#مناجات_امام_زمان_عج❤️
جمعه جمعه رفت و من پای قرارت بیقرار
ماندهام پای قرارت چشمِ من در انتظار
ای جهاندار و جهان بخش زمان مولای من
بی تو دل دارد به لب سازِ پرستوی بهار
کی دهی آن مژده ی وصلت به این سرگشته را
در میانِ باغ بینم روی مجذوبِ نگار
باز دلتنگی تو ما را به هر جا می کشد
گاه در کرببلا و سامرا سردابِ یار
عصرِ جمعه گریه بر شاهِ شهیدان میکنی
همچو بارانِ بهاری بر کویرِ شوره زار
کی رسد عطرِ نسیمت ای گلِ زهرا بیا
تا جهان خرم شود تحتِ لواء شهریار
#هستی_محرابی
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#غروب_دلتنگے💔😔
➥ @shohada_vamahdawiat
••🕊
#چفیه
"سجده ی عبادتـــــ منتهے شد به شهادتـــــ"
مے گفت : دوست دارم شهادتم در حالے باشد
که در سجده در حال عبادت هستم
یکے از دوستانش مے گفت:در حال
عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر
به حالت سجده پیشانے به خاک
گذاشته است .فکر مے کردم نماز
مے خواند ؛ اما دیدم هوا کاملا روشن
است و وقت نماز گذشته استـــــ
همه ي تجهیزات نظامے را هم با
خودش داشتـــــ.جلو رفتم تا در این
حالت از او عکس بگیرم . دستم را
روی که روی کتف او گذاشتم ، به
پهلو افتاد . دیدم گلوله ای از پشت
به او اصابت کرده و به قلبش رسیده
آرام بود انگار در این دنیا دیگر کارے
نداشت .صورتش را که دیدم زانوهایم
سستـــــ شد به زمین نشستم.
با خودم گفتم : این که یوسف شریف است ...
...شهید یوسف شریفـــــ ...
#آےشھدا...💚
@shohada_vamahdawiat
💢با توشهای سرشار از عشق به حق و مولایش حسین رفت
🔹بسیار مهربان و رئوف، دلسوز و در امور خیر پیشگام بود. به ائمهاطهار بالاخص امام حسین(ع) بسیار علاقمند بوده و در مراسم زیارت عاشورا و سوگواریهای آن ایام شرکت فعال داشت.
https://bit.ly/3keySeX
➥ @shohada_vamahdawiat
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت18
از خونه که بیرون امدم گوشی ام زنگ خورد.
شماره ناشناس بود.–بله بفرمایید.ــ سلام خانم رحمانی، آرشم.ــ انگار با شنیدن صدایش تمام خستگیم از تنم رفت. «محکم باش، دختره ی احساساتی»با تردید جواب سلامش رو دادم و گفتم:–شماره من رو از کجا آوردید؟ــ از سارا گرفتم ــچرا این کاررو کردید؟ـخب نگران شدم، دو روز نیومدید دانشگاه.اما من که امروز با او کلاس نداشتم از کجا می دانست.ــ مشکلی پیش امد نشد که بیام.ــ چه مشکلی؟ــ کمی سکوت کردم و گفتم: –ببخشیدمن باید برم، خداحافظ.
زود گوشی را قطع کردم.نمی دانم چرا بااوحرف زدن درگیر عذاب وجدانم می کرد.وارد خانه که شدم سلام بلندی کردم.مامان سرش را از
آشپزخونه بیرون آوردو گفت:–سلام، صبح رفتنی خیلی دمق بودی، خدارو شکر که الان خوشحالی.
رفتم سالن و کیف و چادرم راروی مبل انداختم و نشستم و از همانجا گفتم:–آخه ریحانه تبش قطع شده مامان، حالش بهتره.سر چرخاندم ونگاه
گذرایی به سالن انداختم. همه جا ریخت و پاش بود،مامان بیشتر سالن رو فرش فرش می انداخت. همیشه میگویدفرش خانه را گرم و زنده نگه می دارد، ولی حالا خبری ازهیچ کدامشان نبود.به اتاق ها هم سرکی کشیدم انتهای سالن یک راه روئه کوچک بود که هر طرفش یک اتاق بود و انتهایش هم سرویس و حمام قرار داشت.فرش های اتاق ها هم نبود پس مامان خونه تکونی
راشروع کرده بود.برگشتم آشپزخانه و گفتم:
–مامان جان می خوای فردا نرم دانشگاه بمونم کمکت؟ــ نه دخترم اولا که خواهرت هست، بعدم تو دوروزه نرفتی برو به درست برس.عجله ایی که ندارم زود خونه تکونی رو شروع کردم که سر صبر کارهام رو انجام بدم.حالا اینا رو ولش کن از ریحانه بگو، پس واسه همین امروز زود امدی؟
خندیدم و گفتم:– آقای معصومی تشویقی بهم داد.ــ دو هفته دیگه راحت میشی مادر.
با این حرفش غم در دلم نشست، احساس خاصی داشتم به آنجا، به ریحانه، به آقامعلم قهرمانم. نمی دانم شایدحس خانه ی پدری یا یک حمایت گر که خیال آدم را همیشه راحت می کند.
با صدای چرخیدن کلید درقفل در ورودی ، سرم را به سمت راچرخاندم. خواهرم اسرا بود.اسرا سه سال از من کوچکتر بود و در مقطع پیش دانشگاهی درس می خواند.ـــ به به سلام بر خواهر بزرگوار.ــ سلام اسرا جان خوبی؟
آهی کشیدو گفت:– ای بابا مگه این درس و مشق میزارن آدم خوب باشه...
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد..
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
••🕊
#چفیه
[غریب های آشنا]
پرسید :
"ناهار چے داریم مادر؟"
مادر گفت :
"باقالے پلو باماهے."
باخنده روکردبه مادروگفت :
"ماامروزاین ماهےها را مےخوریم ویک روزے این ماهے ها ما را .. "
چندوقت بعد در عملیات والفجر ۸ درون اروندرود گم شد .. مادر تا آخر عمرلب به ماهے نزد ....
...شهیـــــد گمنام ...
#آےشھدا...💚
@shohada_vamahdawiat
📸شهید کر و لالی که با امام زمان(عج) ارتباط داشت!
🔸اسمش عبدالمطلب اکبری بود.
زمان جنگ توی محل ما مکانیکی میکرد و چون کر و لال بود، خیلیا مسخرهش میکردن.
یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“.
🔹عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“!
ما هم خندیدیم ومسخرهش کردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشتهش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت…
🔸فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن.
جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخرهش کردیم!
🔹وصیت نامهش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود:
” بسم الله الرحمن الرحیم “
یک عمر هر چی گفتم به من میخندیدن!
یک عمر هر چی میخواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخرهم کردن!
یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.
اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف میزدم.
آقا خودش گفت: تو شهید میشی...
#شهید_عبدالمطلب_اکبری
@shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#خطبه_غدیر
#صفحه_چهل_شش
أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الْمُؤْمِنونَ الَّذينَ وَصَفَهُمُ الله عَزَّوَجَلَّ فَقالَ: (الَّذينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدونَ). أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الَّذينَ آمَنُوا وَلَمْ يَرْتابوا).
هان! دوستداران امامان ايمانيان اند كه قرآن چنان توصيف فرموده: «آنان كه ايمان آورده و باور خود را به شرك نيالوده اند، در امان و در راه راست هستند.» هشدار! ياران پيشوايان كساني هستند كه به باور رسيده و از ترديد و انكار دور خواهند بود.
منابع:
1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694
2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461
3. مصباح كفعمي ص695
4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112
أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الَّذينَ يدْخُلونَ الْجَنَّةَ بِسَلامٍ آمِنينَ، تَتَلَقّاهُمُ الْمَلائِكَةُ بِالتَّسْليمِ يَقُولونَ: سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلوها خالِدينَ. أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمْ، لَهُمُ الْجَنَّةُ يُرْزَقونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ.
هشدار! اوليي امامان آنانند كه با آرامش و سلام به بهشت درخواهند شد و فرشتگان با سلام آنان را پذيرفته، خواهند گفت: «درود بر شما كه پاك شده ايد. اينك داخل شويد كه در بهشت، جاودانه خواهيد بود.» هان! بهشت پاداش اوليي آنان است و در آن بي حساب روزي داده خواهند شد.
منابع:
1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694
2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461
3. مصباح كفعمي ص695
4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112
➿➿➿➿➿➿➿➿
🌹 #همه_جا
🌹 #جارمیزنم
🌹 #فقط_حیدر
🌹 #امیرالمومنین
🌹 #مولام
🌹 #علیست
🎁 #مسابقه_ویژه_غدیر
🎁🎁🎁🎁
@hedye110
🌷مهدی شناسی ۱۲۹🌷
🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷
🌹معروف🌹
🍃امام زمان عج الله فرجه "معروف" است و معروفيت او بمثابه ی نور كاملي است كه همه عالم را روشنايي بخشيده است؛ منتها حجاب جهل و معصيت ما باعث شده آن معروفترين را ادراك نكنيم.
🍃باورمان اينست كه بيش از اينكه ما خواهان معرفت حضرت باشيم ، حضرت خواهان معرفي خودشان هستند و زمانيكه ما خواستار معرفتيم ، اين طلب به ميل ما نيست بلكه به مقصود ومطلوب امام زمان بها داده ايم .
🍃به همين جهت باورمان اينست كه هر گامي كه درجهت معرفت برميداريم كمكهاي خاصي نصيب ما ميشود و البته هر چقدر در زمينه معرفت تلاش كنيم هرگز و هرگز حق شناخت نصيب ما نميشود و ميزان شناخت ما نسبت به حضرت مثل قطره به اقيانوس است .
🍃هرچقدر شناخت ما نسبت به امام بيشتر و كاملتر باشد رنگ و بوي زندگي متفاوت تر ميگردد.
🍃اساسا حقيقت زندگي وقتي است كه نسبت به امام شناختِ هر چند اجمالي پيدا كنيم ، بقيه زندگي سايه است و حقیقت ندارد.
#مهدی_شناسی
#قسمت_129
#معروف
#شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
شهیدمدافع حرم #مرتضی_حسین_پور🌹
شهيد مرتضي يا همون حسين قمي فرمانده آقا محسن حججي بود روز اسارت آقا محسن مرتضي شهيد شد كه به گفته همه همرزماشون اگه مرتضي شهيد نشده بود محسن اسير نميشد😔
شهيد مرتضي اصلا اينجا نبود الان ١١ سال همش اونور بود با اينكه تازه ازدواج كرده بود و تازه خدا بهش يه پسر داده بود البته زمان شهادتشون همسرشون ٥ ماه باردار بودن كه مرتضي حتي پسرشو نديد 💔
مرتضي فرمانده نيروهاي حيدريون وزينبيون بود به گفته حاج قاسم حسين قمي دست راست من بود✅
با دروغ بيگانه بود از غيبت متنفر نماز شبش هيچ وقت ترك نميشد تا اونجا كه
همسرشون ميگفتن دوست ندارم نماز شب بخوني نماز شب بخوني شهيد ميشي ❗️
بعد مرتضي ديگه نماز شب نميخوند خیلی به حرف همسرشون گوش میدادن، وقتي همسرشون علت نماز شب نخوندنشونو پرسيد در جواب ايشون مي گفتن تو خونه ما من كاري نمي كنم كه شما نارحت شي😊
هميشه معتقد بود من برا جهاد ميرم نه شهادت👌 اونقدر مبارزه ميكنم تا تكفيريهاي بيشتريو از بين ببرم، به سراحت ميگفت من يكي از ياران امام زمان هستم يدونه آرم داشت كه روي تمامي لباس هاش بود همان آرم٣١٣ كه از خودش دور نميكرد✅
٣ سال ازدواج كرده بود ودر اين سه سال رو هم ٤ ماه ايران نبود
#نابغه_سپاه
#شهیدی_که_فرزندش_را_ندید😔
#حاج_قاسم_سلیمانی
#مدافع_حرم
#شهید_مرتضی_حسین_پور
@shohada_vamahdawiat
دلمهواے ..
شلمچہ ڪردہ
سرزمینعشق↑•
سنگرهاےنور..✨
لالہهاےخونینـ:(
خاڪمقدسجبهہ
ڪه..↓
بوےبهشٺمیدهد..🍃
دلمقدمگذاشتنبہآسمانرامیخواهد،
اما!...🌙
╲\╭┓
╭❤️🇮🇷
┗╯\╲
@shohada_vamahdawiat
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت19
سفره را از دست مادر گرفتم وروی زمین پهن کردم.با وجود میز ناهار خوری همیشه غذایمان را روی زمین میخوردیم. مادرمعتقداست اینطوری زودتربه انسان احساس سیری دست می دهد یا هضم غذابهترصورت می گیرد.اسراهم کمک کردبشقاب هارا آوردوسفره را چیدیم.مادر قیمه درست کرده بود.قیمهی زرد خوش رنگ، غذاهایمان هیچ وقت رب گوجه نداشت به خاطرضررهایی که دارد.مادر گاهی رب آلو و رب های دیگر داخل غذاهایش می ریزد.
مادر میگوید، رفتارهای ما از تغذیهمان نشات میگیرد.اسرا شروع به خوردن کرد و گفت:–وای مامان، خداروشکر که غذای مفصل گذاشتی چون فردا باید روزه بگیرم.مادر در حال رفتن به آشپزخانه گفت:–اتفاقا می خواستم حاضری آماده کنم ولی یادم افتاد راحیل دیشب از خستگی درست غذا نخورده برای همین قیمه گذاشتم.با آرنج به پهلوی اسرا زدم و گفتم:
–چرا می خوای روزه بگیری؟سرش راپایین انداخت و گفت: –همین جوری.خواستم دوباره سوال پیچش کنم که مادر فلفل ساب به دست امدونشست و گفت:– دستاتونو باز کنید. مثل همیشه کف دستهایمان کمی نمک ریخت تا بخوریم.اسرادستش رابازکردو همانطور که نمکش رازبان می زدپرسید:–راستی مامان از این فلفل سابها می تونی واسه دوست منم بگیری؟ اون دفعه که بهش ازاین نمکها دادم میگه دونه هاش درشته، واسه ریختن روی غذا به مشکل خوردن.
همانطورکه برای مادر غذامی کشیدم گفتم:
–وا! خب خودشون برن بخرن، مردم چه توقعاتی دارن.–توقع چیه؟ منظورم رونمی گرفت. هرچی بهش می گفتم از این نمکدونها که سرش می چرخه، نمیفهمید کدومارو میگم. گفتم به مامان بگم براشون بخره.بشقابم راگرفتم جلوی دیس وگفتم:–حالااگه یه مدل جدیدلباس بودا، همچین زودمنظورت رومی فهمید...مادر خندیدو رو به اسراگفت:–عیبی نداره، می گیرم براش.
اسراتشکرکردوهمانطورکه دولپی غذامی خوردگفت:–راحیل خداخیرت بده که دیشب خوب غذانخوردی، این قیمه رواز تو داریم.
لبخندی زدم وزیرگوشش گفتم:
–حالا یه روز میخوای روزه بگیریها، چه خبرته.. بعدباخودم فکرکردم که من هنوز دلم راتنبیهش نکردم.فردا من هم باید روزه می گرفتم.
اسرالقمه ی دهانش را قورت دادو گفت:
–مامان جان خیلی خوشمزه بود، دستتون دردنکنه.مادر لبخندی زدو گفت:–نوش جان دخترم.بعدنگاهی به من انداخت وچشمکی زدوپرسید:–چیه تو فکری؟–یه کم نگران ریحانه ام.می ترسم دوباره تب کنه.ــ اینکه نگرانی نداره غذات که تموم شد یه زنگ بزن خبر بگیر.
مادر دیگر چیزی نپرسید ولی نگاهش گوشزد می کردکه نگرانی تو فقط همین نیست. اهل سوال پیچ کردن نبود. همیشه از این که سوال پیچم نمی کردخوشحال میشدم..بعد از جمع کردن سفره گوشی را برداشتم و شماره ی خانه ی آقای معصومی را گرفتم.الو، بفرمایید.ــ سلام، خوبید؟
ــسلام راحیل خانم، ممنون شما خوب هستید؟
از این که اسم کوچکم را به زبان آورده بود خجالت کشیدم.ــ ممنون، نگران ریحانه جون بودم گفتم حالش رو بپرسم، تب که نکرده؟
ــ نه خداروشکر،حالش خوبه نگران نباشید.
بعد هم با لحن قشنگی ادامه داد:–چقدر خوشحال شدم زنگ زدید، ممنون که تو فکر ما بودید، بزرگواری کردید.
ــ خواهش می کنم،کاری نکردم.
ــ راستی یه ساعت دیگه وقت داروهاشه، توی یخچال نبود، کجا گذاشتید؟ــ توی کابینت کنار یخچال گذاشتم.آخه تو یخچال سرد میشه خوردنش برای بچه سخته.
ــ چه فکر خوبی.بعد از سکوت کوتاهی آروم گفت:–ممنون برای محبتهایی که درحق ریحانه می کنید. نمی دانستم چه باید جواب بدهم، فقط آرام خواهش می کنمی گفتم وخداحافظی کردم.
بعدازقطع کردن تلفن با خودم گفتم، کاش می گفتم فردا نمی توانم بیایم، آخه با زبان روزه سروکله زدن با ریحانه سخت است.
ولی باز به خودم نهیب زدم،
حالا برای یک روز روزه، یک روز سختی کشیدن، یک روز تنبیهی که خودت باعثش شدی در این حد ناز کردن، لوس بازی نیست...مگه اولین بارته.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#فرازے از وصیت_نامه
خواهر عزیزم
هرگاه خواستی از حجاب خارج شوی☝️و لباس اجنبی♨️ را بپوشی به یاد آور که اشک امام زمانت را جاری میکنی،😔
به خونهای پاکی که ریخته شد برای حفظ این وصیت خیانت میکنی،😞به یاد آور که غرب را در تهاجم فرهنگیاش یاری میکنی فساد را منتشر میکنی و توجه جوانی که صبح و شب سعی کرده نگاهش را حفظ کند جلب میکنی،🍃به یاد آور حجابی که بر تو واجب شده تا تو را در حصن نجابت فاطمی حفظ کند تغییر میدهی، تو هم شامل آبرویی، بعد از همه اینها اگر توجه نکردی، هویت شیعه را از خودت بردار...✅
#شهید_علاء_حسن_نجمه
#پویش_حجاب_فاطمے
@shohada_vamahdawiat
با ما با شهدا بمانید👆👆
🌷مهدی شناسی ۱۳۰🌷
🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷
🌹صَلاة🌹
◀️قسمت اول
🌻در كتاب تفسير العنايات الرضويهي مرحوم حاج محمد تقي اصفهاني معروف به آقا نجفي، تعبير زيبايي از وجود يوسف زهرا آمده است. ايشان معتقدند كه: "حقيقت صلاة ولايت حضرت است."
🌻 يعني وقتي بنده در محضر ولي عصر(عج الله فرجه) قرار ميگيرد و به امام زمان نزديك ميشود گويا انسان در نماز است. «خوشا آنان كه دائم در نمازند...» و يا به عبارتي ديگر خوشا آنان كه روز و شبشان را در محضر امام زمانشان سپري ميكنند.
🌻ايشان دلايل متعددي را براي گفتهي خويش ذكر ميكند و ميفرمايد: عبارت "الصلاة معراج المومن" به اين معناست كه ارتباط با امام هر زماني وسيلهي عروج مؤمن است. يعني مؤمن در خدمت امام زمانش از عالم ماده و ماديات جدا ميشود، عروج ميكند و بالا ميرود.
🌻ارتباط با وجود مقدس ولي عصر(عج الله فرجه) معراج است. به اين معناست كه افكار فرد افكار مادي نيست گويا خاك نشينان عالم ماده، افلاكي ميشوند گرچه ظاهراً در عالم ماده به سر ميبرند،اما چنان از اين خاكدان عروج ميكنند كه تنها جسم خاكيشان برجاي ميماند.اين ارتقاء وسعتي به آنان ميبخشد كه سطح فكر و نگاهشان به ارزشهاي زندگي تغيير ميكند.از اين رو گفتهاند، همانطور كه صلوة، معراج مؤمن است؛ مقام ولايت نيز معراج المؤمن است.
🌻وجود مقدس حضرت با تصرف ولايي خويش فكر افراد را از اين عالم پرواز ميدهند و اين امر همان ثمرهي نماز و وصل به محبوب است.
🌻در ادامه اين بزرگوار دومين نظر خود را با توجه به قرآن مطرح ميكند و ميگويد: قرآن در سورهي مباركه طه آيه ۱۴ ميگويد: أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكرِي نماز را بپادار براي اينكه نماز ياد من است.
🌻نماز ذكر خداي سبحان است يعني هر نماز براي مصلي مجلس اُنس و يادآوري نعمتها و محبتهاي معشوق است.از اين رو هرچه فرد بيشتر در مجلس اُنس با معشوق حاضر شود جلوههاي جديدي از محبوب بر او آشكار ميشود. آقاي نجفي ميگويد: وجود مقدس حضرات معصومين جلوهي خاص اين آيه هستند.
ذكر آنها ذكر محبوب است و اگر انسان متوجه ولي خدا شود ذاكر حق ميگردد.
#مهدی_شناسی
#قسمت_130
#اسامی_امام
#صلاة #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
✨امیدبخش ترین آیه قران
بر اساس برخی از روایات؛ فراگیرترین و گسترده ترین آیه از جهت #امید و #رحمت قرآن، این آیه مبارکه است:
«...یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»؛
(زمر، 53)
بگو: اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود: «دوست ندارم که دنیا و آنچه در آن است، به ازاىِ این آیه از آنِ من باشد: یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ...». مردى گفت: اى پیامبر خدا! پس کسى که شرک ورزیده است
[آیا این آیه، شامل حال او هم می شود]؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) سکوت کرد و سپس سه بار فرمود: بجز کسى که شرک ورزیده است».
📗أبوبکر بیهقی، أحمد بن حسین، شعب الایمان، ج ٩، ص ٣۴٠ _٣۴١
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
➥ @shohada_vamahdawiat
چند سالی ...
یوسف از جرم زلیخا،
حبس شد
حبس مهـ💔ـدی ...
از گناه ما،
هزاران ساله است
#شعر_مهدوی
#امام_زمان
@shohada_vamahdawiat
⭕️ یک روز با امام زمان، بِه از صد سال...
🔆(امام زمان) به خاطر گناهان و به خاطر اعمال [بد] ما است که [بیش از] هزار سال در بیابان ها دربه در و خائف است. سبب غیبت امام زمان ارواحنا فداه خود ما هستیم، زیرا دستمان به او نمی رسد، و گرنه اگر در میان ما بیاید و ظاهر شود، چه کسی او را می کُشد؟! آیا جنّیان او را می کُشند یا ما انسان ها؟! ما پیش تر و در طول تاریخ ائمه امتحان خود را پس داده ایم...
👈🏼شايد از بعضي از روايات استفاده شود كه عمر حضرت حجت در پس از ظهور زياد نباشد، لذا بعضي از منتظرانِ حضرت، از اين جهت ناراحتند اما فكر نمي كنند كه يك روز (حكومت و زندگي با آن حضرت) به سالها مي ارزد.
📘 آيت الله بهجت ره
❤️اللهم عجل لولیک الفرج❤️
@shohada_vamahdawiat
#سلام_اربابم ✋❤️
سلام آقا بازم این دل بی قراره
دوباره این چشما شوق بارون داره
سلام آقا باز اومدم دست خالی
منم و دل، این دل حالی به حالی
#اللهم_الرزقنا_ڪربلا💔
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع💚
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
➥ @shohada_vamahdawiat
4_6037141984152390228.mp3
15.67M
حکایت سید بحرالعلوم.
سخنرانی بسیار شنیدنی 👌👌👌
@shohada_vamahdawiat
💢متن تابلوی اتاق شهید رخ بین چه بود؟
🔹از کلمه شهید و شهادت در خانه به عنوان یک آرمان بزرگ یاد می کرده است و همیشه این سخن امام راحل (ره)که می فرمود ((شهید سعد است و شهادت سعادت)) را سر لوحه کار خود داشت.
https://bit.ly/2XC6WI6
https://bit.ly/30zZPSJ
➥ @shohada_vamahdawiat
Narimani-ma-basijiha (1).mp3
5.81M
🎧شور #شهدایی
🔸ما #بسیجیها پیرو خط دین و قرآنیم
🔹تا ابد پای عهد دلهامان با #شهیدانیم
🎤🎤 #سیدرضا_نریمانی
#حتما_بشنوید👌👌
🍃🌹🍃🌹
@shohada_vamahdawiat
🌸🌱
⭐️تمام #گرفتاریهای ما،
در همین نامهــــا هســـتند...
🌟واینرا #شهیدگمنام
خوب فهمیده است••
🍃🌹🍃🌹
@shohada_vamahdawiat
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت20
مامان درحال شستن ظرف ها بود و من و اسرا هم نشسته بودیم به حرف زدن.
مامان با یه پیش دستی که چند تا لیمو ترش قاچ شدهداخلش بود وارد سالن شدو گفت:
–راحیل یکی دوتا از این برش ها رو بخور یه وقت از ریحانه سرما خوردگی اش رو نگرفته باشی. حالا اسفندهم دود می کنم.
ــ ممنون مامان جان.
ــ راحیل.
ــ هوم.
ــ می گم مامان خیلی خوشگل و خوش هیکل و جوونه؟یا من زیادی درشتم که سنم رو بالا نشون میده.
ــ چطور؟
ــ آخه اون روز که با مامان رفته بودیم مسجد، یه خانمه که ما رو نمی شناخت، پرسید خواهرتونه؟ وقتی گفتم مامانمه، اونقدر تعجب کرد روش نشد شاخاش رو بهم نشون بده.
لبخند موزیانه ایی زدم و گفتم:
–هم مامان ما خوشگل و خوش هیکله، هم تو استخون درشتی.
آهی کشید و گفت:
–مثل تو خوش شانس نبودم که به مامان برم.
ــ شوخی کردم بابا، خیلیم خوبی، بعدنفس عمیقی کشیدم.
– طفلی مامان، خیلی زود تنها شد. دلم براش میسوزه.
ــ اسرا
ــ بله
ــ می گم این که الان مامان تنها داره کار می کنه نشونه ی چیه؟
با خونسردی گفت:
–دور از جون شما آبجی گلم، نشونه ی بی معرفتی دختراش.
ـــ خب؟
ــ هیچی دیگه دوباره دختر کوچیکه طبق معمول باید معرفت به خرج بده. بعدهم بلندشدوسمت آشپزخانه رفت.
با رفتن اسرا مامان را صدا زدم که بیاد.
مامان بااسفنددودکن واردشدوکلی دود اسفند تو حلقم کردو کنارم نشست.
ــ خب خبر جدید چی داری؟
من هم قضیه ی تلفن زدن آرش رابرایش تعریف کردم.
ــ از روز اول واسه مامان همه چیز رادر مورد آرش تعریف کرده بودم.
ــ قصد این پسره چیه؟نکنه نظرش دوستیه؟
ــ من که اهلش نیستم مامانم.
ــ می دونم دخترم، ولی مواظب باش.
گاهی وقت ها این پسرا فکرایی دارن تو سرشون، قاپ دخترا رو می دزدن بعد می شینن دختره بره دنبالش.
کمی دیرگفتی مامان جان. ولی من که اهل دنبال کسی رفتن نیستم.
اسرا با سه تا دم نوش وارد شدو رو به من گفت:
–من رو فرستادی که خودت بشینی به پچ پچ؟
مامان دیگه حرفی نزدو خندید.
ــ نه بابا منم الان می خوام پاشم کمک مامان یه کم خونه تکونی.
رو به مامان کردم و گفتم:
– الان سه تایی آشپزخونه رو شروع کنیم تا آخر شب تموم میشه ها.
ــ خسته ایی دخترم، حالا انجام میشه.
ــ این دم نوش رو بخورم حله.
تا دیر وقت به کمک مامان و اسرا همه ی کابنت ها و کف آشپز خونه و... رو برق انداختیم و تمیز کردیم.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
#شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59