را قطع کردم و گفتم:نه...برای این که فکر دیگه ایی نکند گفتم:– آخه من روزه ام. ــ دوباره لبخندی زدو گفت:–قبول باشهاینجوری که من خیلی شرمنده شدم آخه...ــ نه، نه شما راحت باشید، من باید برم پیش ریحانه و زود از اتاق بیرون آمدم.سرکی توی اتاق کشیدم. ریحانه هنوز خواب بود. آشپزخانه نامرتب بود. احتمالا زهرا خانم وقت نکرده بود مرتب کند.شروع به تمیز کردن کردم.بعد از تمیز کردن گاز و جمع و جور کردن کانترآشپزخانه. به طرف اتاق آقای معصومی رفتم تا سینی غذا را بیاورم.در اتاق باز بود، درحال وارد شدن گفتم: –امدم سینی غذارو ببرم.سرش پایین بودو خطاطی می کرد.ــ دستتون درد نکنه، خودم می خواستم بیارم. چرا زحمت کشیدید.ــ زحمتی نیست.خم شدم سینی را بردارم، چشمم افتاد به شعری که روی کاغذی نوشته بودو کنار دستش گذاشته بود.چند لحظه مکث کردم، چقدر شعر قشنگی بود. دل گرچه درین بادیه بسیار شتافـت یک موی ندانست ولی موی شکافـت اندر دل من هـزار خورشیـد بتافـت آخر به کمــــــــال ذره ای راه نیافـت مبهوت شعر شدم، چقدر پر معنی بودوچقدر خط خوشی داشت این آقای معصومی.با صدایش به خودم امدم،– می دونید شعرش از کیه؟ــ با دست پاچگی گفتم:–نهــ ازابو علی سیناست.با تعجب گفتم:–مگه شاعرم بوده.ــ بله هم به عربی و هم به فارسی شعر می سرودن.باحسرت گفتم:–واقعا خوش به حالش، چطور میشه که یه نفر اینقدر همه چی تموم میشه.ــ حالا شما این رو می گید ولی تو شعرش یه جورایی میگه ذره ایی به کمال نرسیدم.یعنی به اونچه که می خواسته نرسیده.نچ نچی کردم و گفتم:–آدم میمونه تو کار این بزرگان. یه فیلسوف وقتی اینجوری بگه پس...با صدای گریه ی ریحانه حرفم نصفه ماند، سینی را برداشتم و گفتم:– با اجازه من برم. ✍ ... 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59