eitaa logo
شهدای نیروی انسانی
316 دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
6.2هزار ویدیو
8 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadanirooensani ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
4 دیماه 1365 راوی : ماموریت که به گردان ها مامور می‌شدند علاوه بر . ماموریت انفجار در طول مسیر عبور گردان ها رو هم داشتند. به جهت اینکه ماموریت (ع) عبور از حد ثارالله و حمله به بود باید از منطقه ای رد می‌شدند که نخلستان‌های پر حجم و آبراه های عریض و طویل وجود داشت و تدبیر شده بود که برای سریع رد شدن نیروها ، با انفجار نخل ها پلی رو آبراه ها قرار بگیرد و قبل از اینکه دشمن خودش رو پیدا کند به او حمله کنیم. تیم‌های مامور شده به گردانها انفجاری رو حمل می‌کردند که داخل آن با پودرآذر پر شده بود و در موقع نیاز باید مواد رو دور نخل محکم و انفجار می شد. برای عملیات کربلای 4 آمادکی خوبی کسب کرده بودند و از همه جهت توجیه شده بودند. قبل از مامور شدن تیم های تخریب به گردان ها فرمانده تخریب لشکر 10 همه مسوول تیم‌ها رو در زیر پل "هفتی هشتی" جمع کرد و آخرین مطالب رو یادآوری نمود و روی که روی زمین پهن بود نقطه ای رو توی عراق نشون داد. ظاهر منبع آب بود و فرمود فردا صبح اونهایی که زنده و سالم موندن در این نقطه همدیگه رو میبینیم و تعهد شرعی از بچه ها گرفت که بعد از انجام ماموریت واگذار شده دنبال درگیری با دشمن نرند و در محل مورد نظر حضور پیدا کنند. کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
فرمانده گردان تخریب لشگر10سیدالشهداء(ع) سال 1366 آخرین سالی بود که شهید سید محمد بهار را تبریک می‌گفت و تابستان همان سال از کوههای سربه فلک کشیده ماووت به قلب پاکش ترکشی نشست و مسافر آسمان شد..... بر فرس تند باد هرکه تو را دید گفت برگ گل سرخ را باد کجا می‌برد. کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
در 🔸 روزهای اول سال 65 بود یکماهی بود که از شهادت شهید فرمانده تخریب لشکر۱۰ می‌گذشت. بچه ها هنوز باورشون نشده بود که دیگه حاج عبدالله بین ما نیست. یه روز شهردار چادر بودم و بایستی از صبح تا غروب ظرف ها رو می‌شستم و غذا را توزیع می‌کردم. شام رو خوردیم و ظرف ها رو جمع کردم و رفتم سمت منبع آب که پشت بود و اون ها رو شستم و به سمت چادرمون که روبروی حسینیه بود حرکت کردم. مقابل درب حسینیه که رسیدم صدای ناله‌ای که چه عرض کنم شنیدم که میخکوبم کرد. صدا از داخل حسینیه بود. از لای در نگاه کردم دیدم یکی زیر نور ضعیف لامپ داخل حسینیه روبروی نشسته و زانوهاش رو بغل کرده و داره گریه می‌کند. از صدای هق هق گریه‌اش فهمیدم شهید است. کنجکاو شدم که سر از کارش دربیارم. دویدم سمت چادر و ظرف ها رو گذاشتم و برگشتم به سمت حسینیه. پشت درب حسینیه یه گوشه‌ای که کسی من رو نبینه نشستم و نجوای فرمانده مون شهید سید محمد رو با شهدا گوش دادم. فقط همین مقدار یادم مونده که با گریه، به عکس شهید خیره شده بود و می‌گفت: حاج عبدالله عزیز من رو تنها گذاشتی، دعا کن بتونم این مسئولیتی که به عهده من گذاشتن بر بیام و روز قیامت شرمنده شما نباشم. 🔹 روز قیامت برای ما سخت تر نیست ان‌شاءالله شرمنده شهدا نباشیم روای: جامانده از شهدا: جعفرطهماسبی 🍃🌹🌹 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani