eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ✨مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند. وقتی به موضوع « خدا » رسیدند. آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد. مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟ آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ اگر خدا وجود می داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد. نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می دهد این چیزها وجود داشته باشد. مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد، چون نمی خواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض این که از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده. ظاهرش کثیف و ژولیده بود. مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: می دانی چیست، به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند. آرایشگر با تعجب گفت: چرا چنین حرفی می زنی؟ من این جا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم. مشتری با اعتراض گفت: نه! آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد. آرایشگر جواب داد: نه بابا، آرایشگرها وجود دارند! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند. مشتری تائید کرد: دقیقاً ! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد. ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
┄┅─✵💝✵─┅┄ با توکل به اسم الله آغـــاز روزی زیبـــا با صلوات بـــر محمـد و آل محمــــد (ص) اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم سلام صبح زیباتون بخیر 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
🌿﷽🌿 همراه من بيا، من دارم به مسجد پيامبر مى روم، پيامبر در مسجد است و گروهى از مسلمانان گرد او جمع شده اند. خدمت پيامبر سلام كرده، جواب مى شنوم و مى نشينم. نگاهم به صورت پيامبر است، او مشغول سخن گفتن است، از هر درى سخنى به ميان مى آيد و ايشان هر آنچه براى هدايت و كمال ما لازم است برايمان مى گويد. در اين ميان، پيامبر سخنان خود را قطع مى كنند. سكوت بر فضاى مسجد سايه مى اندازد. ناگهان قطرات اشك از چشم پيامبر جارى مى شود. چه شده است، چرا پيامبر گريه مى كند؟ آيا پيامبر به ياد خاطره دردناكى افتاده است؟ من رو به پيامبر مى كنم و مى گويم: "اى رسول خدا، چه چيز شما را به گريه انداخته است؟". پيامبر با مهربانى به من رو مى كند و مى فرمايد: "من براى امّت خود گريه مى كنم، من براى آنها نگران هستم، من مى دانم كه امّت من هرگز بت پرست نخواهند شد، آنها ديگر گرد كفر و شرك نخواهند رفت ولى خطر بزرگى آن ها را تهديد مى كند". به راستى آن خطر بزرگ چيست كه اشك پيامبر براى آن جارى شده است؟! صبر كن تا پيامبر سخن خود را كامل كند: "امّت من دچار ريا و خودنمايى خواهند شد".22 آرى، ريا همان شرك كوچك است و خطرى است كه مسلمانان را تهديد مى كند. هر كس كه اهل ريا و خودنمايى باشد، خدا او را دوست ندارد، خدا از او بيزار است و او را در جهنّم عذاب خواهد كرد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
(شهید حمید رستمی): به پهلوی شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می دهم که، حجاب را حجاب را، حجاب را، رعایت کنید.» @shohada_vamahdawiat                      
﷽❣ ❣﷽ 🔅تا کی نصیب ماست «اَرَی‌الخَلق» و «لاتُری» کی می‌شود نوای«اَنا المَهدی» تو را ... 🔅از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان «عَجّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزّمان»... ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🌿﷽🌿 در اين جا مى خواهم نكته اى دقيق را براى تو بيان كنم. آيا برايت پيش آمده كه كارى را فقط به خاطر خدا انجام دهى و بعد از آن مردم متوجّه شوند و از آن كار تعريف كنند و تو خوشحال شوى؟ خوب است يك مثال از خودم بزنم، الان ساعت 3 نيمه شب است و من در گوشه اتاق خود نشسته ام و دارم اين كتاب را مى نويسم. من سعى مى كنم اين قلم زدنم به خاطر خدا باشد و با هزار زحمت، نيّت خود را خالص مى كنم. اين كتاب تمام مى شود و براى چاپ آن اقدام مى كنم بعد از مدّتى كتاب به دست خوانندگان خوب آن مى رسد، و آنها اين كتاب را مى خوانند. بعد از مدّتى، گوشى همراه من زنگ مى خورد و من گوشى را برمى دارم. يكى از خوانندگان خوب كتابم با من تماس گرفته است و او از كتاب، تعريف مى كند. شما جاى من باشيد آيا خوشحال نمى شويد؟ معلوم است، هر نويسنده اى وقتى مى بيند كه كتابش براى مردم مفيد واقع شده است، خوشحال مى شود. امّا بعضى ها فكر مى كنند اين خوشحال شدن با اخلاص سازگارى ندارد، يعنى اگر كسى كارى را براى خدا انجام داده است و نيّت او فقط خدا بوده است، نبايد اصلا از تعريف مردم خوشحال شود و اگر مردم از كارش تعريف كردند و او خوشحال شد، نشانه اين است كه او رياكار بوده است. به نظر شما آيا اين سخن درست است؟ شما چه كمكى مى توانيد به من بكنيد؟ آيا موافق هستيد خدمت امام باقر(ع) برويم و ببينيم نظر آن حضرت در اين مورد چيست؟ آن حضرت در حديث خود به اين نكته اشاره مى كنند: "وقتى مى خواهى كارى را شروع كنى، سعى كن تا نيّت خالص باشد، تلاش كن آن كار را فقط به خاطر خدا انجام بدهى، نه براى اينكه مردم از تو تعريف كنند". وقتى نيّت تو براى خدا باشد، حال اگر مردم از كار تو باخبر شدند و از تو تعريف كردند و تو خوشحال شدى، نگران نباش، اين خوشحالى با اخلاص منافات ندارد. وقتى بفهمى مردم از كار خوب تو تعريف مى كنند كاملا طبيعى است كه خوشحال بشوى، اين خوشحالى هيچ ربطى با ريا ندارد، تو كه كارت را براى اين كه مردم از تو تعريف بكنند انجام نداده اى، تو با خداى خود معامله كرده اى. پس تا زمانى كه نيّت تو درست و خدايى باشد، نبايد به خاطر خوشحالى كه از تعريف كردن مردم در قلبت ايجاد مى شود نگران باشى. وقتى كه مردم كار زيباى تو را مى بينند، وظيفه خود مى دانند كه از تو تعريف كنند تا تو به ادامه راه تشويق شوى. آرى، انسان نياز به تشويق دارد. امّا بايد حواست جمع باشد، وقتى مردم از تو تعريف كردند، مبادا دچار غرور بشوى. تو مى دانى كه اگر توفيق خداوندى نبود، هرگز نمى توانستى اين كار را انجام بدهى. براى همين در جواب تعريف ها و تشويق هاى مردم به اين نكته اشاره مى كنى كه من وسيله اى بيش نبودم، لطف خداوند بود كه مرا به اين كار موفّق كرد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ✨در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند. عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: «دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت. بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟» ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی» ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
همه ی سال یه طرف.. اومدن محرم تو یه طرف🖤 3روز تا 💔 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🖤🖤🖤🖤🖤 🥀از داغ حسین اشک نم نم داریم ، در خانه سینه تا ابد غم داریم ، پیراهن و شال مشکی آماده کنید ، چند روز دگر تا به محرم داریم..! ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌷 🌷 ...! 🌷بلندی‌های «سرا» (از پايگاهای اصلی ضد انقلاب بود كه در حد فاصل شهرهای سقز- بوكان قرار دارد.) دست ضد انقلاب بود، از آن‌جا ديد خوبی روی ما داشتند. آتش سنگينی طرفمان می‌ریختند، طوری كه سرت را نمی‌توانستی بالا بگيری. همه خوابيده بودن روی زمين. برای اين‌كه نيروها را تحت كنترل داشته باشم به حالت نيم‌خيز بودم، ناگهان از پشت، دست سنگينی را بر شانه‌ام احساس كردم؛ برگشتم ديدم محمود است. جلوی آن همه تير و گلوله، صاف ايستاده بود!! 🌷آمدم بگويم سرت را خم كن، ديدم دارد بدجوری نگاهم می‌كند. گفت: داوودی اين چه وضعيه؟ خجالت بكش. چشمانش از خشم می‌درخشيد. با صدايی كه به فرياد می‌ماند، گفت: فكر نكردی اگه سرت رو پايين بياری، نيروهات منطقه را خالی می‌كنن؟ بعد هم، بدون توجه به آن همه تير و گلوله كه به طرفش می‌آمد، به سمت جلو حركت كرد. عمليات تمام شده بود كه ديدمش، دستی به شانه‌ام زد و گفت: ضد انقلاب ارزش اين رو نداره که جلويش سرتو خم كنی...!! 🌹خاطره ای به یاد فرمانده محمود کاوه :رزمنده دلاور علی‌محمود داوودی @shohada_vamahdawiat                      
﷽❣ ❣﷽ 📖 السلام علیک فی آنآء لیلک و اطراف نهارک... 🌱سلام بر تو ای مولایی که در شب تیره‌ی غیبت، همه از تو نور می جویند؛ و در روز ظهورت، همه با آفتاب تو راه بندگی را میپویند. سلام بر تو و بر روز ظهورت🌱 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat