🌹🌹🍃🍃
#روشنی_مهتاب....
#صفحه_بیست_پنج......
آقاى سُنّى! من از سخن تو تعجّب مى كنم، تو مى گويى اگر كسى مى خواست به خانه فاطمه(س) هجوم ببرد، قريش به ميدان مى آمد و مانع اين كار مى شد، گويا تو كتاب هاى خودتان را هم نخوانده اى. اين سخن على(ع) را استاد دِينَوَرى و دانشمندان ديگر نقل كرده اند، ببين كه على(ع) چگونه با خداى خود سخن مى گويد:
بار خدايا! براى پيروزى بر قريش از تو يارى مى خواهم كه امروز آنان پيوند خويشاوندى خود با من را بريده اند و كار مرا دگرگون ساخته اند. خدايا! امروز قريش عليه من متحّد شده اند، من به اطراف خود نگاه مى كنم، هيچ كس جز خانواده ام همراه من نيست، هيچ يار و ياورى ندارم كه مرا يارى كند.
اين سخن على(ع) است كه از دل تاريخ به گوش مى رسد، على(ع) از بىوفايى قريش سخن مى گويد!
كاش قريش فقط بىوفا بود و فقط سكوت مى كرد، افسوس كه قبيله قريش ضدّ على(ع) متحّد شدند، آرى، آنان دشمنانِ على(ع) را يارى كردند.
وقتى مردم با ابوبكر بيعت كردند، ابوسفيان نزد على(ع) آمد و چنين گفت: "اى على! دستت را بده تا با تو بيعت كنم"!
اين كار ابوسفيان خيلى عجيب بود! ابوسفيان كسى بود كه براى كشتن پيامبر، جنگ بدر و اُحد را به راه انداخت. على(ع)مى دانست كه ابوسفيان به دنبال بهانه اى است تا ميان مسلمانان اختلاف بياندازد.
على(ع) به ابوسفيان گفت: "اى ابوسفيان! تو از اين سخنان خود قصدى جز مكر و حيله ندارى".
ابوسفيان وقتى اين سخن را شنيد از آنجا دور شد. آرى! ابوسفيان پيش خود نقشه كشيده بود تا آن روز انتقام خود را از اسلام بگيرد، او كه شجاعت على(ع)در جنگ ها را ديده بود، خيال مى كرد كه على(ع)شمشير به دست خواهد گرفت و به جنگ اين مردم خواهد رفت و جنگ داخلى در مدينه روى خواهد داد، امّا ابوسفيان نمى دانست كه على(ع)، اين گونه او را نااميد خواهد كرد.
آقاى سُنّى! تو مى گويى كه ابوسفيان آن روز مى خواست على(ع) را يارى كند و با على متحّد شود! تو خيال كرده اى كه بنى اميّه واقعاً مى خواستند با بنى هاشم، متحّد شوند، امّا اگر واقعاً هدف ابوسفيان كمك به على(ع) بود، پس چرا ساعتى بعد با ابوبكر بيعت كرد، البتّه وقتى به او وعده اى بزرگ دادند!
وقتى ابوبكر را به مسجد پيامبر بردند تا به عنوان خليفه نماز بخواند، عُمَر نگاه كرد ديد كه ابوسفيان با عدّه اى از بنى اميّه در گوشه اى نشسته اند. يك نفر اين پيام را براى ابوسفيان برد: "به تو قول مى دهيم كه فرزندت را در حكومت خود شريك كنيم".
ابوسفيان لبخند زد و گفت: "آرى!، ابوبكر چه خوب خليفه اى است كه صله رحم نمود و حقّ ما را ادا كرد". بعد از آن، ابوسفيان و بنى اُميّه با خليفه بيعت كردند. با بيعت ابوسفيان و بنى اميه ديگر خلافت ابوبكر محكم تر مى شود.
فراموش نكن كه ماجراى هجوم به خانه فاطمه(ع)، مدتى بعد از بيعت ابوسفيان با ابوبكر روى داد. عُمَر و ابوبكر مطمئن شدند قريش (و مخصوصاً بنى اميّه كه شاخه مهمّى از قريش بودند) از آنان حمايت مى كند. آن ها بعد از آن براى هجوم به خانه فاطمه(س) برنامه ريزى كردند.
ابوسفيان به همه برنامه هاى ابوبكر راضى بود و هيچ اعتراضى نكرد، زيرا مى دانست در مقابل اين سكوت، پسرش در اين حكومت سهم خواهد داشت. آرى! عُمَر هم به قول خود وفا كرد و وقتى به خلافت رسيد، حكومت شام را دربست به معاويه بخشيد!
بنى اميه در مقابل هجوم حكومت به خانه فاطمه (ع) سكوت كرد تا بتواند سهم بزرگى از اين حكومت را از آن خود نمايد. عُمَر به خانه فاطمه(س) هجوم برد، امّا قبل از آن، حقّ سكوت خوبى به قبيله قريش و خصوصاً بنى اميّه داد. اين راز عدم اعتراض قريش است.
🌸🌸🍃🍃
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#روشنی_مهتاب
#صفحه_بیست_پنج
آقاى سُنّى! تو گفته اى كه چرا تا قبل از سال 1371 شمسى، در تقويم ها، شهادت فاطمه(س) ذكر نشده بود:
سال 1371، مجلس، پس از 1400 سال، ناگهان به راز مهمّى پى بردند و آن اين كه حضرت فاطمه فوت نكرده بلكه شهيد شده است. اين جا بود كه نمايندگان مجلس اعلام كردند از اين پس در تقويم ها به جاى وفات از كلمه شهادت استفاده كنند و اين روز را تعطيل اعلام نمودند.
تو مى گويى قبل از اين، در تقويم ها نوشته شده بود: "وفات فاطمه(س)". و اين دليل مى شود براى اين كه فاطمه(س) به مرگ طبيعى از دنيا رفته است.
حالا از تو سؤال مى كنم: آيا يك قانون است يا فقط درباره فاطمه(س) صدق مى كند؟
نمى دانم منظورم را متوجّه شدى يا نه؟
حرف من اين است: اگر تو در كتابى ديدى كه درباره مرگ يك نفر از كلمه "وفات" استفاده كردند، چه مى گويى؟ آيا قبول مى كنى كه او به مرگ طبيعى از دنيا رفته است.
تو در تقويم هاى سال هاى قبل خواندى كه در آن نوشته شده بود: "وفات فاطمه(س)"، و به خاطر همين، نتيجه گرفتى كه فاطمه(س) به مرگ طبيعى از دنيا رفته است و ماجراى هجوم به خانه او دروغ است.
خوب، تو هر جا به كلمه "وفات" برخورد كردى، بايد قبول كنى كه منظور از آن مرگ طبيعى است. اكنون با هم كتاب هاى خود شما را مطالعه كنيم!
* * *
آقاى سُنّى! سال هاست شنيده ام كه شما مى گوييد عثمان مظلوم است، عدّه اى به خانه او حمله كردند و او را كشتند!
من اين حرف ها را بارها و بارها شنيده ام. امروز خدا را شكر مى كنم كه با قانون تو آشنا شدم. قانون تو، قانون خوبى است! من مى خواهم به تو جايزه بدهم.
آيا مى دانى اين نويسندگان در كتاب هاى خود، عبارت "وفات عثمان" را آورده اند؟
1 ـ استاد اُندُلسى (قرن پنجم در كتاب التمهيد ج 7 ص 62).
2 ـ استاد سَمَرقَندى (قرن ششم در كتاب تحفة الفقهاء ج 1 ص 248).
3 ـ استاد نَوَوى (قرن هفتم، در كتاب المجموع ج 1 ص 247).
اكنون تو بايد طبق همان قانون خودت، قبول كنى كه عثمان هم به مرگ طبيعى از دنيا رفته است.
* * *
سال هاست كه شما مى گوييد عُمَر به دست يك ايرانى كشته شد، اى واى! عُمَر كشته شد! خليفه پيامبر كشته شد!
واقعاً تو قانون خوبى اختراع كردى، گوش كن! اين نويسندگان در كتاب هاى خود عبارت "وفات عُمَر" را آورده اند:
1 ـ استاد بَلاذُرى (قرن سوم در كتاب فتوح البلدان ج 1 ص 364).
2 ـ استاد طَبرى (قرن چهارم در كتاب تاريخ طَبرى ج 3 ص 229).
3 ـ استاد طَبرانى (قرن چهارم در كتاب المعجم الكبير ج 25 ص 86).
4 ـ استاد نَوَوى (قرن هفتم در كتاب شرح مسلم ج 12 ص 205).
5 ـ استاد ذَهَبى (قرن هفتم در كتاب سير اعلام النبلاء ج 5 ص 132).
تو بايد قبول كنى كه عُمَر هم به مرگ طبيعى از دنيا رفته است!
* * *
آقاى سُنّى! يك سؤال از تو دارم: جعفرطيّار (برادر على(ع)) چگونه از دنيا رفت؟ هيچ كس شك ندارد كه او در جنك موته به دست دشمنان اسلام شهيد شد، دشمنان ابتدا دو دست او را قطع كردند و سپس او را به شهادت رساندند.
اكنون مى خواهم نكته اى را براى تو بگويم: وقتى به اين كتب شما مراجعه مى كنم، مى بينم كه نوشته اند "وفات جعفر".
بيا اين كتاب ها را با هم مطالعه كنيم:
1 ـ استاد حاكم نيشابورى (در كتاب المستدرك ج 3 ص 41).
2 ـ استاد ابن ابى شَيبه (در كتاب المصنف ج 3 ص 256).
3 ـ استاد طَبرانى (كتاب المعجم الكبير ج 2 ص 108).
4 ـ استاد ابن اثير (كتاب اسد الغابه ج 1 ص 289).
5 ـ استاد ذَهَبى (كتاب سير اعلام النبلاء ج 1 ص 212).
6 ـ استاد ابن حَجَر (كتاب الاصابة ج 1 ص 594).
اين شش نفر كه نام بردم همه از دانشمندان اهل سنّت هستند، طبق قانون تو، همه آن ها بايد دروغگو باشند، زيرا "شهادت جعفر" را "وفات جعفر" نوشته اند.
مى بينم كه تو مى خواهى حرف با من بزنى، تو مى گويى واژه "وفات"، به اين معنى است كه يك نفر از اين دنيا برود، وقتى زندگى فردى به پايان مى رسد، مى گويند او وفات كرده است، فرقى نمى كند او به مرگ طبيعى مرده باشد، يا كشته و شهيد شده باشد.
نويسندگانى كه گفتند: "وفات عُمَر" منظورشان، كشته شدن عُمَر بوده است، زيرا كلمه وفات، به معناى كشته شدن هم استفاده مى شود. آنانى كه گفته اند: "وفات جعفر"، منظورشان "شهادت جعفر" بوده است.
من حرف تو را قبول مى كنم، امّا تو هم بايد قبول كنى كه اگر زمانى كسانى در تقويم ها نوشته بودند: "وفات فاطمه(س)"، منظور آنان "شهادت فاطمه(س)" بوده است.
🌺🌺🍃🍃🍃
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#زیارت_مهتاب
#صفحه_بیست_پنج
تو مرا به دقّت كردن در آيه 64 سوره عنكبوت فرا مى خوانى، آنجا كه قرآن مى گويد: (وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إلاّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ...): "زندگى دنيا، فقط بازيچه اى فريبنده است".
قرآن با اين سخن، بر سرم فرياد مى زند كه اگر مال و ثروت دنيا، بُت من شوند، ضرر كرده ام، زيرا به يك زندگىِ پست، دل خوش كرده ام ! يك زندگى كه در آن فقط عشق به دنيا باشد، زندگى پست و حقيرى است.
من كى بيدار خواهم شد؟
وقتى كه مرگ به سراغم آيد، آن روز من بايد همه ثروت و دارايى خود را بگذارم و از اين دنيا بروم، آن وقت مى فهمم كه حقيقت دنيا، چيزى جز بازى نبوده است و فقط زندگى آخرت است كه زندگى واقعى است، زندگى آخرت، هرگز تمام شدنى نيست ! ابدى است.
دنيا چيزى جز بازيچه اى فريبنده نيست، مردمى جمع مى شوند و به پندارهايى دل مى بندند، آنان همه سرمايه هاى وجودى خويش را صرف آن پندارها مى كنند و پس از مدّتى، همه مى ميرند و زير خاك پنهان مى شوند و همه چيز به دست فراموشى سپرده مى شود !
خوشا به حال كسى كه از اين دنيا، براى خود توشه ايمان و عمل صالح برگيرد، اين توشه هرگز نابود نمى شود، اين گنجى است پربها كه زندگى جاويد در بهشت را براى او به ارمغان مى آورد.
بانوى من! كسى كه پيرو تو است، دنيا در چشمش كوچك است، از دنيا بهره مى گيرد اما دل او از عشق به دنيا خالى است.
وقتى در دل من، دنيا بزرگ شد و شيفته دنيا شدم، ديگر به دنيا قانع مى شوم و همه كارهايى كه انجام مى دهم رنگ دنيا را به خود مى گيرد، زيرا بزرگ ترين همّت و آرزوى من، رسيدن به دنيا مى شود، كارهاى من براى رسيدن به دنيا و به خاطر آن است، آن وقت است كه نماز خواندن من هم دنيايى مى شود.
عشق دنيا با من چنين مى كند كه اگر دعا هم مى كنم و به در خانه خدا هم مى روم، دنيا را مى خواهم، دلبستگى به دنيا چنان مرا شيفته مى كند كه خدا را هم براى دنياى بيشتر مى خواهم.
ولى اگر محبّت دنيا از دلم بيرون رفت و من ارزش خود را دانستم، آن وقت ديگر زندگى من عوض مى شود و همه كارهاى من رنگ خدايى مى گيرد.
💐💐💐💐💐💐🍃🍃🍃🍃
🌹 #شهداء_ومهدویت
======👇======
@shohada_vamahdawiat
======🌹======