eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ عشق آن دارم که تا آید نفس از جمال دلبرم گویم فقط ... حق پرستم، مقتدایم مهدی است تا ابد از سرورم گویم فقط ... @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی... تو را سپاس میگويم از اينکه دوباره خورشيد مهرت از پشت پرده ی تاريکی و ظلمت طلوع کرد و جلوه ی صبح را بر دنيای کائنات گستراند " سلام صبح عالیتان متعالی " 💖🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
بالاخره به فلکه احمدآباد میرسم و با کنجکاوی به فلکه نگاهی میاندازم. طرف خیابان ولیعصر و سروش پر از آدمهایی ست که به تماشا ایستاده‌اند و طرف خیابان بزرگمهر فقط دود میبینم و جمعیتی که لاستیک آتش زده‌اندو یک نفر میانشان داد و فریاد میکند. صدای ترقه میآید. از خیابانِ زیرگذر هم دود بلند شده. انگار یک نفر آنجا هم آتش روشن کرده. بعضی از مردم، موبایل به دست فیلم میگیرند و بعضی مثل من دارند قدم تند میکنند که زود رد شوند. هیچ ماشینی از خیابان رد نمیشود،همه ایستاده اند. این را وقتی میفهمم که به ماشینی خالی از سرنشین جلوی چراغ قرمز خیابان ولیعصر برمیخورم. موتوریها اما مثل قبل رفت و آمد میکنند. یاد افسر پلیس و سربازِ کلاش به دستی میافتم که همیشه سر فلکه احمدآباد و کنار کانکس ناجا میایستاد. کانکس ناجا هست؛ اما افسر و سرباز نیستند. تمام فلکه را برای پیدا کردن یک نیروی پلیس یا ضدشورش با چشمانم زیر و رو میکنم؛ نیست. حسی مبهم و غریزی میگوید چادر و روسری‌ام را جلوتر بکشم که صورتم پیدا نباشد؛ نمیدانم چرا. همان حس غریزی، هشدار خطر میدهد و میگوید زود از اینجا رد شو. همان حس غریزی، درجه هوشیاری و آماده‌باش دفاعی را میبردنزدیک صد و درجه کنجکاوی و کله‌شقی را میآوردنزدیک صفر. مرز حریم شخصی که همیشه به شعاع شصت سانتیمتر است پررنگتر میشود)البته همیشه این مرز را داشتم و بجز خانواده و دوستان نزدیک، کسی حق ندارد وارد این مرز شود(. از حالا هرکس که وارد حریم امن شود، مهاجم و خطر جدی شناخته شده و پاسخ من سخت و خشن خواهد بود! مغزم از همین حالا آماده مبارزه است. وارد خیابان جی میشوم که آرامتر است. ایستگاه بیآرتی خالی است و شیشه های ایستگاه شکسته و ریخته کف خیابان. ناباورانه به خرده شیشه ها نگاه میکنم. راستش فکر نمیکردم بدتر از سال نود و شش باشد؛ ولی هست. ☘ 💐☘ 💐💐☘ 💐💐💐☘ 💐💐💐💐☘ @shohada_vamahdawiat                 
⭕️ تلاش شیطان پرستان برای خاموش کردن نور مهدویت ✡☠ تولید ویروس رایانه‌ای با نام مهدی Mahdi 👤 کارشناسان امنیت اینترنت از وجود یک بدافزار کامپیوتری خبر داده‌اند ویروسی با نام «مهدی Mahdi» که قابلیت به سرقت بردن انواع اطلاعات کامپیوتری را دارد... (منبع) ❌ تلاش ها و فعالیت‌ها‌ بر ضد مهدویت به منظور سیاه نمایی و تخریب وجهه حضرت مهدی ، از مأموریت های شیطان پرستان در عرصه فرهنگی است که تماما از جنس ایجاد رعب و وحشت نسبت به امام زمان است. ⚠️ این جمله معروف است تا زمانی که سکه واقعی نباشد، کسی سکه تقلبی ضرب نمی‌کند؛ بالاخره یک واقعیتی در عالم به‌عنوان ظهور امام عصر وجود دارد که شیطان پرستان نیز به آن معتقدند؛ و در صدد تخریب آن برآمده‌اند. دشمنان به شدت درحال رصد احادیث و اسناد آخرالزمانی شیعه هستند و با اطلاع از ویژگی‌های شخصیت و چگونگی قیام امام زمان، با هدف تعویق در امر ظهور، محتواهایی بصورت معکوس و محرف در زمینه مهدویت تولید می‌کنند. 🔴 امام حسن مجتبی علیه‌السلام: به خداوند سوگند كه شما هيچ سرّى نداريد جز آنكه دشمنانتان از شما بِدان آگاهترند. 📘بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۲۸۶ @mahdimontazeremast
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
فضاى خيمه پر از گريه است. اشك به هيچ كس امان نمى دهد و بوى عطر وفادارى همه را مدهوش كرده است. عبّاس برمى خيزد. صدايش مى لرزد و گويى خيلى گريه كرده است. او مى گويد: "خدا آن روز را نياورد كه ما زنده باشيم و تو در ميان ما نباشى". ديگر بار گريه به عبّاس فرصت نمى دهد. با گريه عبّاس، صداى گريه همه بلند مى شود. امام نيز، آرام آرام گريه مى كند و در حق برادر دعا مى كند. سخنان عبّاس به دل همه آتش غيرت زد. فرزندان عقيل از جا برخاستند و گفتند: "پناه به خدا مى بريم، از اينكه تو را تنها گذاريم". مسلم بن عَوْسجه نيز، مى ايستد و با اعتقادى راسخ مى گويد: "به خدا قسم، اگر هفتاد بار زنده شوم و در راه تو كشته شوم و دشمنانت بدن مرا بسوزانند، هرگز از تو جدا نمى شوم و در راه تو جان خويش را فدا مى كنم، امّا چه كنم كه يك جان بيشتر ندارم". زُهير از انتهاى مجلس با صداى لرزان فرياد مى زند: "به خدا دوست داشتم در راه تو كشته شوم و ديگر بار زنده شوم و بار ديگر كشته شوم و هزار بار بلاگردانِ وجود تو باشم". هر كدام به زبانى خاص، وفادارى خود را اعلام مى كنند، امّا سخن همه آنها يكى است: به خدا قسم ما تو را تنها نمى گذاريم و جان خويش را فداى تو مى كنيم. همسفر خوبم! بيا ما هم به گونه اى وفادارى خود را به مولايمان حسين(ع) بيان كنيم و قول بدهيم كه تا پاى جان در راه هدف مولايمان بايستيم. امام نگاهى پر معنا به ياران با وفاى خود مى كند و در حقّ همه آنها دعا مى كند. اكنون امام مى فرمايد: "خداوند به شما جزاى خير دهد! بدانيد كه فردا همه شما به شهادت خواهيد رسيد و هيچ كدام از شما زنده نخواهيد ماند". همه خدا را شكر مى كنند و مى گويند: "خدا را ستايش مى كنيم كه به ما توفيق يارى تو را داده است". تاريخ با تعجّب به اين راد مردان نگاه مى كند. به راستى، اينان كيستند كه با آگاهى از مرگ، خدا را شكر مى كنند؟! آرى! وفا، از شما درس آموخت. اين كشته شدن نيست، شهادت است و زندگى واقعى! <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🌹 🥀 امام زمان ارواحنافداه منتظر شماستــ، قلب خود را پاڪ ڪنید و همچنان محڪم و استوار بر عقیده و ایمان خود باشید و زمان را براے ظهور حضرتش آماده و مهیا سازید. مگر نمیبینی ڪہ ظلم سراسر گیتے را فرا گرفتہ و مهدے فاطمہ ارواحنافداه سرباز مےطلـــبد... 🤲🍃 @shohada_vamahdawiat                 
آتش بازی آن شب، همه مهمان عمه بوديم: من، پدر، مادر، مامان بزرگ، آقاجون، خواهر کوچکم و ... . خانه عمه «فاطمه» ام، نزديک فرودگاه است. نمي دانم چقدر از شب گذشته بود که راديو بوق بلندي کشيد و همه گفتند: مقرمز است.» و من نفهميدم که قرمز است. يعني چه؟ بعد، همه تندي رفتيم بيرون. بيرون خيلي تماشايي بود. صداي «شرق شرق» و «گرومپ گرومپ» مي امد و نورهاي رنگارنگي، هوا مي رفتند. من خيلي کيف کردم. اولين باري بود که از اين چيزها مي ديدم. نورها که مثل دانه‌هاي تسبيح بودند، دنبال هم، اين طرف و آن طرف مي رفتند و ضربدر درست مي کردند. از مامان بزرگم پرسيدم: «امشب، چه خبر شده است؟» گفت: «مگه نمي داني؟ امشب، تولد حضرت علي است. براي همين هم جشن گرفته اند.» باز هم آسمان را نگاه کردم. نورها، خيلي قشنگ بودند. گفتم: «مامان بزرگ، مي شود توي جشن تولد من هم، از اينها روشن کنيد؟» مامان بزرگ برگشت نگاهم کرد و هيچي نگفت. فقط، خنديد. راوی: نازنین حسین مردی @shohada_vamahdawiat                 
خدایا مارا ببخش از‌ گناهانی‌ که‌ ما‌ را‌ احاطه‌‌ کرده‌ و‌ خود‌ از آن آگاهی نداریم! گناهانی‌ که‌ می‌کنیم‌ و‌ با‌هزار‌ قدرت‌ عقل‌ توجیه‌ می‌کنیم وخود‌ از‌ بدی‌ آن‌ آگاهی‌ نداریم! @shohada_vamahdawiat                 
﷽❣ ❣﷽ رنج فراق هست و ... امید وصال نیست این"هست و نیست" کاش که زیر و زبر شود ...!♥️ @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خــدا میتوان بهترین روز را براے خـود رقم زد پس با تمام وجـود بگیم خـدایا بہ امید تو نه بہ امید خلق تو 💖🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
هیچ ماشینی از خیابان رد نمیشود. آدمهایی مثل من که مجبورند پیاده برگردند و از سرما در خودشان جمع شده‌اند کم نیستند. وسط خیابان، دختر و پسرهای دبیرستانی گروه گروه و دست در دست هم راه میروند؛ انگار نه انگار که شهر به هم ریخته. اتفاقا فرصت خوبی شده تا با هم قدم بزنند. از این ترکیب آرامش و آشوب خنده‌ام میگیرد. به خیابان پروین اعتصامی رسیدهام. سر چهارراه شلوغ است؛ یک موتور افتاده دقیقاوسط چهارراه و مقابل راه مردم تا کسی نتواند رد شود. چند جوان که شاید به زور بیست سالشان باشد، خیابان را با پارک کردن موتور و آتش زدن لاستیک بسته‌اند. پیداست که همه مردم با اعتصاب و خاموش کردن ماشینهایشان موافق نیستند؛ اما از چند جوانی که چماق و قمه دارند میترسند. چند مرد دارند با جوانها بحث میکنند که راه باز شود و صدای داد و فریادشان بالا رفته؛ اما انگار فایده ندارد.چشمم به چراغهای خاموش راهنمایی و رانندگی میافتد که شکسته‌اند. ایستگاه اتوبوس خالی ست. مغازه‌دارها کرکره مغازه را پایین کشیده اند که مبادا شیشه مغازه‌شان پایین بیاید. مردم عصبانی‌اند و مضطرب. نمیدانم از کدام طرف بروم. مغزم هشدار میدهد؛ صدای آژیر فضای مغزم را پر کرده. ناگاه صدای بوق در چهارراه میپیچد. همه برمیگردند به سمت صدا. مردی داخل ماشینش نشسته و دست گذاشته روی بوق. پیداست که بدجور عصبانی شده. از موهای جوگندمی‌اش میتوانم حدس بزنم همسن پدرم باشد. جوانها دور ماشینش را میگیرند و پرخاش میکنند: چته؟ دستتو از روی بوق بردار! مرد هم عصبانی ست: چرا نمیذارین مردم رد بشن؟ من باید برم دنبال دخترم! بذارین برم! یکی از جوانها که به نظر سردسته شان میآید میگوید: نمیشه! همه باید وایسن! به ما ربطی نداره! صدای مرد بالاتر میرود: یعنی چی؟ شما چرا نمیفهمین! من میخوام برم! همه مردم با مرد همصدا میشوند و دستشان را میگذارند روی بوق. جوانها ماشین مرد را دوره میکنند و تکان میدهند: یا ساکت میشی یا خودتو با ماشین با هم آتیش میزنیم! ☘ 💐☘ 💐💐☘ 💐💐💐☘ 💐💐💐💐☘ @shohada_vamahdawiat                 
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
اكنون تو فقط نگاه مى كنى! مى بينى كه همه با شنيدن خبر شهادت خود، غرقِ شادى هستند و بوى خوش اطاعت يار، فضا را پر كرده است، امّا هنوز سؤالى در ذهن تو باقى مانده است. سر خود را بالا مى گيرى و به چهره عمو نگاه مى كنى. منتظر هستى تا نگاه عمو به تو بيفتد. و اينك از جا برمى خيزى و مى گويى: "عمو جان! آيا فردا من نيز كشته خواهم شد؟" با اين سخن، اندوهى غريب بر چهره عمو مى نشانى. و دوباره سكوت است و سكوت. همه مى خواهند بدانند عمو و پسر برادر چه مى گويند؟ چشم ها گاه به امام حسين(ع) نگاه مى كند و گاه به تو. چرا اين سؤال را مى پرسى؟ مگر امام نفرمود همه كشته خواهيم شد. اما نه! تو حق دارى سؤال كنى. آخر كشتن نوجوان كه رسم مردانگى نيست. تو تنها سيزده سال سن دارى. امام، قامت زيباى تو را مى بيند. اندوه را با لبخند پيوند مى زند و مى پرسد: ــ پسرم! مرگ در نگاه تو چگونه است؟ ــ مرگ و شهادت براى من از عسل هم شيرين تر است. چه زيبا و شيرين پاسخ دادى! همه از جواب تو، جانى دوباره مى گيرند و بر تو آفرين مى گويند. تو اين شيوايى سخن را از پدرت، امام حسن(ع) به ارث برده اى. امام با تو سخن مى گويد: "عمويت به فدايت! آرى، تو هم شهيد خواهى شد". با شنيدن اين سخن، شادى و نشاط تمام وجود تو را فرا مى گيرد. آرى! تو عزيز دل امام حسن(ع) هستى! تو قاسم هستى! قاسم سيزده ساله اى كه مايه افتخار جهان شيعه است. به راستى كه شما از بهترين ياران هستيد. چه استوار مانديد و از بزرگ ترين امتحان زندگى خويش سر بلند بيرون آمديد. تاريخ همواره به شما آفرين مى گويد. اكنون امام حسين(ع) نگاهى به ياران خود مى كند و مى فرمايد: "سرهاى خود را بالا بگيريد و جايگاه خود را در بهشت ببينيد". همه، به سوى آسمان نگاه مى كنند. پرده ها كنار مى رود و بهشت نمايان مى شود. خداى من! اين جا بهشت است! چقدر با صفاست! امام تك تك ياران خود را نام مى برد و جايگاه و خانه هاى بهشتى آنها را نشانشان مى دهد. بهشت در انتظار شماست. آرى! امشب بهشت، بى قرار شما شده است. براى لحظاتى سراسر خيمه غرق شادى و سرور مى شود. همه به يكديگر تبريك مى گويند، بهترين جاى بهشت! آن هم در همسايگى پيامبر! فرشتگان با تعجّب از مقام و جايگاه شما، همه صف بسته اند و منتظر آمدن شمايند. شما مى رويد تا نام خود را در تاريخ زنده كنيد. به راستى كه دنيا ديگر يارانى به باوفايى شما نخواهد ديد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 *🎬 «ازش بخواه»* *👤 استاد ؛ دکتر صدر* *🤲 اگه مشکلی داری از امام زمان بخواه حلش کنه، یه‌‌جوری کار کنید که اگه مُردید بگن این پاکار امام زمان بود.* *🏢 ماجرای عنایت امام زمان برای پیدا کردن دفتر سه طبقه...* *❣* @shohada_vamahdawiat                 
باد وزيدن باد، گاه باعث مي شد صداي حرکت نيروها به دشمن نرسد. اين اثر به هنگام عمليات ها، غافلگيري نيروهاي دشمن را به دنبال داشت. سردار سرلشکر شهيد زين الدين، فرمانده لشکر علي بن ابي طالب، درباره ي امدادهاي غيبي در عمليات خيبر مي گويد: ... مساله ديگه درباره ي امدادهاي غيبي اين که چون قايق هاي ما در شب اول بايستي بدون صدا وارد عمليات مي شدند، دشمن متوجه صداي موتور قايق ها مي شد. لذا وارد شدن به جزيره براي ما مشکل تر مي شد. از آغاز حرکت نيروها، بادي از شرق به غرب، درست در جهتي که نيروهاي ما مي خواستند بروند، به شدت وزيدن گرفت و کمک کرد به نيروهاي ما که مي خواستند به سرعت و به راحتي به نزديک جزاير برسند و بر اثر وزش اين باد، ني ها به هم خورد. و سر و صدا را موجب مي شدند، که دشمن با اين صداها به هيچ وجه متوجه عبور قايق ها نمي شد و اين يکي از امدادهاي غيبي خداوند بود که توانستند با غافلگيري کامل دشمن به جزاير برسيم و نيروهاي ما توانسته وارد عمل شوند. کتاب عوال فرهنگی دفاع مقدس،ج1،ص 265 @shohada_vamahdawiat                 
🍃🌸 من زنده‌ام به مهر تـو ای مهربان من . . . @shohada_vamahdawiat                 
شبتون پراز یاد خدا........ 🦋🌹🌟✨👇🌹🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌🎆✨🌙--------------------🌟 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد اللهم عجل لولیک الفرج 🎆✨🌙✨‌‌--------------------🌟
﷽❣ ❣﷽ مے آیے از تمامِ جهان مهربانترین روزے بہ ربناے زمین، آسمانترین رخ میدهے میانِ تپشهاے روز ها اے اتفاقِ خوبِ من اے ناگهان ترین @shohada_vamahdawiat
نگاه مرد رنگ وحشت میگیرد و دست از روی بوق برمیدارد. چاره‌ای جز تسلیم ندارد. از این توحش میترسم و قدم تند میکنم. همه ساکت شده‌اند. داخل یکی از خیابانهای فرعی میپیچم. روی زمین پر است از شاخه نیمه‌سوخته درختان و سنگ و آجر. داخل فرعی خلوت است. نه ماشین حرکت میکند و نه آدم. تندتر راه میروم تا هم گرم شوم، هم زودتر برسم به خانه. اطرافم را نگاه میکنم تا مطمئن شوم کسی دور و برم نیست. بند کیفم را روی شانه جابه‌جا میکنم. حس بدی دارم. با این که میدانم کسی تعقیبم نمیکند، باز هم نگرانم. ناگاه مردی از یکی از کوچه های خیابان فرعی مقابلم میپیچد و میایستد. مثل ماشینی که در سرعت بالا ترمز بگیرد، به سختی متوقف میشوم و با دیدن اسلحه مرد که به سمتم نشانه رفته، نفسم بند میآید. دستم را میگذارم روی صورتم و چند قدم عقب میروم. پاهایم آماده گرفتن فرمان فرار هستند تا با تمام قدرت به سمت خیابان اصلی بدوم؛ اما صدای مرد متوقفم میکند: تیراندازی من از دویست متری هم خطا نداره، پس فکر فرار به سرت نزنه! دستتو بذار روی سرت. قلبم انقدر تند میزند که حس میکنم الان است که آن را بالا بیاورم. مغزم یک راه حل دیگر ارائه میدهد: جیغ. بابا همیشه میگفت جیغ هم خودش یک نوع سلاح است برای خانمها. عضلات حنجره ام فلج شده‌اند و فرمان جیغرا نمیگیرند. مرد انگشت اشارهاش را روی لبهایش میگذارد و میگوید: صدات اگه دربیاد همینجا خلاصت میکنم! انگار دارد ذهنم را میخواند! به رفتار مرد دقت میکنم؛ زیادی خونسرد به نظر میرسد. یکی از ویژگیهای یک مهاجم، اضطراب و ترس است؛ اما این مرد اصلا ً نمیترسد. یعنی هم حسابی پشتش گرم است و هم خیالش از بابت نقشه‌اش راحت است؛ نقشه‌ای که من نمیدانم چیست و همین لرز به جانم میاندازد. مرد صورتش را با کلاه و شالگردن بافتنی خاکستری پوشانده؛ اما همانقدری که از صورتش میبینم برایم آشناست. من مطمئنم این مردِ میانسال را دیده ام؛ مردی با ریش پرفسوری جوگندمی و چهره ای خشک و محکم و آفتابسوخته که تقریبا پنجاه ساله میزند. به سختی زبان میچرخانم: چی میخوای؟ ☘ 💐☘ 💐💐☘ 💐💐💐☘ 💐💐💐💐☘ @shohada_vamahdawiat                 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @shohada_vamahdawiat                 
☫ 💌 🌹شهید سید احمد رحیمی: خدا پیشه کنید و خانه دل را بـــرای او خــــلوت ڪنید. وقـتی دل از یاد خــدا شد آنگاه خانه شـیطان میگردد و شــما را تباه می ڪند. @shohada_vamahdawiat                 
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
هنوز ياران در حضور امام هستند و از هم نشينى با امام و شنيدن رضايت خدا و زيبايى هاى بهشتى كه در انتظار آنهاست، لذت مى برند. اكنون امام حسين(ع) برنامه هاى امشب را مشخّص مى كند. ايشان همراه با ياران خود از خيمه بيرون مى آيد. شب از نيمه گذشته است. سپاه كوفه پس از ساعت ها رقص و پايكوبى به خواب رفته اند. اوّلين دستور امام اين است كه فاصله بين خيمه ها كم شود و خيمه زنان و كودكان در وسط قرار گيرد. چرا امام اين دستور را مى دهد؟ بايد اندكى صبر كنيم. خيمه ها با نظمى جديد و نزديك به هم بر پا مى شود. امام دستور مى دهد تا سه طرف خيمه ها، خندق ( چاله عميق ) حفر شود. همه ياران شروع به كار مى كنند. كارى سخت و طاقت فرساست، فرصت هم كم است. در تاريكى شب همه مشغول كاراند. عدّه اى هم نگهبانى مى دهند تا مبادا دشمن از راه برسد. كار به خوبى پيش مى رود و سرانجام سه طرف اردوگاه، خندق حفر مى شود. امام از چند روز قبل دستور داده بود تا مقدار زيادى هيزم از بيابان جمع شود. اكنون دستور مى دهد تا هيزم ها را داخل خندق بريزند. با آماده شدن خندق يك مانع طبيعى در مقابل هجوم دشمن ساخته شده و امام از اجراى اين طرح خشنود است. امام به ياران خود مى گويد: "فردا صبح وقتى كه جنگ آغاز شود، دشمن تلاش مى كند كه ما را از چهار طرف مورد حمله قرار دهد، آن هنگام اين چوب ها را آتش خواهيم زد و براى همين دشمن فقط از روبرو مى تواند به جنگ ما بيايد". حالا مى فهمم كه امام از اين طرح چه منظورى دارد. برنامه بعدى، آماده شدن براى شهادت است. امام از ياران خود مى خواهد عطر بزنند و خود را براى شهادت آماده كنند. فردا روز ملاقات با خداست. بايد معطّر و آراسته و زيبا به ديدار خدا رفت. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
﷽❣ ❣﷽ سلام مےڪنم ازدور و مطمئن هستم پس ازسلام دراین سینہ غم نمےماند بَدَم قبول، ولے این امید رادارم ڪه حسرٺ کَرَمٺ بردلم نمےماند 💔 @shohada_vamahdawiat
به سختی زبان میچرخانم: چی میخوای؟ امیدوارم دزد باشد و با گرفتن کیف پول قانع شود. نه زیورآالت همراهم دارم و نه گوشی. کاش فقط قصدش دزدی باشد. ته دلم خدا را صدا میزنم. پوزخند میزند و سرش را پایین میاندازد: سوال خوبیه. من دفترت رو میخوام. سوالش تمام نظام ذهنیام را به هم میریزد. دفتر؟ آن هم دفتر من؟ به چه دردش میخورد؟این آدم یا دیوانه است، یا من را با یک دانشمندی چیزی اشتباه گرفته. من که در دفترم چیز مهمی ننوشته ام! اصلا کدام دفتر را میخواهد؟ این را بلند میپرسم: کدوم دفتر؟ جلد آن دفترچه آبی نیست، فیروزه ای ست. همه جا همراهم است. هر وقت بیکار بشوم، داخلش ایدههای داستانیام￾همون دفتر که جلدش آبیه و همهجا همراهته. را مینویسم و هرچیزی که به داستان مربوط باشد؛ مثال ویژگی شخصیتها، پیرنگ داستانها، اطلات اضافهای که برایه داستان لازم دارم و نوشتن قسمتهای نیاز یکداستان که به ذهنم میرسد. مثال امروز وقتی در آزمایشگاه مهدیه منتظر گرفتن جواب آزمایش پدربزرگ بودم، داشتم توی همان دفتر ایده یک داستان را مینوشتم درباره مدافعان حرم. اسم شخصیت اصلی اش را هم گذاشته ام عباس؛ شخصیت فرعی رمان نقاب ابلیس. دوست دارم از عباس بیشتر بنویسم. توی دفتر، یک لیست از همه شخصیتهایی که تا الان ساخته ام به اضافه سابقه و ویژگیهای اخلاقیات هست. البته یک سری خرده نوشته درباره مسائل دیگرروزمره هم توی دفترم پیدا میشود؛ اما نمیفهمم این دفتر به چه درد این مرد میخورد که باید برای به دست آوردنش، من را با یک سالح کمری کلت ام1911 برونینگ تهدید کند؟حالا دیگر خیلی نمیترسم؛ بلکه یک حس خاصی به من میگوید این ماجرا خیلی پیچیده است و باید تا تهش بروم. باید بفهمم این مرد من را از کجا میشناسد و میداند من یک دفتر با جلد فیروزهای همراهم دارم؟ و این دفتر به چه دردش میخورد؟ میپرسم: دفترم رو میخوای چکار؟ صدایش را کمی بالا میبرد: سوال نپرس! دفترت رو بده تا... ☘ 💐☘ 💐💐☘ 💐💐💐☘ 💐💐💐💐☘ @shohada_vamahdawiat                 
عجیب‌دلم‌گرفته.. دلم‌یک‌دنیآ‌میخواهد‌شبیه‌دنیآی‌شما که‌همه‌چیزش بوی‌خـــدا‌بدهــد . . شهداگاهی‌نگاهی . . !💔 ♥️¦⇠ @shohada_vamahdawiat                 
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @shohada_vamahdawiat                 
یاعلی ابن موسی الرضا علیه السلام اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَاالْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏ @shohada_vamahdawiat