eitaa logo
شهدای شهرستان مبارکه
336 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
661 ویدیو
15 فایل
#این کانال جهت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت ومعرفی شهدای شهرستان مبارکه ایجاد شده است ⚘️ شادی ارواح مطهر شهدا صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان قسمت :۹۹ موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱😔 آقا یه ماشین وَن اومد دَم درب اردوگاه فکر کنم ما کلاً ۳ یا ۴ نفر بودیم که سوار ماشین شدیم همون اول دست های مارو از پُشت بستند و چشمهامون رو هم با یه پارچه بستند حالا دقیق یادم نیست که چند دقیقه توی راه بودیم تا رسیدیم بیمارستان تکریت🥴 دَم درب ورودی بیمارستان دستها و چشم مارو باز کردند من دیدم یه نگهبان مسلح با سلاح کلاشینکف همراه ما هستش بعدها فهمیدم اسم این نامرد رَذل علی کابلی هست😖 کسی که همیشه با کابل برق ۳ فاز اُسرا رو میزد و سر کابلش لُخت بود که سیم مسی آن پیدا بود که وقتی ضربه میزنه همون جای سیم مسی زخم می‌شد 😢 من همراه علی کابلی توی راهرو بیمارستان حرکت میکردیم مراجعه کنندگان دیگه هم نظامی بودند هم شخصی ...هرکه مرا درآن حال می‌دید خیره خیره نگاهم میکرد اما کسی جرات حرف زدن یا اظهار نظری رو نداشت😔 تا رسیدیم به قسمت پرستاری و من درد و مَرض خودم رو گفتم منو معرفی کردند به یک دکتر که داخل مطب اش بود 🧖 دکتر خودش نظامی بود و درجه سروانی داشت...با من خوش اخلاق و خوش رفتار بود دکتر پُشت میز طبابت اش نشست به من هم گفت بشین روی صندلی🪑 از علی کابلی خبری نبود و من از نبودش در کنار دکتر احساس راحتی و امنیت میکردم👨‍⚖دکتر دست به قلم شد و یه برگه کاغذ برداشت که برای من به اصطلاح تشگیل پرونده بده !!! گفت شیسمِک ( اسمت چیه ) محمدعلی _ محمود _ ابراهیم _ نوریان ...به عربی میگفت متوجه می‌شدم چی میگه!!! گفت چه مَرضی داری ؟؟؟ گفتم سیدی !! بُول دَم ( ادار خونی) یه سری تکان داد که یعنی متوجه مَرضت شدم !! گفت کجات درد داری ؟؟ گفتم سیدی پَهلوم ..کلیه ام..گفت وِنِ ( کجا )؟؟؟ پیراهنم رو زدم بالا و جای جراحات پهلو و شکمم رو نشانش دادم جای ۳۰ بخیه روی پهلوم بود و ۳۰ بخیه روی شکمم 🤨 مال عملیات کربلای ۵ بود ...خیلی تعجب کرد فهمید که واقعاً مریض هستم گفت کجا اینجوری شدی؟؟؟ فی المنطقه الحرب ( توی منطقه جنگ ) گفتم لا سیدی ( نه سیدی )گفت پس کجا ؟؟ گفتم سیدی فی المدینته اصفهان 😂 سیدی طیاره بمباران 🤥 آقا شروع کردم دروغ و چاخان گفتن دیدم اگه بگم منطقه جنگی بعدش میگه کجا و چه مدت جبهه بودی و برام دردسر میشه☹️ حالا عربی فارس باهم بُلغور میکردم تحویلش می‌دادم بعضی از حرف هام رو با دست اشاره میکردم مثلاً دستم رو زاویه میدادم از روی سرم ردمیکردم و با دهانم صدای انفجار در میاوردم میگفتم هواپیما اومد اصفهان بمباران کرد بوم بوم بوم😂 ادامه دارد... شهدای شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به به چه نفسی داره عالیه 😍 ما شاالله شهدای شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جان‌های شریفی که دیشب سپر بلای مردم ایران شدند.. روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد🥀🍃 شهدای شهرستان مبارکه
سخنرانی استاد راجی - 030715.mp3
22.2M
🎤سخنرانی استاد راجی در رابطه با حوادث منطقه 🔴 بسیار مهم 🔹لطفا با دقت گوش بدید در لحظات ، ساعات و روزهای بسیار حساسی به‌سر می‌بریم اگر غفلت کنیم در دنیا و آخرت متضرر و پشیمان خواهیم بود و ان شاء الله نشر بدید برای دوستانتون
🔹 سردار شوشتری با دیدن این عکس گفت: عکس عجیبی است! نشسته‌ها پرواز کردند ولی ما ایستاده‌ ها ، هنوز هم ایستاده‌ایم ! کاشکی من هم توی این عکس آن روز می‌نشستم ، بلکه تا امروز "شهید" شده بودم! نفر اول ایستاده از سمت چپ در تصویر در ۲۶ مهرماه ۱۳۸۸ در همایش وحدتِ اقوام و مذاهب سیستان‌وبلوچستان حضور یافت و براثر انفجار انتحاری یکی‌از عوامل گروهکِ ریگی به فیض شهادت نائل آمد. ‌‌‍‌‎ شهدای شهرستا مبارکه
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان قسمت ۱۰۰ موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 😔 آقا حالا توی تمام این سوال و جواب‌های که این دکتر عراقی از من داشت به این نتیجه رسید که برای تشخیص بهترش از مَرض من یه عکس رنگی از کلیه های من بگیره 🥴 نمیدونم چی به اون قسمت پرستاری بخش گفت که من دیدم علی کابلی ملعون که نگهبان من بود رفت و سریع با یه کاسه روغن بَد بو ( کرچک ) برگشت به من گفت محمد تَعال ( بیا ) من رفتم پیش علی کابلی دیدم یااااخدا یا حضرت عباس این کاسه تا دَرش پُر روغن هست 🥴 داد دست من و گفت یالا اُشرب ( یالا بخور ) من روغن‌ها رو گرفتم یه نگاه به کاسه روغن میکردم یه نگاه به علی کابلی ...خدایا عجب جایی گیر افتادم🙄 یادم اومد بعد کربلا ۵ بخاطر مجروحیتم یه نامه از بنیاد شهید گرفتم اومدم اصفهان خیابان چهارباغ بالا یه دکتری بود متخصص کلیه و مجرای ادراری به نام دکتر اردستانی 🧖‍♂ اونم همین تجویز رو کرد ولی گفت یه استکان روغن بخور اگه نتونستی با آب پرتقال مخلوط کن تا بتونی بخوری🙃 اما اینجا یه کاسه روغن مایع در حد دو لیوان ...آقا دوباره علی کابلی گفت یالا اُشرب اِسرع( یالا بخور سریع ) خُب منم دیدم اگه نخورم فکر میکنه حُقه و کلک در کارمه ...منم یه بسم الله گفتمو چشمهامو بَستم و قُلُپ قُلپ روغن هارو خوردم🥴 حسی کردم میخام بالا بیارم و استفراغ کنم اما خدا پدر ترس رو بیامرزه ..از ترس علی کابلی خودمو کنترل کردم😂 دکتر به عربی بهم گفت فردا از کلیه هات عکس میگیریم...منو آورد تحول یه قسمتی بود به نام ردهه جراحی تحویل یه نگهبان دیگه داد ...حالا اینجا قسمت جراحی زندانیان عراقی متخلف و اسیران ایرانی بود که شامل یه راهرو و حدود ۴ اتاق ۲ تخته بود 🤨 آخر راهرو یک اتاق بود که چند نظامی عراقی اونجا بودند منم با یک ستوانیار ارتش ایران توی این اتاق بودیم ..که ظاهراً اون ستوانیار مَرض بواسیر داشت...هیچی دیگه آقا من یه موقع دیدم دل پیچه گرفتم و عجیب دلم صدا میداد فهمیدم ظاهراً اسهال گرفتم بر اثر خوردن اون روغن‌ها... حالا درب اطاق قفل تا فردا صبح درب باز می‌شد به اون ستوانیار ارتش گفتم چه خاکی بر سرم کنم؟؟ گفت هیچی ؟؟ همین‌جا گوشه اطاق کار خودت را بکُن😔😷 ادامه دارد.. شهدای شهرستان مبارکه
🔹 لیوان های قرمز پلاستیکی هم حکایتی داشت، خصوصا چای خوردن های دسته جمعی ِصبح ها بعد از صبحانه و بعد از ظهرهای پاییزی آنهایی که خیلی کلاس بالایی داشتند برای خالی شدن یک شیشه مربا روزها کمین می کردند تا توفیق نصیب شان شود و از لیوان های پلاستیکی رها شوند... ... و امروز در حسرت یک چای داغ دسته جمعی زیر چادرهای گردان و گروهان و در جمع همان بچه های نابیم، که نه از لیوان خبری هست، نه از گردان و چادرها و نه خیلی از همان بچه ها.. یادش بخیر شهدای شهرستان مبارکه
🌹۳ شهید حادثه تروریستی تفتان اهل اصفهان هستند ♦️ شهید مهدی پریشانی اهل خمینی‌شهر، شهید پویا صالحی اهل روستای علی‌آباد جمبزه دهاقان و شهید صالح نوربخش اهل برخوار اصفهان هستند. 🇮🇷کانال‌های نشریه عبرتهای عاشورا 🇵🇸 🌍 @ebratha_ir ایتا 🌍 @ebratha.org
به منظور تجلیل و تکريم از خانواده معظم شهدا و ایثارگران صورت گرفت ديدار از خانواده شهيد والامقام عبدالعلی احمد پور جانباز گرامی علی روشنی، بهرام قاسمی،و خانواده جانباز متوفی ایرج مؤمن زاده در بهارستان و سپاهان شهر در این دیدار ها که در راستای طرح سپاس و با حضور معاونت بنياد شهید مبارکه انجام گرفت از مقام شامخ شهدا و ایثارگران تجليل بعمل آمد. یک شنبه ۶ ،آبان ۱۴۰۳ @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه 🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان قسمت : ۱۰۱ موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 😔 آقا فردا صبح نگهبان علی کابلی اومد دَم رَدهه جراحی دنبالم ...منو با خودش برد قسمت رادیولوژی بیمارستان... من به اتفاق نگهبان نشستیم روی صندلی های سالن انتظار تا نوبت ما بشه🥴 حالا اینجا هم مردم شخصی یعنی زن و بچه بودند و هم نظامی ها ...همشون یه جورایی متوجه شده بودند که من اسیر هستم و بعضی شون از سر ترحم به من نگاه می‌کردند منم بیشتر چشمم به مردم شخصی بود چون این چند سال اسارت اصلاً آدمهای شخصی ندیده بودم و بَرام تازگی داشت 🥴 تا نوبت رسید به من و عکس گرفتند از من باز اومدم داخل اون رَدهه (بخش ) جراحی البته اینجا بیشتر شبیه زندان بود اون بخش جراحی اصلی که مال اُسرا بود توی یک سالن دیگه بود که من آنجا هم رفتم و اُسرای بَد حال که عمل جراحی شده بودند اینجا بودند 😔 حالا اینجا توی این رَدهه یه پرستار عراقی بود به اسم لطیف که میومد زخمهارو پانسمان کنه اسم و مشخصات اُسرا رو می‌گرفت روی یه برگه یاداشت میکرد و باخودش میبرد من از یکی اُسرا که عرب زبان و مترجم بود سوال کردم این اسمهارو برای چی میخواد؟؟ گفت پرستار لطیف از مجاهدین عراق هست که اسامی مفقودین رو میده به اونها حالا الله اعلم 🥴 آقا عکس رادیولوژی من آماده شد دکتر عمومی که بَرام پرونده تشگیل داده بود عکس رو نشان مافوق اش که یه دکتر سرهنگ تمام بود نشان داد ظاهراً این سرهنگ متخصص جراح بود 🧖‍♂ اونم عکس رو گذاشت زیر نور لامپی که به دیوار بود و هِی خیره خیره نگاه می‌کرد حالا منم عجیب استرس داشتم که سرنوشتم چی میشه🥴 یه موقع دکتر جراح به عربی گفت عکس موزیّن ( خوب نیست) من پیش خودم گفتم عجب خاکی به سَرم شد ...یه موقع عربی عربی با دکتر عمومی همون سروان عراقی صحبت کرد و به نگهبان علی کابلی یه چیزی گفت و رفت😕 من دیدم نگهبان رفت از قسمت پرستاری یه چیزایی گرفت و اومد...حالا اینها چی بود؟؟ یه قطعه صابون کوچک و یه سِرُم خالی با شیلنگ اش بدون سوزن🙃 ادامه دارد... شهدای شهرستان مبارکه
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان قسمت ۱۰۲ 🌻 موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 🌸 خُب حالا وقتی این صابون و جلد سِرُم رو به من داد به عربی گفت که باید این صابون رو در سِرُم قرار بدی و آب بریزی و خوب تکان بدی تا این صابون توی آب حل بشه و با اشاره میگفت باید بری داخل توالت بشینی و از پُشت این شیلنگ سِرُم رو بدی داخل رودهات تا این آب کف صابون بره داخل رودهات و تمام رودهات تخلیه بشه🥴 باورش و انجامش برام سخت بود آخه این چه جور طبابت هست 🙃 یه جایی گیر کرده بودم که نه راه پَس داشتم نه راه پیش 😂 یه طبابت قُرون وُسطایی بود که باید انجام میدادم😖 حالا بدبختی من اینجا بود که نگهبان علی کابلی اجازه نداد درب توالت رو ببندم گفت باید من ببینم😂 مَردک بی‌شرف و بی‌شعور نمیدونم فکر می‌کرد من حُقه و کلک دارم و ممکنه آب و صابون رو بریزم داخل توالت از این جهت می‌خواست مراقب باشه یا براش یه تفریحی داشت دیدن این کار🥴 بهرجهت از سر ترس این طبابت رو انجام دادم اما چه انجام دادنی!!!،پدرم در آمد روزگارم سیاه شد از درد .. آخه فردای همین روز چنان ضعف گرفته بودم که چشمهام تیره و تار میدید😢 باز فردا همین روز به هر خاک بر سَری بود رفتم دوباره به همراه نگهبان علی کابلی رادیولوژی بیمارستان و عکس گرفتم از کلیه هام باز فردای همین روز منتظر جواب ماندم که جواب اومد و باز تشخیص همون سرهنگی که دکتر جراح بود🥴 چشم در چشم دکتر داشتم و توی دلم خدا خدا میکردم که جواب عکس مثبت باشه !!! دکتر باز دوباره عکس رو گذاشت زیر نور و خوب دقت کرد و گفت زیّین ( خوب هست ) یه نفس راحتی کشیدم و خدا شکر کردم که از اون روغن های بد بو و آب و صابون نجات پیدا کردم🌹 ادامه دارد... شهدای شهرستان مبارکه
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان قسمت : ۱۰۳ 🌾 موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 🌻 خُب منو دوباره بردند داخل رَدهه جراحی و من منتظر طبابت بعد نتیجه رادیولوژی بودم ... حالا اینجا داخل رَدهه چند عراقی نظامی متخلف جنگ بودند که در روز من میتونستم باهاشون ارتباط بگیرم اون نگهبان ردهه هم ایرادی نمی‌گرفت 🥴 یه روزی رفتم پیش این عراقیها آخر رَدهه باهاشون سلام و حال و احوال کردم و می‌خندیدم 😁 عراقیها خیلی خوشحال بودند که یه اسیر ایرانی داره باهاشون خوش و بِش میکنه!! از من سوال کردند اسمت چیه ؟؟ اهل کجای؟؟ خیلی راحت جواب میدادم ..یکی شون بهم میگفت محمد اَنتَ حُریّه ( تو آزاد مرد هستی ) بین این چند نظامی که اینجا بودند یکی شون گیج و مَنگ بود از بَس که اینو زیر شکنجه زده بودند فراموشی گرفته بود و هیچ هوش حسابی نداشت 😔 به اونهای دیگه گفتم من اینو ببرم حمام و شستشو بِدم ؟؟ باورشون نمی‌شد که مَنی که در جبهه جنگ باهاشون میجنگیدم و الان اسیر شدم میخوام هم‌وطن آنها رو ببرم حمام و شستشو بدم😊 اومدم از نگهبان هم اجازه گرفتم که سیدی اجازه هست من اینو (سرباز مریض عراقی ) ببرم حمام؟؟ نگهبان اسمش علی بود گفت یالا مومُشگل ( یالا مشگلی نیست ) حالا نگهبان علی چهار چشمی و با تعجب داشت رفتار منو نسبت به هم‌وطن خودش نگاه می‌کرد!!! سرباز مریض عراقی رو آوردم دَم حمام لباس هاشو در آوردم شورت پاهاش کردم و آوردمش زیر دوش آب گرم از لیف و صابون و شامپو خبری نبود فقط آب گرم 🥴 منم دوش آب گرم رو روی بدنش باز کردم و بدنش رو زیر آب گرم ماساژ میدادم تمام بدنش سیاه و کبود و مُتوَرم بود از بَس که کتک خورده بود و شکنجه شده بود حالا بخاطر چی ؟؟ نمیدونم !!! حسی کردم این سرباز مریض عراقی خیییلی از رفتارم خوشحال شده اما گیج گیج بود باید دستشو میگرفتم تا بتونه حرکت کنه..😔 وقتی زیر دوش آب گرم خوب شستشو دادمِش آوردمِش توی راهرو و با ملحَفه رو تختی ام بدنشو خُشگ کردم🌹 ادامه دارد...
1- امام خامنه ای: اگر "" از آنها [سردمداران رژیم صهیونیستی] سر بزند، جمهوری اسلامی «تل‌آویو» و «حیفا» را با خاک یکسان خواهد کرد. 2- امام خامنه ای: این حرکت شرورانه‌ای است که دو شب پیش اینجا انجام دادند.(۴) خب، یک "" کردند. 3- قدرت و توانایی و ابتکار و اراده‌ی ملّت ایران را هنوز نتوانسته‌اند درست بفهمند؛ این را ما باید به اینها بفهمانیم. کیفیّت کار را مسئولین ما باید تشخیص بدهند و "" و آنچه صلاح این کشور و این ملّت است، آن را انجام بدهند. نتیجه: مسئولان اگر «» و «» را با خاک یکسان نکنند، یا خود را در برابر ولایت صاحبنظر می دانند و یا . چرا که امام خامنه ای پیش نیاز با خاک یکسان کردن «» و «» را ارتکاب دانستند (بند 1) که آنها "" مرتکب شدند(بند 2).
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم تشییع «سرگرد حمزه جهاندیده »از دلاورمردان نیروی پدافند  ارتش همیشه قهرمان و از تبارِ ایل سلحشورِ بهمئی (طایفه علاالدینی) متولدِ روستای سَردُو_ حرمت خون شهیدان رو‌حفظ کنیم👌 🔹مطمئن باشید ملت غيور ایران انتقام سختی می گیرید از این سگِ هارِ آمریکا رژیم صهیونیستی @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان قسمت ۱۰۴ 🌻 موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 🌸 آقا وقتی من بدن این سرباز مریض روانی فلک زده عراقی رو شستشو دادم و با مَلحفه تُشک تختم خُشگ اش کردم اون نگهبان علی بِر و بِر داشت منو نگاه میکرد توی کف من مانده بود😂 از نظر خودش من دشمنش بودم که الان اسیرش هستم ..اون عراقیهای دیگه هم منو می‌دیدند وقتی این سرباز رو بردم پیش آنها از ذوق و خوشحالی می‌خندیدند و دست منو می‌گرفتند و هَمی به من می‌گفتند محمد انت حریّه انت حریّه یه موقع نگهبان علی صدا زد محمد تَعال ( بیا ) رفتم پیشش گفتم نعم سیدی ( بله قربان ) به عربی گفت محمد کدام اردوگاهی ؟؟ گفتم سیدی قَفس اِحد عَشر اردوگاه ۱۱ ... وقتی اینو گفتم زد زیر خنده و قاه قاه قاه میخندید...یه موقع با حالت خنده بهم گفت محمد قَفس اِحد عَشر کُلش حَرس الخمینی ( اردوگاه ۱۱ همه شون پاسدار خمینی هستند) منم ناخداگاه خندیدم😂 و جوابش گفتم لا والله سیدی مو حَرس الخمینی ( نه بخدا پاسدار خمینی نیستند ) بعد باهاش راحت شدم بهش گفتم نگهبان کدام اردوگاه هستی ؟؟؟ گفت اردوگاه ۱۴ بهم میگفت اناَ فی القفس اَربعته عَشر جَلاد ( من توی اردوگاه ۱۴ جلاد هستم ) بزن خیلی خوب 😳😔 ذوق میکرد که توی اردوگاه ۱۴ اُسرای فلک زده رو خوب میزده😢 اغلب اُسرای که توی این بخش بودند غالباً یا بواسیر داشتند یا زردی داشتند یا به نوعی احتیاج به عمل های جراحی و درمان داشتند ... حالا شما فکر نکنید که عراقیها دلسوز ما بودند که مارو به بیمارستان جهت درمان یا مداوا میاوردند نه بخدا فقط بخاطر آزمایش های خاص پزشگی و عمل های جراحی دانشجوهای پزشگی که این عمل های جراحی رو روی اسیر فلک زده بجای موش آزمایشگاهی انجام میدادند 😢😔حالا یه اسیر دیگه اینجا بود که بچه تهران و سرباز ارتش بود ...به من گفت محمد من این مَلحفه تُشک تختم رو میخوام کِش برم ( سرقت کنم ) ببرم اردوگاه و ازش شورت بدوزم🙃 بهش گفتم چه جوری ؟؟ اگه عراقیها بفهمند پدرت رو در میارند 🥴 ادامه دارد.. شهدای شهرستان مبارکه
در آستانه ۱۳ آبان سالروز تسخير لانه جاسوسی آمریکا، روز ملی مبارزه با استکبار جهانی و هفته دانش آموزی صورت گرفت دیدار امام جمعه محترم مبارکه به همراه رياست بنياد شهید و امور ایثارگران شهرستان با مادر شهيدان والامقام نعمت اله مهدوی و غلامعلی شهریاری در سجادیه و خانواده شهيد مدافع حرم سید عزیز اله حسینی در قهنویه در این ديدارها ضمن گرامی داشت یاد و خاطره شهدای دانش آموز از خانواده معظم شهدا تجليل بعمل آمد لازم به ذکر است برادران شهيد نعمت اله متولد ۴ فروردین ۱۳۴۴شهرستان مبارکه لنج شهادت ۱۲،آبان ۱۳۶۱ عملیات محرم و غلامعلی متولد ۳،خرداد ۱۳۴۷ شهرستان مبارکه طالخونچه، شهادت ۱۳،آبان ۱۳۶۲ منطقه عملیاتی مريوان، و شهید مدافع حرم سید عزیز اله حسینی در تاریخ ۱۲ مرداد ۱۳۶۳ کشور افغانستان متولد و در تاریخ ۱۴،بهمن ۱۳۹۴، در سوريه به فيض عظمای شهادت نائل آمدند پنجشنبه ،۱۰ ، آبان ۱۴۰۳ @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
پرسش و پاسخ پیرامون هشت سال دفاع مقدس 🔸 سوال : علت غفلت مسئولین ما از حمله قریب الوقوع صدام در سال ۵۹ با توجه به نشانه‌های واضح آن چه بود؟ 🔸 چرا بعد از حمله عراق و نفوذ در شهرهای مرزی، باز هم پشتیبانی لازم صورت نگرفت پاسخ سوال ۱: باسلام با پیروزی انقلاب جنگ و تصاحب قدرت هم توسط گروه‌های مختلف سیاسی بر علیه انقلاب آغاز شد ، گروه‌های برانداز مثل مجاهدین و فدائیان و بقایای رژیم شاه و غیر با حمایت‌های خارجی سعی می‌کردند آرامش را در جامعه بر هم بزنند و با انواع توطئه‌ها بخش بزرگی از نیروهای ارتش را در ۳ استان غربی درگیر کردند. ارتش هم به واسطه انقلاب دچار تصفیه شدیدی شد و قسمت فنی و پشتیبانی و نگهداری آن هم که ر اختیار غربی‌ها بود با خروج آنان عملاً بیشتر تانک‌ها و نفربرها و تجهیزات پیشرفته از کار افتادند. رئیس جمهور هم معتقد بود که با وجود سازمان ملل صدام نمی‌تواند به ایران حمله کند و بنابراین از اساس حمله خارجی را قبول نداشت. و از طرف دیگر با همه توان سعی می‌کرد رابطه ارتش و سپاه وجود نداشته باشد. بنابراین چند عامل مهم ، یکی در هم ریختگی کشور ، اختلافات داخلی ، درگیری و جنگ نظامی در سه استان غرب کشور ناآماده بودن ارتش و از همه مهمتر بنی صدر معتقد بود که جنگ رخ نخواهد داد. ناآمادگی ارتش به دلایل مختلف باعث شد تا به سختی بتواند با توان بسیار کمی وارد جنگ شود و بعد از چند عملیات ناموفق به خصوص در شانزدهم دی ماه ۵۹ در هویزه به این نتیجه رسید که با توان فعلی نمی‌توان دشمن را بیرون کرد. طبق معیارهای نظامی باید توان حمله کننده سه برابر نیروی دفاع کننده باشد در حالی که توان ارتش در آن زمان کمتر از توان ارتش عراق بود. پاسخ سوال ۲: سپاه هم فاقد سازمان رزم و تشکیلات نظامی بود و نیروهای سپاهی در قالب گروه‌های ۳۰ ۴۰ نفره از هر استان به جبهه اعزام می‌شدند بدون اینکه بدانند جنگ یعنی چه. شهدای شهرستان مبارکه
یک روز در فرودگاه ، شهید حاج احمد کاظمی را دیدم .ایشان بعد از احوالپرسی از من پرسیدند :حاج مرتضی دستت چطور است؟ مواظبش هستی ؟ گفتم: بله یک دست مصنوعی گذاشته ام که به عصب های قطع شده دستم آسیبی نرسد و زیاد درد نکند . حاج احمد گفتند: خدا پدرت را بیامرزد این را نمیگویم. میگویم مواظبش هستی که با ماشینی، درجه ایی ، پست و مقامی تعویضش نکنی؟سرم را به پایین انداختم و سکوت کردم. ایشان ادامه دادند :اگر یک سکه بهار آزادی در جیبت باشد و هنگام رانندگی یک مرتبه به یادت بیفتد سریعا دستت را از فرمان بر نمیداری و روی جیبت نمیگذاری که ببینی سکه سر جایش هست یا نه؛ آیا  این دستی که در راه خدا داده ای ارزشش به اندازه یک سکه نیست که هر شب ببینی دستت را داری ، دستت چطور است ؟ سر جایش هست یا با چیزی عوضش کرده ای؟پس مواظب باش با چیزی عوضش نکنی . راوی :آزاده حاج مرتضی حاج باقری ، آزاده اردوگاه 12 که از ناحیه دست راست جانبازهستند .(قطع دست) شهدای شهرستان مبارکه
🔹 تلاوت نور به روح مطهر شهدای مقاومت، شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدای گمنام، شهدای مدافع حرم، شهدای امنیت، شهدای مظلوم غزه فلسطین، و شهدای دومین هفته آبان شهرستان مبارکه شهیدان: حسنعلی ثابتی نعمت اله مهدوی زین العابدین زینلی اصغر زمانی رضا فنایی محمود برومند غلامعلی فخار اصغر حاج هاشمی احمد محمدی مجید شفیعی ذلفقار الوندی عبدالله فروغی حسن مؤمنی احمد رضا یزدانی 🌹🌹🌹 🔹 قاری قرآن جناب آقای حاج اصغر سلطانی 🔹 صفحه‌ ۱۶۷، سوره مبارکه اعراف،آیه ۱۳۸ 🔹 زمان جمعه ۱۱،آبان ۱۴۰۳، سی دقیقه قبل از شروع خطبه های عبادی سياسی نماز جمعه 🔹 مکان‌ مصلای نماز جمعه مسجد جامع مبارکه @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
🔹خیلی زیباست،توصیه می‌شود مطالعه بفرمایید طارق میتری وزیر فرهنگ سابق لبنان می گوید: «در مارس 2010 با سعد حریری به تهران رفتم. با آیت الله خامنه ای دیدار داشتیم. من و سعد حریری قبل از جلسه با هم نشستیم. حریری به من گفت که ما باید سلاح های حزب الله را موضوع اصلی قرار دهیم و خلع سلاح حزب الله من چیزی نگفتم ولی بقیه قبول کردند. وقتی وارد دفتر خامنه ای شدیم، او با سعد بسیار گرم و صمیمانه برخورد کرد. سعد حریری درباره لبنان و موضوع سلاح های حزب الله صحبت کرد. آقای خامنه‌ای به او نگاه کردند و گفتند: «گوژپشت نوتردام» را خوانده‌ای؟ معلوم بود که سعد حریری رمان را نخوانده بود. آقای خامنه ای ادامه دادند: این داستان یک زن بسیار زیبا و شاید زیباترین زنان پاریس است و طبیعی است که همه صاحبان قدرت به دنبال او بودند، افراد صاحب نفوذ و ثروت. خامنه ای سپس پرسید: نام این زن چه بود؟ من پاسخ دادم : اسمرالدا. خامنه ای به من نگاه کرد و با لبخند گفت: آفرین. خامنه‌ای سپس گفت: همه کسانی که ویژگی‌های این زن را در زیبایی و لطافت می‌دانستند می‌خواستند از او سوء استفاده کنند. این زن یک خنجر زیبا و تیز برای دفاع از خود در برابر متجاوزان داشت آقای نخست وزیر! لبنان مانند این زن زیباست. عروس دریای مدیترانه است، همه کشورها آن را می خواهند و اسرائیل تهدیدی برای آن است، اما سلاح حزب الله مانند خنجر اسمرلدا است. @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
🔹 یادواره شهید،افتخارِ طایفه گرامیداشت یادوخاطره شهیدان سرافراز ✅ احمدرضا نظری ✅ ابوالقاسم صالحی ✅ مهدی حقانی و یادبود شهدای گرانقدر محور مقاومت 🔰 با اجرای: حجت الاسلام والمسلمین ،سید متین نوربخش، روایت گری،سید مرتضی موسوی از همرزمان شهیدان خرازی و نیلفروشان ،با نوای گرم حاج محمدجواد مهدوی،اجرای گروه سرود و با حضور خانواده معظم شهدا، امام جمعه و مردم شهیدپرور،همزمان با نماز مغرب و عشا روز پنج شنبه ۱۰ آبان ماه درمجتمع فرهنگی معارفی الزهرا (سلام الله علیها) مبارکه برگزار شد. @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان قسمت : ۱۰۵ 🌸 موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱🌻 آقا این اسیری که بچه تهران بود یه موقع ملحفه رو برداشت و از طول چند لا کرد و به من گفت تو سرشو بگیر تا بهت بگم چه جوری میبرمش؟؟ سر ملحفه رو گذاشت رو پهلوش و مثل شال دور کمرش بست و پیراهنشو کشید روش...پیش خودم گفتم واقعاً شاه دزدی😂 بعد که رفتم توی اردوگاه دیدمش خندید بهم گفت دیدی چطوری کِش رفتم ( سرقت کردم ) یه روزی که پرستار اومد جراحات عمل جراحی یکی از اَسیران رو پانسمان کنه قسم خورد و گفت دکتری که این اسیر رو عمل جراحی کرده برای اولین بارش بوده که آزمایشی عمل کرده😢😔 من تازه متوجه شدم عجب جای گرفتار شدم و ممکنه همین سرنوشت دچار من هم بشه 🥴 فکر کنم یه ۴ الی ۵ روزی اینجا بودم یه روزی صبح نگهبان اومد منو صدا کرد و با خودش بُرد احساس می‌کردم سرنوشت من توی این بیمارستان الانه که مشخص بشه😒 خُب همراه نگهبان که حرکت میکردم منو بُرد داخل یک سالن اجتماعات کوچک نگاه کردم دیدم حدود ۲۰ افسر عراقی که همگی دکتر بودند روی صندلی نشستند ..همون دکتر عمومی که برای من پرونده تشگیل داده بود منو مقابل همه روی یک تخت خوابانید و همون عکس رادیولوژی رو گذاشت زیر نور یه لامپ و شروع کرد توضیح دادن 🧐 حالا نگو که اینجا کمسیون پزشگی بود که برای من و چند مریض نظامی عراقی گرفته بودند ..یادمه یه مریض عراقی توی این کمسیون بود که پیراهن به تن نداشت و بدنش حالت تاول زده بود خلاصه دکتر شروع کرد به توضیح : اینکه هذا اسیر ایرانی اسمه محمدعلی 🙄 آقا من همین که روی تخت مقابل اینها دراز خوابیده بودم سَرمو کج کردم اطراف رو ببینم چشمم افتاد به یک آکواریوم شیشه ای که حالت استوانه ای داشت داخلش یک کلیه همراه مایع بود 🥴 از اینجا دیگه ترسیدم ومتوسل به ائمه علیهالسلام شدم که خدایا منو از اینجا نجات بده حالا وقتی دکتر توضیح هاش تمام شد به چند سوال هم جواب داد و به من گفت محمد گُم ( بلند شو ) من بلند شدم باز دوباره همراه نگهبان از سالن بیرون اومدم🌹 ادامه دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون وابستگان و بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت شهرستان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
طنز جبهه تلگراف و کاظم 🔹تلگراف صلواتی بود ، توصیه می‌كردند مختصر و مفید نوشته شود ، البته به ندرت كسی پیام ضروری تلگرافی داشت. بعضی هم زیاد می نوشتند مهم نبود چه بنویسند ..! مفت باشه خمپاره جفت‌جفت باشه! بعد می‌آمدند برای هم تعریف میكردند كه به عنوان چند كلمه فوری ، فوتی و ضروری چه نوشته‌اند. دوستی داشتم وقتی از او پرسیدم كاظم چی نوشتی؟ گفت: "نوشتم بابا سلام من كاظم پول لازم" گفتم: همین؟ گفت: آره دیگه، مفهوم نیست؟ ‌‌‍‌‎ شهدای شهرستان مبارکه
🌹یازدهم آبان ماه سالروز شهادت حُر انقلاب شهید طیّب حاج رضائی گرامی باد🌹 🔹شهید گرانقدر طیّب حاج رضائی که حضرت امام خمینی (ره) وی را حُر انقلاب نامیدند ، به زیر بیرق حضرت امام حسین (ع) پناه برد ،پس از تشرف به کربلا و زیارت امام حسین (ع) به جرگه مریدان سالار شهیدان پیوست ، عاشق و دلباخته ی این امام عزیز بود. 🔸سرانجام در تاریخ ۱۶ خرداد سال ۱۳۴۲ به اتهام بر هم زدن نظم عمومی و حمایت از بنیانگذار انقلاب اسلامی به همراه ۴۰۰ نفر دیگر توسط رژیم منحوس شاهنشاهی دستگیر شد و در یازدهم آبان ماه همان سال به دست آن رژیم منحوس و جنایتکار به شهادت رسید. 🚩بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان قسمت ۱۰۶ 🌸 موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱🌼 آقا وقتی من و نگهبان از سالن کمسیون پزشکی اومدیم بیرون باز دوباره توی راهرو بیمارستان رسیدیم به یه قسمت دیگه به نام رَدهه اسهال ( بخش اسهال ) نگهبان زد به در نگهبان این بخش اومد درب رو باز کرد نگهبان به من گفت یالا روه داخل خودش نمیدونم کجا رفت 🙃 من اومدم پیش اُسرای که اسهال خونی داشتند از اردوگاها مختلفی بودند مثل ۱۲و ۱۳ و ۱۴ و...من دیدم یاااااخدا یاااااحضرت عباس چه خبره اینجا😔 چقدر بوی تَعَفن میاد اینجا ..داخل هر اتاق حدود ۵ الی ۶ تخت بود داخل اطاق هم یه توالت بود دیدم ردیفی توی صف ایستادند که بروند داخل توالت...حالا چه طوری؟؟؟ دونفر دونفر باهم میرفتند داخل توالت😔 حالا نه اینکه سَر سنگ توالت بشینند خیر 😔 کنار می‌نشستند و مدفوع میکردند!!! حالا مدفوع نبود که فقط عفونت و خون بود صحنه عجیب و وحشتناکی بود چیزی که باچشم دیدم😢 حالا میومدند از توالت خارج بشوند دمپای هاشون رو می‌گذاشتند روی این نجاست ها خیلی بد و اسفبار بود ....حالا چرا دونفر دونفر میرفتند داخل؟؟؟ بخاطر شدت زیاد اسهالشون و کمبود توالت🥴 یکی دونفرشون مال اردوگاه خودمون تکریت ۱۱ بودند سوال کردم اینجا وضع خوراک و رسیدگی چطوری هست ؟؟ گفتند صبحانه کره مربا🥴😳 گفتم کره مربا که اسهال رو شدیدتر میکنه😟 گفتم ناهار و شام چی ؟؟ گفتند مثل اردوگاه...گفتم دارو چی ؟؟ گفتند در روز چند قرص اسهال..گفتم همین ؟؟ گفت بله😔 خُب خدای بود که کسی از این شرایط جان سالم در ببره😢 یه موقع یکی از اُسرای اردوگاه ۱۲ که همشهری من بود و توی تک فاو اسیر شده بود به نام تقی جهانیان اومد پیشم سلام و حال و احوال کرد منو شناخت اما من اونو نمی‌شناختم 😀 بهم گفت ما گردان انبیا بودیم توی فاو اسیر شدیم فرمانده گردان حسن منتظری ( دوست من ) شهید شده و حدود ۳۰ نفر هستم از جمله مصطفی قربانی ( دوست من ) من خیلی خوشحال شدم و بهش گفتم ماهم ۱۱ نفر نجف آبادی هستیم تکریت ۱۱ و سلام به همه برسان شاید یه نیم ساعتی اینجا بودم باز نگهبان اومد دنبال من و منو همراه خودش بُرد سمت درب خروجی بيمارستان ماشین اومد باز دست و چشمهای منو بستند و آوردند تکریت ۱۱ دوباره روز از نو روزی از نو مثل قبل هیچ فرقی نکردم نه داروی نه درمانی فقط اون روغن کرچک هارو خوردم و آب صابون هارو زدم به خودم پدرم درآمد😂😂😂😂 ادامه دارد... شهدای شهرستان مبارکه
رهبر انقلاب: شهادت طیب حاج‌رضایی و حاج اسماعیل رضایی یکی از بافضیلت‌ترین شهادت‌ها بود 🔹️شهیدان طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی در ۱۱ آبان سال ۱۳۴۲ در پادگان عشرت آباد تهران به جرم شرکت در قیام ۱۵ خرداد و حمایت از نهضت حضرت امام خمینی(ره) توسط رژیم جنایتکار پهلوی به شهادت رسیدند. 🔹️رهبر انقلاب درباره این شهدا فرموده بودند: «یکی از بالاترین و با فضیلت‌ترین شهادت‌ها، شهادتی است که پدر شما و مرحوم طیب به آن شهید شدند؛ در دوران غربت، وحشت و اختناق؛ آن هم تنها. یک وقت انسان با هزار نفر به میدان جنگ می‌رود؛ یک وقت انسان، تنها در مقابل دشمن قرار می‌گیرد؛ این یک‌طور دیگر است. دوره‌ی اختناق واقعاً خیلی سخت بود؛ بخصوص نسبت به اینها که وضع عجیبی داشتند. خداوند ان‌شاءاللَّه درجاتشان را عالی کند.» ۱۳۷۵/۱۰/۱۰ بیانات در دیدار فرزندان حاج اسماعیل رضایی «خیلی خوب است که یاد کنم از چهره‌ی ۲ نفر از شهدای عزیزی که حالا کمتر از ایشان یاد می‌شود: مرحوم طیّب و مرحوم رضائی که این ۲ نفر عزیزانی بودند که در این مبارزات نقش داشتند بعد هم شدیدترین انتقام را از اینها دستگاه گرفت و آنها را به شهادت رساند.» ۱۳۶۳/۰۳/۱۸ @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه 🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
"تقلیل آسیب پذیری وکاهش خسارات و صدمات تاسیسات،تجهیزات و نیروی انسانی مراکز حیاتی،حساس و مهم نظامی و غیر نظامی کشور در برابر تهدیدات و حملات دشمن و بلاهای غیر طبیعی " از اهداف مهم پدافند غیرعامل می باشد. (کمیته پدافند غیرعامل بنیاد شهید و امور ایثارگران)
🔻بیانیه خانواده معظم شهدا و ایثارگران استان اصفهان بمناسبت فرارسیدن ۱۳آبان روز استکبار ستیزی و استقلال طلبی 🔺13 آبان نماد طمع ورزی آمریکا و روح تعدی استکبار نسبت به ملت ها از جمله ملت ایران است. «مقام معظم رهبری» 🔷۱۳ آبان ماه، روز تجلی ارزش‌ها و صدور پیام انقلاب اسلامی به مظلومان و ستمدیدگان در سراسر جهان، روز مبارزه با زیاده خواهی و بی عدالتی‌ها و روز حضور گسترده و پرشور مردم فهیم و قدرشناس ایران اسلامی در محکومیت توطئه های شوم استکبار جهانی است و این روز در لوح مجاهدتهای و تاریخ ایران اسلامی می درخشد. 🔷ملت همیشه در صحنه ایران اسلامی در بیش از ۴ دهه پر فراز و نشیب انقلاب توانسته با شعار راهبردی «مرگ بر آمریکا» به عنوان یک خط مشی و با به نمایش گذاشتن قدرت ملی خود در مناسبت‌ها و صحنه‌های حساس انقلاب، این شعار راهبردی و دشمن شکن را به نماد مبارزه با استکبار جهانی مبدل سازد و با آگاهی دادن به مردم جهان و کشورهای دنیا، سیاست‌های ظالمانه و استکبار طلب غرب را به چالش بکشاند. 🔷۱۳ آبان، روز آگاهی قشر دانش آموز و اندیشمند در برابر هجمه‌های سرمایه داری است. امروز نیز باید این آگاهی برای قشر دانش آموز و دانشجو ایجاد شود که آمریکا و نوکران اش از هیچ تلاشی برای صدمه و لطمه زدن به انقلاب، کوتاهی نمی کنند غرب از این رشد انقلاب بیمناک است و رمز پیروزی ما وفاق ملی است. 🔷خانواده معظم شهدا و ایثارگران استان اصفهان در ایام سرنوشت ساز مقابله علنی و مستقیم با استکبار جهانی و صهیونیسم بین الملل ضمن حمایت از جبهه مقاومت و پاسداشت شهدای مقاومت بویژه شهید سید حسن نصرالله، یحیی سنوار، اسماعیل حنیه و سرداران شهید محمدرضا زاهدی، عباس نیلفروشان بر تداوم مبارزه با این دشمنان خبیث تاکید و ضمن تجدید میثاق با آرمان‌های بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران و رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، با حضور در راهپیمایی ۱۳ آبان، تنفر و انزجار خود را از استکبار جهانی و رژیم سفاک و کودک کش صهیونست اعلام خواهند نمود. @isaar_isfahan شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان قسمت : ۱۰۷ موضوع: زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱🌸 آقایی که شما باشید بعضی از اُسرای که در اردوگاه ما بودند به نوعی خودفروخته بودند که در بعضی مواقع با عراقی‌ها همکاری میکردند و در این کار زشتشون موجب بیشتر شدن اذیت و آزار و شرایط سخت برای هم‌وطن های خودشون میشدند😔 من یه رفیق صمیمی دارم به نام آقای ابوالفضل جاویدی فر اهل کاشان رزمنده لشگر ۱۴ امام حسین که غواص بود و در عملیات کربلای ۴ اسیر شد😔 این دوست عزیز من موقعی که باهم بند ۲ بودیم برام تعریف می‌کرد که وقتی بند ۳ بوده توسط یکی از اُسرا که استوار ارتش بوده کتک مفصلی میخوره که حدود ۱۰ روزی زمین گیر میشه😢 بهش گفتم ابوالفضل وقتی تورو با کابل میزد دردت هم میومد؟؟؟ بهم گفت درد!!😢 گفت نوریان سرپا نشانده بودمنو جوری با کابل میزد روی کمرم که از شدت درد میخواستم برم توی زمین😢 گفت این قضیه گذشت یا یه چند روزی شد نگهبان عدنان که معروف بود به جلاد اردوگاه و در شهادت بعضی از اُسرا بر اثر شکنجه دست داشت از مرخصی اومد بند ۳ موقع آمار متوجه شد من در صف آمار نیستم و گوشه آسایشگاه افتادم بر اثر اون کتک ها بهم گفت ها ابوالفضل اِشبیک ( ها چِته ) بهش گفتم سیدی فلانی .... منو زده 😢 و پیراهنم رو زدم بالا و جای کتک هارو نشونش دادم😔گفت چرا زد؟؟ نمیدونم گیر الکی !!! بهم گفت او هموطن توهست من دشمن تو ... چرا زده ؟؟؟ و چرا اینقدر محکم و بد زده؟؟😳 آقا شما ببینید این بی انصاف چقدر بد زده بود که جلاد اردوگاه دلش سوخته بود و ناراحت شده بود😏 بعد عدنان حالا یا همان روز یا یکی دو روز بعدش این استوار بی انصاف رو میبره داخل حمام و لباسشو در میاره و سرپا مینشونه و جوری میزنه که فقط میلرزیده 😂 بعد نگهبان عدنان میره ابوالفضل رو صدا میزنه میاره دَم حمام میگه ابوالفضل ببینش چطور زدمش این باشه دیگه این کارو نکنه😂 بعد از اسارت ابوالفضل بهم گفت من از فلانی گذشتم و حلالش کردم😔 اما خُب چه فایده!!! الان دوست عزیز من مشگل اعصاب و روان پیدا کرده و زمین گیر شده😢 ادامه دارد... شهدای شهرستان مبارکه