eitaa logo
شهدای ملایر
306 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
399 ویدیو
30 فایل
عکس، زندگینامه، خاطرات و وصیت نامه شهدای ملایر🍃🌷🍃 ارتباط با ما و ارسال عکس و خاطرات و وصیت نامه و ......به کانال شهدای ملایر 🍃🌷🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدای ملایر
شهید محمود كهنی فرزند امين الله متولد 1345/01/25 محل تولد : تهران تاریخ شهادت : 1366/12/21 محل شهادت
شهید مدافع وطن محمود کهنی در ملایر به دنیا آمد. دیپلم را که گرفت درزمینهٔ تعمیرات ماشین مشغول به کار شد. سپس برای گذراندن سربازی به بانه رفت و سرانجام در تاریخ بیست و یکم اسفند 1366 به شهادت رسید. ویژگی‌های اخلاقی محمود خیلی بامحبت بود. از سرکار که می‌آمد، شروع می‌کرد با بچه‌ها بازی کردن. رابطه خیلی خوبی هم با پدرش داشت. پدرش واقعاً دوستش داشت به‌طوری‌که حتی لباس‌هایش را هم خودش اتو می‌زد. ارتباطش با خواهر و برادرش خیلی خوب بود. اهمیت زیادی هم به صله‌رحم می‌داد و نماز و روزه‌اش هیچ زمانی ترک نمی‌شد. آخرین روزها آخرین باری که مرخصی آمده بود، یک‌بار به شوخی به مادربزرگش گفت: ببینید کی من را شکلات پیچ شده می‌آورند خدمتتان! برای رفتنش، مقدار زیادی خوراکی گذاشته بودم. به من می‌گفت: مادر چقدر برای من زحمت می‌کشی؟ درست به خاطر دارم، آخرین لحظه از حیاط که می‌خواست بیرون برود، احساس کردم مثل پرنده‌ای بود که یک‌دفعه پر زد و رفت. شهید شد به ما گفتند با چند سرباز دیگر سوار ماشین بوده است. به بقیه می‌گوید: صبر کنید، زنگ بزنم خانه، ببینم تهران چه خبر است؟ زنگ زد خانه و با من سلام و احوال‌پرسی کرد. انگار بعدازاین که تماس را قطع می‌کند، دوباره سوار ماشین می‌شود. درراه، بعثی‌ها موشک‌باران می‌کنند و یکی از موشک‌ها به ماشینشان اصابت می‌کند. محمود آنجا به شهادت می‌رسد. این در حالی بود که شانزده روز از سربازی‌اش بیشتر نمانده بود. کوچه مثل روز عاشورا شده بود من و پدرش در خانه بودیم که در زدند. پدرش رفت در را باز کند. من هم رفتم بالای پشت‌بام تا ببینم چه خبر است؟ کوچه مثل عاشورا شده بود. شوهرم درحالی‌که روی زانوهایش افتاده بود آمد داخل و گفت: باید برویم. می‌گویند محمود زخمی شده است. ما را بردند پزشک قانونی، آنجا که شهدای دیگر را دیدم دیگر نفهمیدم چه شد... حال خودم را که فهمیدم، توانستم صورت پسرم را ببینم. هنوز خون تازه روی صورتش بود. گلوله در چشمانش خورده بود و از پشت سرش درآمده بود. دلتنگی‌های مادرانه خیلی دلتنگش هستم. هرسال روز شهادتش برایم تازگی دارد. در خواب به خواهرم گفته بود: نگران نباشید، من خودم نفهمیدم چه شد ولی الآن حالم خوب است. نگذاریم خون شهدا پایمال شود می‌روم بهشت‌زهرا، خجالت می‌کشم. نگذاریم خون این شهدا پایمال شود. حیا و حجاب را حفظ کنیم. امیدوارم مسئولانمان هم کمی بیشتر رعایت کنند. @shohadayemalayer
هدایت شده از دِلْنِوِشْتِه‌هآیِ‌شُھـَدآوَمَنْ🌿
فڪرم بہ مُنتهــاے نمےرسد ! ڪز هر چہ درخیال من آمد نڪوتـــــری ... 🌷 @shahadat1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم تاریخی مصاحبه مادر مرحومه جهادگر شهید علیرضا شاملو @shohadayemalayer
هدایت شده از دِلْنِوِشْتِه‌هآیِ‌شُھـَدآوَمَنْ🌿
اولین شهید ایران در بوسنی و هرزگوین
شهید پاسدار صادق عنبری متولد اول فروردین ۱۳۴۰ در شهرستان ملایر در سوم فروردین ۱۳۶۱ در منطقه کرخه نور به شهادت رسید و پیکرش در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شده است. شهید طلبه عزیزاله عنبری متولد اول اسفند ۱۳۴۵ در شهرستان ملایر در دوازدهم اسفند ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسید و پیکرش مدت‌ها در منطقه برجای ماند و در اول فروردین ماه ۱۳۷۴ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شده است. @shohadayemalayer
پیش تر از اینها «دانشگاه » با عطر قدم های نجیبشان به قطعه ای از بهشت شبیه بود . مثل ما پشت همین میز و نیمکت ها می نشستند، با این تفاوت که «جنگ دیده » بودند نه «جنگ شنیده » ! لحظه ای در تردید نماندند، به لقب شامخ دکتر! ! دل، خوش نداشتند، گویی تحصیلات عالی و درک و موقعیت نتوانسته بود روحشان را به بند کشد و دست و دلشان را از ادای تکلیف باز دارد . . . تا کنون لحظه ای دل به دست نوشته های شهید احمد رضا احدی سپرده اید؟ او را چقدر می شناسید؟ «داریوش ساکی » که بود؟ «حیدر کاظمی » چگونه رفت؟ هر سه، دوست و همشهری بودند . از بچه های خوب و با صفای ملایر! در یک سال با هم وارد دانشگاه شدند . شهید احدی و ساکی پزشکی می خواندند . حیدر دانشجوی رشته فلسفه بود . هر سه در ده درکه - روستایی در شمال تهران و در حاشیه دانشگاه شهید بهشتی - با هم در یک اتاق زندگی می کردند . احمد رضا در سال 1364 رتبه اول کنکور را به دست آورد . اما هرگز از جبهه دل نکند . او خمیر مایه خاطرات جبهه بود و دستی در ادبیات زلال جنگ داشت . «حرمان هور» اشک های قلم شمع گونه اوست . (1) شهیدان را شهیدان می شناسند و اوست که آخرین لحظات بودن با شهید کاظمی را شرح می دهد: . هنوز پشت تیر بارش ایستاده بود خسته و مجروح با باند سفیدی که بر سرش بسته بود و غنچه خونی که از زیر سفیدی باند نشت می کرد . حالش را پرسیدم گفت: سرم گیج می رود و چشم هایم تار شده است . گفتم: هیچ کس نیست و پل را باید تا صبح که نیروها می روند نگه داشت . او در حالیکه نوار قشنگ تیر بار را پر می کرد، خندید و گفت: «تا آخرین نفس خواهیم ایستاد .» بعد خداحافظی کردم و رفتم تا به بقیه بچه ها سری بزنم، مدتی نگذشت که ناگهان موشک آر پی جی سنگر تیر بار را نشانه گرفت و دود سیاهی از سنگر بلند شد . به سختی خودم را به درون سنگر رساندم، می دانستم که می خواهم صحنه ای را ببینم، حیدر آرام تر از همیشه خوابیده بود، آن چنان که تماشایش اشکم را بند نمی آورد . مست مست خوابیده بود . مثل یک گل، مثل همان شب های سرد درکه، ولی این بار هر چه صدایش کردم پاسخی نمی داد . نمی دانم برایش شعر خواندم یا درد دل کردم . فقط می دانستم گریه می کنم . . . هنوز خون زیر باندش خیس بود و با قیافه ای نازنین و آرام کنار تیر بارش خوابیده بود . آری! حیدر هم رفته بود . و اوست که از شهید «ساکی » می گوید: «برهوت کویر را هر چه بجویید، لا به لای تلهای شنی اش را کنج واحدهای فرتوتش را هر چه بکاوید چیزی نخواهید یافت مگر «یک آشنا» به یاد فرزند هور، فرزند خاکریز و دود و آب و خاک غواص دشمن شکن عرصه های خون و ماسه جزایر مجنون کارون اروند فرمانده بی باک، فریادگر کمین های جزیره پیش مرگ مین و سیم خاردار خورشیدی و باتلاق شهید «داریوش ساکی » خدایا! ستاره ها که رفتند، خورشید را نگه دار . احمد رضا در آبان سال 1345 در شهرستان ملایر متولد شد . پدرش درجه دار ارتش بود و مادرش خانه دار . در عین کودکی، دردهای بزرگی داشت و بعد که مثل پیچک ها و نیلوفران قد کشید، دردهایش بزرگ تر شدند . بسیار باهوش و زیرک بود . استدلال های ریاضی و فرمول های فیزیک و شیمی را خوب می فهمید . حتی در نوشته های آسمانیش به مدد حافظه قوی خود، از آنها بهره می برد . در بخشی از خاطراتش نوشته است: . اگر مرتاض های هندی دانستندی که علمی به نام ریاضیات بودندی دیگر هرگز سراغ تخته ها و کفش های میخ دار نمی رفتندی و روزها در یک محل بدون چشم بر هم زدن می ماندندی بلکه به سراغ این علم آمده بودندی و با مسائل پیچ در پیچ علم ریاضی، که به حق ریاضیات است مشغول می شدندی . سر و کله زدن با «حدها» ، «انتگرالها» ، «دیفرانسیل ها» ، «تابع ها» ، هذلولی ها» ، «بیضی ها» ، «لگاریتم » و «تصاعدها» ، «معادله ها» و «نا معادله ها» و . . . هزاران مساله دیگر وجودشان را آن چنان نرم کرده بودندی که دیگر نگو و نپرس! مرتاض راضی از ریاضی 13/11/61 . آن همه متواضع بود که خاک در برابر آسمان، ظاهری آرام داشت و دلی بی قرار . همیشه ساده لباس می پوشید با آن که در رشته پزشکی رتبه اول را کسب کرده و دانشجوی همین رشته بود، هرگز بین خود و دیگران احساس رحجانی نمی کرد . به قلت طعام توجه خاصی داشت . همواره سعی می کرد خورشید وجودش در پس ابر جماعت پنهان بماند . بالاخره، شب دوازدهم بهمن ماه، در عملیات کربلای 5 در درگیری، با کمین های دشمن بعثی به شهادت رسید . پس از پانزده روز که پیکرش میهمان آفتاب بود، به شهرستان ملایر بازگردانیده شد و در آرامگاه عاشورای ملایر به آغوش خاک سپرده شد . قطره ای از دل نوشته های دریایی اش:
وقتی زمین تفتیده کویر از شدت تشنگی بیهوش شده بود و آفتاب بی رحم، تمامی شعاعهای خود را به کویر دوخته بود . پیکر همواره کویر آرام از درز چشمان بی رمقش قامت بلند خورشید را ور انداز کرد و به زیر لب، آفتاب را نفرین کرد . آن هنگام که تمامی امیدهای کویر در حال قطع شدن بود . تو ای آب، همان بودی که وجودش را در بر گرفتی . از غصه رهایش کردی و تمام کویر را سیراب نمودی . زمانی که هیزم های خشک و نازک در چنگال شعله های سوزان آتش به فریاد برخاسته بودند و ناله هایشان حرارت آتش را تسکین نمی بخشید . آن هنگام که دیگر آخرین رمقشان از کف می رفت، تو ای آب! همان بودی که با در انداختن خود در میان لهیب آتش پیکره نیم سوخته آنها را تسلی بخشیدی . زمانی که طفلان معصوم و بی گناه از گرسنگی می گریستند، وقتی قحطی رخساره بچه ها را زرد می کرد و غمگین تر از همه، برزگر پیر بود که کنج خانه اش زانوی غم به بغل گرفته بود، ای آب تو بودی که با نزول خود چون سروش آسمانی غنچه لبخند را بر طفلکان معصوم او گشودی . آن هنگام که مولی (ع) و پیروانش از دست فرعونیان گریختند و به رود نیل رسیدند . در حالی که دشمن از پشت سر آنان می شتافت، ای آب تو بودی که کنار رفتی و راه را بر موسی (ع) گشودی و فرعونیان را در چنگال خشم خود نابود کردی . هنگامی که مادر افسرده ای در سوگ تنها فرزند یتیمش حجاب غربت به تن کرده بود و لحظه ای آرام و قرار نداشت، تو ای آب، اشکی شدی تا از گوشه چشمش روان شدی و تسلی اش بخشیدی . زمانی که بذر خشک در حسرت رویش می نالید و می گریست، تو ای آب همان بودی که رؤیای بذر بیچاره را به حقیقت تبدیل کردی، آری ای آب: در هر جایی به داد بیچاره ای رسیدی . گاهی به کویر، سیرابش کردی . زمانی برای دیگران خود را به خاک و آتش کشاندی، زمانی فریاد کردی تا فریاد رس کسی باشی . هر جایی به داد کسی رسیدی و فریادرس مظلومی بودی . اما در کربلا: نبودی که ببینی چگونه رخسار اصغر (ع) از فرط تشنگی دگرگون شده بود . نبودی که ببینی چگونه حسین (ع) را با حلقومی خشکیده ، آن هم خشکیده تر از روح کویر، کشتند . خیام را چگونه سوزاندند و آبی نبود که خاموشش کند و راستی، این شرم تو را و مرا بس . . . ای آب » . (2) «ریشه های باورش، در ضمیر ما، تا همیشه سبز باد .» پی نوشت: 1 . عبدالحمید رحمانیان . 2 . حرمان هور . @shohadayemalayer
شهید حسین بهاری در دوم فروردین ماه ۱۳۴۶ در شهرستان ملایر متولد شد. پدرش شکرخدا و مادرش خدیجه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند و به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. در نهم تیرماه ۱۳۶۶ هنگام درگیری با نیرو‌های عراقی در میمک به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای روستای زنگنه به خاک سپرده شد. در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و خواهر این شهید بزرگوار را می‌بینید. https://navideshahed.com/files/fa/news/1400/9/11/761753_652.mp4 @shohadayemalayer
شهید علی محمد محمودی اول آبان ماه ۱۳۴۵ در شهرستان ملایر به دنیا آمد. پدرش رجب و مادرش فاطمه نام داشت. دانش آموز چهارم متوسطه بود که از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. قاری و حافظ قرآن بود. بیست و نهم دی ماه ۱۳۶۵ در شلمچه براثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شده است. @shohadayemalayer
شهدای ملایر
شهید علی محمد محمودی اول آبان ماه ۱۳۴۵ در شهرستان ملایر به دنیا آمد. پدرش رجب و مادرش فاطمه نام داشت
در وصیت نامه شهید علی محمد محمودی می‌خوانیم: بسم الله الرحمن الرحیم من رو به جبهه نهادم زیرا خود را موظف و مکلف به این امر یافتم و قرآن به این راه هدایتم نموده و حسین زمانم مرا بدین راه امر فرموده و خدایم به موجب آیه "و وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ" اطاعت از وى را بر من واجب گردانید و در آیات کریمه اش امر به جهاد در راه حفظ دینم نموده و جهاد و شهادت در راهش را، راهى براى رسیدن به قرب ایزدیش قرار داده است. پدر عزیز و بزرگوارم از شما به خاطر زحمات فراوان و تلاش و کوشش وافرتان که براى پرورش و تربیت من بر خود هموار نمودید سپاسگزارم و از خداوند مى خواهم که در ازاى آن رنج هاى فراوان در دنیا و آخرت جزاى خیرتان عنایت فرماید و شما را در شمار رستگاران قرار دهد و با نیکان مشهور و محشور گرداند؛ و از شما مى خواهم که حق خود را بر من حلال بگردانید و در شهادت من به خود غم و اندوه راه ندهید زیرا هیچ مناسبتى با این موضوع ندارد، چون غم و اندوه هنگامى دست مى دهد که مصیبتى بر انسان در غیر راه خدا وارد آید. در صورتى که شهادت یکى از نعمت هاى بزرگ و آشکار خداوندى است و سعادت بزرگى است که همه کس را توفیق دست یابى به آن نباشد و با کمال خوشرویى و شادمانى و با روحیه اى عالى هنگام برگزارى مراسم و بعد از آن با مردم برخورد داشته باشد و با این عظمت روح شهدا را شاد و قلب امام زمان (عج) را خشنود بگردان و قلب منافقین و مستکبرین را بلرزان. از مادر عزیزم نیز مى خواهم که به مهر مادریش مرا ببخشد و حقش را بر من حلال گرداند و با کمال خشنودى و رضایت از خداوند بخواه که این قربانى ناچیز را به سبب لطف بیکرانش قبول بفرماید؛ و از خواهران و برادران این نور چشمان عزیز مى خواهم که در راه یادگیرى و مطالعه علم و دانش و معرفت خداى متعال و عمل به احکام مقدس و پیشبرد اهداف عالیه و انسان ساز اسلام و قرآن همیشه کوشا باشید و در همه حال مدافع و مبلغ این احکام و نظام جمهورى اسلامى باشید و در راه رسیدن به کمال و مبارزه با سختی‌ها از صبر و نماز یارى بجویید و همیشه نمازتان را در اول وقت بجاى آرید که همه وظیفه این است. تقواى الهى پیشه نمایید و خیلى مواظب باشید که اخلاقتان اسلامى و قرآنى باشد و با کردار و رفتار محافظ خون شهیدان باشید وبدانید که آن‌ها همیشه بر شما نظاره گرند. از همه مى خواهم که مبلغ اسلام و قرآن باشند و پیرو و پشتیبان ولایت فقیه و در مقابل مخالفین و نان به نرخ روز خور‌ها سخت به دفاع برخیزند که این کار براى هر مسلمانى وظیفه شرعى مى باشد و اگر بى طرف باشند در مقابل خدا و خون شهیدان مسئولند. از دانش آموزان مى خواهم که عاشقانه در سنگر مدرسه نهایت سعى و تلاش خود را براى یادگیرى علم و دانش به منظور رسیدن به خودکفایى علمى بنمایند و کشور و ملت خود را از غیر خود و خداى خود بى نیاز سازند. والسلام على من التبع الهدى على محمد محمودى ۲۶/۹/۶۵ @shohadayemalayer
هدایت شده از دِلْنِوِشْتِه‌هآیِ‌شُھـَدآوَمَنْ🌿
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ شهید محمد عاشوری، تولد :سال1347، كارشناسي مهندسی پتروشیمی، دانشگاه صنعتی امیرکبیر، ❤️ @shahadat1398
هدایت شده از دِلْنِوِشْتِه‌هآیِ‌شُھـَدآوَمَنْ🌿
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ شهید جمشید بیات، تولد :سال1345، كارشناسي علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی، شهادت:یکم تیر 1367 ، محل شهادت:ماووت عراق ❤️ @shahadat1398
هدایت شده از دِلْنِوِشْتِه‌هآیِ‌شُھـَدآوَمَنْ🌿
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ دانشجوی پزشکی، شهید داریوش(رضا) ساکی دانشگاه شهید بهشتی شهادت:کربلای چهار سال 65 ❤️ @shahadat1398
هدایت شده از دِلْنِوِشْتِه‌هآیِ‌شُھـَدآوَمَنْ🌿
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ شهید فرید خالقی متولد 1345 رشته مهندسی برق دانشگاه صنعتی اميركبير شهادت : 29/دی/1366 محل شهادت : ماووت ❤️ @shahadat1398
هدایت شده از دِلْنِوِشْتِه‌هآیِ‌شُھـَدآوَمَنْ🌿
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ شهيد احمدرضا احدی متولد 1345 رتبه یک کنکور تجربی رشته پزشکی دانشگاه شهيد بهشتی تهران شهادت:12/اسفند/1365 محل شهادت:شلمچه ❤️ @shahadat1398
هدایت شده از دِلْنِوِشْتِه‌هآیِ‌شُھـَدآوَمَنْ🌿
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ شهید محمد رضا رفعت جو متولد 1347 رشته دامپزشکی دانشگاه شیراز شهادت 4/تیر/1367 ❤️ @shahadat1398
هدایت شده از دِلْنِوِشْتِه‌هآیِ‌شُھـَدآوَمَنْ🌿
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ شهيد حیدر کاظمی متولد 1346 رشته فلسفه دانشگاه شهيد بهشتی شهادت29/دی/65 محل شهادت: شلمچه ❤️ @shahadat1398
هدایت شده از دِلْنِوِشْتِه‌هآیِ‌شُھـَدآوَمَنْ🌿
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ شهيد هوشنگ ترکاشوند متولد 1335 رشته ادبیات عرب دانشگاه تهران جزء دانشجو های پیرو خط امام شهادت8/آبان/1362 ❤️ @shahadat1398
🌷شهید گمنام شرمنده یادت نمیکنم سرگرم دنیا شدم خستگی هایم برای تو می آید اما تو همیشه برای من سنگ تمام گذاشته ای ای رفیق من 🌹گاهی نگاهی شهید گمنام صبحتون‌شهدای .....شهدا التماس دعا 💐💐💐🍁🍁🍁🌾🌾🌾🌼🌼
شهید رضا بابایی ششم مهرماه ۱۳۴۶ در روستای شیرین آباد از توابع شهرستان ملایر به دنیا آمد. پدرش نورالدین و مادرش اقدس نام دارند. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند و به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. چهاردهم اسفندماه ۱۳۶۶ در عین خوش براثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر مطهرش در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. در ادامه مصاحبه تصویری با پدر، مادر و برادر این شهید عزیز را می‌بینید. فیلم| اموالش را قبل رفتن به عنوان یادگاری به دوستانش بخشید https://hamedan.navideshahed.com/files/fa/news/1400/9/17/765615_120.mp4 @shohadayemalayer
برادران شهید مومنی @shohadayemalayer
شهید رضا حسنی داویجانی در سال 1344، در ملایر به‌دنیا آمد. او تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد و پس از مدتی به سربازی رفت و در پلیس قضائی مشغول به خدمت شد و با شروع جنگ تحمیلی به صف رزمندگان اسلام در جبهه‌ها پیوست. وی سرانجام در 31 تیرماه 1365، در ایلام بر اثر اصابت ترکش خمپارة دشمن بعثی به درجة رفیع شهادت رسید. @shohadayemalayer
🍃🍂 🍂 🌷🍂 🍂🌷 به روایت 🌷 🌷 🍃🌾🍃 🌾 وقتی رفتم به ، خیلی کوچک و کم سن وسال بودم معمولا هم خیلی ازمسائل جنگ آشنا نبودم و بچه ها را خوب نمی شناختم. شهیدان:، و در یک چادر بودند . تقریبابچه هایی که در سن رنجی بودند و وضع تحصیلی هم آنها بیشتر باهم ارتباط داشتند. 💦 یک روز بارانی بود که ما در منطقه ۳بار مقرمان عوض شد. یکبار جایی که بمباران شد و به رسید ، اسباب کشی کردیم و رفتیم آنطرف گتوند در سمت راست گتوند. در اسباب کشی ها خیلی صحنه های جالب را آدم می دید . مثلا بارهای سنگین را چه کسانی برمی داشتند .یا تانکر را چه کسانی جابجا می کردند. یا آب را دست به دست می دادیم تانکرهای 20 لیتری را می رساندیم تا به کنار آب و به تانکری که آن بالابود .برای آب آشامیدنی نمیشد از رودخانه استفاده کرد باید با یک قایقی آب آشامیدنی می آوردند در 20لیتری پر میکردند بعد می آوردند کنار اسکله که بودیم باز دست به دست باید می بردیم تا کنار مقر. آنجاها شهید ساکی معمولا خیلی حضور پر رنگی داشت و بیشتر کمک میکردند. دوباره مقر سوممان آمد سمت چپ گتوند . سمت رودخانه که جاده وجود داشت و بارندگی شد. یک روزکه بارندگی بود و آموزش نداشتیم (چون رودخانه طغیان کرده بود) . آن موقع یادم هست زیرباران شهید ساکی نشسته بود داشت قابله بزرگها را می شست. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🍃🍂 🍂 🌷🍂 🍂🌷 به روایت 🌷 🌷 🌷 بعد از عملیات که شهید شد ما یک مدتی از خرمشهر منتقل شدیم آبادان در هتل پرشین من دوباره دیدم باقی مانده یک جایی جمع شدند که اصلا پنجره نداشت , نور نداشت در واقع انباری بود. آنجا اولین بار را دیدیم که ایشان خیلی با اشتیاق آمده بود و با تک به تک ما صحبت می کرد که شما از چه خبر دارید خاطرات چی دارید ؟ من تازه آنجا متوجه شدم که ایشان بوده دانشجوی بوده و با شهیداحمدرضا احدی هم اتاقی بودند. یک سری از خاطراتش را از احمدرضا شنیدیم و آن موقع هم شاید باز آنقدر عقل ما نمی رسید که شهیداحمدرضااحدی هم خیلی مهمان این دنیا نیست شاید به فاصله کمتر از یک ماه بعدش در در مرحله دوم یا سوم ایشان هم شهید شدند.🌹 🌸 روحشان شاد و راهشان پر رهرو🌸 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄