فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حلالیت طلبه بسیجی #شهید امنیت حسن مختارزاده
🌹شهیدی که امروز تشییع شد...
#شهدادریابیدمارا...
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴وای بر امتی که از رهبر خود فاصله بگیرد
🔹 عالم عامل شهیدآیت الله دستغیب:
🔵 خدا لعنت کند هر عمامه سری را که از رهبری اطاعت نکند.رهبر یکی است، امام یکی است و نائب امام هم یکی است.تا زمانی که حسن (ع) امام بود حسین(ع) امام نبود. وای بر ملتی که از رهبر خود فاصله بگیرد.
🌕 مواظب باشید گرگ ها شما را از رهبر الهی جدا نکنند.شما را گروه گروه نکنند.شما را طعمه خودشان قرار ندهند.وسیله پیشرفت دشمن نشوید.شما الان در جبهه جنگید.در جبهه جنگ دینی هستید.
🛑 ۲۰ آذر سالروز شهادت شهید محراب آیت الله دستغیب را با ذکر صلوات گرامی میداریم.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهیددستغیب
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰برشی از وصیت نامه:
شما خواهرانم بايد راه زينب را طي کنيد و حفاظت از خودتان کنيد و با حجابتان که از خون من محکم تر و رنگين تر است مي توانيد اين کار را به آساني انجام دهيد.
#شهیدعبدالصمدسبحانیان
#شهدای_فارس
#سالروزشهادت*
--🍃┅═ঊঈ🌹ঊঈ┅─🍃-
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
اعضا و محبین شهدا
🚨لطفا کانال شهدای شیراز را به دیگران معرفی نمایید :
⬇️⬇️
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃
'شھ🕊ادتهمانپیچك
سبزےاستڪھ
جوانھمۍزند
بردلهاےعاشق؛
هماندلهایۍ
ڪھعاشقخداشدھاند...💚
#شهدای_حرم
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#سیره_شهدا
🔹عبدالکریم خادمالشهدایی بود که هیچگاه در بند عکس و دوربین نبود. به واسطه شغل خود، بسیار به ماموریت میرفت و طی همین ماموریتها برخی از دوستان و همکاران او به شهادت میرسیدند؛ شهدایی همچون شهید «خلیل عسکری»، شهید «مهدی مولانیا» و شهید «علی نظری». عبدالکریم تمام تلاش خود را میکرد تا برای زنده نگهداشتن یاد آنها یادواره برگزار کند. طی مراسم نیز با لباس شخصی حاضر میشد و لباس نظامی خود را نمیپوشید. او میگفت، «من فقط برای خدا کار میکنم. دوست ندارم کسی اعمالم را ببیند.»
🔹به حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) خیلی ارادت داشت. نام حضرت زهرا (س) که میآمد بند بند جوارح عبدالکریم گسسته و چشمانش بارانی میشد.
#شهید عبدالکریم پرهیزگار
#سالگردشهادت
#شهدای_فارس
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨فووری : #اعدام قاتلین شهدا...
🎥 قاتل #شهیدان رضازاده و زینالزاده: برادرکُشی کردم
مادر شهید حسین رضازاده:
آیا آن زمان که خنجر کشیدی نگفتی این حسین مادر دارد؟ 😭
آیا در چشمان حسین قلب شکسته ی مادرش را ندیدی؟😭
🚨ويدئو بخشی از دادگاه مجیدرضا رهنورد قاتل شهیدان «حسین رضازاده» و «دانیال زینال زاده»
♨️الان دوباره معاندین و شبکه های خارجی و سلبریتی های داخلی و خارجی ، صدای مظلوم نماییشان بلند می شود ...❗️❗️
#نشردهید
#تشکرازقوه_قضاییه
#پایان_مماشات
🔹🔹🔹🔹🔹🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_محمودرضا_بیضایی*
✍از تبریز تا دمشق / #قسمت_چهاردهم
🔹تحلیـل میکـرد.
روزنامہ خوان بود و کیھان را هر روز می خواند.تبریز هم کہ می آمد،اگر از خانہ بیرون میرفت با روزنامہ برمی گشت.در تھران هرروز یک کیھان عربی و انگلیسی هم میگرفت و بہ مھمانانی کہ داشتند میداد تا بخوانند. با کیھان مانوس بود.
سال ۸۵یا۸۶ بود کہ بہ من گفت مدتی است بہ جلسات هفتگی در منزل حاج حسین شریعتمداری می رود.از من هم دعوت کرد کہ با او بہ این جلسات بروم. من آن روزها در تھران درگیر درس و امتحان جامع دکتری بودم و بھانہ وقت اوردم.
محمودرضا بہ حاج حسین شریعتمداری علاقہ پیدا کرده بود. یادم هست کہ سادگی اتاقی کہ جلسات در آن تشکیل مےشد، کتابخانہ ایشان، وسعت مطالعہ و زبان تند وتیز شریعتمداری، توجہ اش را جلب کرده بود.
از این زبان تند و تیز هم تعبیر خاصی میکرد. محمودرضا یادداشت ها وتحلیل های حسین شریعتمداری و سعداللہ زارعی و چند نفر دیگر را دنبال میکرد. بہ من هم توصیہ میکرد مطالب این چند نفر را بخوانم.
بہ پایگاه جھان نیوز علاقہ داشت و تحلیل هایش را تعقیب میکرد.گاهی پیامک می داد کہ مطلب خاصی را توی این پایگاه بخوانم.
اطلاعات سیاسی اش بہ روز بود.این طور هم نبود که فقط برای خودش بخواند؛درباره خبر یا تحلیلی که مے خواند،با دیگران هم حرف می زد. یکی از هم سنگر هایش می گفت:«وقتی محمودرضا از مسائل سیاسی حرف می زد، من حرف هایش را بہ خاطر می سپردم و همان شب در پایگاه محل، برای بچہ ها بازگو میکردم. »
✍به روایت"احمدرضا بیضائی"
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای نوشابهی اضافه خوردن حاج حسین خرازی
⭕️ فرماندهی که ۱۰ هزار نیرو زیر دستش بوده ولی در حد یک نوشابهی اضافه هم از بیتالمال نخورده
#بیت_المال
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید محمدرضا ایزدی ⭐️
🌷سال 65 در منطقه فاو، براثر اصابت ترکش یکدست من قطع شد. پس از بهبودی به منطقه برگشتم. قبل از عملیات کربلای4 بود. در پادگان دستم کثیف شده بود، آن را به دیوارههای سیمانی سکویی که جهت شستشو بود میکشیدم تا پاک شود و بعد آن را بشورم. دیدم یکی از دور فریاد میزند: مسلمان من اینجا هستم...
نگاهم به سمت صدا رفت. رضا بود. درحالیکه با سرعت به سمت من میدوید، میگفت: مگر رضا مرده است که دستت را با دیوار پاککنی... من دستت را میشورم. چرا به سیمان و دیوار بکشی...
تا به من رسید من را در آغوش کشید. خیلی قربان صدقهام رفت. دستم را در دست خودش گرفت و تمیز با آب شست. گفت: کاکو حسین، خودم هستم، هر کاری داشتی صدای خودم بزن. هر وقت هم لباسهایت کثیف شد، خبرم بده، خودم میام برات میشورم. محبتی که نسبت به همه بچه های واحد تخریب داشت...
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
✾خاطرات شهدا...
✾سالن بسیار شلوغ بود.
مجروحین آه و ناله می کردند،
هیچ کس آرامش نداشت.
بالاخره یک گوشه ای را پیدا کردیم
و ابراهیم را روی زمین خواباندیم.
پرستارها زخم گردن و پای ابراهیم را پانسمان کردند .
در آن شرایط اعصاب همه به هم ریخته بود، سرو صدای مجروحین بسیار زیاد بود .
ناگهان ابراهیم با صدائی رسا شروع به خواندن کرد!
شعر زیبایی در وصف حضرت زهرا سلام الله علیها خواند
که رمز عملیات هم نام مقدس ایشان بود.
برای چند دقیقه سکوت عجیبی سالن را فرا گرفت!
هیچ مجروحی ناله نمی کرد!
گوئی همه چیز ردیف و مرتب شده بود.
هر طرف که نگاه می کردی آرامش موج می زد!قطرات اشک بود که از چشمان مجروحین و پرستارها جاری می شد، همه آرام شده بودند!
✾ابراهیم همیشه می گفت :بعد از توکل به خدا،توسل به حضرات معصومین مخصوصا حضرت زهرا سلام الله علیها حلال مشکلات است.
✿یا فاطمه الزهرا ادرکنی...
#سلام_بر_ابراهیم..
#یازهرا
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#یلـــداے_همــدلے
🔹🔹🔹🔹
در ایامی که متعلق به بی بی حضرت فاطمه (س) می باشد می خواهیم یلدا را بهانه ای برای کمک به نیازمندان شهر نماییم ....
خیرین و بانیان خیر، از همین الان لطفا همت کنید تا بتوانیم در هفته آخر آذرماه یک بسته معیشتی مناسب جهت نیازمندان تحت پوشش تهیه نماییم
یا زهرا ....
🔹🔸🔹🔸🔹
شماره کارت جهت مشارکت👇👇
6037997950252222
*بانک ملی . بنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام*
🔹🔺🔹🔺🔹
#هییت_شهداےگمنام_شیــراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
May 11
🌷🕊🍃
ای شهید....
دلم را
برایت آماده کرده ام...
به کدامین
نشانی ارسالش کنم...؟
#برادر_شهیدم صدامو داری یانه؟!؟
#شهید_داوود_جعفری🌷
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
🔰سال 1359 مدرسهها چندان جدي گرفته نميشد. مواد درسي با توجه به تحولات سياسي اجتماعي مورد توجه معلمان نبود.
در اين ميان سيد ناصر سعادت در كلاس درس حاضر ميشد و به ما درس نهجالبلاغه ميداد. اعتقاد عجيبي به سخنان مولا علي (ع) داشت و همواره كلمات قصار و خطبههاي نهج البلاغه را برايمان تفسير ميكرد. با آن همه حركت كه در كلام مولا نهفته بود و آن حس و حالي كه خود داشت، جوششی در ما ميافكند. معلم ما، سيد ناصر سعادت، مردي كه شولايي از سكوت بر تن داشت و جز به ضرورت سخن نميگفت.
🔰يكي از محبوبترين معلمان بود و از نظر رفتار و اخلاق، الگو بود. بعد از اتمام كلاس، آستينها را بالا ميزد و در سيمانكاري حياط مدرسه حاجيپور و درختكاري دور تا دور مدرسه، كمك ميكرد .
🔰در زمان استراحت با همان تبسم هميشگي خود، بين بچهها روي سكوها مينشست و سخن ميگفت.
#شهیدسیدناصرسعادت
#شهدای_فارس
#سالروزشهادت
🌷🌹🌷🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_محمودرضا_بیضایی*
✍از تبریز تا دمشق / #قسمت_چهاردهم
🔹مرد کار
زیاد درباره ی کارش از او سوال نمی کردم اما می دانستم که پر کار است. به قول خودمان، توی کار اهل دودر کردن نبود. کارش را واقعا دوست داشت. وقتی تهران با هم بودیم، از تماس های تلفنی زیاد، از چشم هایش که اغلب بی خواب و سرخ بود، از اکتفا کردنش گاهی به دو سه ساعت خواب در شبانه روز، از صبح خیلی زود سر کار رفتن هایش یا گاهی دو سه روز خانه نرفتنش، می دیدم که چطور برای کارش مایه می گذارد. در یکی از جلسات اداری در محل کارش به فرمانده ی مستقیمش اصرار کرده بود که روزهای جمعه کارش تعطیل نشود. در آن جلسه این موضوع را به تصویب رسانده بود. در سفری که قبل از سفر آخر به سوریه داشت، به خاطر تخلیه ی بار، کمردرد شدیدی پیدا کرده بود؛ طوری که وقتی برگشت نمی توانست پشت فرمان بنشیند. می گفت:《 آنجا برای این کمردرد رفتم دکتر،مسکنی بهم زد که گفت این مسکن، فیل را از پا می اندازد؛ ولی فرقی به حال کمردرد من نکرد.》 سفر آخر را هم با همین کمردرد رفت و در عملیاتی که به شهادت رسید، جلیقه ی ضد گلوله را به خاطر وزن آن به تن نکرده بود. محمودرضا در حد خودش حق مجاهدت و کار برای انقلاب را ادا کرد و رفت. من اعتقاد دارم شهادتش مزد پر کاری اش بود. بعد از شهادتش دو بار به پادگان محل کارش در تهران رفتم. با یکی از همکارانش به اتاقی که کمد وسایل شخصی محمودرضا در آن بود رفتیم. روی کمدش این جمله از امام خامنه ای را با فونت درشت تایپ کرده و چسبانده بود:《در جمهوری اسلامی هر جا که قرار گرفته اید، همان جا را مرکز دنیا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه ی کارها به شما متوجه است.》
✍به روایت"احمدرضا بیضائی"
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
و سلام بر او که می گفت:
«یقین دارم چشمی که به نگاهِ حرام
عادت کند خیلی چیزها را از دست میدهد
چشم گناهکار لایق شهادت نمیشود»
• شهید هادی ذوالفقاری🕊•
#شهیدانه
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید محمدرضا ایزدی⭐️
🌷یکی از همرزمان برایم تعریف میکرد وقتی آقا رضا مسئول تخریب بود یکشب وقتی به اردوگاه میآید متوجه کثیفی محوطه میشود. روز بعد نیروهایش را به خط میکند و میگوید اینکه اردوگاه کثیف و بینظم است، به خاطر مدیریت من است، من اگر خوب مدیریت کرده بودم این وضع پیش نمیآمد. اول معاونش شهید سید شمسالدین غازی، بعد برادرش رسول و بعد هم خودش را با حرکات سخت ورزشی تنبیه کرد!
یک روز رضا به ما آموزش نگهبانی در شب داد. شب من نگهبان بودم. رضا آمد، گفتم رمز شب، نگفت و گفت من فلانی هستم... اجازه عبور ندادم. با من درگیر شد. من هم یک سنگ به سرش زدم و سرش را شکاندم. روز بعد منتظر توبیخ بودم. همه را به خط کردند. آقا رضا با سر باندپیچی شده آمد با خوشرویی من را در آغوش گرفت و بوسید. بعد هدیهای را که با خود آورده بود به من داد و گفت: من نیروی اینچنین میخواهم!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مادر شهید زینالزاده: یکبار تقریبا ۱۰روز قبل شهادتش بود و یک بار هم سه روز قبل شهادتش از من خواست که دعا کنم شهید بشه
مادر شهید حسین زینالزاده:
حسین میگفت مامان اگر من برم میتونم یک نسل رو نجات بدم.
خوشحالم فرزندم به آرزویش رسید و مایه افتخار است برای من. انشاالله من را نیز شفاعت کند.
#شهادت_آرزومه
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌷🕊🍃
پرده از چشمهایت ڪنار بزن
تا خورشید بار دیگر 🌤
در جغرافیاے من طلوع ڪند
#صبح من
با چشمهاے تو
بخیر مےشود اے #شهید
#شهید_محسن_حججی💔
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی🕊
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از شهیدآیت الله سید عبدالحسین دستغیب 💫
🌷در سال 42، آنقدر سخنرانی های آیت الله دستغیب در حمایت از امام خمینی(ره) و محکومیت رژیم پهلوی پس از حادثه مدرسه فیضیه قم، تند و شجاعانه و بی پروا بود، که کم کم خیلی از علما محافظه کاراز مجلس سخنرانی ایشان را ترک کردند. خود آقا وسط هفته به مسجد های آنها می رفت و در نمازهایشان شرکت می کرد و بعد می گفت من برای دیدار شما آمدم، شما هم شب جمعه برای پس دادن دیدار بیائید و حمایت کنید!
به دستور امام خمینی(ره) چند نوار ضبط شده این مراسم های شب جمعه تکثیر و در سراسر ایران توزیع شد. ساواک هم مرتب گزارش این مراسم ها را مخابره می کرد، حتی اشرف پهلوی از طرف دربار، یک شب جمعه با لباس مبدل و محافظ برای شنیدن مستقیم سخنان آقا به مسجد جمعه آمده بودند.
چون هدف رژیم از بین بردن شعائر دینی و کم رنگ کردن نقش روحانیت بود، آقا در یکی از سخنرانی هایش که حدود 2000 نفر شرکت کرده بودند از مردم می خواهد با دیدن روحانیون به آنها احترام بگذارند و در اوقات نماز اذان بگویند!
آن زمان همه شهر شیراز، زمان نماز، یکپارچه اذان می شد!
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_محمودرضا_بیضایی*
✍از تبریز تا دمشق / #قسمت_پانزدهم
🔹همه مان را رنگ کرد و رفت.!
هیچ وقت "التماس دعا" نمی گفت. یادم نمی آید این لفظ را از او شنیده باشم. هیچ وقت "قبول باشه" هم از او نشنیدم. می دانستم شهادتش حتمی است، برای همین یکی دو باری از او طلب شفاعت کردم؛ اما سکوت کرد و هیچ وقت حتی از سر شکست نفسی نگفت مثلا 《ما لایق نیستیم》 یا 《ما را چه به این حرفها!》 هیچ وقت از معنویات حرف نمی زد. تا جایی که می توانست آدم را می پیچاند که حرفی از زبانش راجع به معنویات نکشی. سلوک معنوی اش بسیار مکتوم بود و از هر حرف یا هر حرکتی که کوچک ترین حکایتی از تقوای او داشته باشد، همیشه پرهیز می کرد. معامله ای را که با خدا کرده بود تا آخر برای همه کتمان کرد و زهدی به کسی نفروخت و بالاخره اینکه، همه را رنگ کرد و رفت
🔹صاف صاف
از هم پول قرض می گرفتیم. هر وقت پول لازم داشتم، اگر هیچ طوری جور نمی شد، به محمودرضا زنگ می زدم و جور می شد. این طور نبود البته که همیشه پول داشته باشد، اما با این همه نمی گفت (ندارم). همیشه می گفت:《 جور میشه، یه شماره کارت بده.》و بعد از یک ساعت پیامک می داد که (واریز شد.) می دانستم که این جور وقت ها از کسی برایم قرض گرفته است. این از خصوصیاتش بود. به دفعات پیش آمده بود. هیچ وقت هم نشد که طلبش را بخواهد. یکی دو هفته قبل از آخرین سفرش به سوریه، پیامک داده بود که مبلغی پول لازم دارد و آخرش هم نوشته بود:《زود برمی گردانم.》چند ماه قبلش، من کمی بیشتر از این مبلغ از او قرض کرده بودم و قرار بود تا آخر خرداد ۱۳۹۳ برگردانم. برایش نوشتم:《نمی خواهم برگردانی؛ بگذار من با تو صاف کنم بعدا.》 در جوابم نوشت:《صافیم》، در حالی که نبودیم. محمودرضا واقعا از دنیای خودش صرف نظر کرده بود.
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
💕 #عاشقـانه_هـای_شهـدا
🚨همسر شهیدی که برای شهادت شوهرش چله گرفت 😔
❣مسجد ڪه میرفتم، چند بارے دیدمش... خیلے ازش خوشم مے اومد چون مرد بودن را در اون مے دیدم...
برای رسیدن بهش #چله گرفتم .
❣ساده زیست بود، طوریڪه خرید عروسے اش فقط یه حلقه 4500 تومنے بود ...
مهریه ام 14 سڪه و یه سفر حج بود ڪه یه سال بعد ازدواجمون داد؛
-ميگفت مهریه از نون شب واجب تره و باید داد.
❣هےچ وقت بهم نمے گفت #عاشقتم... میگفت #خیلی_دوستت_دارم
میگفت اگه عاشقت باشم به زمین مے چسبم ....😳
❣من از سه سال قبل آماده شهادتش بودم، چون مے دیدم ڪه برایش ماندن چقدر سخت است ...
برای #شهادتش چله گرفتم چون خیلے دوستش داشتم و میخواستم به آنچه ڪه دوست دارد برسد و دوست نداشتم اذیت شود
🌷
💟همسر شهید براے رسیدن و #ازدواج با مهدے عسگرے چله میگیرد
و ده سال بعد براے رسیدن مهدے به #خـــدا چله مےگیرد 💟این است عاشقانه های شهدا 😭
#جاویدالاثر
#شهیدمدافع_حرم_مهدی_عسگری
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
نشردهید
⭐️یادی از سردار شهید محمدرضا ایزدی⭐️
🌹رضا با من تماس گرفت و گفت: امروز ناهار مهمان من هستی! - کجا؟ - سفرهخانه سنتی سرای مشیر.
ظهر رفتم. غیر از من برادرش رسول و (شهید) "بهاءالدین مقدسی" هم بودند. ناهار قورمهسبزی برایمان گرفته بود. گفتم: چه خبره رضا، جای باکلاس مهمانی میدهی؟
خندید و گفت: میخواستم روی تو بچه بالا شهری را کم کنم.
خیلی خوش گذشت و خیلی خندیدیم. آقای مقدسی شخصیت متین و سنگینی داشت، مرتب به رضا میگفت: رضا زشته جلو مردم شوخی نکن، انقدر نخند!
بعد از ناهار هر کس در حال خودش بود. ناگهان رضا سکوت را شکست و بیمقدمه گفت: بچهها دعا کنید من هم شهید بشوم!
بعد هم صدای خندهاش بلند شد. او می خندید و ما ساکت، در خندههای زیبایش محو شدیم...
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید