فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نجوای غریبانه مادر شهیدی با عکس فرزندش😔😔
سلام بی بی مادرمو به تو سپردم
🍃🌸🍃🌹🌷
اﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺠﺎﺯﻱ ﺯاﻳﺮ ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪا ﺷﻮﻳﻢ و ﺑﻪ ﻧﻴﺎﺑﺖ ﻣﺎﺩﺭاﻥ ﺷﻬﺪا ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭا ﻣﻴﺨﻮاﻧﻴﻢ اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ
🌷 🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺗﺎ ﺩﻗﺎﻳﻘﻲ ﺩﻳﮕﺮ
ﭘﺨﺶ ﺯﻧﺪﻩ اﺯ ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ
👇
از دور زیارت شهدا انجام دهید/ ﺑﺎﻫﻢ زیارت عاشورا ﺑﺨﻮاﻧﻴﻢ
🌷🌹🌷اﻟﺘﻤﺎﺱ ﺩﻋﺎﻱ ﻓﺮﺝ ﻭﺷﻬﺎﺩﺕ🌹
#هییــت_شهداے_گمنـــام_شیــراز
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
مبلغ باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ﺳﻼﻡ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭاﻱ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ
7 ﻓﺮﻭﺭﺩﻳﻦ / ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ
😭😭😭😭
ﭼﻪ ﻏﺮﺑﺘﻲ ﭘﻴﺪا ﻛﺮﺩﻩ اﺳﺖ ﮔﻠﺰاﺭ ...
🌹🌷🌹🌷
ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻛﻨﻴﻢ ....
ﺑﻪ ﻧﻴﺎﺑﺖ ﻫﻤﻪ ...
🔺▫️🔺▫️
اﻟﺘﻤﺎﺱ ﺩﻋﺎﻱ ﻓﺮﺝ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﺷﺐ_ﺟﻤﻌﻪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﻱ ﺣﺴﻴﻨﻲ
🌹🌷🌹🌷
میگفت شرم میکنم آقااباعبدالله بی سر باشد ومن سر بربدن داشته باشم!
میگفت دوست دارم پیکرم مثل امام چندروز در دشت افتاده باشد.
چندروز بود که پیکر بی سرش دردشت زیر آفتاب افتاده بودهر چه می رفتیم آتش شدید دشمن نمی گذاشت او را به عقب بکشیم...
#شهیدبی_سرحاج_شیرعلی_سلطانی
سمت: مسئول تبلیغات تیپ امام سجاد(ع)
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_اﺳﺘﺎﻥ_ﻓﺎﺭﺱ
#اﻳﺎﻡ_ﺷﻬﺎﺩﺕ
🌹🌷🌷🌷🌹
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
***
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
شب جمعه است بیا حال مرا بهتر کن
فکر دلواپسی قلب من مضطر کن
این شب جمعه اگر مقصد تو کرببلاست
نزد ارباب دعایی به من نوکر کن ...
🌷
#ﺣﺴﻴﻦ_ﺟﺎﻥ
اﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻡ .....
🌺🌹🌺🌹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
یابن الحسن ...
از #بهر زیارتـــــ جمالتـــــ !
تا جبهہ
بہ سوے تو دویدم ...
#یااباصالح_المهدی
🌹🌷🌹🌷
اﻟﻬﻲ ﺑﻪ ﺣﻖ #ﺷﻬﺪا ﻋﺠﻞ ﻟﻮﻟﻴﻚ اﻟﻔﺮﺝ
🔺▫️🔺
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #روایتگری | #کلیپ
🎙 راوی: حاج محمد احمدیان
🔻 تفحص
◀️ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺣﻮاﺳﻤﻮﻥ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺎ ﮔﻨﺎﻩ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﻬﺪا ﻧﺸﻮﻳﻢ 😞
🌹🌷🌹🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
🌹🌷
شهید دکتر مصطفی چمران می گفت:
توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین ِ سرد خوابیده بود
سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم
اون شب رختخواب آزارم می داد و خوابم نمی برد از فکر پیرمرد
رختخوابم رو جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم
می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم
اون شب سرما به بدنم نفوذ کرد و مریض شدم
اما روحم شفا پیدا کرد
چه مریضی لذت بخشی …
🌹🌷
#شهیدمصطفی_چمران
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
#زندگینامه_شهید_احسان_حدائق
#نویسنده_مریم_شیدا
#روایت_دهم
#براساس_کتاب_میاندار
در کتابخانه مدرسه جلسه انجمن اسلامی گرفته بودند .احسان رو به بچه ها گفت:« آیت الله خمینی توی اعلامیه ها به مردم سفارش کردند که در مساجد حضور پیدا کنند و نماز جماعت برگزار کنند ما هم باید به سهم خودمان یک کاری بکنیم.»
سعید هم دنباله حرف احسان را گرفت« هرکی پیشنهادی داره بگه!»
بچه ها به فکر فرو رفتند .مهدی اول ازهمه گفت: من نظرم اینه که توی مدرسه خودمون یه نماز جماعت برگزار کنیم .
حبیب ادامه داد :«حتی میتوانیم از دبیرستانهای دیگه هم دعوت کنیم برای نماز جماعت بیان»
سعید سرش را به علامت تایید تکان داد:« عالیه اینطوری جمعیت هم زیاد میشه کولاک میکنه!»
_کار نوشتن دعوت نامه ها با من .متن شان را مینویسم.
علی دستش را روی شانه ساختمانیان زد و گفت:« من و ساختمانیان هم پیگیر چاپ و تکثیر میشیم.»
_من و مرتضی هم اعلامیهها را پخش میکنیم.
روز موعود فرا رسید و نزدیکی های ظهر بچه ها کلاس ها را تعطیل کردند و داخل حیاط جمع شدند .از مدرسه های دیگر بچه ها تک تک و گروهی وارد می شدند. از ورود بچهها به مدرسه ذوق زده بودند که صدای فریاد مدیر بلند شد:« اینجا چه خبره ؟!!معلومه دارید چه غلطی می کنید؟! دانشآموزان سریع برگردید سر کلاس هاتون !!»
رگ پیشانی اش بیرون زده بود.احسان صدایش را بالا برد
« میخواهیم نماز ظهر و عصرم آن را با جماعت بخوانیم اشکالی داره؟!
مدیر عصبانیتش بیشتر شد نزدیک آمد و به چشمهای احسان خیره شد و گفت: همین دیگه اگر وقتی سر خود یکی از کلاسها را خالی کردید و گفت این نمازخانه مدرسه جلوتون رو گرفته بودم حالا کار به اینجا نمی کشید.
_چه فرقی میکند؟! همیشه تو نمازخونه نماز میخوندیم حالا تو حیاط مدرسه.
مدیر نعره زد :«جمع کن این بند و بساط ها را و گرنه زنگمیزنم شهربانی بریزه اینجا.»
_ما از شهربانی نمیترسیم هر کاری می خواهیم بکنین ،بکنین»
_هر اتفاقی افتاد مقصر خودتی اسمت رو که دادم دست ساواک میفهمی بعد هم سریع به سمت دفتر رفت.
ساختمانیان سرکی به بیرون مدرسه کشید .ماموران شهربانی در عرض چند دقیقه دور تا دور مدرسه را احاطه کرده بودند. دانش آموزانی را که به سمت مدرسه میآمدند را متوقف کردند.
_بچهها شهربانی مدرسه را دوره کرده!
صدای همهمه بلند شد بعضی از دانشآموزان وحشت کرده بودند احسان و مهدی سعی میکردند همه را آرام کنند.
_نترسید! هیچ غلطی نمیتونن بکنن. جرأت ندارند حتی پاشون رو تو مدرسه بزارن. مرتب وایسین تا نماز را برگزار کنیم.
در مدرسه بسته شد بچهها صفهای نماز را مرتب کردند .ساختمانیان رو به احسان گفت: جای مرتضی حق نگهدار و فرهنگ اصلاحی هم خالیه!
احسان آهی کشید و سر تکان داد.
_آره اگه موقع پخش دعوتنامه ها اون زن ساواکی شماره ماشینشون و نداده بود به ساواک گیرنمیافتادند .ولی به امید خدا از زندان آزاد شون می کنیم.
احسان آب دهانش را قورت داد و دستش را به شانه علی زد و گفت:« برو سریع وایسا برای امام جماعت. بچه ها روزه هستند .نباید معطل شون کرد.»
احسان صدای دورگه اش را بالا برد:
«قامت الصلاة.... قد قامت الصلاة» نماز جماعت به امامت علی شفاف «تکبیرة الاحرام»
نماز برگزار شد .به فاصله چند دقیقه عکاسها و خبرنگارها دوره شان کردند. «دعای وحدت» بچهها بعد از نماز مدرسه را به لرزه درآورد. مدیر و معاون ها مثل اسپند روی آتش شده بودند و خونشان را میخورد....
🌷 🌷 🌷 🌷
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻳﺎﻗﺪﻳﻢ_اﻻﺣﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﻖ اﻟﺤﺴﻴﻦ(س)
🌹🌷
ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺗﻌﻂﻴﻠﻲ ﻣﺮاﺳﻤﺎﺕ اﻋﻴﺎﺩ ﺷﻌﺒﺎﻧﻴﻪ #ﻫﻴﻴﺖ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﮔﻤﻨﺎﻡ_ﺷﻴﺮاﺯ ﻫﺰﻳﻨﻪ اﻳن ﻣﺮاﺳﻢ ﺭا ﺟﻬﺖ ﺗﻬﻴﻪ و ﺗﻮﺯﻳﻊ اﻗﻼﻡ ﺑﻬﺪاﺷﺘﻲ و ﻏﺬاﻳﻲ ﺑﻴﻦ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻫﺎﻱ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ اﺧﺘﺼﺎﺹ ﺩاﺩﻩ اﺳﺖ ...
👇👇
ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻋﺰﻳﺰاﻧﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ اﻳﻦ اﻳﺎﻡ ﺩﺭ ﺳﻨﻮاﺕ ﻗﺒﻞ اﻗﺪاﻡ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﺰاﺭﻱ ﺟﺸﻦ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﻨﺪ اﻣﺴﺎﻝ اﺯ اﻳﻦ ﻃﺮﻳﻖ ﺳﺒﺐ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ اﻳﻦ ﻋﺰﻳﺰاﻥ ﺷﻮﻧﺪ ....
👇👇
ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟﻬﺖ ﻣﺸﺎﺭﻛﺖ :
6362141080601017
ﺑﺎﻧﻚ اﻳﻨﺪﻩ ﺑﻨﺎﻡ ﻣﺤﻤﺪ ﭘﻮﻻﺩﻱ
☘🌹☘🌹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ و ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﺧﻴﺮ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﻨﻴﺪ
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#زندگینامہ
✍می خواست بره پیاده روی اربعین
اما نرفت و نظرش عوض شد ولی همون شب ساکش رو آماده کرد اما نه برای پیاده روی اربعین بلکه برای دفاع از حریم اهل بیت و انقلاب اسلامی
شهید فرح بخش در سال ۹۵ حدود ۷۰ روز در نجف و در صحن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کار ساختمانی و آرماتوربندی می کردند و چه زیبا پاداشی بهشون داده شد.می گفت : برادرها رهبر تنهاست و همه ما این را می دانیم، نباید غم به دل رهبری کنیم.
#شهید_ابوذر_فرح_بخش
ولادت : ۶۰/۶/۳۰ - داراب ، روستای بانوج
شهادت: ۹۶/۱/۸ - سوریه، تل شیحه
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
iD ➠ @shohadaye_shiraz
🌷از طرف سپاه لباس فرم برای پاسداران رسمی آمده بود. یکی هم برای حاج علی کنار گذاشتم و به او اطلاع دادم. روز بعد در حالی که بیمار بود، ساک بدست آمد. همیشه از گرفتن و پوشیدن لباس امتناع می کرد و می گفت من لیاقت پوشیدن این لباس را ندارم، اما این بار تا لباس را به ایشان دادم گرفت، بوسه ای بر آن نشاند و در کیفش گذاشت. قبل از رفتن از من حلالیت طلبید و گفت:« وقتی می خواستم بیایم بر عکس همیشه خانواده مانع من شدند، کودکانم به پایم پیچیدند و می خواستند مرا از آمدن منصرف کنند، فهمیدم که خداوند می خواهد با این کودکان بی گناه مرا آزمایش کند!»
اندکی سکوت کرد، چشمانش فروغ خاصی داشت، آرام و مطمئن گفت: «می دانم که این سفر را بازگشتی نیست!»
بچه های گردان ابوذر نقل می کردند، حاج علی شب عملیات، لباس فرم سپاه را از کیفش در آورد و برای اولین بار پوشید. وقتی با چشمان متعجب ما مواجه شد گفت: « من در این عملیات شهید می شوم و دوست دارم در روز قیامت با #لباس_فرم_سپاه، در محشر محشور شوم!»
🌷🌸🌷
#شهید حاج علی نوری
#شهدای فارس
#ﭘﺎﺳﺪاﺭ_اﻧﻘﻼﺏ
👇
تولد: 1329، روستای اسیر، لامرد.
سمت: فرمانده گردان ابوذر، لشکر 33 المهدی(عج)
🌺🍁🌺🍁
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
..,...........
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#امام_حسین_علیه_السلام
ای زندهی عشق! ای قتیل عبرات!
آزادهی کربلا! اسیر کربات!
ما ظلمت محضیم و تو مصباح هدی
ما غرق گناهیم و تو کشتی نجات
#ﻣﻴﻼﺩ اﺭﺑﺎﺏ ﻣﺒﺎﺭﻙ🌺🌺🌺
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
شهدای غریب شیراز
إِنَّ رَحْمَــتَ اللَّهِ قَرِيــبٌ مِنَ الْمُحْسـِنِينَ قابل توجہ همسنگرا و محبین شهــدا👇 ضمن تبریک
امام حسین(ع) می فرمایند: بر آوردن حاجت و برطرف کردن مشکلات مردم به دست شما از نعمت های خداوند است....
👇👇
ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ و ﻣﺤﺒﻴﻦ ﺷﻬﺪا
اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ ﻓﺮﺩا ﺩﺭ ﺳﺎﻟﺮﻭﺯ ﻣﻴﻼﺩ اﺭﺑﺎﺏ ﻛﺮﻡ اﺑﺎﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ اﻟﺤﺴﻴﻦ ع , اﻗﻼﻡ ﺑﻬﺪاﺷﺘﻲ و ﻏﺬاﻳﻲ ﺟﻬﺖ ﺗﻮﺯﻳﻊ ﺑﻴﻦ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻫﺎﻱ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺟﻨﻮﺑﻲ ﺷﻴﺮاﺯ ﺧﺮﻳﺪاﺭﻱ ﻣﻴﺸﻮﺩ
ﺣﺪﻭﺩ 100 ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﺷﺪﻩ اﻧد ﻛﻪ #ﻣﺮﺣﻠﻪ_اﻭﻝ 30 ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺑﺴﺘﻪ اﻫﺪا ﺷﺪ
اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ ﻣﺸﺎﺭﻛﺖ ﻛﻨﻨﺪ ﻳﺎ ﻛﺴﻲ ﺭا ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﻨﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ اﻗﺪاﻡ ﻛﻨﻨﺪ
#ﺑﻪﻧﻴﺎﺑﺖﺷﻬﺪا..
#ﻧﺬﺭﻇﻬﻮﺭ ﻣﻨﺠﻲ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺸﺮﻳﺖ ...
🔺▫️🔺▫️
6362141080601017
ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺑﺎﻧﻚ اﻳﻨﺪﻩ. ﺑﻨﺎﻡ ﻣﺤﻤﺪ ﭘﻮﻻﺩﻱ
🌺🌷🌺🌷
ﻫﻴﻴﺖ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ
🚩 ما ملت امام حسین علیه السلام هستیم...🚩
🚩الا یا اهل عالم، من حسین علیه السلام را دوست دارم...🚩
(بخشی از وصیت نامه سردار رشید اسلام سپهبد #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی)
🌸💐🌸💐
#ﺻﺒﺤﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪا ﻣﺰﻳﻦ ﺑﺎﺩ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
⭕️ شهید مظلوم بهشتی: «پاسداران آگاهانه انتخاب میکنند
شجاعانه میجنگند
غریبانه زندگی میکنند
مظلومانه شهید میشوند
و بیشرمانه مورد توهین قرار میگیرند..»
#من_یک_سپاهی_ام
#روزپاسدارﻣﺒﺎﺭﻙ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#زندگینامه_شهید_احسان_حدائق
#نویسنده_مریم_شیدا
#روایت_یازدهم
#براساس_کتاب_میاندار
مدیر داخل دفتر نشسته بود که صدای همهمه دانشآموزان او را به خود آورد. از دفتر بیرون آمد و نگاهی به داخل راهرو انداخت. همه دانشآموزان از طبقه بالا به سمت حیاط میرفتند سریع خودش را به آنها رسانده و گفت:
_چه خبرتونه؟ هنوز که زنگ تفریح نشده! کی به شما اجازه داده از کلاس بیان بیرون؟»
_خودمون به خودمون اجازه دادیم.
به سمت صدا برگشت
_آقای حدائق !!دیگه شورشو دراوردی! هر روز من باید با تو یه جایی داشته باشم؟
احسان جوابی نداد و جلوی چشمان متحیر به سمت کلاس های پایین رفت.
_چرا اینجا نشستی بلند شد تا وقتی بچهها داخل زندان هستند باید کلاس ها تعطیل بشه.
پشت سرش تمام بچه ها از کی کلاس بیرون آمدند احسان به سمت حیات میرفت که رویکرد به مدیر:
_تا وقتی بچهها داخل زندان باشند هر روز اوضاع همینه»
_وقتی توی مدرسه نماز جماعت میخوندی نباید فکر اینجاشم میکردین.
احسان لبخند کم رنگی روی لب آورد و گفت:
_دیدی که روزه گرفتیم نماز هم خوندیم شما و شهربانی هم هیچ کاری نتوانستید بکنید.
_آقای حدائق اسم تو و دوستات تو لیست ساواکه. دنبال دردسر نگرد. دست از این برنامههای آشوبگرانه بردار.
احسان محلی به حرفهای مدیر نگذاشت و به سمت حیاط رفت مدیر صدایش را بالا برد:
_فکر کردین این هم مثل اون دفعه است که «لک زاده» را گرفته بودند و سر کلاسها نرفتین تا مجبور شدیم زنگ بزنیم شهربانی آزادش کنند؟! نه! بار گناه دون این بار خیلی سنگینه!»
عصبی به سمت دفتر رفت شماره شهربانی را گرفت که صدای بچه ها داخل دفتر پیچید.
_بچه ها بچه ها آزاد باید گردند ... بچه ها بچه ها آزاد باید گردند.»
تلفن را رها کرد بلندگو را برداشت جلوی پنجره ایستاد و گفت:
_الان نیروهای شهربانی میان داخل مدرسه .هرکی دستگیر شد پای خودشه !فکر نکنید مثل دیروز فقط با یک کلاغ پر سر و در همه چی بهم میاد. این دفعه برخورد جدی باهاتون میشه»
بچه ها بی توجه به حرفهای مدیر به شعار دادن ادامه دادند. معاون گفت:«باید یه فکر اساسی کرد کنترل بچه ها با این وضعیت خیلی سخته»
_الان زنگ میزنم ساواک !چند تا از این اصلی هارو که دستگیر کنه بقیه آروم میشن»
_اینطوری فایده نداره دستگیر هم بشن چون سنشان قانونی نیست ۲۴ ساعته آزادشان میکند باز همین آش و همین کاسه !باید یه فکر اساسی کرد وگرنه من با سابقه ای که از اینها سراغ دارم هر روز اوضاع مدرسه همینه!
_پس باید چیکار کرد؟
_باید زنگ بزنیم آموزش و پرورش روی شهربانی فشار بیاره بچه ها را آزاد کنند.
_همین کار را کردیم که این طوری شیر شدن !فردا پای هرکی باز شد شهربانی و زندان ,دیگه شرایط اینجا غیر قابل کنترل میشه.
معاون نفس عمیق کشید روی صندلی کنار میز نشسته و گفت:«اصلاً تقصیر خودمونه یه چیزی میشه شهربانی را با خبر می کنیم»
اگر گزارش بچهها را ندیدیم که از نون خوردن میافتیم! شهربانی بغل گوش مونه نخواهیم اطلاع بدیم ،خودشون با این سر و صداها می فهمند، چند دقیقه دیگه این مور و ملخ میریزن اینجا»
_تازه با این اوضاع پیش اومده آیت الله محلاتی اطلاعیهها داده که اگر بچهها آزاد نشوند، نماز جماعت مساجد را تعطیل می کنه! اونوقت طرف حسابمان مردم هستن!
مدیر با ادرار شماره آموزش و پرورش را گرفت و گفت: «از دبیرستان شاپور تماس میگیرم .اینجا اوضاع هنوز به هم ریخته است .چند روزه بچهها تحصن کردند سر کلاس نمیرن. درخواستشان اینه که چند نفر از بچه ها از زندان آزاد بشن بله... بله.. پس منتظر تماستون هستم»
نفس عمیق کشید و به حیات نگاه انداخت همه کف حیاط نشسته بودند و شعار میدادند و بعضی از دبیران هم به جمع بچهها پیوسته بودند بعضی هم داخل دفتر نشسته بودند و راجع به شرایط پیش آمده صحبت میکردند ثانیهها به کندی می گذشت دفتر رژه می رفت که متوجه شد بچه ها ساکت شدند. از پنجره بیرون را نگاه کرد .دید بچه ها گروه گروه کف حیاط نشسته بودند و درس می خواندند.
معاون گفت:«عجب آدمای هستند من موندم اینا با این همه بدو بدو چطور شاگرد اول هستند»
_یکی از بچه ها میگفت، شب ها خونه همدیگه قرار می گذارند و به هم توی درس ها کمک می کنند.
_بدبختی هم اینه که شاگرد درس خونن.اگر نه به بهانه درس نخوندن از مدرسه اخراجشون میکردیم»
مدیر سر روی میز گذاشته و به اوضاع آشفته مدرسه فکر میکرد هر از گاهی صدای صلوات و شعار بالا میرفت.
_برادرم خوش آمدی ..خوش آمدی ....برادر شجاعم، راهت ادامه دارد»
مدیر سراسیمه بلند شد و از پنجره بیرون را نگاه کرد دانش آموزان زندانی روی دست بچه ها بالا و پایین می شدند.
🌷 🌷 🌷 🌷
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌸 فرازی از وصیت نامه🌸
به نام خداوندی که اول می بخشد و بعد مهربان است
ضمن این که می بخشد مهربان هم هست
◾️ زیر بار ظلم نروید چون اول خود شما ضرر میکنید. چون اگر شما مظلوم واقع نمیشدید ظالم ظلم نمی کرد
◾️مسجد،نماز جمعه وجماعت،مخصوصا نماز اول وقت،قرائت قرآن کریم با معنی هرروز را ترک نکنید،
با جماعت باشید که دست خدا با جماعت است.
◾️شفاعت شهدا شامل حال کسانی که پیرو ولایت نیستند نمیشود
هرچند اقوام نزدیک باشند...
#شهیدمدافع_حرم_آزادخشنود کوهجانی
#اﻳﺎﻡشهادت🕊
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_اﺳﺘﺎﻥ_ﻓﺎﺭﺱ
🌹🌷🌹
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
***
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید |پیشنهاد_دانلود
⏱ روایتگری راویان دفاع مقدس
🌹چرا سیل ،زلزله،کرونا و... رو شما همیشه به خیر تعبیر می کنید
🎧 حجت الاسلام بهرامی
🌺🌷🌺🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ:
https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
إِنَّ رَحْمَــتَ اللَّهِ قَرِيــبٌ مِنَ الْمُحْسـِنِينَ
🌸💐🌸💐
ﺑﻪ لطــف حضرت زهرا (س) و اباعبدالله الحسین ع خرید اقلام غذایے و بهداشتے جهت ۵۰ خانواده دیگـر از نیازمندان انجام شد
انشاالله توزیع اقلام در روز میلاد حضرت باب الحوائــج ابوالفضل العباس س صورت می گیرد
انشاء الله به شادے دل این خانواده ها خداوند از #بانیــان_خیــر قبول کــند
👇👇👇
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ اﮔﺮ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ ﺷﺮﻳﻚ اﻳﻦ اﻣﺮ ﺧﻴﺮ ﺑﺎﺷﺪ
به نیابت #شهــدا بسم الله ...
👇
6362141080601017
بانك آينده بــنام محمد پولادي
🔺▫️🔺▫️
هییت شهداے گمنام شـــیراز
🌹🌷🌹🌷🌹
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ای علمدارے که دستـت بوسـہ گاه مرتضــاست
افضل الاعمــال حیــدر بوسه بر دست شمــاســت...
اقتــدا بر مرتضے کــردند جمــع اهل بیت
دست تو سرشــار از عطر نسیم بوسه هاست...
🌺🌸🌺
📎مـیلاد حضــرت عــباس (ع) مــبارک و روز جانبـــاز بــاد
🌸💐🌸💐
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
میگفت، من از خداوند، جانبازی طلب کرده بودم تا کمی حس و حال حضرت عباس(ع)، درمن به وجود آید!
غروبِ یکی از روزهای ماه شعبان بود. شعبان و بیسیم چیاش هم در حلقه ما نشسته بودند و هر کدام چند آیه قرآن برای ما تلاوت کردند. بعد از پایان مراسم، همه به سمت سنگر فرماندهی به راه افتادیم. هنوز وارد سنگر نشده بودیم که صدای سوت خمپاره بالای سرمان پیچید. قبل از اینکه به آغوش خاک پناه ببریم، صدای انفجار زمین و زمان را به لرزه انداخت. گرد و خاک انفجار که به زمین نشست، از جا بلند شدم و اولین چیزی که دیدم جنازه بیسیمچیِ شعبان بود. ترکش به پیشانیاش خورده و با حالت سجده به زمین افتاده بود. نگران شعبان بودم. چند دقیقه طول کشید تا در آن هیاهو پیدایش کردم. به سنگری تکیه داده بود. دست چپش از بازو قطع شده و خون با فشار از محل زخم بیرون میزد. به سمتش دویدم. از تعجبِ چیزی که می دیدم مو بر تنم سیخ شد. شعبان، یک مشت از خونش را که روی زمین در حال لخته شدن بود را برداشت و به صورت کشید. گفتم: «مرد خدا! این چه کاریه که میکنی؟ »
جواب داد: «خون زیادی از من رفته و رنگم زرد شده. دوست ندارم اگر با این حالت شهید شدم، دشمن فکر کند که زردی من سر سوزنی از ترس است.
🌷🌹🌷
#ﺷﻬﻴﺪﺷﻌﺒﺎﻧﻌﻠﻲﻋﻔﻴﻔﻪ
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_اﺳﺘﺎﻥ_ﻓﺎﺭﺱ
🌹🌷🌹
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
***
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#زندگینامه_شهید_احسان_حدائق
#نویسنده_مریم_شیدا
#روایت_دوازدهم
#براساس_کتاب_میاندار
«ژیانی سیرت »برگه های کاهی را برای تمرین درس ها جلوی روی بچه ها گذاشت. کتاب زبان راباز کرد تا درس جدید را با هم کار کنند، که صدای کوبیدن چیزی به هم به گوشش خورد صدا از سمت پنجره ای بود که پدر به سمت کوچه کنار شاهچراغ تعبیه کرده بود.
_بچه ها شما شروع کنید من الان میام.
به سمت پنجره دوید کسی بی وقفه به پنجره می گوید از پشت شیشه مشجر قیافش دیده نمی شد حدس زد احسان باشد چون او از این کارها زیاد میکرد احسان را دید نفسش به سختی بالا می آمد گفت:
_زودباش پنجره را باز کن مأموران شهربانی الان می رسند.
دستش را گرفت و کمکش کرد از پنجره داخل شود صدای فریاد مردم به گوش میرسید روی صورت احسان دوده نشسته بود با هیجان تعریف کرد.
_طرف سردزدک درگیری شد گاز اشک آور زدن مامورا تا اینجا دنبالم کردند.
لیوان آبی برایش ریخته تا گلو تازه کند
_با بچه ها داشتیم درس میخواندیم امشب که نمیتوانی بریم خونه درگیری شدید زنگ بزن به بابات بگو امشب اینجایی یه آب هم بزن به صورتت بیا درس بخونیم.
زهرایی تا چشمش به احسان افتاد به سمتش رفت و گفت: «هرچی سر کوچه منتظر شدم نیامدی فکر کردم قالم گذاشتی .گفتم ما همین امشب می خواستیم «ژیانی سیرت» با ما زبان کار کنه.»
_قالت که گذاشتم. جات توی درگیری خیلی خالی بود.
_فکر نکنم .پشت سرت بودم توی شلوغی گمت کردم.
_مهدی رو به آنها گفت:«آقا بیا این درس بخونیم نباید از بچه های اونوری کم بیاریم»
ژیانی سیرت به بچهها زبان درس میداد وسط تمرین مجتبی سرش را خاراند و گفت: «چقدر سخته ها !!با این وضعی که من دارم فکر کنم توی کنکور بتوانم زبان را خوب بزنم»
تا بحث کنکور شد هر کسی راجع به شغل و رشته مورد علاقه حرف میزد.
_من می خوام مهندس برق بشم.
_من می خوام مدیر بشم می خوام بدونم لیست بچه ها را دست ساواک دادن چه مزه ای داره، که مدیر راست و چپ لیست میفرسته برای ساواک.
صدای خنده در اتاق جان گرفت. احسان در تمام مدت صحبت بچهها ساکت بود.
_احسان تو نگفتی میخوای چیکاره بشی؟
احسان فکری کرد و گفت: «من بیشتر دلم میخواد درس طلبگی بخونم»
_طلبگی ؟!!تو پزشکی روشاخته!
_من فکر میکنم طلبگی منو بیشتر به خدا نزدیک میکنه زودتر به خدا میرسم.
زهرایی لبخندی گوشه لبش نشاند به شوخی گفت:
«اینا جد و آبادش اونم روحانی بوده مگه نمی دونستیم پدربزرگ شیخ ابوالحسن حدائقه! تازه پدر مادرش هم روحانی بوده. باید نسلشون ادامه دار باشه یا نه؟!»
سکوت در اتاق حاکم شد زهرایی قیافه جدی به خود گرفت و گفت: «اگر وقتی میره پای منبر آقای دستغیب ببینیدش!! چنان جذب حرفاش میشه که میگی تو این عالم ها نیست هفته بره و بیاد، احسان آقای دستغیب رو نبینه ،دق میکنه!».
🌷 🌷 🌷 🌷
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
روز شهید بهت تبریک🌸 گفتیم
دیروز که #روز_پاسدار بود بهت تبریک گفتیم
و امروز که #روز_جانباز هست رو هم بهت تبریک میگیم . . .😔
حاجی جان
توی دنیا چه مدالی🥇 باقی مونده بود که به دستش نیاوردی...؟
ای #فخر_شهدا
ای فخر جانباز ها♥️
ای فخر پاسدار ها🌼
سردار دل ها جانباز دفاع مقدس #شهید_قاسم_سلیمانی
🌹🍃🌹🍃
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪا :
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ:
https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv