eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
44.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢رایحه شهادت 🔹گذری بر زندگی شهدای فراجا شهیدعبدالرسول قربانی 🔹سرهنگ شهید عبدالرسول قربانی رئیس دایره جنایی آگاهی شیراز برای به دام انداختن باند مخوف اشرار گروگانگیر یک سال شبانه روز کار می کند تا اینکه در بیست و ششم اسفند ۸۸در درگیری با این گروه مخوف، پس از انهدام کلیه گروه به اصابت گلوله ای نیز به درجه رفیع شهادت نائل می گردد. @shohada_vamahdawiat
✍امام علی علی علیه السلام فرمودند: آگاه باشید که یکی از بلا ها فقر و تنگدستی است و بدتر از آن بیماری جسم است و از آن بدتر بیماری قلب( فساد اخلاق و انحراف و عقیدتی) می باشد و بدانید بهتر ازصحت بدن قوای قلب است. 📚 البلاغه حکمت ۳۸۸ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ ❣﷽ شیعه از هجرِ رُخت جامِ بلا می نوشد خرّم آن سینه که در وصلِ شما می کوشد بار الها ..همه یِ عمر سلامت دارش کوثری را که از آن آبِ بقا می جوشد 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
﷽ بندگان خانواده من هستند پس محبوب ترین افراد نزد من کسانی هستند که« »۱ .نسبت به آن ها مهربانتر و در رفع حوائج آن ها بیشتر کوشش کنند .عجیب بود! جمعیت زیادی در ابتدای خیابان شهید سعیدی جمع شده بودند با ابراهیم رفتیم جلو، پرسیدم: چی شده!؟ گفت: این پسر عقب مانده ذهنی است، هر روز اینجاست. سطل آب کثیف !را از جوی بر می دارد و به آدم های خوش تیپ و قیافه می پاشد مردم کم کم متفرق می شدند. مردی با کت و شلوار آراسته توسط پسرک خیس شــده بود. مرد گفت: نمی دانم با این آدم عقب مانده چه کنم. آن آقا !هم رفت. ما ماندیم و آن پسر ابراهیم به پسرک گفت: چرا مردم رو خیس می کنی؟ :پســرک خندید و گفت: خوشــم می یاد. ابراهیم کمی فکر کرد و گفت کسی به تو می گه آب بپاشی؟ پسرک گفت: اون ها پنج ریال به من می دن و .می گن به کی آب بپاشم. بعد هم طرف دیگر خیابان را نشان داد ســه جوان هرزه و بیکار می خندیدند. ابراهیم می خواســت به سمت آن ها برود، اما ایستاد.کمی فکر کرد و بعد گفت: پسر، خونه شما کجاست؟ .پسر راه خانه شان را نشان داد ،ابراهیم گفت: اگه دیگه مردم رو اذیت نکنی، من روزی ده ریال بهت می دم باشــه؟ پســرک قبول کرد. وقتی جلوی خانه آن ها رسیدیم، ابراهیم با مادر آن .پسرک صحبت کرد. به این ترتیب مشکلی را از سر راه مردم بر طرف نمود ٭٭٭ در بازرسی تربیت بدنی مشغول بودیم. بعد از گرفتن حقوق و پایان ساعت اداری، پرسید: موتور آوردی؟ .گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاری نداری بیا با هم بریم فروشگاه تقریباً همه حقوقش را خرید کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و… همه چیز ،خرید. انگار لیستی برای خرید به او داده بودند! بعد با هم رفتیم سمت مجیدیه .وارد کوچه شدیم. ابراهیم درب خانه ای را زد .پیرزنی که حجاب درستی نداشت دم در آمد. ابراهیم همه وسائل را تحویل داد :یک صلیب گردن پیرزن بود. خیلی تعجب کردم! در راه برگشــت گفتم داش ابرام این خانم ارمنی بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟ آمــدم کنار خیابان. موتور را نگه داشــتم و با عصبانیت گفتم: بابا، این همه !فقیر مسلمون هست، تو رفتی سراغ مسیحیا .همینطور که پشت سرم نشسته بود گفت: مسلمون ها رو کسی هست کمک کنه تازه، کمیته امداد هم راه افتاده، کمکشون می کنه. اما این بنده های خدا کسی رو .ندارند. با این کار، هم مشکاتشان کم می شه، هم دلشان به امام و انقاب گرم می شه ٭٭٭ ۲۶سال از شهادت ابراهیم گذشت. مطالب کتاب جمع آوری و آماده چاپ شد. یکی از نمازگزاران مسجد مرا صدا کرد و گفت: برای مراسم یادمان آقا :ابراهیم هر کاری داشته باشید ما در خدمتیم. با تعجب گفتم شما شهید هادی رو می شناختید!؟ ایشون رو دیده بودید!؟ گفت: نه، من تا پارسال که مراسم یادواره برگزار شد چیزی از شهید هادی نمی دونستم. اما آقا ابرام حق بزرگی گردن من داره برای رفتن عجله داشتم، اما نزدیکتر آمدم. باتعجب پرسیدم: چه حقی!؟ .گفت: در مراســم پارسال جاســوئیچی عکس آقا ابراهیم را توزیع کردید من هم گرفتم و به ســوئیچ ماشینم بستم. چند روز قبل، با خانواده از مسافرت .برمی گشتیم. در راه جلوی یک مهمان پذیر توقف کردیم وقتی خواســتیم سوار شویم باتعجب دیدم که ســوئیچ را داخل ماشین جا :گذاشــتم! درها قفل بود. به خانمم گفتم:کلید یدکی رو داری؟ او هم گفت !نه،کیفم داخل ماشینه خیلی ناراحت شــدم. هر کاری کردم در باز نشــد. هوا خیلی ســرد بود. با .خودم گفتم شیشه بغل را بشکنم. اما هوا سرد بود و راه طولانی یکدفعه چشــمم به عکس آقا ابراهیم افتاد. انگار از روی جاسوئیچی به من نگاه می کرد. من هم کمی نگاهش کردم و گفتم:آقا ابرام، من شنیدم تا زنده بودی مشــکل مردم رو حل می کردی. شــهید هم که همیشه زنده است. بعد .گفتم: خدایا به آبروی شهید هادی مشکلم رو حل کن تــو همین حال یکدفعه دســتم داخل جیب کُتم رفت. دســته کلید منزل را ،برداشتم! ناخواسته یکی از کلیدها را داخل قفل دَر ماشین کردم. با یک تکان .قفل باز شد با خوشــحالی وارد ماشین شدیم و از خدا تشــکر کردم. بعد به عکس آقا ابراهیم خیره شــدم وگفتم: ممنونم، انشاءالله جبران کنم. هنوز حرکت نکرده بودم که خانمم پرسید: در ماشین با کدام کلید باز شد؟ با تعجب گفتم: راســت می گی، کدوم کلید بود!؟ پیاده شدم و یکی یکی کلیدهــا را امتحان کردم. چند بار هم امتحــان کردم، اما هیچکدام از کلیدها :اصلاً وارد قفل نمی شد!! همینطورکه ایستاده بودم نَفس عمیقی کشیدم. گفتم .آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشکلات مردمی 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
🔴 صدای آمدنت می آید؛ این را از بارانی که سر و صورت پنجره را خیس کرده فهمیدم. از ابرهایی که بر طبل شادمانه‌ی آمدنت میکوبند... از جوانه‌های امید و انتظار که در دلم روییده است. ❤️ @shohada_vamahdawiat                  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢این راه ادامه دارد 🇮🇷🇮🇷 🔹 شهید مدافع وطن منصور عامری سیاهویی از پرسنل نیروی انتظامی هرمزگان مورخ 1388/07/21حین انجام مامورت در درگیری با اشرار مسلح بعلت اصابت گلوله به درجه رفیع شهادت نائل گردید. 🇮🇷 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
ناخنهای دست و پایش توسط کومله کردستان کشیده شده بود، موهای سرش را تراشیده بودن و در روستا میچرخاندن، بدنش کبود بود، سرش شکسته بود، وقتی حریف نشدن تا به خمینی کبیر توهین کند در هفده سالگی زنده به گورش کردند! حالا امروز همین ها برای آن مظلومه اشک تمساح میریزند... @shohada_vamahdawiat                  
🌼پنج شنبه است و ياد درگذشتگان ✍اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ شاخه گلی بفرستيم برای تموم اونهايی كه در بين ما نيستند و جاشون بين ما خالیه شاخه گلی به زيبايی يك فاتحه و صلوات.... ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
آدم‌ازیه‌جایی‌به‌بعد دلش‌هیچی‌رونمیخواد... بجزیه‌دلِ‌سیرگریه روی‌سنگ‌فرشای‌بین‌الحرمین ❤️ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🔸شهید سیدمرتضی آوینی: ☝️🏻سربازان امام زمان(عج) از هیچ چیز جز گناهان‌شان نمی ترسند. @shohada_vamahdawiat                  
﷽❣ ❣﷽ به تمنّای طلوع تو جهان چشم به راه به امید قدمت کون ومکان چشم به راه رخ زیبای تو را یاسمن آینه به دست قدّ رعنای تو را سرو جوان چشم به راه ... 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
عید میـلاد دو رهبر آمد💐 دو فروغ حسن داور آمد💐 عیــد سلطان انبیـا آمــد 💐         صـــادق آل مصطفـــی آمـــد💐 @shohada_vamahdawiat                  
﷽ تابســتان ۱۳۵۸ بود. بعد از نماز ظهر و عصر جلوی مســجد سلمان ایستاده بودیم. داشتم با ابراهیم حرف می زدم که یکدفعه یکی از دوستان با عجله آمد !و گفت: پیام امام رو شنیدید؟ !با تعجب پرسیدیم: نه، مگه چی شده؟ گفت: امام دستور دادند وگفتند بچه ها و رزمنده های کردستان را از محاصره .خارج کنید بافاصله محمد شاهرودی آمد و گفت: من و قاسم تشکری و ناصرکرمانی عازم کردستان هستیم. ابراهیم گفت: ما هم هستیم. بعد رفتیم تا آماده حرکت .شویم ســاعت چهارعصر بود. یازده نفر با یک ماشــین بلیزر به ســمت کردستان حرکت کردیم. یک تیربار ژ۳، چهار قبضه اسلحه و چند نارنجک کل وسائل .همراه ما بود بســیاری از جاده ها بســته بود. در چند محور مجبور شدیم از جاده خاکی عبور کنیم. اما با یاری خدا، فردا ظهر رســیدیم به سنندج. از همه جا بی خبر .وارد شهر شدیم. جلوی یک دکه روزنامه فروشی ایستادیم ابراهیم پیاده شــد که آدرس مقر ســپاه را بپرسد. یکدفعه فریاد زد: بی دین این ها چیه که می فروشی!؟ با تعجب نگاه کردم. دیدم کنار دکه، چند ردیف مشــروبات الکلی چیده .شده. ابراهیم بدون مکث اسلحه را مسلح کرد و به سمت بطری ها شلیک کرد بطری های مشــروب خرد شد و روی زمین ریخت. بعد هم بقیه را شکست و با عصبانیت رفت ســراغ جوان صاحب دکه. جوان خیلی ترسیده بود. گوشه .دکه، خودش را مخفی کرد ابراهیم به چهره او نگاه کرد. با آرامش گفت: پســر جون، مگه تو مسلمون نیســتی. این نجاست ها چیه که می فروشــی، مگه خدا تو قرآن نمی گه: »این »۱ .جوان سرش را به عامت تأیید تکان داد. مرتب می گفت: غلط کردم، ببخشید .ابراهیم کمی با او صحبت کرد. بعد با هم بیرون آمدند ۳جوان مقر ســپاه را نشــان داد. ما هم حرکت کردیم. صدای گلوله های ژ سکوت شهر را شکسته بود. همه در خیابان به ما نگاه می کردند. ما هم بی خبر .از همه جا در شهر می چرخیدیم. بالاخره به مقر سپاه سنندج رسیدیم جلوی تمام دیوارهای ســپاه، گونی های پر از خاک چیده شده بود. آنجا به .یک دژ نظامی بیشتر شباهت داشت! هیچ چیزی از ساختمان پیدا نبود هــر چــه در زدیم بی فایده بــود. هیچکس در را باز نمی کرد. از پشــت در :می گفتند: شهر دست ضد انقابه، شما هم اینجا نمانید، بروید فرودگاه! گفتیم !ما آمدیم به شما کمک کنیم. لااقل بگوئید فرودگاه کجاست؟ یکی از بچه های ســپاه آمد لب دیوار و گفت: اینجــا امنیت نداره، ممکنه ماشین شما را هم بزنند. سریع از اینطرف از شهر خارج بشید. کمی که بروید .به فرودگاه می رسید. نیروهای انقابی آنجا مستقر هستند ما راه افتادیم و رفتیم فرودگاه. آنجا بود که فهمیدیم داخل سنندج چه خبر .است. به جز مقر سپاه و فرودگاه همه جا دست ضد انقلاب بود 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
خورشید جهان سر زد بارون رحمت امشب اومد..._۲۰۲۲_۱۰_۱۳_۲۰_۰۹_۵۰_۴۲۶.mp3
6.13M
🔊 💐 خورشید جهان سر زد بارون رحمت امشب اومد... کربلایی‌سیدرضا 🌺 ویژهٔ ولادت (صلی الله علیه و آله) و (علیه السلام) عیدتوووون مبارک😍 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
💢شهادت ۲ مدافع امنیت در بیرم لارستان 🔹سحرگاه امروز ۲ اغتشاشگر حین شعارنویسی با گشت بسیج بیرم روبه‌رو شده و اقدام به تیراندازی با کلت کمری می‌کنند. در این تیراندازی سرگرد نورالدین جنگجو و طلبه بسیجی احمدرضا عرفانی‌‍‌نیا از بسیجیان بیرم به درجه رفیع شهادت نائل آمدند ➥ @shohada_vamahdawiat
بر غمزده گان بابِ نجات است صلوات بر مرده دلان آبِ حیات است صلوات پیغمبرِ ما بَه که چه زیبا فرمود سر چشمه خیر و برکات است صلوات! (ص)❤️ (ع)💚 💐 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای نابودیِ ایران، اول باید ایرانِ خود را سیاه نشان دهیم چگونه این پروژه توسط دشمن در حال انجام است؟ @shohada_vamahdawiat                  
﷽❣ ❣﷽ وَمـَن‌هَـرروز درانتظارِآمَدنت‌هَستم؛ هَرلحظہ‌بیشتـَر‌حِس‌می‌ڪُنم ڪه‌آمَدنت‌نَزدیك‌اَسـت ڪه‌بی‌قَراریِ‌دِل‌هـٰا‌، خودگـواهِ‌ایـن‌مُدعاسـت . 💚 . °صَلَۍاللّھُ‌عَلَیْڪ‌یـٰاصـٰاحِبَ‌الـزّمـٰان 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
﷽       سه گردان از سربازان ارتشی آنجا بودند. حدود یک گردان هم از نیروهای ســپاه در فرودگاه مســتقر بودند. گلوله های خمپاره از داخل شــهر به سمت .فرودگاه شلیک می شد برای اولین بار محمد بروجردی را در آنجا دیدیم. جوانی با ریش ها و موی .طائی. با چهره ای جذاب و خندان برادر بروجردی در آن شــرایط، نیروها را خیلی خوب اداره می کرد. بعدها .فهمیدم فرماندهی سپاه غرب کشور را بر عهده دارد روز بعد با برادر بروجردی جلســه گذاشــتیم. فرماندهان ارتش هم حضور داشتند. ایشــان فرمودند: با توجه به پیام امام، نیروی زیادی در راه است. ضد انقاب هم خیلی ترســیده. آن ها داخل شــهر دو مقر مهم دارند. باید طرحی .برای حمله به این دو مقر داشته باشیم صحبت های مختلفی شــد، ابراهیم گفت: اینطور که در شهر پیداست مردم هیچ ارتباطی با آن ها ندارند. بهتر اســت به یکی از مقرهای ضد انقاب حمله .کنیم. در صورت موفقیت به سراغ مقر بعدی برویم .همه با این طرح موافقت کردند. قرار شــد نیروها را برای حمله آماده کنیم اما همان روز نیروهای سپاه را به منطقه پاوه اعزام کردند. فقط نیروهای سرباز .در اختیار فرماندهی قرار گرفت ابراهیــم و دیگر رفقا به تک تک ســنگرهای ســربازان ســر زدند. با آن ها صحبت می کردند و روحیه می دادند. بعد هم یک وانت هندوانه تهیه کردند و بین سربازان پخش کردند! به این طریق رفاقتشان با سربازان بیشتر شد. آن ها .با برنامه های مختلف آمادگی نیروها را بالا بردند صبح یکی از روزها آقای خلخالی به جمع بچه ها اضافه شد. تعداد دیگری از بچه های رزمنده هم از شهر های مختلف به فرودگاه سنندج آمدند. پس از آمادگی لازم، مهمات بین بچه ها توزیع شد. تا قبل از ظهر به یکی از مقرهای ضد انقاب در شــهر حمله کردیم. ســریع تر از آنچه فکــر می کردیم آنجا .محاصره شد. بعد هم بیشتر نیرو های ضد انقاب را دستگیر کردیم از داخل مقر بجز مقدار زیادی مهمات، مقادیر زیادی دلار و پاســپورت و شناسنامه های جعلی پیدا کردیم! ابراهیم همه آن ها را در یک گونی ریخت و .تحویل مسئول سپاه داد مقــر دوم ضد انقاب هم بدون درگیری تصرف شــد. شــهر، بار دیگر به دست بچه های انقابی افتاد. فرمانده سربازان، پس از این ماجرا می گفت: اگر چند سال دیگر هم صبر می کردیم، سربازان من جرأت چنین حمله ای را پیدا .نمی کردند. این را مدیون برادر هادی و دیگر دوســتان همرزم ایشان هستیم .آن ها با دوستی که با سربازها داشتند روحیه ها را بالا بردند در آن دوره، فرماندهان بســیاری از فنون نظامی و نحوه نبرد را به ابراهیم و دیگــر بچه ها آموزش دادند. این کار، آن هــا را به نیروهای ورزیده ای تبدیل .نمودکه ثمره آن در دوران دفاع مقدس آشکار شد ماجرای سنندج زیاد طولانی نشد. هر چند در دیگر شهرهای کردستان هنوز .درگیری های مختصری وجود داشت ما در شــهریور ۱۳۵۸ به تهران برگشتیم. قاسم و چند نفر دیگر از بچه ها در .کردستان ماندند و به نیروهای شهید چمران ملحق شدند ابراهیم پس از بازگشــت، از بازرســی ســازمان تربیت بدنی به آموزش و .پرورش رفت البته با درخواســت او موافقت نمی شد، اما با پیگیری های بسیار این کار را به نتیجه رســاند. او وارد مجموعه ای شد که به امثال ابراهیم بسیار نیاز داشته و .دارد @shohada_vamahdawiat                  
✅ آثار و برکات صلوات ✍ آیت‌الله بهجت می‌فرمودند: «به قصد همه آثار و برکات صلوات، از جمله عشق به اهل‌بیت علیهم‌السلام بسیار صلوات بفرستید. عشق به آن‌هاست که علاقه به لذت‌جویی‌های مادی را از بین می‌برد». «خدا می‌داند چه آثاری در ذکر صلوات هست» 📚 بهجت‌الدعاء، ص٣۵۶ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
‌❓❓امام زمان عجل الله فرجه چگونه بر جهان مسلط می شوند؟ ✅از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل شده: «إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهاوَ اسْتَغْنَى الْعِبَادُ عَنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ»؛ هنگامی که قائم ما قیام کند، زمین به نور پروردگارش روشن و بندگان خدا از نور آفتاب بی‌نیاز می‌شوند»! ✅ از این تعبیر چنین بر می‌آید که مسأله نور و انرژی آنچنان حل می‌شود که در روز و شب از پرقدرت‌ترین نورها که می‌تواند جانشین نور آفتاب گردد، بهره‌گیری می‌کنند. ✅آیا باز باید به این موضوع شکل اعجاز دهیم، در حالی که برنامه زندگی روزمره _ آن هم به طور مستمر- باید بر سنن طبیعی دور بزند، نه بر اعجاز؛ که اعجاز یک امر استثنایی و برای مورد ضروری و فوق‌العاده است، آن هم در مسیر اثبات حقانیت دعوت نبوت یا امامت. ✅به هر حال، در عصر هیچ پیامبری زندگی عادی مردم بر اساس اعجاز جریان نداشته است؛ بنابراین، تکامل علوم و صنایع به حدی خواهد رسید که مردم با رهبری آن رهبر بزرگ قادر به کشف منبع نور و انرژی فوق‌العاده‌ای که حتی می‌تواند جانشین نور خورشید گردد، می‌شوند. ⁉️آیا در چنین اوضاع و شرایطی سلاح مردم برای تأمین صلح و آزادی و عدالت می‌تواند از نوع سلاح‌های قرون پیشین باشد و اصولاً تناسبی در میان این دو وجود دارد؟ @shohada_vamahdawiat                  
‌‌‌⁉️چرا امام زمان(عجل الله فرجه) غایب هستند؟ ✅ اگر مثلا سر کوچه‌ای لامپ نصب ‌کنند و هر سری بشکند، وقتی این کار تکرار بشود، دیگر لامپ بعدی را نصب نمی‌کنند؛ ✅وقتی ۱۱ امام معصوم (علیهم السلام) که هر یک چراغ هدایت بودند را، کشتند، خدا امام دوازدهم را در پرده غیبت نگه داشت. ✍استاد قرائتی @shohada_vamahdawiat                  
💢عادت به تنهایی 🔹یک جلسه ماهیانه قرآن داشتیم که هربار آن را در خانه یکی از بردارها و خواهرهایم برگزار می کردیم. یک صفحه قرآن می خواندیم و اگر در تفسیر آیات نکته بود توضیح داده می شد. همیشه پای ثابت این جلسه بود ولی این اواخر خودش را کنار می کشید و بهانه می آورد که مأموریت دارد. انگار می خواستند مرا به تنها بودن عادت بدهد . . . شهید میثم ملایی کندلوسی شهادت 1394/6/17 علت شهادت: درگیری با قاچاقچیان درقیام دشت تهران @shohada_vamahdawiat