13.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥بانویی که در شیراز به دنیا آمد و در لبنان شهید شد را بهتر بشناسیم
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان
قسمت ۹۷ 🌹
موضوع زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱😔
آقا حالا وقتی که من آسایشگاه ۳ بودم با آقای جواد کامرانی اهل رفسنجان توی یک گروه غذای بودیم ... آقا جواد قبل اسارت معلم بود یکی از پاهاش تیر خورده بود موقع اسارت ظاهرا عصب پاش قطع شده بود پاش بی حِس بود موقع راه رفتن پاشو میکشید 😔 منو آقا جواد توی گروهمون برنامه ریزی کرده بودیم قرآن حفظ میکردیم و شبها دو به دو رو در روی هم مینشستیم و تکرار حفظیات میکردیم و بعضاً غلط های همدیگه رو میگفتیم ☺️ حالا توی تکرار حفظیات مثلاً آیه شماره ۱ رو من میخوندم شماره ۲ رو آقا جواد ۳ من ۴ آقا جواد الی آخر..حالا یه کاری دیگه که گروهی انجام میدادیم این بود که حفظ احادیث ائمه علیهالسلام بود🌹 اما به صورت موضوعی بود ..مثلاً احادیثی که در مورد : قلب ..چشم ..گوش..زبان..و......🌹 یه موضوع که انتخاب میشد شب ...فردا صبح ۱۰ نفر گروه راه می افتاديم توی اردوگاه و از کسانی که به نظرمون میومد چیزی در مورد احادیث ائمه علیه السلام ميدونند تحقیق و پُرسو جو میکردیم و حفظ میکردیم و شب توی آسایشگاه یه حلقه دورهمی داشتیم هرکه هرچی تحقیق کرده بود و یاد گرفته بود توی این حلقه دورهمی تکرار میکرد اگه ناقصی داشت برطرف میکردیم و آن حدیث و روایت رو حفظ میکردیم حالا احادیثی که من حفظ کردم و بیاد داشتم حدود ۷۰ حدیث بود که متاسفانه خیلی از آنها از یاد بُردم الان حفظیاتم شامل :🌹
۱_صبر کلید هر گشایشی است💐
۲_قلب حَرم خداست کسی رو راه نده در حَرم خدا غیر از خدا🌸
۳_شنونده غیبت همانند غیبت کنند در گناه شریک است🌼
۴_مومن عقلش پُشت زبانش است و منافق عقلش جلوی زبانش🥀
۵_فرصت ها حرکت میکنند همانند ابرها🌹
۶_از دست دادن فرصتها غصه داره🌺
ادامه دارد...
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
آگهی استخدام بانکدار و بانکیار در بانک صادرات ایران سال ۱۴۰۳
📌رشتههای تحصیلی حسابداری، حقوق، کامپیوتر، مدیریت، مهندسی صنایع و....
💢 مشاهده متن کامل آگهی استخدام:
https://shenasname.ir/?p=64882
✔️ شناسنامه قانون | اداری و استخدامی
https://eitaa.com/joinchat/1523318784C8518e39256
♨️رزمندهای که در فضای سایبر و مجازی میجنگی! برای فشردن کلیدها و دکمههای کامپیوتر و موبایلت وضو بگیر! و با نیت قربةً إلی الله مطلب بنویس. بدان که تو مصداق و ما رمیت اذ رمیت هستی...
🔹عمارهای انقلاب.....صحبت های حضرت آقا را به گوش همه جهانیان میرسانند
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
✍ گام بلند کشورهای مستقل جهان برای تغییر نظم و قواعد ناجوانمردانه و شیطانی غربی، به سمت #نظم_نوین جهانی؛ از اسکناس #بریکس رونمایی شد.
🔴 پوتین در اجلاس سران بریکس در روسیه، #ارز بریکس را که جایگزین #دلار خواهد شد در دست گرفت.
🔴 #پوتین خطاب به پزشکیان: #سلام مرا همراه با تقدیم بهترین آرزوها، خدمت آیتالله سیدعلی خامنهای برسانید. ما مواضع سازنده ایشان را ارزشمند میدانیم.
✍ #پیچ_تاریخی و بزرگ جهان با سرعت در حال طی شدن است و ملتهای مختلف دنیا، در حال ایجاد جایگاه جدید و بهتری برای فردای خود هستند. #ایران و #روسیه در این تغییر قواعد جهانی، بخصوص از سال ۲۰۱۶ میلادی، نقشی مهم را به عهده گرفتهاند.
❤️ السلام علیک یا سیدالشهدا ،السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)
#افول_غرب #سقوط_دلار #تجزیه_ استکبار و استعمار جهانی
🔹 تلاوت نور به روح مطهر شهدای مقاومت، شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدای گمنام، شهدای مدافع حرم، شهدای امنیت، شهدای مظلوم غزه فلسطین، و شهدای اولین هفته آبان شهرستان مبارکه
شهیدان:
علیرضا نظریان
ابراهیم نصرالهی
اصغر زمانی
رضا فنایی
محمود برومند
غلامعلی احمد پور
محمد طالبی
ابوالقاسم صالحی
غلامعلی خلیلی
🌹🌹🌹
🔹 قاری قرآن جناب آقای حاج حسين پیراکه
🔹 صفحه ۱۵۹، سوره مبارکه اعراف،آیه ۶۸
🔹 زمان جمعه ۴ آبان ۱۴۰۳، سی دقیقه قبل از شروع خطبه های عبادی سياسی نماز جمعه
🔹 مکان مصلای نماز جمعه مسجد جامع مبارکه
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
#دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 پنجشنبه؛🕯
یاد آورِ نداشته هاست
آدم هایی که نیستند !😔😔
🕯خاطراتی که جایشان هنوز
درد می کند، و آرزوهایی که
محقق نخواهند شد.🥀
🥀پنج شنبه گاهی خیلی
خیلی سرد می شود،🥀
🕯حتی اگر بهار باشد !
پنج شنبه است و ياد درگذشتگان😔
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان
قسمت ۹۸ 🌹
موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 😔
آقا توی یه مقطعی از اسارت من دچار مریضی سخت شدم ..که اغلب ادرار من همراه با خون بود و حتی کنترل ادرار نداشتیم و ادرارم چِکه میکرد😔 خُب این مریضی در اصل برمیگشت به قبل اسارت که من در عملیات کربلای ۵ پُشت نهر جاسم شدید مجروح شدم بر اثر اصابت گلوله تیربار دوشکا ...که کلیه سمت راست و کبد و کیسه صفرای من پارگی پیدا کرد و در بیمارستان صحرایی فاطمه زهرا و بیمارستان مجیبیان یزد تحت عمل های جراحی قرار گرفتم و نسبتاً بهتر شدم 😊 تا اینکه در تاریخ ۱۷_۳_۱۳۶۶ دوباره مجروح و اسیر شدم توی این مدت زمان... خُب هم کتک بود و هم سرمای سخت زمستانها ...که جراحتهای کلیه سمت راست من عفونت کرد و اون شرایط و دشواری ها که گفتم ایجاد شد😔 حالا من همیشه جلوی شلوار یا اون شلوار راحتی ام به اندازه یه کف دست خون بود😔 یه روزی به اسماعیل چاوشی ( مُزمد=امدادگر ) گفتم من وضعیتم خیلی خرابه و اذیت میشم اگه ممکنه برادری کن و منو بفرست بیمارستان 🥴 اسماعیل خدا خیرش بده گفت باشه یه کم صبر کن تا وقت اعزام مریضها بشه تا توراهم همراهشون بفرستم !! حالا توی اون شرایط سخت اغلب ما حمام با آب سرد میکردیم در زمستان... و این خودش بر شدت مریضی من بیشتر اثر داشت خُب موقع کتک خوردن اون ضربات کابل بر کمر و پهلوهای من اونم مریضی رو دو چندان میکرد😔 آقا یه روزی هم دکتر اومد داخل اردوگاه مریض ها هم جمع شدند ...دکتر از هر مریضی سوال میکرد که تو چِته ؟؟ اسماعیل چاوشی یه کم عربی بَلد بود برای دکتر توضیح میداد!!! دکتر هم بنا به تشخیص خودش انتخاب میکرد نه اینکه چون اسماعیل چاوشی میگه🥴 آقا نوبت به من رسید منم طبق تجربه ای که داشتم خودمو زدم به موش مُردگی و شروع کردم آخ و آوخ کردن و خودمو به بیحالی زدن 🙃 اسماعیل چاوشی میدونست دارم فیلم بازی میکنم.. دکتر بهم گفت ها اِشبیک ( ها چِته ) اسماعیل به دکتر گفت سیدی مرضش بُول دَم (ادار خونی) حالا خونهای جلوی شلوار منو نشان دکتر داد😳 دکتر گفت یالا راهی مُستَشفِع ( یالا برو بیمارستان )🌹
ادامه دارد...
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
مقاومت یعنی ایستادگی در برابر یک قدرت نظامی برتر با توکل به خدا. مقاومت یعنی از پرتاب سنگ به کلاشینکف رسیدن؛ از کلاشینکف به آر پی جی رسیدن؛ از آر پی جی به بالستیک و هایپرسونیک رسیدن؛ مقاومت یعنی عقب نرفتن، درجا نزدن؛ تکثیر شدن؛ تمام نشدن؛ مقاومت یعنی مرگ را به سخره گرفتن؛ یعنی مرگ را آوردن جلوی چشم دشمنی که میخواست مرگت را با هزار چاقو فراهم کند؛ مقاومت یعنی توان دیدن مصیبت؛ یعنی صبر، یعنی حوصله، بردباری؛ مقاومت یعنی شهادت؛ یعنی انتظار؛ مقاوت یعنی دانه دانه چیده شدن زیباترین ستاره ها در آستانه طلوع خورشید؛ مقاومت یعنی ادامه تا خودِ خودِ ظهوری که نزدیک است؛ مقاومت یعنی تفسیر دعای #اللهم_عجل_لولیك_الفرج!
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
#بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُم
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان
قسمت :۹۹
موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱😔
آقا یه ماشین وَن اومد دَم درب اردوگاه فکر کنم ما کلاً ۳ یا ۴ نفر بودیم که سوار ماشین شدیم همون اول دست های مارو از پُشت بستند و چشمهامون رو هم با یه پارچه بستند حالا دقیق یادم نیست که چند دقیقه توی راه بودیم تا رسیدیم بیمارستان تکریت🥴 دَم درب ورودی بیمارستان دستها و چشم مارو باز کردند من دیدم یه نگهبان مسلح با سلاح کلاشینکف همراه ما هستش بعدها فهمیدم اسم این نامرد رَذل علی کابلی هست😖 کسی که همیشه با کابل برق ۳ فاز اُسرا رو میزد و سر کابلش لُخت بود که سیم مسی آن پیدا بود که وقتی ضربه میزنه همون جای سیم مسی زخم میشد 😢 من همراه علی کابلی توی راهرو بیمارستان حرکت میکردیم مراجعه کنندگان دیگه هم نظامی بودند هم شخصی ...هرکه مرا درآن حال میدید خیره خیره نگاهم میکرد اما کسی جرات حرف زدن یا اظهار نظری رو نداشت😔 تا رسیدیم به قسمت پرستاری و من درد و مَرض خودم رو گفتم منو معرفی کردند به یک دکتر که داخل مطب اش بود 🧖 دکتر خودش نظامی بود و درجه سروانی داشت...با من خوش اخلاق و خوش رفتار بود دکتر پُشت میز طبابت اش نشست به من هم گفت بشین روی صندلی🪑 از علی کابلی خبری نبود و من از نبودش در کنار دکتر احساس راحتی و امنیت میکردم👨⚖دکتر دست به قلم شد و یه برگه کاغذ برداشت که برای من به اصطلاح تشگیل پرونده بده !!! گفت شیسمِک ( اسمت چیه ) محمدعلی _ محمود _ ابراهیم _ نوریان ...به عربی میگفت متوجه میشدم چی میگه!!! گفت چه مَرضی داری ؟؟؟ گفتم سیدی !! بُول دَم ( ادار خونی) یه سری تکان داد که یعنی متوجه مَرضت شدم !! گفت کجات درد داری ؟؟ گفتم سیدی پَهلوم ..کلیه ام..گفت وِنِ ( کجا )؟؟؟ پیراهنم رو زدم بالا و جای جراحات پهلو و شکمم رو نشانش دادم جای ۳۰ بخیه روی پهلوم بود و ۳۰ بخیه روی شکمم 🤨 مال عملیات کربلای ۵ بود ...خیلی تعجب کرد فهمید که واقعاً مریض هستم گفت کجا اینجوری شدی؟؟؟ فی المنطقه الحرب ( توی منطقه جنگ ) گفتم لا سیدی ( نه سیدی )گفت پس کجا ؟؟ گفتم سیدی فی المدینته اصفهان 😂 سیدی طیاره بمباران 🤥 آقا شروع کردم دروغ و چاخان گفتن دیدم اگه بگم منطقه جنگی بعدش میگه کجا و چه مدت جبهه بودی و برام دردسر میشه☹️ حالا عربی فارس باهم بُلغور میکردم تحویلش میدادم بعضی از حرف هام رو با دست اشاره میکردم مثلاً دستم رو زاویه میدادم از روی سرم ردمیکردم و با دهانم صدای انفجار در میاوردم میگفتم هواپیما اومد اصفهان بمباران کرد بوم بوم بوم😂
ادامه دارد...
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به به چه نفسی داره
عالیه 😍 ما شاالله
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جانهای شریفی که دیشب سپر بلای مردم ایران شدند..
روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد🥀🍃
#وعده_صادق۳
#پایان_اسقاطیل
#ارتش_قهرمان
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
سخنرانی استاد راجی - 030715.mp3
22.2M
🎤سخنرانی استاد راجی
در رابطه با حوادث منطقه
🔴 بسیار مهم
🔹لطفا با دقت گوش بدید
در لحظات ، ساعات و روزهای بسیار حساسی بهسر میبریم اگر غفلت کنیم در دنیا و آخرت متضرر و پشیمان خواهیم بود
و ان شاء الله نشر بدید برای دوستانتون
🔹 سردار شوشتری
با دیدن این عکس گفت:
عکس عجیبی است!
نشستهها پرواز کردند
ولی ما ایستاده ها ،
هنوز هم ایستادهایم !
کاشکی من هم توی این عکس
آن روز مینشستم ،
بلکه تا امروز "شهید" شده بودم!
نفر اول ایستاده از سمت چپ در تصویر
در ۲۶ مهرماه ۱۳۸۸ در همایش وحدتِ اقوام و مذاهب سیستانوبلوچستان حضور یافت و براثر انفجار انتحاری یکیاز عوامل گروهکِ ریگی به فیض شهادت نائل آمد.
#سردار_شوشتری
#کانال شهدای شهرستا مبارکه
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان
قسمت ۱۰۰
موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 😔
آقا حالا توی تمام این سوال و جوابهای که این دکتر عراقی از من داشت به این نتیجه رسید که برای تشخیص بهترش از مَرض من یه عکس رنگی از کلیه های من بگیره 🥴 نمیدونم چی به اون قسمت پرستاری بخش گفت که من دیدم علی کابلی ملعون که نگهبان من بود رفت و سریع با یه کاسه روغن بَد بو ( کرچک ) برگشت به من گفت محمد تَعال ( بیا ) من رفتم پیش علی کابلی دیدم یااااخدا یا حضرت عباس این کاسه تا دَرش پُر روغن هست 🥴 داد دست من و گفت یالا اُشرب ( یالا بخور ) من روغنها رو گرفتم یه نگاه به کاسه روغن میکردم یه نگاه به علی کابلی ...خدایا عجب جایی گیر افتادم🙄 یادم اومد بعد کربلا ۵ بخاطر مجروحیتم یه نامه از بنیاد شهید گرفتم اومدم اصفهان خیابان چهارباغ بالا یه دکتری بود متخصص کلیه و مجرای ادراری به نام دکتر اردستانی 🧖♂ اونم همین تجویز رو کرد ولی گفت یه استکان روغن بخور اگه نتونستی با آب پرتقال مخلوط کن تا بتونی بخوری🙃 اما اینجا یه کاسه روغن مایع در حد دو لیوان ...آقا دوباره علی کابلی گفت یالا اُشرب اِسرع( یالا بخور سریع ) خُب منم دیدم اگه نخورم فکر میکنه حُقه و کلک در کارمه ...منم یه بسم الله گفتمو چشمهامو بَستم و قُلُپ قُلپ روغن هارو خوردم🥴 حسی کردم میخام بالا بیارم و استفراغ کنم اما خدا پدر ترس رو بیامرزه ..از ترس علی کابلی خودمو کنترل کردم😂 دکتر به عربی بهم گفت فردا از کلیه هات عکس میگیریم...منو آورد تحول یه قسمتی بود به نام ردهه جراحی تحویل یه نگهبان دیگه داد ...حالا اینجا قسمت جراحی زندانیان عراقی متخلف و اسیران ایرانی بود که شامل یه راهرو و حدود ۴ اتاق ۲ تخته بود 🤨 آخر راهرو یک اتاق بود که چند نظامی عراقی اونجا بودند منم با یک ستوانیار ارتش ایران توی این اتاق بودیم ..که ظاهراً اون ستوانیار مَرض بواسیر داشت...هیچی دیگه آقا من یه موقع دیدم دل پیچه گرفتم و عجیب دلم صدا میداد فهمیدم ظاهراً اسهال گرفتم بر اثر خوردن اون روغنها... حالا درب اطاق قفل تا فردا صبح درب باز میشد به اون ستوانیار ارتش گفتم چه خاکی بر سرم کنم؟؟ گفت هیچی ؟؟ همینجا گوشه اطاق کار خودت را بکُن😔😷
ادامه دارد..
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
🔹 لیوان های قرمز پلاستیکی هم حکایتی داشت،
خصوصا چای خوردن های دسته جمعی ِصبح ها بعد از صبحانه و بعد از ظهرهای پاییزی
آنهایی که خیلی کلاس بالایی داشتند برای خالی شدن یک شیشه مربا روزها کمین می کردند تا توفیق نصیب شان شود و از لیوان های پلاستیکی رها شوند...
... و امروز در حسرت یک چای داغ دسته جمعی زیر چادرهای گردان و گروهان و در جمع همان بچه های نابیم، که نه از لیوان خبری هست، نه از گردان و چادرها و نه خیلی از همان بچه ها..
یادش بخیر
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
🌹۳ شهید حادثه تروریستی تفتان اهل اصفهان هستند
♦️ شهید مهدی پریشانی اهل خمینیشهر، شهید پویا صالحی اهل روستای علیآباد جمبزه دهاقان و شهید صالح نوربخش اهل برخوار اصفهان هستند.
🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا 🇵🇸
🌍 @ebratha_ir ایتا
🌍 @ebratha.org
به منظور تجلیل و تکريم از خانواده معظم شهدا و ایثارگران صورت گرفت
ديدار از خانواده شهيد والامقام عبدالعلی احمد پور جانباز گرامی علی روشنی، بهرام قاسمی،و خانواده جانباز متوفی ایرج مؤمن زاده در بهارستان و سپاهان شهر
در این دیدار ها که در راستای طرح سپاس و با حضور معاونت بنياد شهید مبارکه انجام گرفت از مقام شامخ شهدا و ایثارگران تجليل بعمل آمد.
یک شنبه ۶ ،آبان ۱۴۰۳
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
#بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُم
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان
قسمت : ۱۰۱
موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 😔
آقا فردا صبح نگهبان علی کابلی اومد دَم رَدهه جراحی دنبالم ...منو با خودش برد قسمت رادیولوژی بیمارستان... من به اتفاق نگهبان نشستیم روی صندلی های سالن انتظار تا نوبت ما بشه🥴 حالا اینجا هم مردم شخصی یعنی زن و بچه بودند و هم نظامی ها ...همشون یه جورایی متوجه شده بودند که من اسیر هستم و بعضی شون از سر ترحم به من نگاه میکردند منم بیشتر چشمم به مردم شخصی بود چون این چند سال اسارت اصلاً آدمهای شخصی ندیده بودم و بَرام تازگی داشت 🥴 تا نوبت رسید به من و عکس گرفتند از من باز اومدم داخل اون رَدهه (بخش ) جراحی البته اینجا بیشتر شبیه زندان بود اون بخش جراحی اصلی که مال اُسرا بود توی یک سالن دیگه بود که من آنجا هم رفتم و اُسرای بَد حال که عمل جراحی شده بودند اینجا بودند 😔 حالا اینجا توی این رَدهه یه پرستار عراقی بود به اسم لطیف که میومد زخمهارو پانسمان کنه اسم و مشخصات اُسرا رو میگرفت روی یه برگه یاداشت میکرد و باخودش میبرد من از یکی اُسرا که عرب زبان و مترجم بود سوال کردم این اسمهارو برای چی میخواد؟؟ گفت پرستار لطیف از مجاهدین عراق هست که اسامی مفقودین رو میده به اونها حالا الله اعلم 🥴 آقا عکس رادیولوژی من آماده شد دکتر عمومی که بَرام پرونده تشگیل داده بود عکس رو نشان مافوق اش که یه دکتر سرهنگ تمام بود نشان داد ظاهراً این سرهنگ متخصص جراح بود 🧖♂ اونم عکس رو گذاشت زیر نور لامپی که به دیوار بود و هِی خیره خیره نگاه میکرد حالا منم عجیب استرس داشتم که سرنوشتم چی میشه🥴 یه موقع دکتر جراح به عربی گفت عکس موزیّن ( خوب نیست) من پیش خودم گفتم عجب خاکی به سَرم شد ...یه موقع عربی عربی با دکتر عمومی همون سروان عراقی صحبت کرد و به نگهبان علی کابلی یه چیزی گفت و رفت😕 من دیدم نگهبان رفت از قسمت پرستاری یه چیزایی گرفت و اومد...حالا اینها چی بود؟؟ یه قطعه صابون کوچک و یه سِرُم خالی با شیلنگ اش بدون سوزن🙃
ادامه دارد...
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان
قسمت ۱۰۲ 🌻
موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 🌸
خُب حالا وقتی این صابون و جلد سِرُم رو به من داد به عربی گفت که باید این صابون رو در سِرُم قرار بدی و آب بریزی و خوب تکان بدی تا این صابون توی آب حل بشه و با اشاره میگفت باید بری داخل توالت بشینی و از پُشت این شیلنگ سِرُم رو بدی داخل رودهات تا این آب کف صابون بره داخل رودهات و تمام رودهات تخلیه بشه🥴 باورش و انجامش برام سخت بود آخه این چه جور طبابت هست 🙃 یه جایی گیر کرده بودم که نه راه پَس داشتم نه راه پیش 😂 یه طبابت قُرون وُسطایی بود که باید انجام میدادم😖 حالا بدبختی من اینجا بود که نگهبان علی کابلی اجازه نداد درب توالت رو ببندم گفت باید من ببینم😂 مَردک بیشرف و بیشعور نمیدونم فکر میکرد من حُقه و کلک دارم و ممکنه آب و صابون رو بریزم داخل توالت از این جهت میخواست مراقب باشه یا براش یه تفریحی داشت دیدن این کار🥴 بهرجهت از سر ترس این طبابت رو انجام دادم اما چه انجام دادنی!!!،پدرم در آمد روزگارم سیاه شد از درد .. آخه فردای همین روز چنان ضعف گرفته بودم که چشمهام تیره و تار میدید😢 باز فردا همین روز به هر خاک بر سَری بود رفتم دوباره به همراه نگهبان علی کابلی رادیولوژی بیمارستان و عکس گرفتم از کلیه هام باز فردای همین روز منتظر جواب ماندم که جواب اومد و باز تشخیص همون سرهنگی که دکتر جراح بود🥴 چشم در چشم دکتر داشتم و توی دلم خدا خدا میکردم که جواب عکس مثبت باشه !!! دکتر باز دوباره عکس رو گذاشت زیر نور و خوب دقت کرد و گفت زیّین ( خوب هست ) یه نفس راحتی کشیدم و خدا شکر کردم که از اون روغن های بد بو و آب و صابون نجات پیدا کردم🌹
ادامه دارد...
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان
قسمت : ۱۰۳ 🌾
موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 🌻
خُب منو دوباره بردند داخل رَدهه جراحی و من منتظر طبابت بعد نتیجه رادیولوژی بودم ... حالا اینجا داخل رَدهه چند عراقی نظامی متخلف جنگ بودند که در روز من میتونستم باهاشون ارتباط بگیرم اون نگهبان ردهه هم ایرادی نمیگرفت 🥴 یه روزی رفتم پیش این عراقیها آخر رَدهه باهاشون سلام و حال و احوال کردم و میخندیدم 😁 عراقیها خیلی خوشحال بودند که یه اسیر ایرانی داره باهاشون خوش و بِش میکنه!! از من سوال کردند اسمت چیه ؟؟ اهل کجای؟؟ خیلی راحت جواب میدادم ..یکی شون بهم میگفت محمد اَنتَ حُریّه ( تو آزاد مرد هستی ) بین این چند نظامی که اینجا بودند یکی شون گیج و مَنگ بود از بَس که اینو زیر شکنجه زده بودند فراموشی گرفته بود و هیچ هوش حسابی نداشت 😔 به اونهای دیگه گفتم من اینو ببرم حمام و شستشو بِدم ؟؟ باورشون نمیشد که مَنی که در جبهه جنگ باهاشون میجنگیدم و الان اسیر شدم میخوام هموطن آنها رو ببرم حمام و شستشو بدم😊 اومدم از نگهبان هم اجازه گرفتم که سیدی اجازه هست من اینو (سرباز مریض عراقی ) ببرم حمام؟؟ نگهبان اسمش علی بود گفت یالا مومُشگل ( یالا مشگلی نیست ) حالا نگهبان علی چهار چشمی و با تعجب داشت رفتار منو نسبت به هموطن خودش نگاه میکرد!!! سرباز مریض عراقی رو آوردم دَم حمام لباس هاشو در آوردم شورت پاهاش کردم و آوردمش زیر دوش آب گرم از لیف و صابون و شامپو خبری نبود فقط آب گرم 🥴 منم دوش آب گرم رو روی بدنش باز کردم و بدنش رو زیر آب گرم ماساژ میدادم تمام بدنش سیاه و کبود و مُتوَرم بود از بَس که کتک خورده بود و شکنجه شده بود حالا بخاطر چی ؟؟ نمیدونم !!! حسی کردم این سرباز مریض عراقی خیییلی از رفتارم خوشحال شده اما گیج گیج بود باید دستشو میگرفتم تا بتونه حرکت کنه..😔 وقتی زیر دوش آب گرم خوب شستشو دادمِش آوردمِش توی راهرو و با ملحَفه رو تختی ام بدنشو خُشگ کردم🌹
ادامه دارد...
1- امام خامنه ای:
اگر "#غلطی" از آنها [سردمداران رژیم صهیونیستی] سر بزند، جمهوری اسلامی «تلآویو» و «حیفا» را با خاک یکسان خواهد کرد.
2- امام خامنه ای:
این حرکت شرورانهای است که دو شب پیش اینجا انجام دادند.(۴) خب، یک "#غلطی" کردند.
3- قدرت و توانایی و ابتکار و ارادهی ملّت ایران را هنوز نتوانستهاند درست بفهمند؛ این را ما باید به اینها بفهمانیم. کیفیّت کار را مسئولین ما باید تشخیص بدهند و "#درست_بفهمند" و آنچه صلاح این کشور و این ملّت است، آن را انجام بدهند.
نتیجه:
مسئولان اگر «#تلآویو» و «#حیفا» را با خاک یکسان نکنند،
یا خود را در برابر ولایت صاحبنظر می دانند و یا #درست_نمیفهمند.
چرا که امام خامنه ای پیش نیاز با خاک یکسان کردن «#تلآویو» و «#حیفا» را ارتکاب #غلطی دانستند (بند 1) که آنها "#غلطی" مرتکب شدند(بند 2).
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم تشییع
«سرگرد حمزه جهاندیده »از دلاورمردان نیروی پدافند ارتش همیشه قهرمان و از تبارِ ایل سلحشورِ بهمئی (طایفه علاالدینی) متولدِ روستای سَردُو_
حرمت خون شهیدان روحفظ کنیم👌
🔹مطمئن باشید ملت غيور ایران انتقام سختی می گیرید از این سگِ هارِ آمریکا رژیم صهیونیستی
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان
قسمت ۱۰۴ 🌻
موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 🌸
آقا وقتی من بدن این سرباز مریض روانی فلک زده عراقی رو شستشو دادم و با مَلحفه تُشک تختم خُشگ اش کردم اون نگهبان علی بِر و بِر داشت منو نگاه میکرد توی کف من مانده بود😂 از نظر خودش من دشمنش بودم که الان اسیرش هستم ..اون عراقیهای دیگه هم منو میدیدند وقتی این سرباز رو بردم پیش آنها از ذوق و خوشحالی میخندیدند و دست منو میگرفتند و هَمی به من میگفتند محمد انت حریّه انت حریّه یه موقع نگهبان علی صدا زد محمد تَعال ( بیا ) رفتم پیشش گفتم نعم سیدی ( بله قربان ) به عربی گفت محمد کدام اردوگاهی ؟؟ گفتم سیدی قَفس اِحد عَشر اردوگاه ۱۱ ... وقتی اینو گفتم زد زیر خنده و قاه قاه قاه میخندید...یه موقع با حالت خنده بهم گفت محمد قَفس اِحد عَشر کُلش حَرس الخمینی ( اردوگاه ۱۱ همه شون پاسدار خمینی هستند) منم ناخداگاه خندیدم😂 و جوابش گفتم لا والله سیدی مو حَرس الخمینی ( نه بخدا پاسدار خمینی نیستند ) بعد باهاش راحت شدم بهش گفتم نگهبان کدام اردوگاه هستی ؟؟؟ گفت اردوگاه ۱۴ بهم میگفت اناَ فی القفس اَربعته عَشر جَلاد ( من توی اردوگاه ۱۴ جلاد هستم ) بزن خیلی خوب 😳😔 ذوق میکرد که توی اردوگاه ۱۴ اُسرای فلک زده رو خوب میزده😢 اغلب اُسرای که توی این بخش بودند غالباً یا بواسیر داشتند یا زردی داشتند یا به نوعی احتیاج به عمل های جراحی و درمان داشتند ... حالا شما فکر نکنید که عراقیها دلسوز ما بودند که مارو به بیمارستان جهت درمان یا مداوا میاوردند نه بخدا فقط بخاطر آزمایش های خاص پزشگی و عمل های جراحی دانشجوهای پزشگی که این عمل های جراحی رو روی اسیر فلک زده بجای موش آزمایشگاهی انجام میدادند 😢😔حالا یه اسیر دیگه اینجا بود که بچه تهران و سرباز ارتش بود ...به من گفت محمد من این مَلحفه تُشک تختم رو میخوام کِش برم ( سرقت کنم ) ببرم اردوگاه و ازش شورت بدوزم🙃 بهش گفتم چه جوری ؟؟ اگه عراقیها بفهمند پدرت رو در میارند 🥴
ادامه دارد..
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
در آستانه ۱۳ آبان سالروز تسخير لانه جاسوسی آمریکا، روز ملی مبارزه با استکبار جهانی و هفته دانش آموزی صورت گرفت
دیدار امام جمعه محترم مبارکه به همراه رياست بنياد شهید و امور ایثارگران شهرستان با مادر شهيدان والامقام نعمت اله مهدوی و غلامعلی شهریاری در سجادیه و خانواده شهيد مدافع حرم سید عزیز اله حسینی در قهنویه
در این ديدارها ضمن گرامی داشت یاد و خاطره شهدای دانش آموز از خانواده معظم شهدا تجليل بعمل آمد
لازم به ذکر است برادران شهيد نعمت اله متولد ۴ فروردین ۱۳۴۴شهرستان مبارکه لنج شهادت ۱۲،آبان ۱۳۶۱ عملیات محرم و غلامعلی متولد ۳،خرداد ۱۳۴۷ شهرستان مبارکه طالخونچه، شهادت ۱۳،آبان ۱۳۶۲ منطقه عملیاتی مريوان، و شهید مدافع حرم سید عزیز اله حسینی در تاریخ ۱۲ مرداد ۱۳۶۳ کشور افغانستان متولد و در تاریخ ۱۴،بهمن ۱۳۹۴، در سوريه به فيض عظمای شهادت نائل آمدند
پنجشنبه ،۱۰ ، آبان ۱۴۰۳
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
پرسش و پاسخ
پیرامون هشت سال دفاع مقدس
🔸 سوال : علت غفلت مسئولین ما از حمله قریب الوقوع صدام در سال ۵۹ با توجه به نشانههای واضح آن چه بود؟
🔸 چرا بعد از حمله عراق و نفوذ در شهرهای مرزی، باز هم پشتیبانی لازم صورت نگرفت
پاسخ سوال ۱:
باسلام
با پیروزی انقلاب جنگ و تصاحب قدرت هم توسط گروههای مختلف سیاسی بر علیه انقلاب آغاز شد ،
گروههای برانداز مثل مجاهدین و فدائیان و بقایای رژیم شاه و غیر با حمایتهای خارجی سعی میکردند آرامش را در جامعه بر هم بزنند و با انواع توطئهها بخش بزرگی از نیروهای ارتش را در ۳ استان غربی درگیر کردند. ارتش هم به واسطه انقلاب دچار تصفیه شدیدی شد و قسمت فنی و پشتیبانی و نگهداری آن هم که ر اختیار غربیها بود با خروج آنان عملاً بیشتر تانکها و نفربرها و تجهیزات پیشرفته از کار افتادند.
رئیس جمهور هم معتقد بود که با وجود سازمان ملل صدام نمیتواند به ایران حمله کند و بنابراین از اساس حمله خارجی را قبول نداشت.
و از طرف دیگر با همه توان سعی میکرد رابطه ارتش و سپاه وجود نداشته باشد.
بنابراین چند عامل مهم ، یکی در هم ریختگی کشور ، اختلافات داخلی ، درگیری و جنگ نظامی در سه استان غرب کشور ناآماده بودن ارتش و از همه مهمتر بنی صدر معتقد بود که جنگ رخ نخواهد داد.
ناآمادگی ارتش به دلایل مختلف باعث شد تا به سختی بتواند با توان بسیار کمی وارد جنگ شود و بعد از چند عملیات ناموفق به خصوص در شانزدهم دی ماه ۵۹ در هویزه به این نتیجه رسید که با توان فعلی نمیتوان دشمن را بیرون کرد.
طبق معیارهای نظامی باید توان حمله کننده سه برابر نیروی دفاع کننده باشد در حالی که توان ارتش در آن زمان کمتر از توان ارتش عراق بود.
پاسخ سوال ۲:
سپاه هم فاقد سازمان رزم و تشکیلات نظامی بود و نیروهای سپاهی در قالب گروههای ۳۰ ۴۰ نفره از هر استان به جبهه اعزام میشدند بدون اینکه بدانند جنگ یعنی چه.
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
یک روز در فرودگاه ، شهید حاج احمد کاظمی را دیدم .ایشان بعد از احوالپرسی از من پرسیدند :حاج مرتضی دستت چطور است؟ مواظبش هستی ؟ گفتم: بله یک دست مصنوعی گذاشته ام که به عصب های قطع شده دستم آسیبی نرسد و زیاد درد نکند .
حاج احمد گفتند: خدا پدرت را بیامرزد این را نمیگویم. میگویم مواظبش هستی که با ماشینی، درجه ایی ، پست و مقامی تعویضش نکنی؟سرم را به پایین انداختم و سکوت کردم.
ایشان ادامه دادند :اگر یک سکه بهار آزادی در جیبت باشد و هنگام رانندگی یک مرتبه به یادت بیفتد سریعا دستت را از فرمان بر نمیداری و روی جیبت نمیگذاری که ببینی سکه سر جایش هست یا نه؛
آیا این دستی که در راه خدا داده ای ارزشش به اندازه یک سکه نیست که هر شب ببینی دستت را داری ، دستت چطور است ؟ سر جایش هست یا با چیزی عوضش کرده ای؟پس مواظب باش با چیزی عوضش نکنی .
راوی :آزاده حاج مرتضی حاج باقری ، آزاده اردوگاه 12 که از ناحیه دست راست جانبازهستند .(قطع دست)
#کانال شهدای شهرستان مبارکه