#روشنی_مهتاب
#صفحه_سی_دو
آقاى سُنّى! تو مى گويى: اگر حق هم با على(ع) بود، چرا او از حقّ خود كوتاه آمد و سكوت كرد:
اگر به فرضِ محال، چنين چيزى بوده است، على گذشت نموده و هيچ سخنى در اين مورد نگفته است. اكنون بعضى از آدمهاىِ فضول، از طرف چه كسى وكيل دفاع شده اند؟
حرف تو اين است: على(ع) به خلافت ابوبكر و عُمَر رضايت داد و هيچ گاه به خلافت آن ها اعتراضى نكرد.
آقاى سُنّى! اين چه حرفى است كه تو مى زنى؟ كجا على(ع) از حق خود گذشت نمود؟ گويا تو كتاب هاى خودتان را هم نخوانده اى؟ من تعجّب مى كنم تو خود را از اهل سنّت مى دانى، ولى هنوز يك بار كتاب "صحيح مسلم" را به صورت كامل نخوانده اى؟
كتاب صحيح مسلم، يكى از بهترين كتاب هاى شماست، دانشمندان اهل سنّت به مطالبى كه در اين كتاب آمده است، اعتماد زيادى دارند.
از تو مى خواهم جلد سوم اين كتاب را باز كن و صفحه 1378 را بخوان! در آنجا ماجراى گفتگوى عُمَر با على(ع) و عبّاس (عموى پيامبر) ذكر شده است.
گوش كن! عُمَر به على و عبّاس(ع) مى گويد:
شما ابوبكر را دروغ گو، گنهكار، فريب كار و خيانت كار دانستيد، اكنون نيز مرا دروغگو و گنهكار و فريب كار و خيانت كار مى دانيد.
در اينجا عُمَر، خودش اعتراف مى كند كه على(ع) هر دو خليفه بعد پيامبر را دروغگو و خائن و گنهكار مى داند، آيا باز هم مى توان گفت كه على(ع) از حقّ خود كوتاه آمد و گذشت نمود؟
تو مى گويى على(ع) از حق خود گذشت، پس اين نامه چيست كه على(ع)براى ابوبكر نوشته است؟ از تو مى خواهم اين نامه را با دقّت بخوانى:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
به خدا قسم، اگر اجازه داشتم با شما جنگ مى كردم و با شمشير خود همه شما را به سزاى كارهايتان مى رساندم. من همان كسى هستم كه با لشكرهاى زيادى جنگ كرده و آن ها را شكست داده ام. آن روزى كه من مرد ميدان بودم شما در گوشه خانه در آسايش بوديد. شما مى دانيد كه من نزد پيامبر چقدر عزيز بودم.
اگر من سخنى بگويم مى گوييد كه على حسادت مىورزد! اگر سكوت كنم خيال مى كنيد من از مرگ مى ترسم! من همان كسى هستم كه در جنگ ها به استقبال مرگ مى رفتم، آيا يادتان هست چگونه به قلبِ دشمن، حمله مى كردم؟ امّا من امروز در مقابل همه سختى ها صبر مى كنم.
من وقتى اين نامه را براى اوّلين بار خواندم، با خود فكر كردم كه چرا على(ع)اين سخنان را در حضور ابوبكر نگفت. چرا اين سخنان را در نامه اى نوشت و براى ابوبكر فرستاد؟ او مى توانست به راحتى با ابوبكر ديدار كند، امّا او مى خواست تا اين نامه، سند مهمّى براى اعتراض او باشد. آرى! تأثير يك متن نوشته شده، خيلى بيشتر از گفتار است!
على(ع) براى ابوبكر نامه نوشت و فرياد اعتراض خود را براى هميشه تاريخ بيان كرد. على(ع) سكوت كرد، امّا سكوت او نشانه رضايت از خلافت ابوبكر و عُمَر نيست، راز سكوت او چيز ديگرى است، اين سخن زيباى او را بشنو:
به خدا قسم، اگر از تفرقه ميان مسلمانان و بازگشت دوباره كفر و نابودى اسلام نمى ترسيدم، با دشمنان خويش به گونه اى ديگر برخورد مى كردم!
على(ع) صبر مى كند تا اسلام عزيز باقى بماند، دين خدا حفظ شود و نام و ياد پيامبر فراموش نشود!
اكنون معلوم شد مولاى ما در دفاع از حق خود تلاش كرده است و هيچ گاه از حق خود چشم پوشى ننموده است، ما هم به او اقتدا مى كنيم و حقايق را بيان مى نماييم.
💞💞🍃🍃🏴
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#زیارت_مهتاب
#صفحه_سی_دو
بانوى من! هر كس كه به شما نزديك شود از اين پاكى بهره مى برد، اگر گناه دارد به بركت شما گناهانش بخشيده مى شود، سپس در مراحل كمال گام برمى دارد و وجودش از زشتى ها و نقص ها پاك مى گردد.
زندگى واقعى در سايه ولايت و دوستى شما معنا پيدا مى كند، زندگى با ولايت شما، زندگى با پاكى است.
به راستى، زندگى واقعى چيست؟ آيا زندگى، همان زنده بودن است؟ آيا خوردن و آشاميدن و بهره بردن از لذّت هاى حيوانى، معناى زندگانى است؟
زنده بودن، يك حركت افقى است، از گهواره تا گور، امّا زندگى يك حركت عمودى است، از زمين تا اوج آسمان ها!
خدا انسان را آفريد و خوب مى داند چه آفريده است، او در انسان حسّ كمال گرايى را قرار داده است، زنده بودن هيچ گاه، انسان را سير نمى كند، انسانى كه فقط زنده است، همواره به دنبال چيزى مى گردد، گمشده انسان همان زندگى است!
خدا به همه فرشتگان دستور داد تا بر آدم(ع) سجده كنند و انسان را گل سر سبد جهان قرار داد، اين ارزشِ انسانى است كه زندگى را يافته است. خدا در آيه 24 سوره اَنفال همه را اين گونه به زندگى فرا مى خواند:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ...): ""اى كسانى كه ايمان آورده ايد، وقتى من و پيامبر، شما را به سوى چيزى فرا مى خوانيم كه به شما زندگى مى بخشد، ما را اجابت كنيد".
يكى از ياران امام صادق(ع) نزد آن حضرت رفت و از او درباره تفسير اين آيه پرسيد، او مى خواست بداند خدا و پيامبر، مردم را به چه چيزى دعوت كرده اند. امام صادق(ع) در پاسخ به او چنين گفت: "اين آيه، درباره ولايت على(ع) نازل شده است".
جواب امام صادق(ع) كوتاه بود و پرمعنا! آرى، خدا و پيامبر مردم را به ولايت على(ع) دعوت مى كنند، اين ولايت على(ع) است كه به آنان زندگى مى بخشد.
بانوى من! ولايت شما آبِ پاكِ پاك كننده است، آبى كه جان ها را شستشو مى دهد و وجود مرا به طهارت مى كشاند. هر وقت كه من شما را ياد مى كنم و در دل خود، شيرينى محبّت شما را احساس مى كنم به سوى پاكى رفته ام، ياد شما يعنى پاك شدن!
نزديك شدن به شما يعنى ارزش پيدا كردن!
من هرگز ماجراى "حُرّ" را از ياد نمى برم، صبح عاشورا او در قعر تاريكى ها و سياهى ها بود، او همان كسى بود كه راه را بر امام حسين(ع)بسته بود.
او در يك لحظه تصميم گرفت توبه كند و به يارى امام زمان خويش بشتابد، او با تصميمى استوار، افسار اسب خود را در دست گرفت و آرام آرام به سوى فرات رفت، همه خيال مى كردند كه او مى خواهد اسب خود را سيراب كند. او فرمانده چهار هزار سرباز بود كه همه در مقابل او تعظيم مى كردند.
او آن قدر رفت كه از سپاه كوفه دور شد. سپس سريع بر روى اسب نشست و به سوى اردوگاه امام پيش تاخت. وقتى نزديك شد، شمشير خود را به زمين انداخت و آرام آرام به سوى امام رفت و گفت: " سلام اى پسر رسول خدا! جانم فداى تو باد! من همان كسى هستم كه راه را بر تو بستم. آيا خدا توبه مرا قبول مى كند؟". امام در پاسخ به او گفت: "سلام بر تو! آرى، خداوند توبه پذير و مهربان است".
آرى، هر كس همانند حُرّ به ولايت شما ايمان آورد، سعادتمند مى شود، ولايت شما، همه سياهى ها و تاريكى ها را در يك لحظه شستشو مى كند و وجود انسان را پاك كرده و به او، مقامى بس بزرگ مى دهد، اين اثر ولايت شماست.
به راستى چگونه شد كه حُرّ اين سعادت را پيدا كرد؟ بر اين باورم كه او به خاطر احترامى كه از نام تو گرفت، اين چنين سعادتمند شد.
وقتى او راه را بر امام حسين(ع) بست، امام به او رو كرد و گفت: "مادرت به عزايت بنشيند. از ما چه مى خواهى؟". او در پاسخ گفت: "اگر فرزند فاطمه نبودى، جوابت را مى دادم، امّا چه كنم كه مادر تو دختر پيامبر است. من نمى توانم نام مادر تو را جز به خوبى ببرم".
🌻🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃
🌹 #شهداء_ومهدویت
======👇======
@shohada_vamahdawiat
======🌹======