❤️❤️🌿🌿
#روشنی_مهتاب.......
#صفحه_نوزده..
آقاى سُنّى! تو در ابتداى سخن خويش، ماجراى هجوم به خانه فاطمه(س)را افسانه دانستى. من از كتاب هاى اهل سنّت، براى تو دليل آوردم و ده ها صفحه براى تو نوشتم، معلوم شد كه تعدادى از علماى اهل سنّت حرف تو را قبول ندارند. نمى دانم تو چرا مى خواستى حقيقت را پنهان كنى!؟
به راستى تو چرا كتاب هاى دانشمندان اهل سنّت را نخواندى؟ چرا قبل از اين كه تحقيق كنى، حرف زدى؟
اكنون مى خواهم ادامه سخنان تو را نقل كنم. تو مى گويى اگر ماجراى هجوم به خانه فاطمه(س)، حقيقت داشته باشد، چند اشكال بزرگ پيش مى آيد.
حرف تو اين است: چگونه مى توان باور كرد كه گروهى به خانه فاطمه(س)حمله كنند و على(ع) هيچ كارى انجام ندهد؟ مگر مى شود على(ع) با چشم خود ببيند كه به ناموسش حمله مى كنند و او سكوت كند!!
خوب است من اصل سخن تو را در اينجا نقل كنم، فكر مى كنم اين طورى بهتر باشد:
حضرت على، شير خدا فاتح خيبر است، كسى است كه گفته مى شود در جنگ خيبر دربِ قلعه را با يك دست بلند نموده و براى خودش سپر ساخت، چرا او سكوت نمود و كوچك ترين اعتراضى نكرد؟حضرت على موّظف بود از همه مظلومان دفاع كند و مخصوصاً موّظف بود از ناموس خودش دفاع نمايد. ناموس (همسر)، خطِ قرمز هر شخصى به حساب مى آيد. بى عرضه ترين آدم ها، وقتى زن و بچه خود را در خطر ببينند، از فدا نمودن خود دريغ نمى نمايند، چرا حضرت على از همسر خودش از دختر پيامبر دفاع ننمود؟
پست ترين و نامردترين آدم هاى كره زمين از همسر و فرزندان خود دفاع مى كنند و اگر نتوانند از جان خود دريغ نمى نمايند.
اين را در اصطلاح ما، مظلوميّت نمى گويند، بلكه بى غيرتى و نامردى مى نامند!!
اهل سنّت، حضرت على را اَسَد الله الغالب (شير پيروزمند خدا) لقب داده اند، چون حضرت على هرگز از كسى شكست نخورد... اهل سنّت، اسم على را "شاه مردان" گذاشته اند، در صورت پذيرفتن اين مطلب دروغ، حضرت على چه مردانگى داشت؟
من به اين سخنان تو فكر مى كنم. بايد جوابى به اين سخنان بدهم.
❤️🌿❤️🌿❤️🌿❤️🌿❤️
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#زیارت_مهتاب
#صفحه_نوزده
چرا ما تو را اين قدر دوست داريم؟ زيرا پيامبر هم تو را خيلى دوست داشت، اين سخن پيامبر درباره توست: "فاطمه از من است و من از فاطمه ام...فاطمه پاره تن من است".
هر بار كه تو به ديدار او مى رفتى، او در مقابل تو، تمام قد مى ايستاد و دست تو را مى بوسيد و به تو چنين مى گفت: "پدر به فداى تو باد!".
هر وقت پيامبر دلش براى بهشت تنگ مى شد، تو را مى بوسيد. به راستى چه رازى در ميان بود؟
جواب اين سؤال را در شب معراج مى توان يافت! شبى كه پدر تو، مهمان خدا بود...
وقت آن است كه از آن شب باشكوه سخن بگويم، حكايتى از شب معراج...
آن شب پيامبر از آسمان ها عبور كرد و به بهشت رسيد، او در بهشت، مهمان لطف خدا بود. بوى خوشى به مشامش رسيد، بويى كه تمام بهشت را فرا گرفته بود. او رو به جبرئيل كرد و گفت: اين عطر خوش چيست؟
جبرئيل گفت: اين يك بوى سيب است ، سيصد هزار سال پيش، خداى متعال، سيبى آفريد. اى محمّد ! سيصد هزار سال است كه اين سؤالِ ما بى جواب مانده است، ما دوست داريم بدانيم خدا اين سيب را براى چه آفريده است؟
سخن جبرئيل به پايان رسيد، دسته اى از فرشتگان نزد پيامبر آمدند، آنان همراه خود همان سيب را آورده بودند. صدايى به گوش رسيد: "اى محمّد ! خدا به تو سلام مى رساند و اين سيب را براى تو فرستاده است".
آرى! خدا سيصد هزار سال قبل، هديه اى براى آن شب، آماده كرده بود. به راستى هدف خدا از آفرينش آن سيبِ خوشبو چه بود؟
پيامبر آن سيب را خورد و سپس از آسمان ها به زمين آمد. بعد از مدّتى، خدا تو را به او عنايت كرد، خلقت تو از آن سيب بهشتى بود.
عايشه (همسر پيامبر) بارها ديد كه پدر، تو را مى بوسد، او زبان اعتراض گشود و گفت:
ــ اى پيامبر! فاطمه ديگر بزرگ شده است، چرا او را اين قدر مى بوسى؟
ــ فاطمه من از آن ميوه بهشتى خلق شده است، من هرگاه دلم براى بهشت تنگ مى شود فاطمه ام را مى بويم و مى بوسم.
اى فاطمه!
اى بهشت پيامبر! سلام من براى هميشه بر تو باد! كسى كه با عشق تو آشنا شد و فاطمى شد، چرا شكرگزار خدا نباشد كه برتر از بهشت را خدا به او داده است؟
💐💐💐💐💐🌿🌿🌿🌿🌿
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59